سانسور ابلهانه: دلایل سانسور وبلاگ کیبرد آزاد

من وبلاگ هام رو از هم جدا کردم تا توی یکیش راحت تر بنویسم و اینجا رسمی تر. حالا دیدم که هر دو بلاگ در حال سانسور شدن هستند. یک ایمیل زدم به مسوولین ربات هوشمند احمقی که با پول من و شما، وظیفه تر زدن با سایت ها رو بر عهد گرفته اند و دلیل فیلتر شدن کیبرد آزاد رو ازشون پرسیدم. جواب رو ببینید:

ba salam
kalamate zir dar site moredenazar yaft shodeand:
کس | سکسی | سوپر | جنسی | برهنه

سایت من به خاطر بودن کلمات کس، سکسی، سوپر، جنسی و برهنه فیلتر است. یک نگاه بندازیم:

 کس: این که واقعا آخر بلاهت است. این آدم نمی دونسته «کس» توی فارسی به معنی «شخص» هم هست و الزاما به «اون چیز زشتی» که تمام مردم جهان در طول تاریخ از اون متولد شده اند، اشاره نمی کنه ؟

 جنسی: یک بار گفتم که یکی از بهترین دوستانم می گه ارائه خدمات جنسی بهتر از گولد کوئست است و یکبار هم گفتم که بعضی از کشورها مطالب جنسی رو فیلتر می کنند.

 سکسی: یکبار به موزه هلند اشاره کردم، یک بار به فیلتر آمازون که روش هیچ فیلم سکسی نیست و یکبار هم به اینکه نباید آبروریزی های سکسی رو دستاویز جذب خواننده قرار داد.

 سوپر: می گم اینا احمقن و خرفت می گین نه ! (: من در مورد «سوپرمارکت» نوشتم و این آقا وبلاگ رو جنسی تشخیص داده. نمی دانم هنوز هم می گن یا نه ولی من که بچه بودم به فیلم پورنو می گفتیم فیلم سوپر.

 برهنه: این دیگه واقعا غیرقابل بخشایش است. در تمام صفحات وبلاگ در لینک دادن به «پا برهنه بر خط» به این لغت زشت و قبیح اشاره کردم. پیشنهادم اینه که برای پابرهنه برخط یک جفت کفش بخریم تا وبلاگهامون فیلتر نشوند.

راستش قبلا فکر می کردم مدیران و برنامه نویس های خود فروش امن افزار شریف باید به خاطر خودفروشی و سرکوب آزادی بیان خجالت بکشند، حالا فهمیدم حتی اگر اینقدر پر رو باشند که به خاطر همکاری در سرکوب نظرات از خجالت آب نشوند، به عنوان یک برنامه نویس باید از خجالت بمیرند با این موتور هوشمند پر هزینه مسخره (: هیچ روزی از دیدن فیتر اینقدر نخندیده بودم.

پ.ن: برای کشف دلایل سانسور وبلاگتان به filter@dci.ir ایمیل بزنید و در موضوع اسم وبلاگ و در متن سوالتان را مطرح کنید.

بلاگر فیلتر شد

حدود یک هفته ای بود که همه با لاگین کردن به بلاگر مشکل داشتند. صفحه منحوس و‌‌ آشنای سانسورچی ها ظاهر نمی شد ولی صفحه هم باز نمی شد (فیلتر به سبک چینی). امروز ایتنا اعلام کرد که بلاگر فیلتر شد و به نقل از مسوولین «امن افزار شریف» که شغل شریف سانسورچی بودن را بر عهده گرفته اند نوشت که «از سوي مراجع مربوطه، درخواست بستن نشاني «beta.blogger.com» به ما ابلاغ شده اما از آنجا كه اين نشاني با خود سايت داراي IP يكساني هستند، ناگزير از بستن كل هاست اين سرور شده‌ايم.».

بلاگر از اولین سیستم های وبلاگ نویسی عمومی رایگان است و قبلا هم دو سه بار دولت تلاش کرده استفاده از کل آن را فیلتر کند. مایه خجالت است. هم برای کشوری که از حرف زدن مردم می ترسد و هم برای برنامه نویس ها و مدیر سیستم هایی که از سانسور پول در می‌ آورند و پشت استدلال مسخره و احمقانه «فقط مجری بودن» مخفی می شوند.

