روز جهانی معلم مبارک

دو روز پیش (۵ اکتبر) روز جهانی معلم بود (: من نمی دونستم و تازه فهمیدم. توی لیست کارهام گذاشته بودم در مقابل اون مطلبی که در مورد اول مهر نوشتم یک مطلب هم در مورد معلم ها بنویسم.

معلم ها … فکر کنم دو جورن. یا از سر بدبختی معلم شدن یا از سر علاقه و هر دو گروه نیازمند احترام خاص هستن. من یادمه معلم‌هایی که بچه‌ها رو کتک می زدن و بدبختی خودشون رو سر بچه‌های مدرسه خالی می‌کردن و یادمه معلم‌هایی رو که با همه وجود می‌خواستن به ما چیز یاد بدن.

کار معلمی غیرقابل باور سخته. من یک سال، هفته‌ای یک روز، دو زنگ توی یک مدرسه که بچه هاش همه از خانواده های متوسط به بالا بودن معلم بودم.. و من آدمی هستم بسیار با حوصله و خونسرد و شاد. و یکبار سر کلاس سر یکی داد کشیدم! دعواش کردم که چرا مزاحم همه می شه. خودم باور نمی کردم عصبانی شده باشم. از اون روز فهمیدم که چقدر باید برای معلم ها ارزش قایل بود.. هرچند که در زمان بچگی ما، افتخارمون این بود که کی معلم رو بیشتر اذیت کرده (:

به هرحال.. گذاشته بودم اینو یه جا بگم و چه جایی بهتر از روز معلم. البته منتظر بودم روز معلم دولتی بنویسم ولی اون واقعا نچسبه چون من حتی یک کتاب معقول هم تو کارهای مطهری ندیدم که واقعا بتونم احساس کنم مثل یک معلم خوب داره چیزی می گه و نه مثل یک موعظه گر غیرصادق [ کسی اگر دیده خوشحال می شم بگه کدوم یکی ].

به هرحال… من از اون روز که عصبانی شدم سر کلاس – با وجودی که سی ثانیه بعدش از طرف معذرت خواهی کردم – فهمیدم که معلمی واقعا کار سختیه و اگر کسی توی کلاس‌های ما با چهل پنجاه نفر بچه از همه مدل چک و چونه زده باشه واقعا حق ندارم به خاطر عصبانی‌شدن‌هاش سرزنشش کنم. هنوز هم کتک بسیار بده، عصبانیت کاملا بده و غیره ولی فردی که اینکار رو می کنه هنوز فقط چون معلمه، قابل احترامه و باید مشکل رو جای دیگه ای حل کرد تا بچه هایی که می خوان در آینده این کشور رو دستشون بگیرن، زیر دست سالمترین آدم های شاد بزرگ شده باشن نه فقیرترین قشری که درخواست حقوقشون با زندان و سرکوب همراه می شه. معلم ها شدیدا محترم هستن و باید باشن و من رسما اعلام میکنم «معلم هاتون رو اذیت نکنین بچه ها! اگر هم حتما می خواین یکی رو اذیت کنین خب برین یکسری دیگه رو اذیت کنین (:»

پی.نوشت. این پست در مورد معلم های مریض نیست که ملعم می شن برای دسترسی به بچه ها و مال معلم های پرورشی هم نیست و مال استادهای دانشگاه هم نیست (:

پی.نوشت.۲. یکی از کامنت گذارها گفته:

منون به خاطر پست‌های خوبتون. فقط یک نکته را راجع به روز معلم می‌خواستم یادآور بشوم. روز ۱۲ اردیبهشت به خاطر سالروز شهادت دکتر خانعلی در سال ۱۳۴۰، روز معلم نامیده شده و نه به خاطر درگذشت آیت‌الله مطهری (که در واقع شب ۱۱ اردیبهشت اتفاق افتاده). برای اطلاع بیشتر میتونید به این لینک مراجعه کنید.

