تهیه پشتیبان با دستور dd

dd یک دستور بیش از حد قوی، بیش از حد ساده، بیش از حد کارا و بیش از حد خطرناک است. دستور dd این قابلیت‌ را دارد که فایل‌ها را کپی کند و فرمت آن‌ها را تغییر دهد. همین! آنهم به این شکل:

dd if=INPUT of=OUTPUT

پس چرا اینقدر از آن تعریف کردم؟ چون ورودی و خروجی می‌توانند چیزهای عجیبی باشند و انواع و اقسام گزینه‌ها هم برای کنترل و تبدیل فرمت وجود دارد. خوشبختانه ما با ساده‌ترین حالت dd کار تهیه پشتیبان را پیش می‌بریم.

می‌دانیم که در لینوکس دیسک‌های سخت، با اسامی‌ای مثل sda و sdb شناخته می‌شوند. پارتیشن‌های روی آن ها هم با اسم‌هایی مثل sda0 و sda1 و … و همه این سخت‌افرازها، مثل بقیه سخت‌افزارها در شاخه dev/ قرار دارند.

حالا هر چیزی که برای بک‌آپ گرفتن از لینوکستان را لازم دارید، بلدید. برای گرفته یک کپی برابر اصل از هاردی که همین الان به کامپیوترتان وصل است (که می‌شود dev/sda/) روی هارد اکسترنالی که همین الان به کامپیوتر وصل کرده‌اید (یعنی dev/sdb/)، کافی است بزنید:

dd if=/dev/sda of=/dev/sdb

و هارد اکسترنال دقیقا به شکل هارد اینترنال درخواهد آمد.

اگر شما هم مثل من یک هارد اکسترنال خیلی بزرگتر داشته باشید و بخواهید هربار فقط یک تصویر از هارد فعلی روی آن کپی کنید، کافی در بخش خروجی دستور dd اسم یک فایل را بدهید. مثلا روی شاخه‌ای که روی هارد اکسترنال هست بروید و بزنید:

dd if=/dev/sda of=./backup_10mordad.img

جذاب نیست؟ هر وقت هم خواستید آن را برگردانید می‌زنید:

dd if=./backup_10mordad.img if=/dev/sda

dd if=./backup_10mordad.img of=/dev/sda

و آن بک‌آپ روی هارد برگردانده می‌شود.

به راحتی حدس می‌نید (و درست هم هست) که برای کلون کردن فقط یک پارتیشن کافی است بزنید:

dd if=/dev/sda5 of=./mydisk_partition5.img

جذاب نیست؟ (:‌ به همین سادگی. البته به شرطی که این چند نکته را هم رعایت کنید:

  • این دستور خطرناک است. کپی پارتیشن‌ها می‌تواند کل اطلاعات را از بین ببرد. اگر شک دارید، اول دقیق یاد بگیرید.
  • dd در سطح خیلی پایین کار می‌کند و فهمی از محتوای فایل و این چیزها ندارد بلکه فقط بایت‌ها را می‌خواند و کپی می‌کند.
  • این دستور باید با دسترسی روت اجرا شود. sudo کنید.
  • منبع نباید تغییر کند. روی هارد ماونت شده کار نکنید. با سی دی لایو بوت کنید و روی سخت‌افزارهایی که ماونت نشده‌اند کار کنید.

ساختمون کسی رو شکنجه نمی‌کنه

من خبرها رو چندان دنبال نمی‌کنم ولی ظاهرا یک بازداشتگاه «غیراستاندارد» که توش مردم شکنجه می شدن تعطیل شده. شکنجه توسط ساختمون اعمال نمی شه. مردم هم حق ندارن مردم دیگه رو بگیرن و شکنجه کنن. اگر واقعا سیستمی می‌خواد بگه که با شکنجه مخالفه باید سازمانی که می‌تونه مردم رو بدون شاهد و مدرک دستگیر کنه و ببره جایی شکنجه کننده رو تعطیل کنه نه ساختمونی که یکی از شکنجه‌گاه‌ها بوده رو. اگر کسی می‌خواد شکنجه رو کمتر کنه باید کسی که شکنجه کرده رو در دادگاهی آزاد محکوم کنه، حرف‌های کسانی که شکنجه شده‌اند رو بشنوه و پخش کنه، سیستمی که برای موندن خودش نیازمند شکنجه‌است رو ملغی کنه و …

