استارتاپ ورد زبون همه است. از استارتاپ ویکندهایی مثل استارتاپ ویکند تبریز تا اخبار جهان . این لغت قبلا اصولا در زبون ما نبود ولی یکهو ظاهر شد و دنیا رو برداشت و این روزها از هر کس بپرسی یک ایده استارتاپی داره:
قبل از بحث باید از خودمون بپرسیم که آیا تفاوت استارتاپ و شرکت معمولی رو می دونیم یا نه؟ استارتاپ فرق اصلی اش با بقیه شرکت ها اینه که قراره یک بیزنس مدل قابل تکرار و مقیاس پذیر باشه. این استارتاپها در دوره حباب دات کام خیلی مشهور شدن که توش هر کس یک بیزنس اینترنتی می زد و سریع به قیمت فوق العاده بالا می فروختنش یا نگهاش می داشت و ازش پول در می آورد. اما چقدر پول؟ این چیزیه که کل مفهوم استارتاپ در ایران رو با یک استرس خاص مواجه می کنه.
ما با شرکتهای استارتاپی هیجان زده می شیم که بسیار پولدار شدن مثل فروشگاه چاره یا تخفیفان یا دی جی کالا یا … و در طرف دیگه هیجان زده می شیم از استارتاپ یک نفره ای که توش مثلا طرف بیست میلیون تومن پول در آورده از یک ایده. یا یک بازی نوشته که ده میلیون فروش داشته یا اسمس های بامزه رو جمع کرده و گذاشته تو یک اپلیکیشن و گذاشته رو بازار و ده هزار تا فروخته و مثلا ۶ میلیون سود خالص داشته.
نکته مهم اینه که گروه اول کپی از ایدههای خارجی هستن. این ذاتا مشکلی نداره ولی این شرکت ها رو نباید شرکتهای استارتاپی بر مبنای یک ایده دونست بلکه این شرکت ها کپی هایی هستن از شرکتهای خارجی که اتفاقا اجراشون خارج از توان یک استارتاپ تمام کامپیوتری است و نیازمند کلی کار لجستیک و بازاریابی. پیچیدگی تخفیفان اصلا توی سیستم کامپیوتری اش نیست، ایده هم که تکراریه. پس چیزی که تخفیفان رو یک سیستم درآمد زا می کنه اون آدمی است که شروع می کنه به زدن این چونه با شرکتها و شناسوندن (فهموندن) موضوع به شرکتهایی که قراره اولین تخفیفانها رو بدن.
گروه دوم اما مشکلشون یک اشتباه محاسباتی است. اینکه من با سه ماه کار ده میلیون پول در بیارم اصلا یک موفقیت تجاری نیست. همین آدم می تونست با برنامه نویسی خوب همین پول رو در یک ماه به دست بیاره و بیزنسش هم پایدار باشه. الان یک مهندس خوب منطقا باید در سال چیزی حدود سی چهل میلیون تومن در آمد داشته باشه و این رو به شکل ثابت و پایدار دریافت کنه پس اگر شرکت استارتاپی کمتر از مثلا صد تومن به دست بیاره، موفقیت تجاری نداشته.
آخرین نکته که لازمه بگم، کلیت چرخش پول در یک صنعت است. در صنعت آی تی مستقل ما اصولا چرخش پول چندانی وجود نداره. اینجوری نیست که یک آدم پولدار بیاد روی ایده من سرمایه گذاری به این امید که این ایده ده برابر پول اون پول تولید کنه. در خارج ماجرا این شکلی نیست… در خارج (به قول سینا به معنی خاص اروپای غربی و آمریکا و دوستاشون) ممکنه صد نفر زندگیشون رو بذارن و برن سراغ ایدههاشون، بعد ده نفر از اینها تا حدی امیدوار کننده باشن و یکسری پولدار روشون مثلا نیم میلیارد تومن سرمایه بذارن تا شاید به پول برسه و در نهایت دوتاشون چند ده میلیارد سود کنه. یک جور قمار برای آدمها با شانس یک به ده و یک جور قمار برای پولدارها با شانس یک به پنج. ولی در ایران ما چرخه دوم (سرمایه گذار) رو نداریم و این مفهوم استارتاپ می شه یک ایده با احتمال پیروزی مثلا یک به پنجاه و چون این احتمال خیلی پایینه آدمها جرات نمی کنن واقعا زندگی رو کنار بذارن و برن سراغ استارتاپهاشون و در نتیجه استارتاپی که باید در ۶ ماه اول کل قوای طرف روش باشه، تبدیل می شه به یک سرگرمی جانبی که عملا احتمال پیروزیش به سمت صفر میل می کنه.
معلومه که این مطلب با عینک بدبینی نوشته شده. در آینده در مورد استارتاپهای موفق و ایدههای خوب و دلایل خروج از شرکتهای بزرگ خواهم نوشت ولی تا اونوقت خوشحال می شم اگر این نظریه رو اشتباه می دونین سعی کنین ده تا استارتاپ ایده محور موفق ایرانی رو نام ببرین… یا حتی به قول شیخمون ده تاش رو نه، پنج تاش رو.. پنج تاش رو هم نه دو تاش رو نام ببرین.