چامبی یکی از اون وسایل جذاب است. یک ابزار کامپیوتری کوچک که میتونین ازش استفادههای مختلف بکنین. مثلا یک نوع ساده اون ساعتی است که با وای-فای به اینترنت متصل میشه و بدون شک میتونه چیزهایی مثل دمای هوا رو به شما نشون بده. جالبی این وسیله به نیمه-باز بودنش است: یک لینوکس، یک نمایشگر و یک وای-فای که میتونین برنامهریزیاش کنین.
خب ممکنه خیلی چیزها به عقل ما برسه. گرفتن آخرین اخبار، فرستادن توییت ساعت زنگ زدن و غیره و غیره اما یک نفر ایدهای حتی عجیبتر داشته: هاست هوست کردن یک سایت !
چوب سخنگو، چوبی نیست که حرف میزنه بلکه چوب کسی است که حرف میزنه. این یک رسم قدیمی در بین سرخپوستهای آمریکای شمالی است که در نشستهای قبیله استفاده میشده.
من هم شدیدا این مشکل رو دارم. موقع گفتگو درست به حرف طرف مقابل گوش نمیدم و شروع میکنم به جواب دادن. ظاهرا این اتفاق در نشستهای قبیلههای سرخپوست هم میافتاده و به همین دلیل براش این راه حل رو پیدا کردن:
این یک چوب معمولی است. میتونه هر چیزی دیگهای هم باشه. البته مثل خیلی چیزهای دیگه، برای مهم جلوه دادنش بهش یکسری ستاره و پر و این چیزها وصل کردن تا آدمها باور کنن که واقعا قدرتی داره. در نشست های قبیله برای جلوگیری از آشوب، فقط کسی حق داشته حرف بزنه که این چوب دستش بوده. اون حرفش رو میزده و وقتی حس میکرده بقیه حرفش رو فهمیدن و حرف دیگهای نداره، چوب رو به نفر بعدی میداده.
در هفت عادت مردمان بسیار موثر هم این مفهوم در عادت «اول بفهم بعد سعی کن بفهمونی» استفاده شده. اینها یک مجسمه شخصی برای خودشون دارن که شبیه یک عقاب روی یک توتم یا چنین چیزی است. شما وقتی حس میکنید نمیتونید با یک نفر به شکل معقول حرف بزنید، این مجسمه رو بهشون بدین و ازشون بخواین حرفشون رو بزنن. وقتی حرفشون تموم شد، حرفشون رو براشون با عبارتهای خودشون تکرار کنید تا مطمئن بشن که شما فهمیدین چی میگن و بعد چوب سخنگو رو بگیرین و خودتون حرف بزنین و وقتی تموم شد طرف حرف شما رو تکرار کنه و اگر میخواست چوب رو بگیره و …
توضیح لازم هم اینه که من طرفدار این روشها در زندگی نیستم. من سادهتر زندگی میکنم و بدون تکنیک (: ولی از این عادت یاد گرفتم که بهتر گوش بدم و سعی کنم واقعا اول بفهمم و بعد نظرم رو بفهمونم (:
خبرها تا اینجا خیلی شوک آور نیست اما اگر به سال ۱۹۹۳ برگردیم و یادمان بیاید که ناول برای تبدیل شدن به یک غول و رقابت با مایکروسافت چطور مشغول خرید همه رقبا بود، تحلیل پیچیدهتر میشود. در آن سالها، ناول اول دی. آر. داس را خریده بود که اصلیترین رقیب مهمترین محصول مایکروسافت بود. بعد ناول کوادرو پرو و وردپرفکت را از بورلند خرید و بعد یونیکس سیستم را از ای.تی. اند تی.
این خرید آخر، ناول را وارد بازیهای یونیکس و لینوکس کرد و این شرکت تا همین هفته قبل، دارنده رسمی میراث یونیکس سیستم ای.تی. اند تی. بود و حالا اعلام کرده است که داراییهای معنوی خود را با قیمتی نزدیک به نیم میلیون میلیارد دلار به یک شرکت تابعه مایکروسافت فروخته.
بحث اینکه آیا لینوکس از نظر کد وامدار یونیکس است یا نه بارها و بارها مطرح شده و تا به حال هم همیشه دعوا به نفع لینوکس پایان یافته. هر دوی این سیستمها مبتی بر اندیشه و فلسفه پوزیکس هستند ولی از نظر پیاده سازی، مستقل از هم پیش رفتهاند و به همین دلیل، برای لینوکسیها فرقی نمیکند که چه کسی مالکیت معنوی یونیکس را داشته باشد. به احتمال زیاد شرکتهای ارائه دهنده یونیکس دیگر مانند اچ پی و اوراکل (سان سابق) باید نگران بعضی دعواهای احتمالی باشند ولی حداقل از این نظر، خطری ما را تهدید نمیکند.
با این معامله، ممکن است سرنوشت توزیع قرص و محکم زوزه و فرزند محبوبش یعنی اوپن زوزه شدیدا دستخوش تغییر بشود اما امکان ندارد جامعه گنو/لینوکس در این مورد با خطری جدی مواجه باشد.
این اسم یک دوره که هفته پیش رفتیم – سه روز. انگلیسیاش بوده The Seven Habits of Highly Effective People و خانم گیتی خوشدل ترجمهاش کرده: هفت عادت مردمان موثر. ظاهرا به نظرش رسیده که Highly در عنوان کتاب اضافه است (: به هرحال من فعلا کتاب فارسی رو ندیدم ولی حتما میخرم و جداگانه نقد ترجمه رو خواهیم داشت.
جالبی این دوره به این است که بدونیم از سال ۱۹۸۹ که کتاب نوشته شده، تا به حال ۱۵ میلیون نسخه ازش فروش رفته! در شرکت ما رفتن به این دوره سه روزه برای همه کارمندان برنامه ریزی شده و همه باید به شکل دوره ای در اون شرکت کنن.
بحث بدون شک آمریکایی است: چند تا عادت هست که اگر داشته باشین خوشبخت می شین و موفق + هر کسی میتونه خوشبخت باشه و موفق به شرط اینکه خودش تلاش که.
قصد من اینجا خلاصه کردن کل کتاب / دوره نیست. اصولا هم نمیشه چنین بحثی رو در یک پست وبلاگی خلاصه کرد. به شکل خلاصه بگم که هفت عادت عبارت هستن از:
پرواکتیو باشین: پسیو عمل نکنین.
از اول، آخر رو در ذهن داشته باشید
کارهای اول رو همون اول انجام بدین
تفکر برد-برد داشته باشید
اول تلاش کنید بفهمید، بعد تلاش کنید شما رو بفهمن
سینرژی ایجاد کنید: بگذارید نیروها با هم جمع بشن و چند برابر بشن
اره رو تیز کنید: فقط روی کار تمرکز نکنید. بین منابع و انرژی و سلامتی توازن برقرار کنید تا سبک زندگی موثر رو حفظ کنید
و خب کلی حرف و بحث پشت هر کدوم از اینها. اما یک جنبه جالب کل جریان برای من همین مفهوم بود که یک نفر یک کتاب مینویسه و بقیه میبینن خوبه. سازمانها گذروندنش رو اجباری میکنن و شرکتهایی درست میشن که به طور تخصصی مواد آموزشی براش درست میکنن (از اسلاید و فیلم و تسهیلگر گرفته تا تقویم و پوستر و مجسمه و …) و اونقدر بزرگ میشن که مثلا شعبه خاورمیانه میزنن و با قراردادهای عالی به بقیه آموزشش میدن.
ما یک آموزشگر داشتیم که از دفتر دوبی اومده بود. اصالتا مال اردن بود و در طول سه روز این عادتها رو بحث و تمرین کردیم. خودش سابقا مدیر جایی بوده و همچنین عضو تیم ملی بسکتبال اردن و وقتی این آموزش رو میبینه متحول می شه به حدی که کم کم کارش رو ول میکنه و با زندگی بر اساس این عادتها و روشها، میپیونده به موسسه فرانکلین کاوی و اونجا آموزشگری میکنه. بامزه است که این موسسه که فقط روی آموزشهای مبتنی بر این ایدهها کار میکنه، درآمد سالیانه ۲۸۲ میلیون دلار داره.
ما که مثل اون متحول نشدیم ولی کلی کلیت موضوع جالب بود: اگر میخواهید موثر باشید… اگر میخواهید واقعا موثر باشید باید یک راه و روش رو پیش بگیرین و از وقت و منابعی که دارین به خوبی استفاده کنین. شکی نیست که روش استفن کاوی تنها روش ممکن نیست اما یکی از روشهای موجود است. خلاصهاش هم برای من اینه: بدونین دارین چیکار میکنین و تعادل رو هم در جنبههای مختلف زندگی نگهدارید.
در این ستون معمولا از شرکتهای بزرگ نوشتهام و تکنولوژیهایی که قرار است دنیا را تغییر بدهند اما این هفته میخواهم سراغ یک تغییر خیلی کوچک بروم. در مقایس برنامهنویسی؛ خیلی خیلی کوچک: یک وصله دویست خطی برای کرنل.
همانطور که میدانید، لینوکس در واقع یک کرنل / هسته است که سیستمهای گنو/لینوکس ما از آن استفاده میکند. این کرنل دائما در حال به روز رسانی است اما وقتی به فهرست قابلیتهای اضافه شده یا بهبود یافته در آن نگاه میکنیم، معمولا چیز خاصی دستگیرمان نمیشود. تغییرات کرنل در نسخههای جدید آنقدر حرفه هستند که برای اکثر کاربران عادی، تنها به شکل تغییر چند عدد در جلوی اسم هسته به نظر میرسند و نه بیشتر.
اما ظاهرا قرار است اینبار مساله فرق کند. این هفته یک وصله جدید برای کرنل منتشر شده و زیر تست شخص لینوس توروالدز -نویسنده اصلی لینوکس- است که ظاهرا در دسکتاپ معجزه میکند. از نظر فنی این پچ میتواند به شکل اتوماتیک تسکهای هر TTY را گروهبندی کند. بازهم مثل پچهای قبلی کرنل، اکثر کاربران این مفهوم را درک نمیکنند. اما آنطور که بسیاری از آزمایش کنندگان و خود لینوس با هیجان میگویند، اینکار تاثیر بسیار بسیار واضحی روی بازدهی کامپیوترهای دسکتاپ در وضعیتی که از پرازنده و حافظهشان کار زیادی کشیده میشود خواهد داشت. مارک گالبرایت نویسنده این وصله است که ایده اصلی اش از لینوس توروالدز بوده. این پچ در حال حاضر در نسخه سوم است و عجیبترین نکته درباره آن این است که تنها ۲۲۴ خط به کرنل اضافه و ۹ خط از آن حذف میکند. به عبارت دیگر، این وصله با تغییر تنها ۲۳۳ خط از کرنل، باعث پرواز کامپیوتر رومیزی در شرایط سخت میشود.
آزمایشهای خود مایک نشان داده که این وصله حداکثر تاخیر پاسخگویی کامپیوتر را ۹ برابر کمتر میکند و میانگیر تاخیر را تا حدود شصت برابر پایین میآورد! این اعداد آنقدر غیرواقعی به نظر میرسند که توروالدز لازم دیده شخصا مساله را بررسی کند و سپس در ایمیلی با اعلام کند که از عملکرد این پچ کوچک بسیار خوشحال و هیجان زده است و معتقد است که این پچ با وجود کوچکی بسیار زیبا نوشته شده.
نویسنده لینوکس میگوید که برای آزمایش تجربی این پچ، چندین صفحه وب باز کرده و حینی که پرازنده مشغول کمپایل کردن کرنل بوده، در آنها به بالا و پایین اسکرول کرده است و تغییر *عظیمی* را شاهد بوده. او میگوید این ۲۳۰ خط کد، در شرایطی که کامپیوتر مشغول استفاده از بیش از پنجاه درصد توان پردازنده مرکزی باشد، معجزه میکند. لینوس ایمیلش را با این عبارت تمام میکند که قابلیت زمانبندی گروهی با حضور این پچ، از یک قابلیت مفید در بعضی سرورها به یک پیشرفت عظیم و قابلیتی کشنده در لینوکس تبدیل شده.
