سوشیال مدیا و سوشیال نتورک دو مفهوم مستقل هستن، کلمات رو درست مصرف کنیم

این تیکه از ایمیل رضا،‌ کاملا نیازمند توجه است.

[…]
بگذریم، دلیل این ایمیل من بیشتر پیشنهادی است بسیار ساده جهت جا انداختن ترجمه ی واژه ای که مخصوصا اخیرا دیدم بسیار در اینترنت و وبلاگ ها یا سایت ها در محل صحیح خودش استفاده نمیشه. علت اینکه به شما ایمیل میزنم، اینه که شما هم قدرت جا انداختن اون رو باتوجه به محبوبیت و گستره ی نفوذت در جامعه داری و هم برات مهم بوده تا واژه های صحیح استفاده بشن مثل پیشنهاد “اینترنت چیزها” بجای اینترنت اشیاء برای IoT.

واژه ای که من اخیرا دیدم به غلط ترجمه میشه، Social Media هست که به شبکه های اجتماعی ترجمه شده درصورتی که گسترده تر از اون و به معنای رسانه (ها)ی اجتماعی هست. درواقع گویا مفهوم شبکه های اجتماعی همزمان و به اشتباه برای هردو واژه ی Social Media و Social Networks استفاده میشه، درصورتیکه اینها، دو مفهوم متفاوت و تا اندازه ای مشترک با هم هستند.
[…]

مهمه که حواسمون باشه که سوشیال نتورک باید به «شبکه اجتماعی» ترجمه بشه. جایی که توش تمرکز روی متصل شدن آدم ها به همدیگه است. مثلا فیسبوک. ولی وقتی از «سوشیال مدیا» حرف می زنیم داریم به یک «رسانه اجتماعی» اشاره می کنیم که تمرکزش روی رسانه بودنش است. خیلی از چیزهایی که ما می ‌شناسیم میتونن همزمان شبکه اجتاعی یا رسانه اجتماعی باشن ولی وقتی داریم دقیق حرف می زنیم، خوبه تفاوتشون رو متوجه باشیم و صحیح استفاده کنیم.

نظر شخصی من رو بخواین بخشی از بدبختی تاریخی ما مال این غیر دقیق بودن کلمات است. مثلا می شینیم می گیم «آی مردم، آی ملت، آی ایرانی ها، آی مسلمان ها،‌…» در حالی که هر کدوم از اینها یک چیزی است یا مثلا به هر کسی که خوشمون نمیاد می گیم دزد یا خائن. و بعد که می شنویم فلانی به این دلیل دزد است و به اون دلیل خائن فکر می کنیم «خب فحش است دیگه، لابد دوستش ندارن که می گن دزده» (:

دلیل واقعی بسته شدن فریندفید از زبون موسس این شبکه اجتماعی فوق‌العاده

ff

فریند فید یکی از بهترین شبکه‌های اجتماعی بود. خوشبختانه توسط فیسبوک خریده و کنار گذاشته شد. دیگه نه بهش فیچر اضافه می شد و نه جایی تبلیغ می شد. یک جای متروکه. فریندفید برای من مثل یک جزیره گمشده یا خانه متروکه بود که دیگه آدم جدیدی توش نمی‌یاد. من یک شب توی اتاق زیرشیروونی یک کشور بارونی و سرد پیداش کردم و تا نصفه شب باهاش شاد بودم. بعدها هم هربار رفتم فریند فید، برام مثل یک مهمانی بود. لحظاتی که دوست داشتم با آدم های دوست داشتنی گپ بزنم و بخندم.

البته خیلی‌ها هم خاطراتی بد از فریندفید به جا گذاشتن. احمدی نژادی‌ها فکر می‌کردن بهترین جا است که توش دنبال دشمن و غیره بگردن و لو بدن و این ظاهرا باعث مجموعه‌ای از بدترین خاطرات خیلی‌ها شد و دوستانی که دیگه هیچ وقت ندیدیمشون. خوشبختانه اون دوران من فریندفید نمی‌رفتم.. طبق عادت قدیمی من فقط بعضی سفرها مهمان فرندفید بودم و فرندفید همیشه برام حکم یک مهمونی رو داشت که تعجب می‌کردم چرا هنوز دقیقا همون آدم های قدیم توش هستن، نه بیشتر و نه کم‌تر.