می خواهم از مسوولین «امن افزار شریف» بپرسم که آیا به نظرشان یک قاتل دولتی می تواند بگوید که «مجری دستور» بوده؟ آیا شکنجه گر می تواند بگوید که «فقط مجری» بوده و چون تصمیم شکنجه شدن افراد را کسی دیگری می گرفته او بی گناه است؟ آیا کسی که خلبان هواپیمایی است که بمب شیمیایی پرتاب می کند می تواند بگوید که فقط یک خلبان بوده و در برابر آنهمه تاول و رنج مسوولیتی ندارد؟ پس چطور یک برنامه نویس و یک مدیر سیستم و … می تواند بپذیرد که مسوول خفقان چند ده میلیون انسان باشد، مسوول سلب حق خواندن انسان ها باشد، وظیفه اش جلوگیری از حرف زدن و ابراز عقیده آدم ها باشد و در نهایت هم به سادگی بگوید که «ما فقط مجری» هستیم ؟ می دانم که نه ولی این را هم درک می کنم که پول نفت من برای بعضی ها وسوسه کننده است (: بعضی ها آن را به زور از من می گیرند و بعضی ها با دستمال به دستی و التماس، مثل سگ خواهش می کنند تا بخشی از آن جلویشان بیافتد. درک می کنم (: درک ولی به هرحال از خودفروشی آدم های مدعی حالم به هم می خورد.

فیلتر ابلهانه: سایت منابع وب

بعضی کشورها، مسایل جنسی رو سانسور می کنن. بعضی کشورها مسایل مخالف باورهای عامه رو، بعضی کشورها مسایل سیاسی رو، بعضی کشورها طنز رو و بعضی کشورها هم خواسته های مردم رو. ایران یکی از دو کشوری در دنیا است که همه اینها رو سانسور می کنه.

اما کار به همینجا ختم نمی شه ! (: امروز دیدم که ایران مسایل آموزشی مربوط به وب رو هم سانسور می کنه تا ثابت کنه که یکی از بدترین کشورهای سانسور کننده اینترنت است.


سایتی که می بینید web.resource.org است و من امروز در حالی که دنبال مطالبی در مورد مشخصات فنی RSS می گشتم، بهش بر خوردم و واقعا دو دقیقه ای طول کشید تا مطمئن بشم که فیلتر است ! (:

البته این شک هست که شاید جایی از این سایت به سایتی مثل wordpress لینک داده باشه که وبلاگ روبو از اون استفاده می کنه. منطقا وبلاگ روبو باید فیلتر باشه چون احتمالا لینکی داره به سایت خوب دودردو که به نوبه خودش لینک داده به یک وبلاگ سانسور شده! طبق این منطق ابلهانه، هر کی به سایتی که فیلتر شده باشه لینک بده، فیلتر می شه. به عبارت دیگه اگر سرعت فیلترینگ به اندازه مورد نظر آقایون برسه، تنها سایتی که برامون باقی بمونه این وبلاگ باشه که تا حالا به هیچ جای فیلتر شده لینک نداده.

ماه عسل آزادی بیان در افغانستان و گریزی به شعر امروز

این بار در کابل آدم های بیشتری رو دیدم. البته تنوع خیلی زیاد نبود ولی خب نسبت به دفعه قبل، جمع متفاوتی بود. چیزی که این بار برام بسیار جذاب شد، آزادی بیان در افغانستان بود.

برخلاف کشور اسلامی ما، کشور اسلامی افغانستان فعلا محدودیت خیلی زیاد روی روزنامه ها و مجله ها، اینترنت، تلویزیون و کتاب نداره. مثل یک کشور آزاد، شما حق دارید هر چیزی رو روی کاغذ بنویسید، به چاپخونه بدید و بعدا پخش اش کنید. مثل یک کشور پیشرفته شما حق دارید یک سایت داشته باشید و در اون نظرات خودتون رو بنویسید. مثل یک کشور آزاد حق دارید به دولت اعتراض کنید و آزاد بمانید.

