فیسبوک سیستمی است ضد حوزه خصوصی آدمها. این بارها و بارها گفته شده (مثلا اینجا) و حالا هم مشکلات امنیتی قانونی. منظورم از مشکل امنیتی مشکلی است که بدون اینکه شما بدانید یا بخواهید، اطلاعاتتان را به بقیه میدهد و منظورم از قانونی این است که با اینکار، قانونی را نقض نمیکند. در واقع همه چیز برمیگردد به وقتی که شما بدون خواندن و فهمیدن «توافقنامه»، آن را تیک میزنید و امضا میکنید تا به خیل دوستان فیسبوکی بپوندید.
حالا هم یک هکر اطلاعات شخصی صد میلیون کاربر فیسبوک را روی اینترنت گذاشته. در یک تورنت ۲.۸ گیگابایتی که رون بووز از Skull Security، برنامهای نوشته که مانند یک موتور جستجو پروفایلهای فیسبوک را میگردد و فایلی تولید میکند از صد میلیون اسم و لینکی به صفحهای حاوی اطلاعات شخصی مانند آدرس، تاریخ تولد، شماره تلفن و غیره و غیره.
کاری که این هکر کرده، غیرقانونی نیست اما یکبار دیگر نشان دهنده مشکلات جدی حوزه شخصی در فیسبوک است و اولویت دادن به مسایل تجاری در مقابل حفظ هویت افراد.
آرشیو اطلاعات محرمانه نظامی آمریکا در شش سال گذشته روی ویکی لیکز است. این چیزیه که من دوست دارم (: از دروغ مسخره بدم می یاد ولی مدرک درست و حسابی که شفافیت رو ببره بالا بهترین چیز در دنیا است برام. ویکی لیکز رو قبلا هم معرفی کرده بودم: سایتی که اسناد محرمانه ای که به دست می یاره رو منتشر می کنه.
میدونید چی این برای من قشنگه؟ شفافیت. چیزی که در کشور ما اصلا وجود نداره و دروغ توش عادی شده و دولت اصلا احساس نمی کنه که باید به مردم اطلاعات بده (البته وقتی انتخاب دولت و حکومت ربط چندانی به نظر مردم نداشته باشه این طبیعی است). دولتهای دیگه هم همیشه حجمهای مختلفی اطلاعات رو برای خودشون نگاه میدارن. مثلا میگن اطلاعات جنگی محرمانه است یا اطلاعات ضد جاسوسی محرمانه است. البته کشورهای مدرنتر که بیشتر و بیشتر به خواست مردم وابسته هستن، قوانینی دارن مثل اینکه بعد از فلان قدر سال تمام اطلاعات باید در اختیار مردم و رسانهها گذاشته بشن ولی من کیف می کنم وقتی می بینم ابرقدرت واقعیای مثل آمریکا، چطور جلوی شفافیت یک سایت شکست می خوره (:
پی.نوشت. ایده برای ایران: اعلام کنن فرشاد امیری این اطلاعا ت رو سرقت کرده و آورده (: شهرام امیری
الان دیگه مدت طولانیاست که من آی.پادم را دارم. چند ماه به شکل اصلی داشتمش و حالا دو ماه است که jailbreak شده. کاملا دوستش دارم و حس میکنم یکی از ابزارهای خوبی است که خریدهام. بر خلاف اکثر گجتها، هنوز هم به همان اندازه روز اول از آن استفاده میکنم و در طول تمام بیست و چهار ساعت شبانه روز خیلی خیلی به ندرت پیش میآید که یکی دو متر از من و جایی که هستم دورتر باشد *:
این دستگاه فوقالعاده است. بدون شک بهترین دستگاهی که من میتوانم داشته باشم نیست اما در حدود قیمت خودش، کاملا قبول است. من به طور خاص از آن برای کتاب خواندن با برنامه Stanza و فید/خوراک خواندن با برنامه MobileRSS استفاده میکنم ولی به شکل عمومی پادکست هم با آن گوش میدهم، یادداشت برمیدارم، Todo لیستهایم را دارم، اینترنت گردی میکنم و گاهی برای تفریح، به سرورهایم وصل میشوم (ssh) و حتی ممکن است کارهای شرکت را بکنم.
