درباره جادی

من جادی هستم. جادی یک اسم مستعار نیست چون کاربرد اسم مستعار، ناشناس بودن است در حالی که اسم جادی خیلی مشخص تر و تابلوتر از اسم امیر است. یک سوال همیشگی اینه که «جادی یعنی چی؟». جادی برای خودش داستانی داره ولی فعلا سراغش نمی ریم و فقط می گم که خلاصه اش اینه که جادی اسمی است که در زمان BBSها، روی من گذاشته شد و چون قنشگ بود، تا امروز استفاده اش کرده ام. این روزها حتی استادهای دانشگاه، همسر، مادر، مادرزن و پدرزن و … هم بهم می گن جادی (: پس شما هم به راحتی استفاده اش کنین.

متولد آخرهای ۵۶ هستم و این روزها حدود سی ساله ام. نسبتا قد بلند، نسبتا لاغر و نسبتا علاقمند به خنده. تخصص ام همیشه کامپیوتر و برنامه / اسکریپت نویسی بوده ولی به جامعه شناسی، اسطوره، دین و شعر هم علاقمندم. شاید به خاطر پیشینه خانوادگی که مهاجر روس بوده اند به فالگویی علاقمندم و فال قهوه می گم اما تخصص ام توی فال تاروت است.

دیگه چی ؟ ازدواج کرده ام. حدود پنج سال است و خیلی هم راضی و خوشحالم. هیچ وقت دنبال «کانون گرم خانواده» [1] نبودم و چیزی که دوست داشتم یک جای امن و مطمئن و پر انرژی و خوشحال بوده که دارم. نظرم اینه که آدم ها باید با هم با احترام برخورد کنند و مسخره کردن همدیگه شوخی محسوب نمی شه.

دیگه؟ آهان. از نظر سیاسی طرفدار آزادی و عدالت با هم هستم. یک جور چپ لیبرال (: در امور شخصی، افراد حق انتخاب کامل دارند ولی در امورد اقتصادی، دولت موظف است رفاه و امنیت رو فراهم کنه. در شرایط فعلی آزادی بیان رو جزو مهمترین حقوق انسان ها می دونم و ازش دفاع می کنم. در مورد جنبش زنان که این روزها اینقدر مهمه هم باید اظهار نظر کنم؟ عمیقا معتقدم انسان ها برابرند و هیچ چیز (جنسیت، رنگ پوست، وزن بدن و …)‌ نباید مبنای عدم دسترسی عده ای به منابع بشه.

در تهران / ایران زندگی می کنم و فعلا برنامه ام نیست از اینجا برم چون به نظرم اینجا خیلی به درد میخورم و اینجا هم خیلی باحاله (: البته بخشی از شغل من آموزشگری است (آموزش کامپیوتر و راه اندازی سایت، ایمنی کامپیوتر و آموزش آموزشگران یا TOT) و به همین خاطر گاه گداری به کشورهای بسیار فقیر دنیا می رم و اونجا درس می دم (مثلا کنیا و افغانستان). چند وقت اقدام کردم برم اریتره برای یک دوره آموزشی شش ماهه ولی اریتره گفت از ایران مدرس قبول نمی کنه!

دولت الکترونیک / کارت اعتباری و جامعه شناس مجازی

نمی خواستم این ماجرا رو بنویسم ولی چون مدخلی است بر یک مطلب بسیار جالب، درباره اش صحبت می کنم. یکی دیگر از نقطه ضعف های بسیار واضح دولت الکترونیک که در مطلب قبلی هم در کامنت ها به آن اشاره شد (نگاه کنید به کامنت خدمات دولت الکترونیک).

مشکل جدیدی که با اینهمه بوق و کرنای دولت الکترونیک به آن برخوردیم این کارت های اعتباری لعنتی هستند. بازهم دو نمونه برایتان مثال می زنم:

  • دوست های سوییسی هم کارت اعتباری ویزاکارت دارند و هم مسترکارت و به همین امید، پول زیادی همراه ندارند. حالا در تهران گیر کرده اند و هیچ بانک عریض و طویلی و هیچ شعبه ارزی ای هم نمی تواند چند صد دلار از ویزا / مستر کارتشان برای آن ها نقد کند. کار رسید به اینجا که ما به آن ها پول قرض می دهیم تا آن ها از اینترنت پول را منتقل کنند به یکی از دوستان زمان دبیرستان من در خارج از کشور و بعد یک روزی و روزگاری من پول را از دوستم بگیرم ! احمقانه است ولی شاید تنها راهی که کشف کردیم مطلب را تا آخر بخوانید. مشکل بالاخره حل شد. بامزه بود که یک شناسه اینترنت و یک دوست زمان دبیرستان و یک مسافر عازم به ایران بیشتر از بانک مرکزی توانایی دارند.
  • رفته بودیم شهروند برای خرید و اعتبارمان هم کارت های اعتباری ای بودند. سبد خرید که پر شد بلندگوی شهروند اعلام کرد:‌با عرض پوزش به دلیل قطع بودن سیستم کامپیوتری امکان خرید با کارت های اعتباری وجود ندارد

خب من هم می دانم که درست شدن این سیستم ها زمان می برد و مشکل است و فقط صد سال اول اش سخت است (:

اما نکته ای که اصولا برای گفتن اش شروع به نوشتن کردم: مهمان های جهانگرد سوییسی مان در بازگشت از اصفهان در قطار با یک آقای آلمانی آشنا شدند که پول اضافه همراه داشت و به دلیلی از ادامه سفر منصرف شده بود و می خواست به آلمان برگردد. دوستان ما دلارها را از او تحویل گرفتند و از طریق اینترنت خانه پول را به آن مرد حوال کردند:‌نتیجه منطقی اینکه آقای آلمانی یک ساعت مهمان خانه ما بود. این آقای آلمانی دکترای کامپیوتر دارد و به محض ورود محو تماشای چارت بزرگی شد که برای Penetration Test روی دیوار خانه ما بود (البته برای تزیی). در ادامه صحبت مشخص است شد که فرد بسیار جالبی است که در دانشگاهی در ترکیه درس های میان رشته ای درباره کامپیوتر، جامعه شناسی و فلسفه و روان شناسی می دهد.

جالب این بود که جامعه شناس فضای مجازی نبود بلکه برنامه نویسی بود که جامعه شناسی را دنبال کرده بود. درباره مفهوم کلمات در وبلاگ ها صحبت کردیم و درباره ویکی پدیا. این دومی خلاصه مقاله اش بود که به تازگی در کنفرانس eDemocracy پذیرفته شده بود و برای آن مجبور شده بود به ترکیه و آلمان برگردد. مرد جوانی بود با چشم های بسیار بسیار آبی و بدن لاغر و شکم بزرگ و بسیار علاقمند که انگلیسی را با لهجه آلمانی حرف می زد. این را نوشتم تا در پست های بعدی درباره نظریه اش درباره ویکیپدیا بنویسم.

مساله ریاضی: در خانه ما شش نفر آدم بودند. دو نفر به فارسی و انگلیسی صحبت می کردند. سه نفر به آلمانی و انگلیسی و یک نفر به فارسی و آلمانی !‌ ثابت کنید در هر لحظه حداقل یک نفر باید مشغول ترجمه باشد تا همه، همه حرف ها را بفهمند.

سه کاربر چت روم دموکراسی در ویتنام آزاد شدند

روز هفتم جولای، سه نفر کاربر اینترنت که نه ماه قبل به خاطر حاضر شدن در یک اتاق چت طرفدار دموکراسی در پالتاک دستگیر شده بودند آزاد شدند. این افراد که فقط به جرم حضور در یک اتاق گفتگوی اینترنتی دستگیر شده بودند نزدیک به نه ماه را بدون هیچگونه محاکمه ای در زندان گذراندند. جرم اعلام شده این افراد به هنگام دستگیری تحریک مردم برای «براندازی حکومت» بوده است.

یکی از این افراد در مصاحبه اخیرش با رادیو آلمان اعلام کرده است که به انتقادات خود علیه دولت ادامه خواهد داد. او به محض خروج از زندان به گروه 8406 پیوسته که یک گروه طرفدار دموکراسی است.

ترونگ اتهام کوشش برای براندازی حکومت از طریق زور را رد می کند و می گوید که «من تنها درباره نظرات، عقاید و فساد صحبت کرده ام و همینطور درباره نبودن حقوق بشر و آزادی بیان».

او همچنین اعلام کرده است که دولت ویتنام به شنود چت روم ها مشغول بوده و صدای او در اتاق های چت را برایش پخش کرده است. این مساله ناقض حق امنیت فردی افراد است.

به نظر می رسد دولت ویتنام داشتن آزادی بیان و اعلام نظرات افراد را «تلاش برای براندازی»‌ می داند و به نظر من مایه شرمندگی است اگر دولتی داشتن آزادی بیان و حق انتخاب از طرف مردم را برابر با براندازی خودش بداند.

سه گونه وبلاگ: مبتنی بر زندگی فرد، علایق فرد و موضوع خاص

می توان وبلاگ ها را اینگونه طبقه بندی کرد: وبلاگ های مبتنی بر زندگی یک فرد، مبتنی بر علایق یک فرد و وبلاگ های مبتنی بر یک موضوع.

وبلاگ مبتنی بر زندگی یک فرد: این شکل از وبلاگ مبتنی بر زندگی روزانه یا گذشته یک فرد است. نمونه این گونه وبلاگ ها بسیار زیاد هستند. کسانی که از زندگی شان می نویسند. کسانی هستند که خیلی ها وقت ها کلی پست دارند در این باره که «نمی دونم چی بنویسم» یا کسانی هستند که دائما به این و آن ایمیل می زنند که «به من لینک بده». این شکل از وبلاگ نویسی یک فایده بسیار بزرگ دارد: می تواند سندی باشد از زندگی انسان ها.

وبلاگ های مبتنی بر علایق فرد: در این سیستم که بیشتر وبلاگ های خوب ایران از آن تبعیت می کنند، یک فرد پشت وبلاگ قرار دارد که به خاطر علایق اش، در یک، دو یا سه حوزه می نویسد. ممکن است من هم از حقوق بشر بنویسم و هم آزادی بیان و هم تکنولوژی و هم جنبش های سبز و … این وبلاگ ها حتی اگر یک حوزه را پوشش بدهند بازهم تفکر نویسنده در آن ها بسیار پر رنگ است و مثلا اگر کیبردآزاد را یک نفر دیگر بنویسد، شما سریع متوجه خواهید شد !

وبلاگ های مبتنی بر یک موضوع: در این گونه از وبلاگ ها فرد دیگر دیده نمی شود و مطالب هستند که هویت وبلاگ را تعیین می کنند. این وبلاگ ها یک موضوع را پوشش می دهند و مرکزی می شوند برای کسب اطلاعات یا به روز بودن در آن حوزه. این دقیقا آن تعریفی از وبلاگ است که در ایران وجود ندارد و هنوز هم به شکل جدی شروع نشده. مثلا اگر کسی وبلاگی درباره دانشگاه محل تصیل اش شروع کند خودش در آن پر رنگ تر از دانشگاه است و معمولا هم تنها نویسنده. این گونه ازوبلاگ ها فرصت خوبی برای گسترش در ایران دارند، می توانند چند نفره باشند و توسط یک سردبیر به روز شوند.

شاید بعدا درباره انواع وبلاگ بیشتر نوشتم (: می تواند مفید باشد. باید توجه کنیم که وبلاگ کاربردهای بسیار زیادی دارد که در حال حاضر اکثر ما فقط جنبه شخصی آن را استفاده می کنیم.

خدمات دولت الکترونیک

چند وقتی است که در ایران دولت به فکر خدمت رسانی دیجیتال افتاده و مدعی است که در حال راه انداختن EGovernment است. کلیت این ایده خوب است ولی اشکال در آنجا است که مثل بقیه چیزها بدون درک جریان، فقط از عبارت تقلید می شود و بعد از گند زدن به مفهوم عبارت کل جریان لوث می شود.

پاراگراف تندی بود ؟ به دو تجربه من در بیست و چهار ساعت گذشته نگاه کنید:

  • خرید اینترنتی بلیت قطار. می خواستم برای دوستان سوییسی دو بلیت قطار رفت و برگشت به مقصد اصفهان بخرم. به سایت رجا رفتم ولی برای خرید از من شناسه و کلمه عبور خواست. زنگ زدم به دوستی که در راه آهن رده بالایی دارد و کلمه عبور و شناسه اش را قرض گرفتم و داخل سیستم شدم و قطارم را انتخاب کردم ولی موقع پرداخت نمی توانستم از کارت شتاب استفاده کنم. زنگ زدم و دوستم برایم این کار را هم انجام داد (ممنون دوست خوب!) تا اینجا جریان قابل پذیرش بود چرا که کارت های اعتباری هنوز در حال گسترش هستند ولی نکته وحشتناک اینجا بود که سیستم یک شماره سریال و شماره واگن و شماره صندلی را به من داد و گفت باید بروم از نمایندگی های فروش بلیت، بلیتم را تحویل بگیرم !!! خب اگر قرار بود همان روز تا یک دفتر فروش بلیت بروم، مثل آدم بلیت را از همانجا می خریدم و مثل آدم پول می دادم دیگر ! (تنها مزیت احتمالی این سیستم این بود که من می توانستم شب بلیتم را رزرو کنم)
  • پلیس بعلاوه ده / دفتر خدمات دولت الکترونیک. امروز صبح تصمیم گرفتم بروم گذرنامه بگیرم. این سرویس هم مشمول خدمات دولت الکترونیک است. دولت الکترونیک یعنی اینکه من به جای رفتن به یک اداره و انجام کارم باید بروم از پست مدارک را تحویل بگیرم. بعد بروم دفتر خدمات الکترونیک (که هیچ چیزشان شبکه ای نیست) بپرسم پول ها را باید به کجا واریز کنم. بعد بروم بانک پول بریزم. بعد بروم در صف پلیس بعلاوه ده (اگر بتوانم با سرگردانی در خیابان دفتری پیدا کنم)‌ بایستم و مدارکم را بدهم به آن ها تا با موتور سریع بفرستند برای اداره گذرنامه و بعد اداره گذرنامه جواب را برای من پست کند ! حالا شما پیدا کنید استفاده از تکنولوژی الکترونیک / مخابرات / شبکه را ! کاش به جای این روند احمقانه می توانستم مثل آدم بروم اداره گذرنامه مدارکم را بدهم و منتظر جواب پست بمانم.

یادداشت های شخصی احمدی نژاد

آقای احمدی نژاد هم به جمع وبلاگ نویسان پیوست ! اگر هنوز ندیده اید نگاهی به احمدی نژاد . ایران بیاندازید.

فعلا که چیز دندان گیری ندارد. فقط یک پست با سه چهار نظر گزینشی و چند لینک به خاتمی و رهبر و … . احتمالا جای خوبی است برای بررسی های آماری آینده (:


این روزها از ایمیل های اسپم لذت می برم ! دوست داشتنی است وقتی وقت ندارید و از برنامه ها عقب هستید و یکهو بیست تا ایمیل هم دارید و کشف می کنید که پانزده تای آن ها اسپم های هستند که از لای دست برنامه ضد اسپم تان در رفته اند ! در این حالت اسپم لذت بخش است.

تعداد پست در ساعت مرد تنها با احتساب روز هفته

چون تقریبا مثل قبلی ها است، توضیح نمی دهم. فقط نمودار…