البته شکی نیست که با وجود تندروها، جان شما در خطر خواهد بود. در طولی که من اونجا بودم، یک خبرنگار (اجمل نقشبندی) و دو خانم که در تلویزیون کار می کردند کشه شدند. یک روز یکی از بهترین شرکت کننده ها سر کلاس نیامد چون فامیل اش که در «پولیس ملی» بود در درگیری با طالب کشته شده بود. اما… اما جایی که من آنجا اقامت داشتم، کتابی چاپ کرده بود به اسم «علیه فراموشی»، دوستی که دفعه قبل بهش درس اسپیپ داده بودم، سایتی زده بود به اسم «کابل پرس» که این روزها بیش از چهار هزار خواننده در روز دارد و در چهارماهی که من ایران بودم،‌ پنج تلویزیون جدید در کابل راه اندازی شده بود. در افغانستان اگر شما ۱۰ هزار دلار داشته باشید (یعنی اگر من ماشین ام را بفروشم و پس انداز خانواده را به آن اضافه کنم) می شود یک رادیوی جدید محلی شروع کنید!

مردم راحت صحبت می کنند. اینترنت کم است ولی آزاد است. کسی تصمیم نمی گیرد شما حق دارید چه چیزی بخوانید یا بگویید یا به چه کسی لینک بدهید. مثلا یک نفر به مناسبت مرگ یک خبرنگار «نامه ی عاشقانه به رییس جمهور» می نویسد… بخشی از نامه هست:

رییس محترم! میدانی که با وجود تدویر جلسات جهانی توکیو و لندن ، و علی رغم بی خوابی هایی کابینه ات در امر فقر زدایی، هنوز تازیانه “مفلسی” بالای سرم میچرخد، و از هیبت آن، دراین پنج سال موفق نشده ام تا ریش و سر و صورتم را اصلاح کنم، پس ایجاد اداره” نهی از منکر” را برای چه منظور فرمودید؟! آیا شراب مفتی که در تمامی کافی های کابل، پریچهره های چینی “آفر” میکنند، برای غیر قاضی های این سرزمین حرام هست؟! آیا منصفانه هست برای کشیدن”شیرینی” از کام دوایر دولت، دوباره فرق کابل کیبل بخورد؟! با این پولیس روحانی که قرار است به خیابان بیایید، سرنوشت کرونای بچه مقامات، و از همه مهم تر، جنباندن ریش قاضی چه خواهد شد؟ من خیلی میترسم، رییس صاحب جمهور! باور کنید خیلی میترسم، اگر خدای ناکرده روزی برسد که این پولیس تمام اختلاس گران، رشوه خواران، بودجه اندوزان، وغیره را به زندان بی اندازد، در آن صورت این کشور را کی اداره خواهد کرد؟ چه کسی پیدا خواهد شد تا کار وزارت و انجو و ریاست را سربه راه سازد؟! آیا شما گاهی به پایوازی دوستان تان خواهید رفت؟

من از آزادی بیان لذت می برم حتی اگر در افغانستان باشید و خطر مرگ همراهش. لااقل مرگ همراه آن قانون نیست. در دانشگاه یکبار در یک جلسه یک نفر در «تریبون آزاد» گفت که اگر از حجاب به تنگ آمده باشد باید چکار کند و علاوه بر تعطیلی جلسه و گروه تشکیل شده و کلی ادا و اصول، چندین نفر تا مرز اخراج از دانشگاه پیش رفتند. اما در افغانستان که هیچ زنی به راحتی نمی تواند بی حجاب از خانه بیرون بیاید، روح الامین امینی در شب شعر غزلی می خواند با مطلع:

وقتی که دستانش آرام درگیر یک روسری بود

تصویر زیبای باران، در زیر یک روسری بود

اگر علاقمند هستید، کل شعر را با صدای خود آقای امینی بشنوید این فایل را با فرمت آزادی OGG دریافت کنید

یا استادی می سراید:

مرا سنی نهادی نام و اورا

به نام شیعه از من دور کردی

به هم نزدیک گردیدیم روزی

که ما را زنده در یک گور کردی

این است که شعر به حرکت درمی آید و شعرهای افغانستان خواندنی می شود. برای پیشرفت شعر و ادبیات،‌ نام گذاری تولد شهریار به نام روز شعر کافی نیست. شهریار را دوست دارم چون بعضی شعرهایش دلچسب است ولی از یک طرف هم دوستش ندارم چون آزاده نیست. شعر این روزهای افغانستان آزاده است. شهریار هیچ وقت نمی تواند بسراید:

دیریست محتسب را با شیخ اتحاد است

یارب میان دزدان این اتحاد تا کی

آزادی بیان است که شعر را پیشرفت می دهد. همینطور کشور را و همینطور انسان را.