خاطرات سفر – کابل، افغانستان

دفعه دومی است که به کابل می یام. یک شهر جالب با شکلی متفاوت نسبت به اون چیزی که ما توی تهران بهش عادت داریم؛ در کابل کوه‌ها وسط شهر هستند و شهر دور تا دور کوه، ازش بالا رفته.

کابل از شهرهای قدیمی دنیا است. خودشون می‌گن که ۳۵۰۰ سال قدمت داره و در طول زندگی اش کلی چیز دیده (: از دوران قبل از اسلام تا کشورگشایی مسلمین و بعد حمله مغول و حمله نادرشاه افشار و بعدش دوران کشورگشایی خودشون و نفوذ اروپا و انگلیس.

در نهایت حوالی سال ۱۹۷۳، ظاهر شاه در کشور یک کودتای بدون خونریزی می‌کنه و در نقش رییس جمهور به حکومت می‌رسه و مقدمه‌ای می‌شه برای کشمکش‌های اخیر. این دوران، زمان جنگ سرد است و افغانستان یکی از میدان‌های اصلی جنگ. حزب دموکراتیک خلق شورش می‌کنه و با کمک «خلق» به قدرت می رسه و کشمکش همینطور بالا می‌گیره. بخصوص که آمریکا طرف مخالفین شوروی بوده و چپ‌های داخلی هم دارای حمایت شوروی تا اینکه در ۱۹۷۹، نیرویهای شوروی رسما وارد کشور می‌شن و حکومت رو در اختیار چپگراها می‌ذارن. حرکت آمریکا هم طبیعی است: طرفدار اسلام‌گراها می‌شه و از انواع گروه‌های ضد چپ دفاع می‌کنه.

روسیه در ۱۹۸۹ از کشور خارج می‌شه و جنگ شدید و شدیدتر می‌شه. گفته می‌شه که در نبرد سال ۱۹۹۳، حداقل ۱۰۰۰۰۰ نفر فقط در کابل کشته شدن که نتیجه‌اش پیروزی طالبان بوده و حکومت هفت ساله این گروه بر کشور که در نهایت با دخالت نیروهای بین المللی به سرکردگی آمریکا، اون‌ها هم کنار می‌کشن و در افغانستان فعلا جمهوری اسلامی برپا می‌شه (:

خلاصه اینکه کابل و افغانستان کشور پیچیده، با تاریخ خیلی پیچیده و کشمکش‌های پیچیده است. مثلا شاید خیلی از ماها این عکس به نظرمون غیرعادی بیاد:

که عکسی است از کابل در دهه ۱۹۵۰. دارای ساختمان‌های بلند، اتوبوس، مردهای کت و شلواری و خانم‌هایی با دامن کوتاه. به این فکر کنید که وقتی «خلق» به قدرت می‌رسه، دین در این کشور ممنوع می‌شه و وقتی طالبان به قدرت می‌رسه سر کردن عمامه برای مردها و چادری (پوشش تمام بدن که معمولا آبی است) برای زن‌ها اجباری می‌شه.

این روزها کابل تقریبا شبیه به اینه:

با دستفروش‌ها، دوچرخه‌ها و آدم‌هایی با لباس‌های محلی یا مدرن. اما چیزی که برای من خیلی جالب شده، تغییر عمده از دفعه پیش تا الان است: زن‌ها. تقریبا سه سال پیش بود که من کابل بودم، کمتر زنی رو می‌دیدم که چادر نپوشیده باشه. تقریبا هر کس بیرون از خونه بود چادری داشت:

یک لباس سرتاسری معمولا آبی رنگ که نه فقط تمام بدن که تمام سر و صورت رو هم می‌پوشونه و فقط یک دریچه مانند به عنوان جای چشم داره. اما اینبار وضعیت کاملا فرق کرده. اینبار دخترهای جوون خیلی زیادی رو می‌بینم که با روسری و مانتو بیرون می‌یان. خب مشخصه که به جز ایران هیج کشوری حجاب اجباری نداره اما در افغانستان فرهنگ از حجاب پشتیبانی می‌کنه و دیدن چنین تصاویری در خیابون واقعا نشان دهنده یک تغییر بزرگ فرهنگی است که احتمالا به خاطر رشد این بچه‌ها در محیطی غیر از محیط طالبان به وجود اومده.

مدرسه‌ها که تعطیل می‌شه، صدها دختر رو می‌بینیم که توی خیابون دارن می‌خونه. ظاهرا همه لباس فرم دارند ولی کمتر پیش می‌یاد کسی رو ببینیم که روسری بلندش رو دور صورتش پیچیده باشه تا «حجاب کامل» رو حفظ کنه. در مقابل اکثر دخترهای دبیرستانی احساس آزادی بیشتری دارن و با روسری‌هایی باز به سبک ایران راه می‌رن و حتی در مواردی بهم سلام هم می‌دن اگر پیاده باشیم (:

پیش از تموم کردن بحث، این رو هم بنویسم که کابل هم اون بار و هم این بار جای اتفاقات جذاب است. من رو یک جورایی یاد دوره مشروطه می‌ندازه (اسمایلی سن بالای صد سال!) چون توش شاعر جوون می بینم، گروه‌های مطالعه می‌بینم، مسابقات شهری می‌بینم و غیره و غیره. این جالبه. مثلا این عکس مال مسابقات شطرنجی است که سفارت گرجستان برگزار کرده و از پیرمرد سنتی تا سرباز خارجی تا دختربچه‌های محلی توش شرکت کردن. دیدن عکس‌هاش واقعا برای من عجیب بود.

یادم باشه در مورد کتاب و فرهنگ هم بنویسم یکبار.

پ.ن. متاسفانه همه عکس ها از اینترنت بودند (: عکس خوبی نگرفتم هرچند که برای دو سه تا فیلم از شهر کابل و عکس‌هایی از غذاهاش می‌تونین فلیکرم رو نگاه کنید.