اما خوب بودن این دستگاه اصلا به این معنی نیست که به آن انتقاد نداشته باشم.انتقاد اصلی من به آی.پاد.تاچ اینها است:
لیز است. بدنه آی پاد تاچ لیز است. لازم نیست مدتی بگذرد تا این را بفهمید بلکه از همان لحظه اول که آن را در دستتان میگیرد و حین تعریف از باریکی و slick بودنش هستید، کاملا احساس میکنید که بدنه بیش از حد لیز است و نه فقط گذاشتن آن روی سطحهای غیرصاف سخت است که حتی در دست گرفتنش هم زیاد کار مطمئنی نیست. برای حل این مشکل باید یک جلد آی پاد تاچ بخرید که برای من حداقل ۲۰ هزار تومان هزینه داشت و حالا هم یک روکش لاستیکی نه چندان جذاب روی بدنه زیبا را گرفته اما حداقلش اینست که از بالای سیفون توی توالت نمیافتد.
نیازمند ویندوز و مک هستید. این مسخره است. حتی برای شروع کار – یعنی برای راه اندازی اولیه دستگاه – هم باید یک ویندوز یا مک داشته باشید که رویش iTunes نصب شده باشد. این روی جعبه درج شده ولی واقعا من درکش نمیکنم. بعدها هم برای کار شدیدا نیازمند iTunes هستید که نسخه لینوکسی ندارد و حتی نمیتوانید آن را در ماشین مجازی اجرا کنید. این خیلی غیرطبیعی است ولی چارهای نیست.
فضا بسته است. بخش بد اپل! با خریدن آی.پاد در آکواریوم اپل حبس میشوید. حتی برای گوش کردن آهنگ هم باید از برنامههای اپل استفاده کنید و حق انتخاب از شما گرفته می شود. چیزی شبیه یک قفس طلایی. قشنگ است و خوب اما قفس است. اگر اپل دوست نداشته باشید، حق ندارید از نرمافزاری که دوست دارید استفاده کنید. حق ندارید فایل صوتی خودتان را روی آی.پد خودتان بریزید و حتی حق ندارید به جای آی تیونز، از برنامه دیگری که بتواند پادکستهایتان را مدیریت کند هم استفاده کنید.
هویت. برای عضویت در شبکه اپل و حتی دانلود برنامههای رایگان فروشگاه هم لازم است که هویت داشته باشید و ایرانیها در دنیا هویت ندارند. باید یک کردیت کارت معتبر داشته باشید تا بتوانید اکانت باز کنید و این اکانت باید به یک آدم معتبر در یک کشور معتبر وصل باشد (حتی نیجریه!). من هویت دوستی در آلمان را قرض گرفتهام و با آن میتوانم دستگاه را به روز کنم یا نرمافزار (رایگان) از فروشگاه اپل دانلود کنم ولی چون دوستم در آلمان است، همه فروشگاه فقط به زبان آلمانی کار میکند و قابل تغییر هم نیست و از ایران هم حتما باید با پروکسی وصل شوم.
این چهار انتقاد اصلی من است به این دستگاه دوست داشتنی. البته دو نکته دیگر هم قابل ذکر هستند:
دوربین و جی پی اس. اگر این دستگاه روی یک دوربین ساده عکاسی و یک جی.پی.اس. هم داشت، هیچ چیز در دنیا نمیتوانست با آن رقابت کند. این را در فهرست نقصها ننوشتهام چون پیشنهاد است (: به هرحال این دستگاه همینی است که هست.
خساست. من نیازی به فضای زیاد نداشتم و در نتیجه نسخه ۸ گیگابایتی را خریدهام و تصور نمیکنید! نسخه ۸ گیگابایتی بر خلاف نسخههای بالاتر که هدست (هدفون و میکروفون) دارند، فقط هدفون دارد! اینکه حجم قابل ذخیرهسازی چه ربطی به ضبط صدا یک تماس صوتی دارد از طریق چت دارد را نمیدانم ولی این را میدانم که از تلاش شرکتها برای پول درآوردن از طریق کمفروشی اولیه متنفرم.
دقت کردید که در بین پیشنهادها و انتقادها، عمر باتری را ننوشتم. نه از این نظر که عمر باتری دستگاه خوب است. دستگاه اگر استفاده شود هر روز نیاز به شارژ دارد اما به هرحال باتری چیزی است که هست و همیشه هم انتظار بهترش را داریم.
در آخر لازم است که تکرار کنم آی.پاد.تاچ را کاملا دوست دارم. شاید اگر الان میخواستم خرید کنم چیزی میخریدم که فضای بسته اپل را نداشته باشد ولی در کل از داشتن این دستگاه کاملا راضی بوده و هستم.
آیا داشتنش را به شما پیشنهاد میکنم؟
اگر گیک هستید و دوست دارید با دستگاهتان حسابی ور بروید: نه. این دستگاه چیزی است که هست و چندان قابل ور رفتن و هک کردن نیست. البته من شخصا دوست دارم چنین دستگاهی کاملا پایدار باشد و اهل ور رفتن زیاد با آن نیستم و از این نظر از آن راضی هستم.
بحث بعدی سر کاربرد است. برای کتاب خواندن عالی است. البته من از دستگاههای eInk استفاده نکردهام ولی واقعا با کتاب و خبر خواندن روی این دستگاه هیچ مشکلی ندارم. برای اینترنت گردی هم تا حد قابل قبولی خوب است (فلش را پخش نمیکند) و کارهای متفرقه مثل ساعت و اینها هم که منطقا از عهده هر دستگاهی برمیآید.
نکته مهم دیگر، دسترسی به اینتنرت است. این دستگاه را اگر به عنوان پخش نکننده موسیقی استفاده نکنید، بدون اینترنت به هیچ دردی نمیخورد و منظور از اینترنت توانایی ارتباط با اینترنت WiFi است. اینترنت گردی، ایمیل خواندن، خبر دانلود کردن و چت کردن همه اینترنت بیسیم میخواهند و اگر اینترنت بیسیم خوب نداشته باشید، این دستگاه احتمالا فقط به درد آهنگ گوش دادن خواهد خورد.
و در نهایت سیستم عامل! این دستگاه جفت iTunes طراحی شده و من که لینوکس دارم به شکل معقول نمیتوانم از امکانات پادکست و پخشکنندگی این دستگاه استفاده کنم. اما جالبتر از آن، اگر نظر من را میخواهید اگر مک دارید هم، آی پاد نخرید (: شاید بخندید. از نظر فنی مک و آی پاد تاچ بسیار خوب با هم جور میشوند اما آدمی که به یک فروشگاه (حتی اپل و حتی گپ) رفته باشد و همه لباسهایش را خریده باشد به نظر من آدم جذابی نیست. اپل یک قفس طلایی است، هم از نظر بقیه جذاب است و هم احتمالا از نظر دارنده اما به هرحال قفس قفس است! اما اگر ویندوز دارید، پیشنهاد میکنم آی.پاد.تاچ را بخرید. چرا؟ چون دوست دارم هر کاربر ویندوز عمیقا مفهوم پایداری، سرعت و کاربری راحت را تجربه کند (:
گاهی ایمیلهایی هستند که نه فقط دوستشون نداریم که ازشون متنفریم. مثلا ایمیلهای اسپمرهای ایرانی. فشردن دگمه Report Spam در مورد خارجیها مفیده ولی واقعا کسانی بودن که برای من سالها است اسپم میفرستن و من گاه گداری Report Spam میکنمشون و هنوز هم فایده ای نداره. گاهی هم ایمیلهایی هستن که واقعا نمی خواین فرستنده رو اسپم معرفی کنین (مثلا ایمیل هایی که از کامنت دونی وبلاگتون مییاد) ولی نمیخواین هم اون ایمیلها رو ببینین و به دلایلی هم شاید نتونین از تنظیمات خود وبلاگ متوقفشون کنین.
راه حل؟ استفاده از فیلترها یا همون قوانین سرویس دهنده ایمیل. من اهل نوشتن راهنماهای آی.تی. نیستم ولی واقعا این رو مینویسم تا شاید دوستانی رو از مجموعهای از چرندیات ناخواسته خلاص کنم (:
در قدم اول وارد ایمیل بشین. مثلا جیمل و به روی ایمیلی برین که دیگه نمیخواین شبیهاش رو بگیرین:
من اینجا وارد ایمیلم شدم و چون ایمیل بهتری نبود، سراغ ایمیلهای تبلیغاتی اپل بیچاره رفتم. بدون شک اگر راه معقولی برای متوقف کردن ایمیلها داشته باشین بهتره از اون راه وارد بشین تا از این راه خشن.. ولی به هرحال. من روی ایمیل رفتم و بعد از منوی More Actions ، گزینه Filter messages like these رو انتخاب کردم.