ساختمون کسی رو شکنجه نمی‌کنه که تعطیل کردن یک ساختمون، چیزی رو حل کنه.

نصب و استفاده از فرترن تحت لینوکس

برای نصب فرترن، مثل هر برنامه دیگه کافیه وارد مدیر بسته‌هاتون بشه (توی اوبونتو Add / Remove Software) و فرترن رو جستجو کنین، کنارش تیک بزنین و اوکی کنین (: به همین سادگی. من خط فرمان رو ترجیح می‌دم. فرترن یک پیاده سازی آزاد و گنو داره به اسم gfortran که از جدیدترین تغییرات این زبان هم پشتیبانی می‌کنه. برای نصبش کافیه بزنیم:

sudo aptitude install gfortran

و فرترن نصب شده (: یکبار با خودمون تکرار می‌کنیم که «لینوکس ساده ترین روند نصب نرم‌افزار رو داره» و می‌ریم سراغ نوشتن یک برنامه. برنامه «سلام دنیا» رو می‌نویسیم که ساده‌ترین برنامه دنیا است. بعد کمپایل و اجراش می‌کنیم:

نقد ترجمه: «ناهار در کافه گوتم»


مشخصات کتاب (به نقل از مترجم)

نام کتاب: ناهار در کافه گوتم

نویسنده: استیون کینگ

مترجم: ماندانا قهرمانلو

ویراستار: حمید خادمی

چاپ اول: بهار ۸۳

آی اس بی ان: ۹۶۴۷۳۸۰۲۶۷

نشر مس


همکارم داشت می‌رفت کتابفروشی و ازش خواستم ترجمه کتاب Cell (نوشته استفان کینگ) رو برام بخره. کتاب رو به انگلیسی خونده بودم و علاقمند بودم ببینم مترجم چیکار کرده. کتاب هنوز به بازار نیومده و به جاش، کتاب «ناهار در کافه گوتم» از همون نویسنده رو خریده بود.

کتابی به این اسم در اینترنت وجود نداشت و کاشف به عمل اومد که این یک داستان کوتاه از کتاب «شش داستان کوتاه» است که در ایران به عنوان یک کتاب مستقل چاپ شده (برای سود بیشتر و سریعتر؟).

کتاب با متن انگلیسی‌ای که من دارم تفاوت‌های جدی داره. خیلی‌ جاها کلمات، جملات و حتی پاراگراف‌ها غیب شدن. تا جایی که من کاملا شک دارم که متن انگلیسی‌ای غیر از متنی که من در اختیار دارم وجود داشته باشه که مترجم از اون استفاده کرده. در نتیجه سراغ این بخش نمی‌ریم و فقط در دو سطح بحث می‌کنم: خیلی کل‌نگر و خیلی جزء نگر.