اما همونطور که می‌بینین هیچ کدوم از «فریندفید»های این مطلب به جایی لینک نمی‌شن. حدود یکسال قبل فیسبوک تصمیم گرفت فریندفید رو تعطیل کنه. قبل از اون هم کاملا حس می‌شد که گاهی سرچ از کار می افته و تا وقتی یکی تو فیسبوک سرور رو ریبوت نکنه، بر نمی‌گرده. اما بالاخره یک جایی فیسبوک رسما اعلام کرد که فلان تاریخ فریندفید خاموش خواهد شد. بازم رفتم اونجا و بازم همه بودن… روزها بعد از تاریخ اعلام شده برای خاموش شدن فریندفید هنوز روشن بود و توش می‌خندیدیم که «خاموش کنین بریم سراغ کارمون دیگه!»

حالا توی شبکه کورا، یکی پرسیده «فریند فید چرا تعطیل شد» و یکی از موسسین فریندفید بالاخره پاسخ واقعی رو داده:

برت تیلور، از موسسین فریندفید. مردم کمی ازش استفاده می کردن و اکثر مهندس‌هایی که می‌دونستن چطوری کار می‌کنه سراغ پروژه‌های یا شرکت‌های دیگه رفته بودن. یک جایی زحمت فنی بالا نگه داشتن سرورها دیگه ارزشش رو نداشت.

فکر می‌کنم فیسبوک فوق العاده بود که تا همین‌جا هم روشن نگهش داشت. روشن نگه داشتن فریندفید هیچ دلیل دیگه ای به جز احترام گذاشتن به کاربران و علاقمندانی که هنوز اونجا بودن نداشت. شرکت‌های خیلی کمی که شرکت دیگه ای رو بخرن حاضرن چنین کاری بکنن و این چیزی بود که همه تیم نسبت بهش عمیقا احساس احترام کردن.

اگر اعتبار می خواین، به جای تلاش برای مخفی کردن اشتباهات، جرات معذرت خواهی و اصلاح داشته باشین

یکی از مشکلاتی که این حوالی داریم اینه که آدم ها فکر می کنن اجازه ندارن اشتباه کنن. همه اشتباه می کنن و کسی که سعی می کنه بگه اشتباه نمی کنه باید یا شروع به دروغ گفتن کنه یا بقیه رو متهم کنه یا کلا سراغ پاک کردن تاریخ و بازنویسی‌اش به شیوه ای که دوست داره بره. مثلا به مناسبت این روزها ماجرای احمدی نژاد و ۸۸ رو ببینین و اینکه این روزها طرفدارها چطوری ازش فاصله می گیرن و کسایی که اون موقع می گفتن کشور رو دروغ گرفته چطوری هنوز توی حبس خونگی هستن چون گروهی که اشتباه می کردن جرات ندارن بگن «اشتباه می کردیم» و به جاش مجبورن بیشتر و بیشتر به بقیه حمله کنن و اعتبار اجتماعی خودشون رو پایین‌تر بیارن.

این مشکل متاسفانه همه جا جاری است. توی برنامه نویسی اشتباهاتمون رو قبول نمی کنیم و اصولا انگار تعریف نشده که همه آدم ها اشتباه می کنن و اینهمه کتاب در مورد اینکه چجوری باید باگ‌ها رو کشف کرد و اینها کلا فراموش می شه. کمی ترسناکه ولی باید پذیرفت که همه آدم هستیم. باید پذیرفت که همه اشتباه می کنیم و اتفاقا شجاعترین و مناسب ترین ما اونهایی هستن که به اشتباهاتشون اعتراف می کنن. یک نمونه دیگه اول انقلاب است و سرکوب‌های خونین مخالفان سیاسی توسط کسانی که امروز اصلاح طلب هستن. به نظرم این آدم ها اگر می خوان معتبر باشن باید جرات این رو داشته باشن که بگن «اشتباه کردیم» نه اینکه موضوع رو تئوریزه کنن یا کلا سعی کنن تاریخ رو پاک کنن. بدترین کار اینه که بخوایم روی اخلاق ماله بکشیم فقط چون نمی خوایم بپذیریم که کاری غیراخلاقی کرده ایم. اگر در دوره ای رفتیم سراغ چیزهایی مثل گولدکوئست اصلا لازم نیست توضیح بدیم که چرا اینکار بهترین انتخاب در شرایط فلان و فلان است بلکه کافیه بگیم «اشتباه کردم»‌ یا به شکلی ملایم تر «اون موقع فکر می کردم کار خوبیه ولی الان به نظرم اشتباه کرده بودم».

