سخت‌ترین هفته برای یک هموفوب

راستش داشتم فکر میکردم اگر یک هموفوب بودم این هفته چقدر بهم سخت می گذشت. هموفوب کسی است که از همجنسگرایی وحشت می کنه. بدون هیچ دلیل منطقی. از نظر پایه ای تنها گیری که معقوله اینه که بگیم «با باورهای من در تضاد است» یا بهتر از اون «از دانسته‌های من دوره و راحتترم با یک موضع محکم کلا نفی اش کنم» ولی خب چون این روزها آدم ها دوست دارن با جماعت علمی باشن، اکثرا می رن سراغ دلایلی که سعی میک نه صورتبندی غیر اعتقاد شخصی داشته باشه:

  • همجنسگرایی خلاف طبیعی است – در حالی که این آدم ها از کارخونه نیومدن که… طبیعت اینها رو ساخته و چندین و چند گونه حیوانی دیگه هم این رفتارها رو دارن.
  • همجنسگرایی باعث از بین رفته جامعه می شه – در حالی که هزاران ساله این رفتارها هستن و جامعه هم مثل قبله
  • همجنسگرایی گسترش پیدا می کنه – که خب استدلالی در این حده که «اگر به سیاه پوست ها حق رای بدیم همه می رن سیاه پوست می شن». همنجسگرایی یک گرایش است که بعضی ها دارن بعضی ها ندارن. اگر تصورتون اینه که اگر اعدام رو برداریم و اجازه تشکیل خانواده بدیم گسترش پیدا می کنه احتمالا تا حدی گرایشان همجنسگرایانه دارین که فکر می کنین اگر آزاد باشه تعداد زیادی می رن سراغش – آدم ها گرایش دارن خودشون رو «نمونه قابل تعمیم» ببینن.
  • ما همجنسگرا نداریم – در حالی که علم می گه بین شش تا ده درصد هر جامعه (یعنی چند میلیون نفر در ایران یا تو مدرسه دویست نفری پونزده بیست نفر) همجنسگرا هستن.
  • همجنسگرایی بیماریه – در حالی که روانپزشک ها و پزشک هایی که شغلشون بررسی، تشخیص و طبقه بندی بیماری ها است اینو نمی گن
  • همنجسگراها منحرف هستن – در حالی که انحراف به گرایش کاری نداره. همونقدر که یک دگرجنسگرای مرد ممکنه به هر زنی که می بینه تجاوز کنه، یک همجنسگرای مرد هم ممکنه همین کار رو بکنه
  • همجنسگراها دنبال خوش گذرونی و شهوت هستن – عین بالایی… همونقدر که یک دگرجنسگرا دنبال خوش گذرونی و شهوت هست، همجنسگرا هم هست. فقط تارگت ها فرق می کنن.

ما نسبت به انواع گروه هایی که نمی شناسیم موضع می گیریم. کسی که دین من رو قبول نداره، کسی که رنگ پوستش فرق داره، کسی که زبونش فرق داره و … و گاهی از حقوق اجتماعی یا حتی زندگی محرومش می کنیم ولی در هیچ گروهی این شکلی نبوده که طرف رو از تشکیل خانواده مورد نظرش محروم کنیم (: در صحنه جالبی از فیلم آینه های روبرو پسر ترنس داستان به برادرش که ازش می پرسه چرا نمی خواد با یک پسر ازدواج کنه می گه «فرض کن خودت قرار باشه عروس باشی، چه حسی داری؟». این احتمالا حس یک دختر همجنسگرا است وقتی بهش اجبار می کنین با یک مرد ازدواج کنه.

حالا به این فکر کنین که روزهای هفته ای که اینهمه جای پر مراجعه ما یکهو به افتخار حق ازدواج آدم ها مستقل از جنسیتشون با هم لوگوشون رو عوض میکنن (از توییتر و یوتوب و گیت هاب و مدیوم تا کوکاکولا و لیوایز و گپ) به ما هموفوب‌های احتمالی چقدر سنگین می گذره – بخصوص وقتی می بینیم بدنه جامعه مساله رو درک می کنن و دعوای عجیبی ندارن. راستش اصولا دلیل نوشتن این پست هم همین حس بود. یک روز که بلند شدم دیدم گوشی ام این شکلی شده:

پرچم رنگین کمان ناسا

کمی فکر کردم و یکهو فهمیدم یک اپلیکیشن بک گراوند هر روز بر اساس تصویر روز ناسا می ذاره و ظاهرا ناسا هم تصمیم گرفته امروز عکسش رو اختصاص بده به «همه رنگ های خورشید» و درک کردم فضا چقدر برای یک هموفوب در این هفته روی اعصاب بوده‌ (: حتی برای یک غیرهموفوب… درست مثل من که تا نصفه شب به خاطر بوق پیروزی در والیبال نمی تونم بخوابم و با اینکه از خوشحالی عمومی و پیروزی خوشحالم ولی از اونطرف هم می گم «دیگه ساعت یک شب شده دیگه… بسه برین بخوابین!» (: به همین شکل هم فکر می کنم یک هموفوب معقول که بار بدی هم روی دوشش نیست بهترین جوابش اینه که «ولی با برداشت من از دین من مشکل داره پس لطفا هی تو چشم من نکنین حداقل (:» که البته با این شرایط که ظاهرا بهترین سایت ها و آدم ها از جریان اینقدر خوشحالن، غیر عملی خواهد بود. درست مثل جریان من و بوق ماشین های خوشحال از پیروزی والیبال.

حالا که زیاد حرف زدم با این تموم کنم که هژمونی آمریکا هم اینجا به وضوح قابل دیدنه. اینهمه کشور در جهان مشکلی با ازدواج آدم ها با هم ندارن بعد آمریکا که در این مورد اعلام می کنه «اینکه چه جنسی با چه جنسی ازدواج می کنه به حاکم ربطی نداره» یکهو همه به هیجان می یان. خبیث های مرکز جهان!