اگر خیلی کل‌نگر نگاه کنیم، ترجمه بده. کاملا از روح یک داستان ترسناک به دوره و اصلا تعلیق و فشار ذهنی‌ای که توی داستان اصلی هست رو منتقل نمی‌کنه. در داستان اصلی، دوری از نیکوتین و عشق به موازات هم به سمت تخریب یک آدم پیش می‌رن و این به ناگهان با اتفاقات عجیبی که توی یک کافه می‌افته تکمیل می‌شه. ترجمه این حس رو منتقل نمی‌کنه. در واقع بخشی از تلاش خواننده باید صرف تمرکز روی جملات و درک معنی اونها بشه و این جلوی غرق شدن در متن رو می‌گیره. با دوست دیگه‌ای که این رمان رو خونده بود و می‌گفت «که چی؟» صحبت می‌کردم. توافق داشتیم که نوشته‌های کینگ معمولا «محتوای» عظیمی ندارن بلکه زیباییشون در توانایی قلم کینگ است. استفن کینگ مثل یک ماشین نویسندگی می مونه که کافیه توش یک موضوع متوسط بذارین تا بهتون یک داستان ترسناک تحویل بده. ترجمه بد، این خصوصیت رو از این داستان کوتاه گرفته و وقتی در یک داستان ژانر وحشت غرق نشین، لذتی از اون نخواهید برد.

برای نشون دادن منظورم بذارین یک مثال بزنم. مثلا در ترجمه می‌خونید:

هامبولت گفت «مرتیکه احمق خرفت! این طرف را نگاه کن!» و سپس رو به روی او قرار گرفت. سرپیشخدمت دست چپیش را از پشت بدن خود بیرون آورد. بزرگ‌ترین چاقوی قصابی‌ای را که در طول تمام عمرم دیده‌ام در دست داشت. چاقویی بود حدودا به درازای دو فوت، البته با احتساب قسمت بالای چاقو، یعنی دسته آن. چاقویی بود با تیغه‌ای بران که کم کم پهن می‌شد،‌درست ماننده قمه‌هایی (شمشیرهایی کوچک) که دزدان دریایی در فیلم‌های قدیمی از آن استفاده می‌کردند.

اولا که ضرباهنگ متن انگلیسی گرفته شده و کمی تفسیر و فحش هم به متن اضافه شده! (: چرا؟ متن انگلیسی هست

‘See here, you idiot,’ Humboldt said, turning to face him, and the maitre d’ brought his left hand out from behind his back. In it was the largest butcher knife I have ever seen. It had to have been two feet long, with the top part of its cutting edge slightly belled, .like a cutlass in an old pirate movie.

که ترجمه‌اش منطقا نزدیک است به

هامبولت به سمت او چرید و گفت «اینجا را نگاه کن احمق.». پیشخدمت دست چپش را از پشتش بیرون آورد. بزرگترین چاقوی قصابی که در زندگی‌ام دیده‌ام در آن بود. یک چاقوی شصت سانتی که قسمت انتهایی‌اش خمیده بود، مثل قمه‌ یک دزد دریایی در فیلمی قدیمی.

در سطح خرد هم ترجمه بده. در مورد امانتداری که کاملا شک دارم ولی سراغش نمی‌رم چون حدس می‌زنم مترجم از متنی به جز متن مورد رجوع من استفاده کرده باشه چون تفاوت خیلی زیاده. بذارین به چند جمله نگاه کنیم:

در ترجمه آیدا قهرمانلو می‌خونیم:

سرپیشخدمت همانطور که حرف می‌زد نعره می‌کشید؛ سعی کردم او را نشان بدهم، اما دسته‌ای از پیشخدمت‌های به هم فشرده مانع از این شده بودند که صدا با کیفیت خوبی به گوش من برسد.

بدون نیاز به مراجعه به متن اصلی، کنار متن یک تیک می زنم تا بعدا اینجا رو مقایسه کنم. بدون شک نویسنده ننوشته که کسی نعره می‌کشیده و شخصیت اول سعی نکرده نعره کشنده رو «نشون بده» و در نهایت چیزی که از همه محالتره، اینه که «دسته ای از پیشخدمت‌های به هم فشرده» مانع رسیدن صدا با کیفیت خوب به گوش شده باشند (: متن اصلی اینه:

He was screaming as well as talking, and I’ve tried to indicate that. but a bunch of e’s strung together can’t really convey the quality of that sound.