کل این نوشته کوتاه ولی مهم به بهانه یک توییت اکانت توییتر شهرداری تهران نوشته شد. اکانت رسمی شهرداری تهران صبح توییت کرده بود که کپمینی در جریان داره با عنوان کمپین اطلاع رسانی اجتماعی روز جهانی مقابله با کودکان کار و وقتی من بهش گفتم منطقا باید کمپین مقابله با کار کودک باشه نه مقابله با کودکان کار اول بهم جواب داد ولی بعد از چند دقیقه کلا توییت هاش رو پاک کرد. (با اینکه حضور اکانت رسمی شهرداری در توییتر مثبته و فعالیتش هم در مقایسه با سیستم های مشابه بهتره، ولی باید دونست که حضور در شبکه‌های اجتماعی حضوری برابر است که ما تو ادارات و سازمان های ایران خیلی بهش عادت نداریم، برای نمونه ای دیگه از برخورد نامناسب و بعد تلاش برای نفی کلی مساله، اینجا رو هم ببینین).

man

در چنین مواردی، کار حرفه ای اینه که آدم بگه فلان متن اشتباه بوده و معذرت خواهی کنه و بگه فلان جور بهتره. تجربه من می گه بر خلاف تصور خامی که فکر می کنه «اگر بگم ببخشید بقیه پر رو می شن»، آدم با صادق بودن و پذیرفتن اشتباهش، اعتبار و اعتماد به خودش رو افزایش میده. ماجراهای بقیه به کنار، ولی من و شما بهتره یادمون باشه که اگر می خوایم حرفه ای باشیم، از اشتباه کردن نترسیم و وقتی اشتباه می کنیم ازش درس بگیریم و بگیم کجای کارمون اشتباه بوده و اصلاحش کنیم. من واقعا دیده ام که این باعث افزایش اعتبار آدم می شه.

جادی تی وی ۰۰۳ – داک پد برای ساخت سایت‌های استاتیک

توی شماره سوم جادی تی وی، سری می زنیم به سایت سازهای استاتیک و با داک پد که یکی از بهترین نمونه‌هاش است، آرشیو رادیوی عالی چهرازی رو می سازیم که اگر یادتون باشه در شماره قبلی براش دامین راه انداخته بودیم. با ما باشین تا وب۵ (که ترکیبی است از وب۲ و اچ تی ام ال ۵) رو ضایع کنیم!

در این شماره با بوت استرپ و ماسونری شاد می شیم و از ای آی ویوید و میلاد تشکر می کنیم (:

شایان ذکره که با کمک دوستان در این شماره به تکنولوژی فشرده سازی نسبی تصویر دست پیدا کردم و ممنون می شم اگر می شه بهترش هم کرد بگین چطوری (ترجیحا با avconv). الان فایل چهل و پنج دقیقه ای، ۹۹ مگ شده. همچنین بنا به درخواست بسیار شما، مطمئنا دو شماره رو به گیت اختصاص خواهیم داد! دیگه چی؟

