اگر کسی از «اون یکی سیستم عامل» حرف زد، حواستان سراغ FreeBSD برود.
در طراحی خانه یا وب سایت از پنگوئن استفاده میکنید.
غلط یاب را تنظیم میکنید تا new را با gnu عوض کند.
هر بار که برای مصاحبه شغلی میروید، جلسه تبدیل به جلسه تبلیغاتی لینوکس میشود.
حواستان به حداکثر uptime هست و سعی میکنید رکورد خودتان یا دیگران را بشکنید.
خانه مرورگرتان روی /. تنظیم شده.
اگر فایل autoexec.bat ببینید، سعی میکنید catش کنید.
پیش میآید که fstab را از اول بنویسید و به نظرتان هم عجیب نمیآید.
در ورد مایکروسافت هم تایپ میکنید :wq
در هر جایی، TAb میزنید تا نوشتهها کامل شوند.
اگر مجبور بشوید پشت ویندوز بنشینید، از نبودن Virtual Desktop، دائما غر میزنید.
معتقدید اگر بخواهید، به راحتی میتوانید به روشنایی (Enlightenment) برسید.
یادتان هست که صفحه لاگین ویندوز ۹۵ و ۹۸ کلید Cancel هم دارد!
در کیف یا جیبتان یک سی دی اوبونتو، دبیان و فدورا پیدا میشود.
بوت کردن دستگاه بعد از نصب یک نرمافزار، عصبیتان میکند.
هر وقت میخواهید سی دی توزیع محبوبتان را استفاده کنید، کشف میکنید که سی را به کسی قرض دادهاید.
احساس میکنید یک روز باید استاد vi بشوید.
بر روی کامپیوتر خانه، بیشتر از ۵ سرویس شبکه را فعال کردهاید.
تنها باری که کامپیوتر شما ریبوت میشود، وقتی است که میخواهید یک توزیع جدید را امتحان کنید.
اگر در مورد ویندوز کسی را راهنمایی کنید و کار کند، احساس شرم میکنید.
خواب پنگوئن میبینید.
هر چیز بیمزهای را میخوانید یا ترجمه می کنید فقط چون مربوط به لینوکس است!