ترجمه باید چیزی نزدیک به این باشد:

نعره کشیدن و حرف زدنش یکی شده بود و من تلاش کردم این را نشان بدهم اما کلی صدای «ای» به هم چسبیده نمی‌توانند کیفیت نعره او را بیان کنند. (توجه کنید که در بقیه کتاب دائما حرف ای ی ی ی ی ی ی از پیشخدمت به گوش می‌رسد).

یا مثلا مترجم عبارت It made a sound like someone whacking a pile of towels with a cane رو «شبیه به صدایی بود که در اثر محکم کوبیدن با چوب به تعداد زیادی حوله ایجاد می‌شود.» ترجمه کرده. ترجمه‌ای خیلی لفظ به لفظ و مبتنی بر لغتنامه که کل روح اثر رو از بین می‌بره. شاید بشه به جای اون عبارت گفت «صدایی مانند برخورد چوب با یک کپه حوله».

این هم نیازمند گفتن است که در یک مورد اسم خاص «ایزاک سینگر» به «ایزاک خواننده» ترجمه شده.

در چندین جای اثر هم مترجم ساختار جملات یا توصیف‌ها رو تغییر داده. این همون چیزیه که بهش می‌گم «کشتن روح اثر». مثلا عبارت ساده‌ای مثل «پیشخدمت فریاد کشید ٬ای ای ی ی ی ی ی ی ی.. ٬ و با چاقویی که در هوا می‌گرداند، حمله کرد» به این صورت ترجمه شده که «سر پیشخدمت فریاد زد: «ای ی ی ی ی ی ی!» و همان‌طور که با خشونت چاقو را در هوا می‌چرخاند، به طرفم حمله‌ور شد. این بار گویی نیرویی تازه یافته و تجدید قوا کرده بود. » ! احتمالا متن استفن کینگ، «جو» لازم رو نداشته (:

در اواخر داستان، ترجمه انگار سریعتر شده. به راحتی با خوندن کتاب می‌شه حدس زد که کجاها ترجمه اشتباهه:‌ دقیقا جاهایی که جملات بی‌معنی و بی ربط هستند. مثلا در ترجمه می‌خونید:

از عرض خیابان گذاشتم و پشت سر دایان قرار گرفتم. فکر بهتری هم داشتم: تصمیم گرفتم نام او را صدا بزنم. او مسیر حرکتش را عوض کرد. چشمانش از فرط ترس و حیرت، بی‌سو، و مات شده بودند.

متن انگلیسی هست:

I went across the street, reached for her shoulder, thought better of it. I settled for calling her name instead. She turned around, her eyes dulled with horror and shock.

و ترجمه باید نزدیک باشه به:

از عرض خیابان گذشتم و دستم را به سمت شانه او دراز کردم، اما فکر بهتری به ذهنم رسید. تصمیم گرفتم نامش را صدا بزنم. برگشت؛ چشمانش از شوک و ترس، خیره بود.

به نظر خودم که همین یک جمله تا حدی حس ترس رو القا می‌کنه (:

اگر به شکل خلاصه نظر من رو در مورد این ترجمه بخواین، می‌گم که این کتاب رو با این ترجمه نخونین. پیشنهادم به ناشر و مترجم هم اینه که

  1. حتما متن رو با متن اصلی مقابله کنه
  2. از یک ویراستار حرفه‌ای استفاده کنه

با این دو تا توصیه، این کتاب می‌تونه یک کتاب جذاب بشه (:

هر توزیع در یک خط

سوال عجیبیه ولی بارها و بارها داره پرسیده می‌شه: «می‌تونی خیلی خلاصه درباره هر توزیع یک توضیح بدی؟». در یک اقدام عجیب تصمیم گرفتم جواب بدم… سی تا از مشهورترین توزیع‌های جهان رو تلاش می‌کنم در یک خط توضیح بدم:

  1. دبیان : پدر خیلی از توزیع‌های بعدی. ۱۵ سال فعالیت مستمر و شدیدا متعهد به آزادی نرم‌افزار و مستقل بودن از شرکت های تجاری. مدیریت بسته با apt.
  2. اوبونتو :‌ مشهورترین فرزند دبیان که با حمایت شرکت تجاری کانونیکال و بخصوص با ارسال رایگان به هرجای دنیا، شدیدا مشهور شده.
  3. کوبونتو : همان اوبونتو ولی با میز کار کی دی ای.
  4. زوبونتو : همان اوبونتو اما با میز کار ایکس اف سی ای که ساده‌تر است و منابع کمتری مصرف می‌کند.
  5. کرانچ بنگ : همان اوبونتو اما اینبار با میز کار کمتر شناخته شده اوپن باکس: فوق‌العاده مینیمالیست، سریع و با منابع کم. یک لینوکس زیبا (با تعریف من!)
  6. ردهت : مشهورترین نسخه تجاری لینوکس. متولد کمی بعد از دبیان (۱۹۹۳) و بسیار پر استفاده در کاربردهای تجاری به خاطر داشتن پشتیبانی تجاری. مدیریت بسته با rpm.
  7. فدورا : نسخه غیرتجاری ردهت.
  8. سنت او اس : دقیقا همان ردهت که یک گروه داوطلب به شکل غیرتجاری کمپایل و روی اینترنت می‌گذارند. می‌شود گفت نسخه غیرتجاری ردهت.
  9. زوزه: آلمانی و متولد ۱۹۹۴. بعدها ناول این توزیع رو خرید و این باعث شد پیشرفت تجاری‌اش بیشتر بشه. مدیریت بسته rpm و کنترل مرکزی با Yast.
  10. اوپن زوزه : نسخه غیرتجاری زوزه.
  11. مینت : فرزند اوبونتو و نوه دبیان. تاکید بر روی پشتیبانی از جاوا، پلاگین‌ها، کدک‌ها، پخش دی وی دی و .. از همان ابتدای نصب به قیمت فدا کردن بخشی از آزادی‌های نرم‌افزاری (:
  12. مندریوا : سابقا مندریک نامیده می‌شد. فرانسوی و با هدف اینکه لینوکسی که در سال ۱۹۹۸ چیز پیچیده‌ای بود را برای عموم ساده کند. به همین خاطر ابزارهای کنترلی‌اش بسیار مشهور بود. (rpm)
  13. پی سی لینوکس او اس : در ابتدا پروژه‌ای بوده مبتنی بر مندریک و به دنبال راحت کردن استفاده از لینوکس. در حال حاضر یک پروژه مستقل است.
  14. پاپی : یک توزیع کوچک. با ساختن ۶۴ مگابات رم‌دیسک، خودش را کامل به آن کپی می‌کند و اجرا می‌شود. با حجم کوچکش، امکانات شبکه و گرافیک را دارد. البته داشتن مدیربسته اختصاصی خودش،‌ کار استفاده دائمی را کمی سخت می‌کند.
  15. جنتو : یک لینوکس خاص با مدیر بسته Portage. بر خلاف بقیه لینوکس‌ها، کاربر با استفاده از مدیر بسته تمام برنامه‌ها را روی کامپیوتر خودش کمپایل و نصب می‌کند.
  16. سابایون : خودش می‌گوید «جنتویی که در ۵ دقیقه نصب می شود.» ! یک دی وی دی کمپیایل شده از جنتو که بعد از نصب، مثل جنتو کار می‌کند.
  17. آرچ : یک لینوکس برای حرفه‌ای ها. ساده و سبک و مینیمالیست. این نسخه کانادایی را باید با مدیر بسته‌اش (pacman) به آن شکلی که دوست دارید در بیاورید.
  18. مپیش : فرزند دبیان. تلاش کرده هم به کاربردهای رومیزی جواب بدهد و هم به کاربردهای تجاری. از میز کار کی دی ای استفاده می‌کند.
  19. ناپیکس : مبتنی بر دبیان و جزو اولین نسخه‌های زنده لینوکس که می‌شد مستقیم از روی سی دی بوتش کرد. میزکار کی دی ای.
  20. وکتور : مبتنی بر اسکلور. شعارش این است «کوچک نگهش دار، ساده‌ نگهش دار و بگذار کاربرنهایی انتخاب کند که سیستمش چه شکلی باشد.»
  21. دمن اسمال : یک لینوکس ۵۰ مگابایتی مبتنی بر دبیان که بعد از نصب، به دبیان تبدیل می شود (: بسیار مشهور در بین لینوکس‌های کوچک.
  22. جی او اس : مبتنی بر اوبونتو. پر سر و صدا به خاطر نزدیک کردن خودش به گوگل و این روزها جو «ابر» گرفتن (:
  23. سیداکس : مبتنی بر دبیان سید. در واقع یک نسخه زنده از دبیان که به خاطر جدید بودن نرم‌افزارها نسبت به دبیان پایداری، جذاب‌تر است (:
  24. بک ترک : یک نسخه سوییسی (جدیدا متبنی بر اوبونتو) که به خاطر تاکید بر داشتن نرم‌افزارهای امنیتی، مورد علاقه هکرها و تست کنندگان ایمنی شبکه‌ها است.
  25. ایزی پیزی : یک نسخه از اوبونتو که با رابط کاربری Ubuntu Netbook Remix برای نت‌بوک‌ها بهینه سازی شده.
  26. پارسیکس : فرزند دبیان و ساخته ایران (: یکی از معدود محصولات ایرانی که واقعا بهتر از خیلی مشابه‌های خارجی است. بدون هیچ ارتباطی به دکون‌هایی مثل لینوکس فارسی و سیستم عامل ملی و غیره (:
  27. دریم لینوکس : لینوکس برزیلی مبتنی بر دبیان با میز کار پیش فرض ایکس اف سی ای.
  28. اسلکور : مدیربسته txz و میزکار کی دی ای. فرزند کسی نیست و راحتی و پایدار بودن را اولویت‌های مهم خود قرار داده. قدیمی‌ترین توزیعی است که هنوز هم فعال است (دومی دبیان).
  29. زن واک : یک لینوکس جمع و جور مبتنی بر اسکلور که تلاش کرده برای هر کاربرد فقط یک نرم‌افزار داشته باشد.
  30. ابسلوت : و گفتم با این تموم کنیم که اسم خوبی داره.. یک نسخه سبک مبتنی بر اسلکور. مبتنی بر میز کار آیس دبیلیو ام.
  31. پاردوس : یک لینوکس ترکی با آرم پلنگ. مبتنی بر کی دی  ای و با کلی تغییرات اختصاصی ازجمله بوت سریع و مدیر بسته  PiSi . لینوکسی که من همین الان دارم برای ازمایش دانلود می کنم.