وبلاگستان چیز خاصی نیست، هیجان زده نشیم

keep-calm-and-update-your-blog

وبلاگ ها یک زمانی جامعه ایران رو منفجر کردن و خاتمی رو مجبور به سانسور اینترت. چرا؟ چون سال‌ها بود که سرکوب سعی می کرد بهمون بگه همه شبیه هم هستن و هیچ کس بی حجاب نیست و هیچ کس لزبین نیست و هیچ کس رابطه جنسی خارج از خانواده پذیرفته شده حکومت نداره و هیچ کس دوست نداره از ایران بره و همه معتقد هستن آمریکا بده و همه معتقد هستن خدا وجود داره و ما خیلی خوش شانسیم که صاف بین این چند هزار شاخه دینی، با بهترینش متولد شدیم و هیچ کس اصولا از هیچ چیز ناراضی نیست و به همه چیز که تلویزیون و کتاب درسی می گه باور داره.

اون زمان همچنین وبلاگ ها انحصار خبری رو شکسته بودن و مردم شروع کرده بودن خوندن اینکه ظاهرا در دهه ۶۰ هزاران مخالف حکومت قتل عام شدن و چند وقت پیشش اسلام شهر اتفاقاتی افتاده بوده و بعدش به کوی دانشگاه حمله شده و … فلان قرارداد نفتی وضعش فلان جوره و فلان وزیر فلان خونه رو داره و … اون زمان هر وقت دو تا جوون تو دانشگاه به هم می رسیدن در مورد وبلاگهاشون حرف می زدن و چند تا وبلاگ جدید به همدیگه معرفی می کردن و خب معلومه که اینترنت باید سانسور می شد.

به نظرم دلیلی که شروع کردیم به جمع وبلاگ‌ها بگیم «وبلاگستان» هم همین بود. ایران دیگه جمعی از مردم متنوع نبود. ایران جامعه ایرانی ها هم نبود. ایرانی که نشون می دادن یک چیز یک دست بود که توش همه یک شکل رفتار می کنن. چیزی شبیه یک کارخونه یا سربازخونه. ما یک جامعه لازم داشتیم که متنوع باشه، انواع آدم هایی که دور و برمون می بینیم توش باشن و نمودی واقعی از آدم هایی باشه که اینجاها زندگی می کنن. اینه که کشور جدیدمون رو تشکیل دادیم: وبلاگستان.

اما وبلاگستان نقشش رو بازی کرد و کنار رفت. درست مثل سکاف. پله‌ بعدی برای جامعه ما شاید اورکات بود (جادی قدیمی رو اضافه کنین و بخندین). اورکات از وبلاگستان واقعی تر بود. اگر تو وبلاگستان اسم مستعار داشتیم و فقط فریاد می زدیم «این شکلی هم هست»، توی اورکات گفتیم که «من این شکلی هستم». عکسهای بی حجاب اورکات انفجار عظیمی بود و درست مثل انفجار وبلاگستان، جمع کردنش غیر ممکن. کسی نمی تونه خورده‌های باقی مونده از یک آتیش بازی رو جمع کنه و دوباره فشفشه بسازه (: اورکات همون وبلاگستان بود ولی با پیوند واقعی بین یک URL و یک آدم و از وقتی اومد دیگه بچه‌ها تو دانشگاه افتخار نمی کردن که شخصا سه تا وبلاگ دارن. حالا تعداد دوست‌ها مهم شده بود.

جامعه بازم داره پیش می ره. الان تو فیسبوک هستیم و انواع شبکه های اجتماعی ریز و درشت و اصل و کپی شدن پاتوق ایرانی‌ها. اما واقعیت رو بخواین وبلاگستان به معنی سابقش رو فیسبوک کنار نزد، بلکه جامعه کنارش زد. جامعه ما دیگه اون جامعه محدود، بسته، خاموش و ظاهرا-همگن دهه هفتاد نیست و در نتیجه نیازی هم به یک کشور مجازی به اسم وبلاگستان نداریم. الان توی جامعه آزاد اندیش هست، دموکرات هست، چپ هست، لیبرال هست، لزبین هست، پانک هست، رپ هست، آتئیست هست و … هرچند همه به نوبه خودشون زیر فشار و سرکوب هستن ولی دیگه دیده شدن و نیازی به مهاجرت به وبلاگستانی ندارن که توش فقط یک URL بشن.

