قصه های من و ویندوز ۱

ویندوز نصب کردم. برای اینکه حوصله کنم و برنامه تایپی که قدیم ها نوشته بودم رو روی ویندوز قابل اجرا کنم. اما داره منو دیوونه می کنه. اول شماره سریال می خواست که با تلفن به این و اون پیداش کردم. حالا اینترنت نداره و یک ربع ور رفتم و کارت گرافیک رو نشناخت. مدت ها بود فکر می کردم «آخه چرا هنوز کنار هر سخت افزار یک سی دی هست؟!» و حالا جوابش رو پیدا کردم. ویندوز هنوز برای شناختن یک DLink استاندارد قدیمی هم سی دی درایور لازم داره. سی دی رو که از توی انبار پیدا کردم، حالا ویندوز می خواد ری استارت بشه که بتونه درایور رو لود کنه (:

هربار هم بالا می یاد اصرار داره به شکل انیمیشن (احتمالا با حضور یک کلیپس!) قابلیت هاش رو به من شون بده. اونهم در حالی که نه فایرفاکس داره، نه آفیس داره، نه فتوشاپ داره، نه یک بازی درست و حسابی داره و نه هیچ برنامه به درد بخور دیگه (: خدا به من رحم کنه. عوض می خوام یک کار بامزه باهاش بکنم… می خوام اون کاریکاتور: نامه عاشقانه برای انتقام رو روش اجرا کنم و بعد درباره اون کاریکاتور توضیح بدهم. خیلی ها این درخواست رو داشتند.