من هم مطمئن هستم که اینبار برای به روز رسانی هسته بیتاب خواهم بود. مطمئنا هر هسته جدیدی که بیاید، اولین کار من خواندن فهرست تغییرات است و در صورت دیدن عبارت sched: automated per tty task groups در آن، محال است هیچ کاری قبل از به روز رسانی کرنلام انجام دهم.
من فیزیک پایه رو دوست دارم و یکی از جاهایی که واقعا تعجب میکنم، کشورهایی هستن که حاضرن بودجههای عظیم رو صرف پیشرفت اون بکنن. شخصا درک نمیکنم چرا ممکنه یک کشور به این نتیجه رسیده باشه که به جای صرف مستقیم پول برای بهبود زندگی این لحظه شهروندانش یا مثلا ساخت یک کارخونه برای ایجاد اشتغال، پولهای عظیمی رو صرف فیزیک پایه یا مثلا اخترشناسی یا اینجور علوم بکنه. البته زیاد سخت نمیگیرم چون میدونم خیلیها هم درک نمیکنن چرا یک کشور باید به جای راه انداختن جنگ توی کشورهای دیگه یا مصرف پول برای سرکوب شهروندانش از طریق خرید تجهیزات ضد و شورش و غیره و غیره، پول رو صرف چیزهایی مثل توسعه زیرساختهای مخابراتی یا تجهیز دانشگاهها و غیره و غیره بکنه (:
به هرحال… این دو خبر برام خیلی جذاب بود. در واقع برام نشون دهنده ارزش علم بودن توسط کسایی که بیشتر از من ساز و کار پیشرفت و عقب موندن کشورها رو می فهمن. البته شکی نیست که من از نکات فنی هیچکدوم از این دو خبر چندان سر در نمییارم و اگر اشتباه نوشتم چیزی رو یا توضیح بیشتری لازم داشت، خوشحال میشم کاملش کنی.
گیر انداختن ۳۸ اتم پادهیدروژن در یک بطری مغناطیسی
نیچر نیوز نوشته که در سرن یا همون سازمان اروپایی پژوهشهای هستهای که بزرگترین آزمایشگاه فیزیک ذرهای جهان است، یک بطری مغناطیسی برای به دام انداختن پادماده رو ساختهاند. پادماده یا ضد ماده، به موادی گفته میشه که هسته اونها بار منفی و الکترونهای اونها بار مثبت داره (برعکس مواد معمول). این بطری مخصوص به دام انداختن پادماده، در حال حاضر تونسته ۳۸ اتم آنتی-هیدروژن رو توی خودش به دام بندازه.
ژاپن در جستجوی نوترینوها
نوترینوهاذرات بنیادی خنثایی هستند که در ضمن واپاشی بتای هستههای اتمی همراه با الکترون یا پوزیترون آزاد میشن. ظاهرا یکی از مشکلات نوترینوها اینه که حین تحقیق با تشعشعات کیهانی اشتباه گرفته میشن یا چنین چیزی و به همین دلیل ژاپن برای تحیق در مورد اونها به یک معدن قدیمی در عمق یک کیلومتری زمین رو آورده. اونها توی این معدن ۱۳۰۰۰ حسگر نوری کار گذاشتن و بعد با پنجاه هزار تن آب اونجا رو پر کردن تا بتونن آزمایشهایشون رو شروع کنن. عکس پایین این معدن رو بعد از نصب سنسورها و در حال پر شدن از آب نشون میده که دو نفر دارن با قایق پارویی توش به سنسورهای در حال زیرآب رفتن، سرکشی میکنن.
هفته قبل هفته شوک در دنیای نرمافزارهای آزاد بود. نه! منظورم جریان آزار جنسی به نویسنده وبلاگ نردچیک و عضو هیات اجرایی کنفرانس آپاچی نیست. بدون شک آن اتفاق بزرگترین و بدترین شوک ممکن در دنیای نرمافزارهای آزاد بود. حداقل انتظار من این است که جایی که شعارمان این است که آزادی نرمافزار یک فرهنگ است، آدمها باید کمی فرق کنند و به خاطر یک لباس متفاوت یا کمی خوشگذرانی شبانه به خودشان این اجازه را ندهند که به حریم یک نفر دیگر تجاوز کنند. البته بخش بزرگی از این انتظار با نوشته شدن مطلب در وبلاگ نردچیک و نام بردن از فرد خاطی برآورده شد.
این دو خبر در کنار هم کافی هستند تا در صورت وقوع، اوبونتوهای بعدی را به متفاوتترین گنو/لینوکسی تبدیل کنند که در جهان وجود دارد. گنو/لینوکسهای بسیاری در دنیا هست، از توزیعهای زیر صد مگابایتی گرفته تا توزیعهایی مانند سورس میج که مدیربستههای مبتنی بر بش اسکریپت دارند اما واقعا اینکه یک توزیع از محیط آشنا و شناخته و آزمایش شده گنوم به یک محیط کاملا جدید و آزمایش پس نداده مثل یونیتی مهاجرت کند اقدام عجیبی است و اگر آن را اضافه کنید به کنار گذاشتن محیط ایکس بیست و شش ساله (بعله! درست تایپ شده و درست خواندهاید؛ بیست و شش ساله) که فراهم کننده پایه گرافیکی رابط کاربری است و رفتن به سراغ یک سیستم جدید و بازهم به اندازه کافی آزمایش پس نداده به نام ویلند، متوجه خواهید شد که اوبونتوی بعدی بی هیچ شکی انقلابیترین گنو/لینوکس حاضر در جهان خواهد بود.
این اتفاق عجیب، یا ناشی از بازارسنجی و آیندهنگری موشکافانه یک شرکت تجاری بزرگ است یا حاصل جاهطلبی و تصمیمات ریسکدار یک آدم اهل مخاطره و تنوعطلب که دوست دارد بر خلاف جهت جریان آب شنا کند. خیلی از وبلاگها و متخصصین، این تصمیمات را بسیار خطرناک ارزیابی کرده و حتی با اشاره به تصمیمات نامناسب اوبونتو در گذشته، این را زمین زننده شرکت دانستهاند. اما حتی اگر کلیت جریان نیز خوب تمام نشود، یک فایده بسیار بزرگ این اتفاق روحیهای است که کانونیکال به توسعهدهندگان داده. واقعا یک برنامهنویس با چه انگیزهای جز اینکه اوبونتو علاقمند به مهاجرت از ایکس به چیزی جدیدی است، ممکن است در پروژهای مانند ویلند مشارکت کند؟ این تصمیم شاتلورث، چراغ سبزی است به شروع پروژههای جدید و نترسیدن از اسمهای بزرگ در دنیای آزاد و از این نظر، بسیار ارزشمند برای آینده گنو/لینوکس و به طور عام، آزادی نرمافزار.
آنگ سان سوچی برنده جایزه صلح نوبل است و رهبر مبارزه علیه دیکتاتوری نظامی حاکم در برمه (میانمار). آنگ سان سوچی امروز بعد از هفت و نیم سال حبس خانگی، آزاد شد. او ۱۵ سال از ۲۱ سال گذشته را به خاطر اعتراضهایش به دیکتاتوری در برمه، در زندان گذرانده. او آدم با شرفی است که امروز آزاد شده. البته مشخص است که آزادی برای آنگ سان سوچی مفهوم گستردهای است و شاید دوست نداشته باشد امشب که اجازه دارد از خانه بیرون برود و در یک کشور دیکتاتور زده راه برود به او بگوییم که آزاد است اما به هرحال برای من مایه خوشحالی است: یک دیکتاتور کمی عقب نشسته.