حالا بهم اجازه می ده فیلتر تعریف کنم. ببینید:
من میخوام یک قانون درست کنم که روی هر ایمیلی که از news@inside.apple.com اومده بود اعمال بشه. شما میتونین بگین هر ایمیلی که توی عنوانش فلان چیز باشه یا فلان کلمه رو داشته باشه و غیره و غیره…. بعد کافیه Next Step رو بزنین تا بهش بگین با اون ایمیلها چیکار کنه:
خب من انتخاب کردم که Delete It (: پاکش کنه. راحت و آسوده اون بغل هم تیک زدهام که Also apply filter to 9 converations below که مشخص میکنه این قانون در مورد تمام ایمیلهایی که همین الان هم در اینباکس من هستم اعمال بشه. حالا کافیه Create Filter رو بزنم و دیگه هرگز ایمیلی از اون آدرس نگیرم (:
قبول. قبول. میدونم که عنوان پیچیده شده. بذارین دو سه تا داستان مستقل تعریف کنم تا برسیم به داستان اصلی.
آسوشیتد پرس یا به قول خارجیها AP یک خبرگزاری است. خبرگزاریای که چند وقت قبل یک حرکت عجیب داد.
این خبرگزاری چند وقت قبل اعلام کرد که آدمهای حرفهاش برای تهیه هر خبر کلی زحمت میکشن و ایجاد هر متن هزینههای زیادی داره و در نتیجه منطقی نیست که وبلاگنویسها بتونن – حتی بخشی از – این اخبار رو به رایگان توی وبلاگهاشون نقل کنن و در موردش حرف بزنن و از این به بعد هر وبلاگی که متنی رو از آسوشیتد پرس نقل کنه باید هزینه اون رو بپردازه. این حرف خیلی عجبیی بود چون نقل بخشهایی از متون در جاهای دیگه و صحبت در مورد اونها در صورت نقل منبع و رعایت قوانین دیگه کاملا طبیعی است.
اما ووت! ووت ( به آدرس دبلیو دبلیو دبلیو ووت دات کام) یک سایت خرید کالا است اما فرقش با سایتهای فروشنده معمول اینه که در هر روز فقط و فقط یک کالا میفروشه. مثلا امروز یک اجاق مخصوص پختن پنینی میفروشه به قیمت چهل دلار. تا ساعت دوازده شب، همین فروش ادامه داره و فردا فقط و فقط یک محصول جدید دیگه خواهد فروخت. یک ایده بامزه و سودآور و مشتری جلب کن.
اما داستان سوم! سایت خرید و فروش آمازون اعلام کرده که میخواد ووت رو بخره. مدیر سایت ووت هم این خبر رو در وبلاگش نوشته و گفته که احتمالا این فروش جوش خواهد خورد. اما قصه اصلی… بله… این سه تا مطلب ما رو میرسونن به داستان اصلی (:
سایت آسوشیتدپرس، خبر فروش احتمالی ووت به آمازون رو به عنوان یک خبر اقتصادی کار کرده و در متن خبر هم تقریبا یک و نیم جمله از وبلاگ مدیر عامل ووت نقل قول کرده. حالا این مدیر جذاب، یک نامه فرستاده به AP:
آسوشیتدپرس، ما خوشحالیم که خبر ما را کار کردهاید. میدانید؟ وقتی خبر فروش را در روز چهارشنبه منتشر کردم حدس میزدم که توجه مردم به آن جلب شود ولی وقتی خبری که شما منتشر کردید را خواندم متوجه یک نکته مهم شدم: شما بخشی از مطلب سایت من را در خبر خود به کار بردهاید! متنی که از وبلاگ من برداشته شده! این همان کاری نیست که قبلا گفته بودید وبلاگنویسان حق ندارند با سایت خود شما بکنند؟
پس چکار کنیم؟ خوب است در این مورد منصف باشیم. ما از روش محاسبه قیمت خود شما استفاده میکنیم تا ببینیم چقدر به ما بدهکار هستید. با دقت به فرمول ما به این نتیجه رسیدهایم که شما باید هفده و نیم دلار به ما بدهید چون ما برای نوشتن آن پست وبلاگ خیلی زحمت کشیده بودیم. اما خب ما دوست هستیم و صورتحساب و این چیزها در این دنیای بدون کاغذ دردسر هستند. ما بیشنهاد میکنیم که بجای ارسال پول، یک جفت از هدفونی که امروز در سایت گذاشتهایم را سفارش بدهید و ایمیل تایید خرید آن را برای ما فورواد کنید. به نظرمان این منصفانه است.
هاها به این می گن انتقام (: قبول کنین که ایده بانمکی بوده و ارزش مقدماتی که چیدیم رو داشت.
پی.نوشت. این مطلب از سایت Consumerist ترجمه آزاد شده. سایتی برای دفاع از حقوق خریداران و مصرف کنندگان در برابر تولید کنندگانی که گاهی اصلا جوابگو نیستن.
میدونم که عنوان مطلب کمی خودپسندانه شد ولی چارهای نبود. اول خواستم بنویسم «ویپ به زبان ساده» ولی دیدم عبارت «زبان ساده» یک جوری است که انگار برای کسانی نوشته شده که زبان پیچیده رو نمیفهمن. بعد خواستم به جای ویپ (که آدم رو یاد پشه میندازه) بگم «مکالمه اینترنتی» دیدم معنی درست نداره. برای قسمت دوم هم «مقدماتی» رو در نظر گرفتم بعد دیدم چیزی که میگم مقدماتی نیست بلکه خلاصه است. عمیق ولی بدون اصطلاحات فنی ولی اصطلاحات فنی هم داره… بگذریم. اصل جریان اینه که بعد از نوشتن مجموعه خاطرات مربوط به سفر نیجریه، چند نفر ایمیل زدن و پرسیدن برای چه کاری نیجریه هستم و من هم فکر کردم فرصت خوبی است که دقیقتر هم کارم رو توضیح بدم هم هر کس دوست داشت بتونه با یکی از جدیدترین تکنولوژیهای مخابرات آشنا بشه (:
من برای VoIP اینجا هستم. سیستم مکالمه روی شبکه آی.پی. . در صورت موفقیت پروژه ما، شرکتها و آدمها میتونن با استفاده از گوشیهای ویپ یا برنامه کامپیوتری یا گوشی معمولی به مشتریان دیگه زنگ بزنن. این مکالمه کاملا ارزونتر از مکالمه سنتی با تلفن خواهد بود (در مواردی می شه حتی بستههای مجانی برای مثلا کل ارتباطات داخلی یک شرکت با پنج تا دفتر در کشور خرید) و سرویسهای خیلی خیلی بیشتری از مکالمه سنتی تلفن ارائه خواهد داد. بذارین دقیقتر به تکنولوژی ویپ نگاه کنیم.
ویپ یا VOIP یا همون Voice Over IP به این میگن که شما روی اینترنت با یکی حرف بزنین. یا به جای اینترنت روی یک شبکه آی.پی. مثل هر چیز مخابراتی دیگه، تمام سختیاش به اسمهای مخففاش است و ریزهکاریهای اجراییش. سادهترین جوری که میشه یک سیستم ویپ رو نشون داده اینه:
هاهوهاهه.. دقیقا! یک ابر هست که شبکه آی.پی. است (مثلا اینترنت) و دو نفر که از طریق یک کابل به اون وصلن. هر کدوم از این دو نفر یک آی.پی. دارن و یک جا (مثلا سکایپ) لاگین میکنن و با هم حرف میزنن. اما بذارین یک کم دقیقتر به این جریان نگاه کنیم. فرض کنید یک سرور ویپ هست و من توش لاگین میکنم:
دقت کنید که روی سرور نوشتهام «سافت سوییچ» یا شاید مثلا «سوویچ نرم». این در مقابل سوییچهای مکانیکی و بعدا الکترونیکی قدیمی تلفن است. ما اینجا یک سوییچ نرم افزاری داریم که وقتی من بهش وصل میشم از طریق پروتکلی به اسم SIP (سیپ) بهش خبر میدم که من اینجام و آی پی ام فلانه. حالا اگر کسی بخواد به من زنگ بزنه کافیه اونهم به همین سوییچ وصل بشه:
نفر جدید که مییاد، به سافت سوییچ (از طریق پروتکل سیپ که مبتنی بر متن و خیلی هم ساده است) میگه که میخواد با جادی حرف بزنه. جادی قبلا توی این سافت سوییچ لاگین کرده و در نتیجه سیپ میدونه آی پی جادی چنده پس به نفر جدید خبر میده که جادی هست و آی پی اش فلان است و یک پیام هم برای جادی میفرسته که فلانی داره بهت زنگ میزنه. بعد من میتونم «گوشی رو بردارم، آی پی طرف رو نگاه کنم و مستقیم باهاش ارتباط صوتی برقرار کنم». به همین سادگی (: فقط با بودن همین سافت سوییچ میتونیم کلی کار بکنیم. مثلا نفر دوم که لاگین کرد بهش خبر بدیم که جادی هم آنلاین است ولی چون نفر دوم توی لیست دوستان طرف نیست به نفر سوم از نفر دوم چیزی نگیم. این دقیقا اونجا است که فهرست دوستاتون رو میبینین و میتونین اگر بخواین باهاشون چت کنید. اما…
اما این همه جریان نیست… فرض کنید بخواهید از سیستم بپرسید که چقدر شارژ دارید. گوشی رو برمیدارید و یک شماره رو میگیرید و مثلا گزینه «شنیدن شارژ باقی مانده» رو که مثلا عدد ۳ است فشار میدین. سافت سوییچ که نمیتونه حرف بزنه! باید یک دستگاه باشه که سافت سوییچ بهش دستور حرف زدن بده و اون هم «پیام» رو پخش کنه. نگاه کنید:
اینجا مثلا یک نفر جدید به سافت سوییچ وصل شده و به اون گفته که «پیامهای صندوق صوتی منو پخش کن» یا «گزینه انتقال مکالمه رو برام فعال کن.» در مورد اول سافت سوییچ باید براش یکسری پیغام ضبط شده پخش کنه و در مورد دوم باید توی خودش اون گزینه رو فعال کنه (که اوکی است) اما باید به یک دستگاه جانبی هم بگه که برای کاربر پخش کنه «گزینه انتقال مکالمه، برای شما فعال شد.»… این کار اون چیزی است که کشیدم. این دقیقا چیزی است که به خاطرش من اینجام. ما از یکی از محصولات یک شرکت دیگه برای اینکار استفاده میکنیم به اسم Movius Mereon. یک دستگاه سیاه رنگ نسبتا بزرگ (تقریبا اندازه مایکروفر بزرگ) که میتونه دستور بگیره «فلان صدا رو پخش کن» و از صداهای ضبط شدهاش، فلان صدا رو در بیاره بده دست مشتری. از نظر فنی به این میگن Media Server.
حالا اگر پدربزرگ شما که اهل کامپیوتر و این قرتیبازیها هم نیست بخواهد به شما زنگ بزنه چی؟ بذارین یک چیز دیگه به نقشه اضافه کنم:
ایول! اون مثلث با اون علامت بانمک توش، Packet Manager است: مدیر بسته. یک طرفش از بستههای TDM سر در میاره که بستههای کلاسیک تلفنهای سیمدار معمولی ما هستن و یک طرفش از بستههای IP (و الان دیگه میدونیم که به خاطر سافت سوییچ باید با پروتکل سیپ حرف بزنه). این دستگاه از یک طرف به سیستم تلفن قدیمی وصله و از طرف دیگه به سیپ و در نتیجه آدمها میتونن از توی خونه یا تلفنهای معمولی قدیمیشون هم به سیپ زنگ بزنن و برعکس. البته همینجا بگم که ما تلفنهای سیپ هم داریم (مال شرکت سیسکو مثلا) که به جای سیم تلفن، باید بهشون کابل شبکه بزنیم و آدرس سافت سوییچ و این چیزها رو بهش بدیم (:
اوه.. این رو هم اضافه کنم که اون چیزهایی که توی براکت مربعی ( یعنی اینها […] ) نوشتهام اسمهای این دستگاهها است در شرکت ما. مثلا اسم سافت سوییچ ما hiQ است، اسم مدیر بسته ما hiE و غیره و غیره.
اما امنیت! بخش مهمی از زندگی دیجیتال، جلوگیری از ورود هکرها (یعنی آدمهای باهوش که میخوان از کارها سر در بیارن)، دزدها (یعنی آدمهای باهوشی که میخوان پول در بیارن) و بچههای اسکریپتی است (یعنی کسایی که دوست دارن هکر باشن ولی تنبلن و فقط به دانلود کردن یک برنامه یا راهنما از اینترنت و اجراش بسنده میکنن و ادای هکرها رو در میارن). در سیستمهای ویپ یکی از بهترین دستگاهها برای اینکار ACME است:
سر راه هر چیزی که به سیستم وصل است، یک «Session Border Controller» میذاریم (مارک مال ما آکمه است). آکمه مثل دیوار آتش است تقریبا یعنی فقط و فقط به ترافیکی که ما تعریف کردیم اجازه عبور میده و در عین حال به افراد بیرون از سیستم هم نشون نمیده که توی سیستم چه خبره.
راحت بود نه؟ (: مطمئن هستم که کاملا متوجه شدین و حالا میدونین که چرا دوست نداشتم اسم مطلب رو بذارم «به زبان ساده» یا «مقدماتی» (: سوالی بود در خدمتم (: