خاطرات لهستان – برخورد اول با ورشو

به شکل خلاصه: جذاب نبود ولی بعدا خوب شد. گیت ورودی وحشتناک بود. یک بیمار روانی در بازرسی ویزا، ویزای تمام صف ما رو به معنی فیزیکی کلمه با یک ذره بین چشمی بررسی می‌کرد و برای نفر قبلی من هم رفت و یک ذره‌بین قوی‌تر آورد! صف من از همه بیشتر طول کشید و من دقیقا آخرین نفری بودم که وارد کشور شدم!

هتل ظاهرا شیک و باکلاس است (وستین ولی چه فایده وقتی اینترنت پولی است و ساعتی ۱۶ یورو، یا روزی ۲۲ یورو! علاوه بر اینها هوا ساعت ۴ و ربع تاریک شده! تاریک مثل نصفه شب و باران شدیدی هم می‌آید. فردا کلاس داریم ولی نه می‌دانیم جایش کجاست و نه ساعتش چند است! تلفن ایرانی هم اینجا کار نمی‌کند و تنها راهنمای ورشو هم به لهستانی است. نتیجه؟ در اتاق نشسته‌ام، بدون هیچ ارتباطی با هیچ جا و فردا هم نمی‌دانم کجا باید بروم! اینهم منظره اتاق:


ولی نگران نشوید! مشکلات در حال حل شدن هستند: مدیرم (که شبا باشه!) گفت که پول اینترنت را شرکت می‌دهد و در نتیجه اینترنت گرفتیم با سرعت شش مگ:


اینترنت یکی یکی مشکلات را حل کرد. با ایمیل و چت جای کلاس فردا را فهمیدیم و زنگ‌هایم را هم زدم و ایمیل بازی و این حرفها و حالا هم دارم دنبال جاهای دیدنی ورشو می‌گردم. مشکل حل نشده هوای تاریک در ساعت چهار و نیم و باران است (: از پسش بر خواهیم آمد (اسمایلی خنده شیطنت آمیز).