من چطوری اینجام؟ یا چطوری یک شغل خوب بین المللی داشته باشیم

این مطلب رو خودپسندانه نخونین. من معتقدم نه برنامه نویس خیلی هم خوبی هستم و نه آدم موفق خاصی. در کل جای خوبی هستم ولی خب ترکیبی از کلی چیز است. راستش نوان انتخاب کردن هم سخت بود. به هرحال. چون زیاد می پرسن سعی کردم بنویسم ولی می دونم که کمی سردرگم، ناکافی و شاید خودپسندانه شد. اما خب جواب لحظه ای من به اون سواله که سعی کردم به اشتراک بذارمش. شما دوستانه و با گذشت بخونینش.

بعضی ها می دونن توی دنیا چی دوست دارن بشن و به سمتش حرکت می کنن. من اینطوری نیستم. من در هر لحظه می بینم چی خوبه و اون کار رو می کنم. در نتیجه مثلا مهاجرت نکرده ام چون هم ایران موندن به نظرم جالبتره و هم مهاجرت یک برنامه چند ساله است که من زیاد اهلش نیستم. من معتقدم اگر قدم های خوب در هر موقعیت بردارم نتیجه نهایی خوب خواهد بود. خیلی ها جای فعلی من رو دوست دارن و دائم می پرسن که چطوری باید در یک شرکت خارجی کار پیدا کنن یا چیکار باید بکنن که نسبت به متوسط، شرایط کاری بهتری داشته باشن. من جواب اون رو واقعا نمی دونم ولی می تونم بگم که وضعیت فعلی من استوار بر چند تا چیزه. سعی می کنم اونها رو باهاتون به اشتراک بذارم.

خانواده و خط شروع جلوتر

بله. متاسفانه آدم ها در شرایط برابر شروع نمی کنن. همین که در بچگی کلاس انگلیسی برین شما رو گزینه بهتری می کنه برای بازار جهانی. یا مثلا اعتماد به نفس عمومی یا هر چی اسمش هست. این رو اول نوشتم تا بگم که می دونم هست و متاسفم که در جامعه ای هستیم که نسبتا هم پر رنگ است. معنی اش این نیست که آدم هایی با خانواده های راحتتر از من، از من جلوتر هستن و معنی اش هم این نیست که کسی که از خانواده سخت تری میاد، شانس نداره. ولی به نظرم لازمه در صدر همه «من من کردن«ها گفته بشه که همه از یکجا شروع نمی کنن و هر چقدر بگین چقدر خوب تمرین کردین، وقتی دو سه متر جلوتر از بقیه مسابقه رو شروع کردین، باید بهش اشاره کنین.

جدی یاد بگیرین

عمیق یاد گرفتن چیز مهمی است. اگر نکته ای هست که به نظرتون باید بدونین حتما از پایه بخونین و یادش بگیرین. اگر در شغلی می گن لازمه شبکه بلد باشین، سی سی ان ای رو بخونین. اگر در شغلی می گن لازمه با smtp آشنا باشین حتما خود داکیومنت پروتکل رو بخونین و در موردش چند تا برنامه بنویسین، اگر همکارتون از tcpdump استفاده کرد و شما درست بلدش نبودین شب که رفتین خونه ته و توش رو کامل در بیارین و انواع بررسی ها رو بکنین. اگر جایی گفتن ما از SCRAM-SHA1 و TLS استفاده می کنیم کار شما با دو تا تنظیم هم راه می افته ولی واقعا چرا نباید دقیقا درک کنین که اسکرام چیه وتی ال اس دقیقا چطوری کار می کنه؟ اینجوری برای کاری که قراره بکنین کاملا یک فیت مناسب هستین یا اگر جایی وارد شدین، سریعا یک سر و گردن بالاتر از بقیه می تونین کار کنین – و با تلاش و سعی و خطای کمتر.

حواستون به موقعیت ها باشه

اگر دوست دارین در شرکتی خارجی کار کنین خب باید به یک شرکت خارجی رزومه بدین. به همین سادگی (: اینکار نیازمند دنبال کردن ماجراها است و غیره و غیره. من توش تخصصی ندارم در نتیجه نظری نمی دم. اما یک مدیر داشتیم که در مورد یک دوست موفق می گفت که «حواسش هست و شاخک هاش دائما می جنبه». منظورش این بود که این آدم وقتی موقعیتی می بینه استفاده می کنه. یا مثلا اگر می بینه شرکت خارجی نیازمند زبان قابل قبوله واقعا و جدی زبان یاد میگیره یا اگر دید در یک آگهی گفتن فلان چیز لازمه، می ره ته و توش رو درمیاره نه اینکه در یک شرکت مرسوم کارمند مرسوم باشه و فکر کنه چرا هیچ وقت اتفاق عجیبی نمی افته (:

دوست و همکار خوبی باشین

اگر جایی هستین جوری باشین که همه بخوان اونجا باشین. زندگی رو وسیع و بزرگ ببینین و اگر در یک تیم ده نفره هستین سعی نکنین با زیرآب زدن یا کارهای عجیب توش بالا برین. در واقع شما دارین توسط هزاران نفر دیده می شین و بهتره تو دید اون هزاران نفر آدم خوبی باشین. ماجراش بماند ولی دوستی قدیمی به اسم رضا ای آر یک بار زندگی رو با این جمله جهت بخشید که «جوری باش که همه بگن ایول فلانی اومد نه اینکه وقتی اومدی بگن ای وای فلانی اومد». توی قسمت قبلی دیدین که من و نفر قبلی هر دو به اینکار دعوت شدیم چون رابطه حس کرده بود که خوبه ما اونجا باشیم. اینطوری باشین (: به بقهی کمک کنین و مهربون و مثبت عمل کنین.

تمیز و مرتب باشین

خیلی نکته عجیبی است ولی حیفم اومد نگم. از اون حرف ها است که کسی نمیزنه ولی بسیار مهمه. هر روز دوش بگیرین. مسواک بزنین. اگر مشکلات سلامتی دارین (دندون خراب، …) پیگیری کنین و … گفتنش نافرمه ولی واقعیت اینه که وقتی من آدم های دیگه رو برای موقعیت های خیلی خوب معرفی می کردم و باهاشون مصاحبه، آدم های از نظر فنی کمی بهتری رو رد کردم فقط چون رایحه دهنشون تند و بد بود و آدم هایی رو نظر مثبت دادم که شاید فنی بدتر بودن ولی از نظر بهداشت و شخصیت قابل قبولتر بودن. توی فرهنگ ما خیلی سخته ازش حرف زدن ولی واقعیته. همین مساله در مورد شخصیت هم هست. آدمی باشین که کمک می کنه و همراهه. شرکت های خوب معمولا هکرهای بدون توان صحبت که افتخار می کنن که سرشون فقط تو کامپیوتر است رو نمی خوان. بازیکن تیمی باشین و براش تمرین کنین. دادن بهترین استراتژی برای گرفتن است.

رزومه خوبی داشته باشین

این رو حالا باید بعدا مفصلتر بگم ولی یک برگ برنده من هم رزومه خوب بوده و هست. از کار داوطلبانه برای جاهای خوب که تو اینترنت پیدا می شه تا کارهای مفید برای عموم تا شرکت های خوبی که می تونین کار کنین باعث می شن در آینده خیلی راحتتر پذیرفته بشین. من هنوزم وقتی کاری پیدا می کنم فکر می کنم برای رزومه ام تاثیرش چیه (: دقت کنین که آدم ها در رزومه ها دنبال چیزها عجیب و غریب نیستن. قرار نیست هک فلان جا در رزومه باشه یا فلان قابلیت غیرعادی. یک آدم خوب که در حوزه های معقول و مرسومی مهارت های خوب داره بهترین گزینه اکثر شرکت ها است. اگر ننوشتم یادم بندازین یک موقعی در مورد پیشنهادم برای ساخت رزومه یک چیزی بنیوسم (: این روزها واقعا راحتتر از اون روزها است – به طور خاص برای بازمتن و گیت هاب.

اشاره کنم که شرکت فعلی من اکسیروس است که پایتون کار می کنیم. دقیقا موقع مصاحبه استخدامی مدیر شرکت بهم گفت که گیت هاب من رو نگاه کرده و براش دوره آموزشی پایتونم جالب بوده – چیزی که من دقیقا بدون هیچ هدف خاصی فقط به عنوان یک کار فان و مفید برای بقیه شروعش کرده بودم: بستون.

همیشه مشتاق یادگیری باشین

من الان ۵ ماهه اومدم این شرکت و مثل یک نیروی تازه وارد کار می کنم. نه کارم رو بلدم و با اینکه ادم حرفه ای هستم و قبلا توی یک مقدار قابل قبولی کشور و پروژه و حوزه های مختلف کار کرده ام اینجا شبیه یک کارآموزم. این ترس نداره. می تونستم توی فضای امن خودم باشم و مثلا به عنوان متخصص خیلی خوب لینوکس در یک شرکت متوسط کار کنم یا اینکه برم جایی که خدایگان لینوکس هستن و بشم یه آدم متوسط رو به پایین یا اصلا بیام اینجا که نه سیستمش رو می شناسم و نه فریم ورکش رو بلدم. مشتاق یادگیری بودن باعث می شه شما پیشرفت کنین و دائما هم رزومه ای که ازش حرف زدیم بهتر بشه. از اینکه بلد نیستین هیچ وقت نترسین. برین سراغ پروژه های جدید و یاد بگیرین و کار کنین.

و اما..

شانس بیارین

من به شانس معتقد نیستم.. ولی خب در نهایت ترکیب همه چیزهای بالا و همه چیزهایی که من بلد نیستم بگم رو می تونیم نامگذاری کنیم به اسم «شانس». نقل قول مهمی از کتاب آلیس هست که چشایر کت توش می گه «اگر ندونی کجا می خوای بری هیچ وقت گم نمی شی». اگر من تو بچگی می خواستم استاد دانشگاه بشم حالا گم شده بودم. اگر می خواستم بچه هام شب ها بگن «بابا پفک خریدی برامون؟» حالا گم شده بودم. اگر می خواستم پاسپورت آمریکا گرفته باشم الان گم شده بود. اگر می خواستم قهرمان شطرنج باشم حالا گم شده بودم.. ولی خب در لحظه زندگی کنین و چیزهای خوبی که پیش میاد رو در آغوش بکشین و جای خوبی خواهید بود.

در واقع من نمیدونم چطوری می تونین جای من باشین ولی می دونم اگر آدم خوبی باشین و از اتفاقات استقبال کنین و دست بده داشته باشین، در نهایت جای خوبی خواهید بود.

شاید کمی عارفانه / شاعرانه / خودپسندانه شد ولی به هرحال در جواب این سوال همیشگی، اینو داشتم بگم.