اما ترس نداره! وبلاگ و وبلاگستان یک وسیله است. اگر بخوایم نوستالژیک باشیم و ناله کنیم که «وای وبلاگستان کمرنگ شد» منطقی تره این ناله پایه‌ای تر رو بکنیم که «وای وب داره از بین می‌ره». می دونیم که گوشی ها شدیدا در حال پیشرفت هستن و احتمالا تا چند سال دیگه حجم عظیمی از ارتباطات از طریق اپلیکیشن‌ها و صفحات مخصوص گوشی‌های همراه خواهد بود و احتمالا وب به شکلی که الان می شناسیمش کمرنگ‌تر خواهد شد. اما ترس داره؟ نه! وبلاگ یک رابط است. بحث اینه که حرفی در جامعه داره زده می شه و خونده می شه. اینکه بترسیم که وبلاگستان کمرنگ شده مثل همونه که بترسیم که دیگه کسی به سخنرانی‌های عمومی گوش نمی ده یا روزنامه کمرنگ شده یا … پیام در حال انتقاله – چه واسطش روزنامه باشه، چه وبلاگ و چه فیسبوک.

مرتبط:
در باب وبلاگستان و سیم خارداری که جلوی سیل کشیده اند (:
آقا اجازه! وبلاگستان دچار رکود شده؟
غول به چراغ بر نمی‌گردد
دردسرهای خوشتیپترین و باحالترین پسر وبلاگستان بودن

راه حل «ویروس»های فیسبوکی: حذف دسترسی برنامه‌ها به اکانت‌های فیسبوک

فیسبوکم ویروسی شده! این اصطلاح خاصی است که گاه گداری می شنویم. این اصطلاح از نظر فنی چندان درست نیست – توی فیسبوک ما خودمون با دست خودمون به برنامه‌ها اجازه می دیم که روی صفحه ما چیز پست کنن یا روی صفحه دوستامون عکس بهمخونن (اگر فعل می سازیم خب چرا می ترسیم بگیم فعله و فعل کمکی پشتش می یاریم؟).

این اتفاق معمولا با «گول زدن» پیش می یاد. مثلا می گن فلان اپلیکیشن رو نصب کن تا ببینی کی به صفحه ات سر زده یا یک «خبر/فیلم» خیلی مهیج نشون می دن و شما در تنهایی خودتون روش کلیک می کنین تا کنجکاوی تون ارضاء بشه ولی در اصل دارین به یک برنامه دسترسی می دین که رو صفحه دوستاتون همین خبر رو بذاره و اونها هم کلیک کنن و پخش بشه.

بهترین روش حل چنین مشکلاتی، حذف دسترسی برنامه‌ها به اکانت فیسبوکمون است. برای اینکار باید اول روی اون چرخ دنده بالا سمت راست، کلیک کنین و از منویی که باز می شه وارد بخش تنظیمات (Settings) بیشن (معقول هم هست دیگه!‌ می رین توی تنظیمات):

choose_settings

حالا می تونین انواع تنظیمات فیسبوک رو انجام بدین. از منوی سمت چپ روی Apps (برنامه هایی که به شکل خودکار می تونن با فیسبوک شما کار کنن)‌ رو انتخاب کنین و فهرست یکسری از Appها نشون داده می شه، پایین فهرست خیلی ریز نوشته Show All Apps. روی اون کلیک کنین و همه برنامه هایی که به فیسبوک شما دسترسی دارن دیده می شه:

revoke_access

روی هر چیزی کلیک کنین دسترسی هاش رو می بینین و اگر چیزی رو نمی شناسین یا بهش مشکوکین یا معتقدین خودتون عضوش نشدین یا دیگه نمی خواینش، کافیه روی اون ضربدر که سمت راست هست کلیک کنین. با اینکار پنجره‌ای باز می شه که توش دو تا چیز مهم هست: یک چک‌باکس که اگر تیکش بزنین همه فعالیت‌های این برنامه در شناسه شما رو هم حذف می کنه (برای اسپم‌ها خوبه) و یک دگمه Remove که به فیسبوک می گه شما مطمئن هستین که می خواین این برنامه رو حذف کنین.

خلاصه مدیریتی؟ اگر فیسبوکتون رو دیوار دوستان چیزهایی می نویسه که شما ازش خبر ندارین، از مسیر بالا به بخش Appها برین و هر چیز مشکوک رو از طریق فشار دادن ضربدری که سمت راست اسمش هست، حذف کنین. ویروس احتمالا بالاهای لیسته!

مرتبط:
قطع دسترسی اپلیکیشن‌های ناشناسی به اکانت توییتر

دوستان مواظب فیشینگ باشین: درگاه فلان قاطی کرده، بیا اطلاعات کارتت رو بده عمو

دختر و اینترنت و کارت شارژ رو که بذاریم کنار هم احتمالا نتیجه اش اسکول شدن آقایون است و خرج کردن پول از جیب مبارک و دادن کارت شارژ به یک پسر. فکر میکنین دوستانی که با اون گول می خورن، چی می شه اگر کنار مثلث حماقت «دختر، اینترنت، کارت شارژ» یک «سود مالی» هم ببینن؟

dargah

واقعا؟ یک دختر می گه که کارت شارژ رو می شه از فلان جا ارزونتر گرفت. کافیه برین به اون سایت و اطلاعات کارتتون رو وارد کنین:

dargahUntitled2

و احتمالا صفحه ای ببینین تحت این عنوان که «شرمنده الان خرابه» و خب اطلاعات کارت اعتباری شما توی بانک اطلاعاتی اون دزد ذخیره شده. از کجا فهمیدم دزده ؟ از:

  • آدرس URL که هیچ شباهتی به بانک نداره. تازه شباهت هم کافی نیست. باید دقیقا همون باشه.
  • از این واقعیت که هیچ وقت بانک قاطی نمی کنه یه چیزی رو به یه قیمت دیگه بفروشه بعد یه دختری بیاد تو فیسبوک بگه

البته شکی نیست که بخشی از مردم عزیزی که تا چند دقیقه قبل داشتن عدد ۲۱۸ رو کامنت می ذاشتن و لایک می زدن و شر می کردن که تصویر مات اون دختره واضح بشه یا نشون می دادن که «این دوستمون که اعضاش رو اهدا کرده چند تا لایک داره»، خیلی قبل از این فکرها روی لینک کلیک کردن و اطلاعات کارتشون رو به دزد مربوطه دادن (:

ما هم سعی می کنیم در وبلاگ های سانسور شده خودمون کمی اطلاع رسانی کنیم و همزمان دعا می کنیم پلیس فتا سرش کمی خلوت بشه و کشف ، دستگیری، محاکمه عادلانه و مجازات احتمالی متناسب و در شان انسانی این آدم ها رو در اولویت قرار بده.

نکته: گزارش کننده می گه سایت رو به پلیس فتا گزارش کرده و سایت سریعا فیلتر شده. البته مشخصه که برای کسی که توی فیسبوکه، فیلتر بودن این سایت تاثیر خاصی نداره (:

بچه پولدارهای اینستاگرام

بچه پولدارهای اینستاگرام یک تامبلر است از عکس هایی که بچه پولدارهای لعنتی* از خودشون توی اینستاگرام آپلود می کنن. نگاه کردنش حتی اگر حسرت برانگیز هم باشه،‌ رقت بر انگیز هم هست (:

* «بچه پولدارهای لعنتی» یک اصطلاح است که توی یک فیلم بود. یکسری دزد شمش های طلا رو زیر ماشین جاسازی کرده بودن ولی در یک تصادف ماشین می افته وسط جمعیتی که داره با پلیس می جنگه و بهشون آجر پرت می کنه. یکسری از دانشجوها همینطور که خم می شن آجرها رو برای پرتاب بردارن دستشون به شمش های طلا می رسه و اونها رو پرت می کنن و وقتی یکی از پلیس ها می بینه که دانشجوها دارن به سمتش شمش طلا پرتاب می کنن می گه «بچه پولدارهای لعنتی به چی دارن اعتراض می کنن آخه؟»