داستان‌هایی از همه جهت

کارتونیست و نقاش راگهاوا کی.کی. دارد کتاب کودکانش را نشان می‌دهد. کتاب روی آی پد است و پر از نقاشی و هر کجا که احساس کردید می‌خواهید همین داستان را از نگاه دیگری ببینید کافی است آی.پد را بلرزاید. مثلا اگر از اینکه دو همجسنگرای مرد مشغول حمام کردن بچه‌شان باشند خوشتان نمی‌آید می‌توانید تکان محکمی به آی.پد بدهید و یک زوج لزبین را ببینید که دارند بچه را حمام می‌کنند یا با تکان بعدی یک مرد و یک زن را.

اگر می‌توانید چهار دقیقه ویدئو را نگاه کنید:

ایده او کتاب مشابهی است برای آموزش تاریخ. کتابی که در آن به شکل مصور تاریخ را بخوانید و هر جا که لازم بود با لرزاندن کتاب، از دیدگاهی دیگر به داستان نگاه کنید. مثلا می‌شود داستان استقلال هند را خواندن و در هر صفحه با لرزاندن دستگاه، از نگاه یک هندی، از نگاه یک پاکستانی یا از نگاه انگلیسی روایت را بررسی کرد. این احتمالا بهترین روش آموزش تاریخ است.

به دنبال ناشر برای دو ترجمه آماده از دو کتاب مطرح

یکی از علایق من ترجمه است. یکی دیگه شون خوندن. و جذابترین چیزهایی که می‌خونم این دو تا علاقه رو به هم پیوند می زنن چون ترجمه‌شون می‌کنم. نه برای پول و نه برای شغل بلکه برای اینکه هم از ترجمه لذت می برم و هم فکر می کنم شاید فرصتی بده به کسانی که در غیر اینصورت، این متون رو نخواهند خوند.

ترجمه‌هام نسبتا روونه و حدس می‌زنم اگر یکی ترجمه‌های کتاب‌های مشابه توی بازار رو نقد و بعد مرتب کنه مال من توی چهل درصد بالایی باشه (: ژانرهایی که می‌خونم خیلی کم تو ایران ترجمه شدن و به نظرم مخاطب خوبی هم دارن. اما تیپ آدمی نیستم که برم پیش ناشرها باهاشون حرف بزنم یا حوصله وزارت ارشاد اسلامی داشته باشم.

خلاصه حرفم اینه: دو تا کتاب خوب دارم با ترجمه قابل قبول و خیلی خیلی خوشحال می شم اگر چاپ بشن. اگر کسی می‌تونه کمکی بکنه بسیار خوشحال می شم.

کتاب‌هایی که ترجمه‌شون تموم شده اینها هستن:

Just for Fun: The Story of an Accidental Revolutionary. یک کتاب عالی در مورد زندگی نویسنده هسته لینوکس و روند نوشته شدن این هسته و ماجراهای جانبی اش. می تونم حدس بزنم که هر کسی که با لینوکس کار می کنه حتما دوست داره این کتاب رو بخونه و هر کسی هم اهل کامپیوتره متن براش بسیار جذابه چون مروری است بر تاریخچه به وجود آمدن چیزی که داره بخش عظیمی از جهان رو می چرخونه. اونهم از زبون خود نویسنده اصلی برنامه با همه بالا و پایین‌های داستان و قصه‌های پشت پرده. چند هزار نفر کاربر لینوکس همه توی اینترنت هستن و همه در ارتباط با همدیگه توی انواع فروم‌ها، چت‌ها و حتی همین وبلاگ (: به نظر من فروش معقول این کتاب در مقایسه با کتاب‌های دیگه تضمین شده است. (این کتاب در آمازون)
Snow Crash. نوشته نیل استفنسون. کتاب بیست سال پیش نوشته شده ولی این نباید گولمون بزنه (: بهترین رمان علمی تخیلی بزرگسالان که من خوندم. اولین کتابی که از لفظ آواتار استفاده کرد و اونو جا انداخت و نویسنده‌ای که رویای همه علمی تخیلی خون ها است. قرار گرفته در لیست بهترین رمان‌های انگلیسی زبان معاصر توسط مجله تایم با حضور یک هکر عالی که هر گیکی دوست داره خودش رو جاش بذاره. به نظر من با خوندن اسنو کرش، دید همه به دنیای مجازی، اینترنت، مواد مخدر، هک، شمشیربازی، تاریخ، آینده سرمایه داری، اسطوره‌های بابل و غیره و غیره تغییر می کنه (: (اسنو کرش در آمازون)

همین! بهترین روش تماس در این مورد ایمیل است به jadijadi@gmail.com و این رو هم بگم که بیشترین چیزی که من دوست دارم خونده شدن این کتاب‌ها توسط آدم‌ها هستن و هنوزم معتقد هستم که نسخه چاپی کاغذی بیشتر خونده خواهد شد از نسخه دیجیتال صرف. به همین دلیل شدیدا دوست دارم کتاب‌ها چاپ بشن. اما اگر نشه… می ریم سراغ انتشار دیجیتال (:

پی.نوشت.۲. شرمنده ام از همه دوستان لینوکسی که به شکل بی معنایی دو سه ساله منتظر کتاب توروالدز در مورد لینوکس هستن. هر ماه فکر می کردیم که این ماه دیگه چاپش اوکی می شه… ولی … احساس بد قولی و خباثت دارم ولی … به هرحال (:

پی.نوشت.۱. این کتاب‌ها حتی می تونن اسپانسر چاپ داشته باشن (: اولی از هر سازمانی که دوست داره کامپیوتر و عشق به کامپویتر و برنامه‌نویسی تو ایران پروش پیدا کنه (که احتمالا نداریم) ولی دومی توسط سازمان مبارزه با مواد مخدر! کتاب حول محور آمریکای فروپاشیده آینده است و یک مخدر در حال گسترش که یک هکر مستقل با دوست دخترش به جنگشون می ره. پر از اسطوره، دنیاهای دیجیتالی و هک و شمشیربازی.

اول مهر، مدارس و برنده مسابقه کاغذ دیواری نارنجی

من از مدرسه متنفر بودم. با ناراحتی می رفتم و تقریبا همه کلاس‌ها رو با بدبختی تحمل می‌کردم. هیچ وقت درس نمی‌خوندم و همیشه استرس داشتم از اینکه معلم برای هر درسی ازم هر سوالی بکنه یا بخواد تمرینی حل کنم. معمولا نه دفتری داشتم و نه چیزی می خونم. درس‌های دینی، کامپیوتر، ادبیات و زبانم عالی بود ولی کماکان متنفر از تک تکشون. عاشق علم بودم ولی متنفر از سیستم مدرسه و واقعا فکر می کنم مدرسه در مقابل تلف کردن دوازده سال از بهترین سال‌های آموزش پذیری زندگی آدم، کمترین چیزها رو بهش می ده.

خودم توی داوری مسابه کاغذدیواری‌های نارنجی یکی از رای هام رو به این کار حسین پور توکلی دادم و خوشحالم که بین برنده ها است چون معنی اش اینه که بقیه داورها تا حدی با من هم نظر بودن:

1028×768 و 1920×1200

اما خودم نمی‌ذارمش پشت دیوار کامپیوترم چون اولا در یک استفاده بهنیه از کامپیوتر حداقل کاغذدیواری باید دیده بشه و در نتیجه کاغذدیواری خیلی چیز مهمی نیست (: اما بالاتر از اون، علاقه‌ای ندارم هیچ چیز یادآور مدرسه یک ماه جلوی چشمم باشه. می دونم که خیلی ها توش زحمت کشیدن و برای بعضی معلم ها واقعا ارزش قایلم. مدرسه‌های خوبی رفتم و خاطرات بسیار شیرینی دارم (دبیرستان البرز) ولی به نظرم در کل چیزیه مزخرف و من تمام زندگی‌ام توش مشغول تقلب بودم و جیم زدن و قرض گرفتن از بقیه و غیره و غیره و حتی جعل و تغییر نمیرات (: مطمئن هستم اگر تیپ گول زنک درسخونی‌ام نبود و معلم ها پیش فرض مثبت بهم نداشتن، مشکلاتی بسیار بسیار جدی تر داشتم توی زندگی ام.

برای دانش آموزها هم بگم که اگر مدرسه رو دوست دارن که خوش بخالشون. اگر دوستش ندارن اما … بذارن وقتی بزرگ شدن در موردش عمل کنن. الان مدرسه نرفتن و الان تنبلی کردن فقط باعث می شه توی آینده آدم کمتر تاثیرگذاری بشین. اگر می خواین با مدرسه بجنگین، مجبورین توی سیستم خودش باهاش بازی کنین. متاسفانه واقعیته. من در این لحظه برای کار قطر هستم. برای استخدام توی شرکتم مدرک مهندسی لازم داشتم. حتی بعد از اینکه شرکتم منو قبول کرد، برای انتقال به شعبه قطر شرکت و دو ماه کار کردن اینجا، دولت قطر هم ازم مدرک مهندسی می خواست. این دنیای خبیثه (: نمی تونین نفی اش کنین. اگر می خواین باهاش بجنگین مجبورین یا توی این سیستم عظیم بازی کنین و آروم درگیر بشین یا انقلاب کنین و از پایه به همش بریزین (که نه من موافقشم نه به نظرم موفق می شه و نه به نظرم حتی اگر موفق بشه مشکل خاصی رو حل می کنه).

خلاصه کنم… سیستم آموزشی مدرسه [ و به شکلی ملایمتر دانشگاه ] برای من چیز مزخرفی بود ولی خوشحالم که با شناختن قواعدش – و استفاده یا سوء استفاده از باگ‌هاش – ازش نیمه سربلند بیرون اومدم. الان هم مخالفشم و بی علاقه بهش و بسیار مفتخرم که دوره کوتاه یکساله ای که توی مدرسه درس دادم (علامه حلی) با جزء جزء سیستم حاکمش ناسازگاری کردم و اخراج شدم (:

داستان صوتی خوناشام های نیمروز از نشریه شگفتزار

می‌خواستم آکادمی فانتزی و نشریه عالیشون شگفتزار رو معرفی کنم. مجموعه ای عالی از دوستان علاقمند به علمی تخیلی و فانتزی و انیمه و کتاب‌های کمیک و مانگا که علاوه بر سایت خوب و ویکی جذابشون، مجله شگفتزار رو هم در می یارن. یک ماهنامه با موضوعات مورد علاقه شون.

شماره ۹ و ۱۰ این ماهنامه (شهریور و مهر) در مورد خوناشام‌ها است؛ ومپایرها (: با اینکه من احتمالا شماره بعدی که در مورد ربات‌ها است رو بیشتر ترجیح می‌دم ولی این شماره هم برام بسیار جذاب بود. ترجمه‌های عــــالی، مطالب جذاب و یک صفحه بندی عالی که کاملش کرده. اونقدر قشنگ بود که معرفی متنی اش کم بود به نظرم.. براتون یک داستانش رو خوند: داستان فاکس ترات در نیمروز (فاکس ترات ظاهرا یک جور موسیقیه یا رقص) نوشته سرگئی لوکیاننکو و ترجمه شیرین سادات صفوی. داستان اصلا پر از خون و هیولا نیست… من ازش خوشم اومد (:

آنلاین

به داستان صوتی خون آشام های نیمروز با کیفیت بالا گوش کنید:
[audio:shegeftzar.9.10.khoonasham.sample.story.mp3]
به داستان صوتی خوناشام های نیمروز با حجم کمتر گوش کنید:
[audio:shegeftzar.9.10.khoonasham.sample.story_low.mp3]

دانلود پادکست

اصل مجله

فایل پی دی اف شماره نه و ده شگفتزار با تمرکز روی خوناشام‌ها رو از اینجا بگیرین و از اینجا به شکل آنلاین بخونینش.

فقط … نترسید!

رویاهای کودکی. بالاترین لذت سفر به بالی

بالی یکی از مقصدهای زیبای مسافران همه دنیا است. جزیره‌هایی قشنگ توی اندونزی.

اما من اگر به بالی برم بدون شک یکی از بالاترین لذت هام دیدن آدم هایی خواهد بود که رویا رو زندگی می کنن و رویاهای بچگی خودشون رو به بقیه بچه های دنیا می دن. الهام توی بالی به بچه های کوچیکی که چون محلی هستن خیلی سخت می تونن مدرسه برن و هیچ وقت نمی تونن به دانشگاه های بچه پولدارها برن، درس می ده. زبان. توی جلسات فوتبالشون شرکت می کنه و ازشون عکس می گیره. توی یک سازمان غیردولتی. به اسم Childhood Dream Foundatoin یا موسسه رویاهای کودکی.

شدیدا پیشنهاد می کنم سری به صفحشون توی فیسبوک بزنید و حتی اگر امکان کمک مالی ندارین با یک کامنت، لایک یا شر کردن توی صفحتون بهشون دلگرمی بدین. حدسم اینه که حس قشنگش بخشی از انزجارمون از نوع بشر به خاطر خبر شلاق زدن به سمیه توحید لو توی زندان کم کنه.

جنبه زیباترش هم هست: آدم هایی که رویاهاشون رو زندگی می کنن و الهام بقیه می شن.

نمی دونم چی بگم… ولی می دونم این لایک واقعا زدنیه و صفحه فیسبوکش دیدنی و شر کردنی. چقدرهم عالی می شه اگر توی سفرهای احتمالی به بالی سری بهشون بزنیم و هدیه ای ببریم یا کسایی که امکانش رو دارن، درس خوندن بچه هایی پر از رویا رو کمی راحت تر کنن و دل حامیانشون رو گرم… راستی گفتم دلگری… این لایک راحتترین دلگرمیه (:

همایش روز آزادی نرم افزار – اصفهان – ۲۴ شهریور ۱۳۹۰

هرسال، سومین شنبه ماه سپتامبر روز جهانی آزادی نرم افزار نام گذاری شده. نه فقط جشن برای سیستم عامل محبوبمون که یادآوری اینکه ما تکنولوژی رو ساختیم و ما باید کنترلش کنیم. یاد آوری اینکه ما باید به دستگاه هامون مسلط باشیم و ما باشیم که اجازه داشته باشیم اگر می خوایم از کارشون سر در بیاریم یا حتی باهاشون خلاف کنیم. روز آزادی پیشاپیش مبارک.

و اگر در اصفهان هستین یا حوصله سفر به اصفهان دارین،‌ گروه کاربران لینوکس اصفهان همایشی داره که می تونین شاد توش شرکت کنین. فرم ثبت نام اینجاست.

پنج شنبه ۲۴ شهریور ماه ۱۳۹۰ ساعت ۱۴:۳۰

سالن اجتماعات کتابخانه ی مرکزی شهرداری اصفهان
آدرس : اصفهان – خیابان باغ گلدسته – کتابخانه ی مرکزی شهرداری اصفهان

خلاصه صوتی مصاحبه با یکی از طراحان نوم۳

عنوان نوشتن سخت بود. در اصل یک نفر خارجی با یکی از نویسنده های اصلی گنوم سه مصاحبه کرده و بعد چون من دیدم به خاطر طولانی بودن خوندنش برای اکثر آدم ها سخته خودم خوندم و ماجراش رو تعریف کردم و بعدا محمود زحمت کشیده ادیت کرده و گذاشته توی لینوکس اف ام خودمون و من کپی اش کرده ام اینجا! هاهاها… چه شود!

محمود | ۱۹م شهریور, ۱۳۹۰ | بدون نظر |

3

مصاحبه‌ای درباره میزکار Gnome3 که توسط Andreas Proschofsky در طی نشست Desktop Summit در برلین آلمان با “جان مک کان” از طراحان اصلی میزکار گنوم انجام شده و جادی تصمیم گرفت این مقاله بلند رو بصورت خلاصه شده تقدیم کنه به همه شنوندگان عزیز رادیو لینوکس اف‌ام (:

لینک مقاله

مصاحبه رو از روی خود لینوکس اف ام گوش کنین

دریافت پادکست