لینوکس در هفته سی ام

  • شوکه کننده ترین خبر، اهدای چند هزار خط به لینوکس بود از طرف بزرگترین رقیبش یعنی مایکروسافت. مایکروسافت در یک تصمیم صحیح، چند هزار خط درایور به کرنل لینوکس داد. ما منتظریم شرکت‌های تجاری دیگر هم کدهای بازمتن درایورهایشان را در اختیار لینوکس بگذارند. آخرین آپدیت اینه که لینوکس، این کد رو به کرنل اضافه کرده.
  • یک هفته دیگه هم باید منتظر ارائه کی.دی.ای. نسخه ۴.۳ بمونیم. تیم توسعه دهنده اعلام کرد که به خاطر رسیدن حداکثر کارایی ممکن در این نسخه، ارائه نسخه جدید رو یک هفته عقب می‌ندازه و به جاش این هفته نسخه سوم کاندیدای انتشار رو ارائه می‌ده که توش یک باگ اصلاح شده: پلاسماها دیگه بعد از تغییر اندازه برای چند لحظه فریز نمی شن.
  • آخرین خبری که در این هفته می‌نویسم، خبر راه افتادن سایت فارسی کی دی ای یا به قول سایت، جامعه کاربران فارسی زبان میز کار کی دی ای است. به احتمال زیاد، من هم جزو آدم های فعال توش خواهم بود تا بتونیم منبعی داشته باشیم که بتونه جواب سوالات فراوان کاربران لینوکس باشه (:

کسی نباید به خاطر عقیده و اظهار اون، به زندان بره

در هفته‌های اخیر، یکبار دیگه ایران اسلامی تبدیل شد به بزرگترین زندان خبرنگاران جهان. این واقعا متاسف کننده است و من واقعا شرمنده‌ام. در حال حاضر ایران ۳۶ روزنامه‌نگار زندانی داره که دوستان آنلاین ما ابطحی و وحیدآنلاین و خانم توحیدلو و ژیلا بنی یعقوب هم جزو اونها هستن. من می خوام اونها سریعا آزاد بشن. در ظاهر من قدرتی ندارم ولی زیبایی کار اینه که بهترین آدم‌های طول تاریخ با من هم نظر بوده‌ان و همین الان هم با شرافت‌ترین انسان‌های دنیا، با من همراهن. من به همراه تمامی آدم‌های شجاع تاریخ و شریف زمین، خواهان آزادی افرادی هستم که به خاطر عقیده و اظهار اون، به زندان می‌رن.

این رو به دعوت بلاگنوشت نوشتم. کسی رو دعوت نمی کنم چون می دونم همه خودشون می دونن که باید بنویسن.

چه کسی ممکنه تئوری «نشاط جنسی جامعه از طریق حجاب» رو مطرح کنه؟

احتمالا یک هفته قبل مطلب مشعشع ابراهیم فیاض رو در رجا نیوز خوندین که:

حجاب در اسلام براي حفظ نشاط جنسي است، چون حجاب تخيل جنسي را تحريك مي‏كند و سبب مي‏شود كه مسئله جنسي معنادار شود و دچار بي‏معنايي نگردد.

و البته ۱۵۰۰ کلمه دیگه از همین عبارت در تلاش برای گفتن اینکه چقدر حجاب سکسیه و چقدر دخترهای مسلمان تحریک کننده هستن. جدای از همه نقض غرض‌های مقاله، برای من سوال بود که کدوم ذهن فتیشیستی ممکنه این مقاله رو نوشته باشه. خوشبختانه چند شب پیش، همراه مجموعه ای از دوستان بودم که نویسنده مقاله (ابراهیم فیاض) در دانشگاه به اصطلاح استاد انسان شناسی شون بود و برام تعریف کردن که کی ممکنه این مقاله رو بنویسه. برام کلی از آزارهای جنسی‌ای گفتن که «استاد» به دانشجوها تحمیل می‌کنه. از صحبت‌های سر کلاس درباره دخترهایی (بدون شک فرضی) که شوهرهاشون ارضاشون نمی‌کنن تا افرادی که شخصا تعریف می‌کردن برای کاری به دفتر استاد رفتن و استاد در رو بسته و به بقیه گفته که این دختر باهاشون کار خصوصی داره و بعد شروع کرده به پرسیدن درباره روابط جنسی و اینکه آیا تجربه‌اش کردن و اینکه چقدر خوب و مفیده.

راستش تعریف‌ها خوشحالم کرد. بدون شک دیدن اینکه کسانی در مقام استادی هستن که اینقدر مشکل ذهنی با مسایل جنسی دارن تاسف برانگیزه و حمایت قانونی از اونها برای آزارجنسی دیگران واقعا شرم‌آوره اما نکته مثبت اینه که دیدم چنین مقاله بیماری، از ذهن چنین آدمی تراوش کرده و واقعا نمی‌شه به عنوان یک نظر جدی‌اش گرفت (: