لینوس توروالدز خالق لینوکس یکبار گفته بود که اگر روزی مایکروسافت برای لینوکس برنامه بنویسه، اون پیروز شده. حالا نه فقط مایکروسافت ادیتوری مثل vscode رو در دنیای لینوکس هم منتشر کرده و نه فقط اجازه می ده فضای لینوکسی به سیستم عامل خودش راه پیدا کنه، که این هفته اعلام کرد که عضو شبکه اختراع آزاد شده (OIN یا هر ترجمه دقیق دیگه ای که داره). این کنسرسیوم کارش اینه که پتنتهای آزاد هر شرکت رو در اختیار بقیه شرکتها بذاره در مقابل اینکه پتنتهای بقیه شرکتها هم برای این شرکتها آزاد بشه.
شبکه Open Invention Network حدود ۲۶۵۰ عضو که توشن اسمهایی مثل گوگل، آی بی ام، ردهت و سوزه به چشم میخورن. مدیر عامل این شبکه اعلام کرده که «مایکروسافت هر چیزی که داره رو آورده. چه تکنولوژی قدیمیترش مثل اندروید و کرنل لینوکس و اوپن استک و چه تکنولوژیهای جدیدترش مثل LF Energy و هایپرلجر و همه قبلیها و بعدیهاشون».
تعداد پتنتهایی که مایکروسافت آورده حدود ۶۰هزار تا است و خوبه یادمون باشه که درآمد مایکروسافت فقط از پتنتهای اندروید حدود ۳.۴ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۴ بوده. معلومه که همه شک شدن. مایکروسافت مدعی است که دچار یک تغییر فلسفی بنیادی شده و از جایی که با جامعه آزاد دوست نبوده در حرکت به سمت اون است و با این کار نشون داده که این حرکت جدی و مصممه. مدیر اجرایی مایکروسافت میگه که دنبال بهتر کردن وضعیت توسعه دهندهها است و کاری نداره که اونها رو لینوکس کار می کنن یا ویندوز و از دات نت استفاده می کنن یا جاوا.
این تغییر مدتی طولانی است که در شرکت مایکروسافت دیده می شه و دلیلش هم به احتمال زیاد درک این مساله است که دنیای آینده دنیای باز است. جایی که واقعا ایده ها رقابت می کنن و کسانی که در دنیای باز باشن، دسترسی بیشتری به ایدههای متنوع و همچنین دسترسی بیشتری به خلاقیت خواهند داشت. اتفاق بسیار بزرگیه و من هم هنوز بهش شک دارم؛ هی فکر میکنم شاید جایی از خبر رو نفهمیدم یا نکته پنهانی داره که من نمی دونم. اما به هرحال به نظر می رسه مایکروسافت بیشتر از ۶۰هزار پتنتش رو از این به بعد برای دنیای آزاد، رایگان کرده.
ما از دفترمون خیلی راضی نیستیم. از نظر فیزیکی کم نور است با کاغذدیواریهای سیاه و مبلمان خیلی قدیمی و سنتی و بدون منظره. ولی مشکل اصلی کارهای خدماتی است. ما توی دفتر دو نفر بیشتر نیستیم و منطقا زمان زیادی رو به نظافت نمی گذرونیم. از اونطرف هیچ کدوم علاقمند به این نیستیم که به کسی بگیم بیاد دفتر رو تمیز کنه و وقتی اونجا هستیم بهمون بگه جابجا بشیم یا خبر بده که امروز دیر می رسه یا هر چیز مشابه. داشتیم فکر می کردیم که آیا بهتر نیست کلا بریم یک دفتر دیگه که به شکل اتفاقی یه دوستم یه پیشنهاد جذاب کرد: بیاین دفتر سروکورپ رو امتحان کنین. سروکورپ (Servcorp) یه دفتر کار اشتراکی است برای شرکتها و آدمهای جا افتادهتر که یه جای قشنگ و راحت می خوان برای کار.
سروکورپ شرکتی جهانیه که توی ۱۶۰ دفتر مختلف توی ۲۳ کشور به حدود ۴۰هزار بیزنس سرویس میده. اصل شرکت استرالیایی است و ظاهرا سابقهاش به این ماجرا بر می گرده که رییس شرکت نیاز به جایی برای کار، منشی، خدمات دفتری و غیره داشته ولی سریعا متوجه میشه که این هزینهها دارن بخشی از سودش رو به خودش اختصاص میدن بدون اینکه دائما مورد نیاز باشن. برای حل این مشکل در ۱۹۷۸ یه گچ بر میداره و با یک خط از وسط اتاق، دفتر به دو قسمت تقسیم میشه و شرکت سروکورپ افتتاح میشه، همونی که الان توی همه جهان همین خدمات رو به من و شما میده.
دفتر اول
سروکورپ توی تهران دو تا دفتر داره. هر دو در خیابان ولیعصر؛ یکیشون نزدیک ظفر و یکیشون نزدیک پارک ملت. روز اول من توی ساختمون نزدیک ظفر کار کردم که چند طبقه از ساختمونی بلند رو به خودش اختصاص داده. ظاهرا ساختمونهای بلند و پنجرههای مشرف به شهر از امضاهای دفاتر سروکورپ هستن:
فضا اینجا بیزنسی تر است و جدیتر. آدمها مهربون هستن و اینترنت بسیار سریع. یکی از سریعترینهایی که من تو ایران تجربه کردم. قهوه و آب رایگانه و شما می تونین پکیجهای مختلفی بگیرین. مثلا میشه با گرفتن یه ویرچوال آفیس شروع کرد که به شما منشی، پاسخگویی تلفنی، دسترسی به اینترنت و فکس و غیره میده و در عین حال می تونین روزی ۳ ساعت هم بیاین و پشت یکی از میزها بشینین و کار کنین. یا میشه پکیجهای رده بالاتر رو گرفت و مثلا یه دفتر خصوصی داشت که هر وقت هر چند نفری خواستین بیاین توش. امکانات بیشتر مثل دسترسی به اتاق جلسه بزرگ و باکلاستر، دسترسی به مترجم. دسترسی به نت بردار و غیره و غیره هم بر اساس پکیجها وجود داره. دفترها در طول ساعات اداری کار می کنن ولی اگر شما پکیجی داشته باشین که بهتون دسترسی بده، می تونین حتی شب ها یا روزهای تعطیل هم با کارت / اثر انگشت وارد بشین و از دفترتون استفاده کنین.
فضا به نظر من قشنگ بود و حس خوبی از کار کردن در یک جای مرتب رو میداد. این بخش «اتوماتیک همه چیز تمیز و مرتب است و قهوه آماده است و اینترنت کار می کنه و ..» اون چیزی بود که به نظرم ما بیشتر از همه دنبالش بودیم.
دفتر دوم
روز دوم رو رفتم دفتری که روبروی پارک ملت در ساختمان کیان بود. به نظرم فضاش اسپرتتر و مناسبتر برای استارتاپها و شرکتهای کوچیکتر بود. تقریبا این شکلی:
بازم شما می تونین میز بگیرین، یا دفتر کار مجازی یا یک اتاق کامل یا بستههای پیشنهادی دیگه! تقریبا هر چی دوست داشته باشین و ممکنه باهاتون راه هم بیان. ما یه دفتر کار شخصی داشتیم که این شکلی بود و با نمای عالی به تهران:
مزایای داشتن این دفتر دو تا چیز مهم دیگه هم هست:
شبکه بین المللی آدمهای سروکورپ
شما با داشتن این اشتراک در تهران، عضو شبکه اجتماعی سروکورپ میشین که حدود ۴۰هزار بیزنس توش حضور دارن. این سیستم به شما اجازه میده در این شبکه داوطلب کار باشین، شبکه سازی کنین یا کارهاتون رو به دیگران بدین تا انجام بدن. حتی میشه این سرویس رو از هماهنگ کنندههای آفیسهای دیگه هم گرفت. مثلا ظاهرا می شه درخواست کرد که یک بسته پستی به آدرسی در یک کشور دیگه ارسال بشه و از طریق سروکورپ به یک کشور دیگه برسه و اونجا تو دفتر خودتون تحویلش بگیرین!
شبکه بین المللی دفاتر سروکورپ
وقتی شما در سروکورپ یک کشور یک دفتر می گیرین، اجازه دارین از دفاتر سروکورپ همه دنیا استفاده کنین. میزان و شکل استفاده بسته به پکیجهای شما داره ولی چنین قابلیتی معنی اش اینه که مثلا اگر شما در سروکورپ ایران یک دفتر دارین و برای کاری یا حتی تفریحی به دوبی رفتین، می تونین اونجا هم به دفاتر سرکورپ برین و از امکانات استفاده کنین. چنین چیزی قابلیت فوق العاده ای است برای کسانی که زیاد توی دنیا میچرخن یا دفترهای متنوعی در کشورها دارن و آدم هاشون سفرهای زیادی می کنن. سرکورپهای همه دنیا المانهای مشابهی دارن که باعث می شه شما همیشه حس «می دونم کجام» داشته باشین.
به درد چه کسی می خوره
به نظرم گرفتن آفیس یا حتی میز در سروکورپ برای این گروهها مفیده:
– شرکتهای بزرگی که نیاز دارن در همه جهان دفتر داشته باشن
– شرکت های کوچیک تا متوسطی که دنبال یه محل کار بی دردسر، منظم مرتب و راحت هستن که سرویسهای زیرساختی اش رو یکی دیگه تقبل کرده باشه
– کسانی که به شکل مستقل کار می کنن و نیاز به جایی برای کار دارن و خب هزینهاش براشون قابل پرداخته
– شرکتها یا افرادی که به هر دلیل برای چند ساعت یا چند روز یک دفتر شیک و منظم می خوان – مثلا برای انجام مصاحبههای شغلی یا قرارهای کاری
در مورد قیمت نمی نویسم چون ظاهرا وابسته به پکیجی است که انتخاب می کنین ولی اگر اطلاعات بیشتر خواستین می تونین به سایت سروکورپ ایران مراجعه کنین و باهاشون با تلفن 02175981700 تماس بگیرین و جویای شرایط بشین.
امروز بلومبرگ یک گزارش جالب / عجیب داشت؛ ادعای هک سخت افزاری که احتمالا یکی از بزرگترین خرابکاریهای سخت افزاری است که بین دولتها گزارش شده. این گزارش میگه که چیپی رو سرورهای سوپرمیکرو پیدا شده، سرورهایی که که توسط آمازون، اپل و سی شرکت دیگه آمرکایی و حتی در مواردی در ارتش آمریکا و سازمانهای جاسوسی اون کشور استفاده شدن. این چیپ اضافه که در طراحی اولیه نبوده، اندازه یک دونه برنج است و کشفش به سال ۲۰۱۵ برمیگرده که «اپل بعد از بررسی چند مشکل در شبکه و ایرادهای مربوط به فرمور، یک چیپ مشکوک بر روی سرورهای سوپرمیکرو پیدا کرد». این چیپ بخشی از طراحی اولیهای که سوپرمیکرو برای ساخت به چین سفارش بود نبود و این مساله تحقیق بسیار سری ۲ سالهای رو شروع کرد.
گزارش فعلی میگه که «از اونجایی که چیپ بسیار کوچک است، کدی که روی اون ذخیره هم بسیار کوتاهه. این کد میتونه دو کار اصلی روانجام بده: به دستگاه بگه تا با کامپیوتری ناشناس ارتباط برقرار کنه که حاوی کدهای مفصل تر است و به سیستم عامل بگه که این کدها رو روی سیستم بپذیره». این گزارش مدعی است که افراد مرتبط با دولت چین تونستن به محل ساخت مادربردها نفوذ کنن و چیپها رو به طراحی مدارها اضافه کنن.
این چیپها بر اساس مدل مادربردها مختلف هستن و این گزارش می گه که از طرف آمازون هم به دولت آمریکا گزارش شدهاند و اگر واقعیت داشته باشن، یک هک سخت افزاری لایه پایین بسیار خطرناک هستن که البته سالها است در مورد احتمال وقوعش صحبت میشه. شاید جالب باشه اضافه کنم که دولت آمریکا با وجود همه ایدههای سرمایه دارانهاش، کارخونه چیپسازی خودش رو داره چون معتقده چیپهایی هست که نمیشه در مورد ساختشون به چینیها اعتماد کرد.
اینکه این مساله واقعی است یا نه پیچیده است. بخصوص که اپل و آمازون هر دو گفتن که چنین چیزی و چنین کشفی حقیقت نداره و احتمالا بلومبرگ در مورد کشف یک بدافزار در فرمور یک سرور سوپرمیکرو در ۲۰۱۶ صحبت میکنه و اضافه میکنه که از سال ۲۰۱۵، اپل از سرورهای سوپرمیکرو استفاده نمیکنه.
ما هم نمیتونیم نظر قطعی بدیم. از یک طرف طراحی یک چیپ که به شبکه و سیستم عامل فرمان بده ولی در مدار دیده نشه، کار بسیار سختی است و از اونطرف وقتی پول کشورها پشت چنین کارهایی است، مساله آسونتر میشه. از طرف دیگه، اگر بخوان چنین کاری بکنن احتمالا راههای ساده تری است ولی همزمان قطع ارتباط اپل و سوپرمیکرو از ۲۰۱۵، موضوع رو مشکوک تر می کنه.
به هرحال چه واقعی باشه چه نه، چیزی است که به زودی بیشتر و بیشتر شاهدش خواهیم بود. این پیچیدگی و عدم اطمینان، با پیچیده شدن سیستمها، بیشتر هم خواهند شد. یادمون باشه سفارت خانههای شوروی تا همین چند وقت پیش هنوز از ماشین تایپ کلاسیک استفاده میکردن چون نمیخواستن آمریکاییها، کل ارتباطاتشون رو بخونن.
اینکه ساعت های کاری ما محدود به حدود ۴۰ ساعت در هفته است، اینکه روزهای مشخص تعطیل داریم، اینکه حق مرخصی داریم، اینکه بیمه بیکاری داریم و غیره و غیره همه حاصل دههها مبارزه نیروهای چپ در جهان است. اما اینجایی که الان هستیم هم بس نیست. بخصوص که توی ایران هنوز خیلی جاها در هفته ۶ روز کاری دارن که عملا زمانی برای زندگی باقی نمیذاره. از نظر من حداقل دو روز تعطیل لازمه، یک روز برای استراحت و یک روز برای تفریح و کارها. اما نظر خیلیها فرق داره؛ از جمله نظر نیوزلندیها.
یک ترند جدید دنیای برنامه نویسی پیشنهاد میده که به جای ۵ روز کار و ۲ روز تعطیل، ۴ روز کار و ۳ روز تعطیل داشته باشیم و برای حفظ تعادل، توی هر کدوم از اون ۴ روز، ۱۰ ساعت کار کنیم. اینجوری هم کماکان ۴۰ ساعت کار خواهیم کرد، هم زمانی که تمرکز کردیم و کار رو شروع کردیم می تونیم طولانیتر از تمرکز و جریان سیال ذهن استفاده کنیم و بهتر پیش بریم و هم ۳ روز تعطیل خواهیم داشت که به نفع استراحتمون است و در نهایت هم منابع کمتری رو در شرکت تلف میکنه (مثلا نور و سرمایش و گرمایش).
احتمالا این روش به درد تمام صنایع نمی خوره ولی توی نیوزلند شرکت پرپچوال گاردین با ۲۵۰ کارمند این رو تست کرده و نتایجش رو مبثت ارزیابی کرده. کسانی که این آزمایش رو زیر نظر داشتن میگن که سطح استرس در دفاتر این شرکت در همه کشور پایینتر بوده، کارمندان رضایت شغلی بیشتری داشتن و برداشتشون از تعادل کار و زندگی شون، بهتر بوده.
البته معلومه که این تیپ کار، ممکنه برای بعضی ها مناسب نباشه و در نتیجه فعلا این شرکت به آدمها اجازه انتخاب داده و شما می تونین به شکل سنتی ۵ روز در هفته کنین. مدیر این شرکت گفته که هدف از برنامه رسیدن به بهرهوری بیشتر است و در طول برنامه نکته منفیای مشاهده نشده. وزیر روابط محیط کار نیوزلند گفته که یافتههای این تحقیق بسیار قابل توجه است و این وزارتخانه علاقمنده با شرکت هایی که میخوان این مفهوم جدید رو تست کنن، همکاری کنه.
همونطور که گفتم ایده هفته با ۴ روز کاری بخصوص توی دنیای کامپیوتر که کارشون نیازمند یک جور تمرکز دقیق است در حال رایجتر شدنه چون به دست آوردن اون تمرکز ممکنه به تنهایی ۲ ساعت از وقت روز رو بگیره و منطقیتره که با هر بار به دست آوردن این تمرکز، ۸ ساعت کار کنیم تا ۶ ساعت. و البته یک روز بیشتر به خودمون و زندگیمون اختصاص بدیم. این ایده از ۲۰۰۸ توی ادارات دولتی یوتا تست شده تا هزینههای اداره دفاتر دولتی کمتر بشه یا حتی در مواردی واقعا یک روز کم شده و ساعتهای کار هفتگی به ۳۲ رسیده به این امید که آدم ها اون ۳۲ ساعت رو عالی کار کنن. نمیدونم در ایران چنین تجربهای داریم یا نه ولی اگر چنین چیزی رو تجربه کردین خوشحال میشم تجربهتون رو بدونم.
اولین بار که عکس هف بایک رو دیدم، به نظر چیز مهملی بود:
ولی وقتی در موردش خوندم به نظر چیز کول و باحالی میاومد. هف بایک توی کیک استارتر شروع شد و خیلی سریع تونست ۸۰هزار دلار مورد نظرش رو به دست بیاره و تولید رو شروع کنه. ایده اصلی یک دوچرخه واقعا جدید بود. اکثر دوچرخههای ابداعی قبلی، روی ایده اصلی دوچرخه یا اسکوتر سوار بودن ولی اینجا واقعا با یک وسیله بین اسکوتر و دوچرخه طرف هستیم. یک سیستم قابل رکاب زنی بدون زین و بدون فرمون که میشه تقریبا مثل دوچرخه سوارش شد.
ویدئوهای خود سایت هف بایک بسیار هیجان انگیز بودن ولی همه ریویوهای دیگه میگفتن که سوار شدن به این سادگی ها نیست و انرژی زیادی هم میبره. منم بالاخره با توجه به اینکه تمام پولم توی بانک است و ارزشش روز به روز در حال نزدیکتر شدن به صفر، گفتم یه هف بایک از دیجی کالا میخرم و لذتش رو میبرم. واقعا به عنوان یک اسباب بازی. قیمتش اون موقع ۱.۵ میلیون بود که میشد تقریبا ۱۲۰ دلار. یک سرچ سریع توی کپی فروشی های چین نشون می داد که میشه ۱۰۰۰تا از کپی این محصول رو به قیمت تقریبا دونه ای ۱۰۰ دلار خرید.
نیمچرخه من بعد از یک هفته رسید و سر همش کردم. سر هم کردنش نیاز به آچار آلن و سفت کردن هفت هشت تا جا و باد کردن چرخها داشت. آچار آلن مناسب توی جعبه بود و شما فقط نیاز به یک تلمبه شخصی دارین. کمی تمرین توی خونه ثابت کرد که واقعا با دوچرخه فرق داره و نیازمند یادگیری مستقل است. اما کلیت کار راحته: کمی سرعت می گیرین. روی هف بایک میایستین. وزنتون رو روی دسته نمی ندازین و برای پیچیدن کمی وزنتون رو به چپ و راست می دین، البته بعد از اینکه یاد گرفتین در خط مستقیم رکاب بزنین. معلومه که در ۴۰ سالگی باید مثل یک بچه برین تو کوچه خلوت یا پارک تمرین کنین (:
بعد از در کل حدود یک ساعت تمرین به اینجا میرسین:
(و البته معلومه که بهتره کلاه داشته باشین و نداشتنش در اینجا اشتباهه)
همونطور که میبینین وسیله قرار نیست جای دوچرخه رو بگیره. بیشتر برای فان است و خب البته بسیار جمع و جورتر از دوچرخه و عالی برای حمل و نقل. مشکل اصلی این کپی چینی اینه که ترمزهاش عملا نمیگیرن. یعنی وقتی وزن شما روی نیمچرخه است، ترمزها تقریبا هیچ فایده ای ندارن و این باعث می شه در دنیای واقعی عملا نتونین سوار چنین چیزی بشین. برنامه من براش اینه که هاب چرخ جلو رو با هابهایی که ترمز سر خود هستن عوض کنم تا با فشار معکوس روی رکابها بشه ترمز کرد.
راستی.. در این مورد این کامنت رو هم برای دیجیکالا گذاشتم که پذیرفته نشد:
هف بایک (نیمچرخه) ابزار جالبیه. از وقتی در جهان معرفی شد توجه زیادی رو جلب کرد و وقتی تولید شد حسابی فروخت. محصول اصلی حدود ۵۰۰ یورو قیمتشه و اینجا با یک کپی چینی از ایده اصلی روبرو هستیم که کیفیت ساخت بسیار خوبی داره. بر خلاف متن بررسی، وزنش ۱۰.۵ کیلو است که بسیار جذابش می کنه و بر خلاف نمونه اصلی، سایز بندی نداره ولی از قد ۱۶۰ تا ۱۸۰ به شکل معقولی می تونن ازش سواری بگیرن. یاد گرفتنش کمی بامزه است و نیاز به یه ساعت تمرین داره و بعدش هم دو سه روز طول می کشه تا بهش در حد معقولی تسلط پیدا کنین. نداشتن دنده قابل تحمله ولی نداشتن ترمزی که بتونه این ابزار رو واقعا نگه داره، باعث می شه چیزی بیشتر از یک وسیله فان برای بازی در چند صد متر نباشه. البته من دارم سعی می کنم روی مال خودم ترمز قوی تری ببندم و هاب چرخ جلو رو هم با یک هاب ۷ دنده ای عوض کنم تا بتونم واقعا توی شهر سوارش بشم.
دقیقا نمیدونم چرا. شاید به خاطر اشاره به قیمت یورویی محصول اصلی. به هرحال الان بدون اون دوباره فرستادم ببینم نظرشون چیه.
آپدیت: کامنت رو دوباره با حذف بخش های مربوط به قیمت ارسال کردم و پذیرفته شده الان.
آیا توصیهاش میکنم؟
من اینو با ایده فان خریدم. هم برای تجربه خودم و هم اینکه چیزی است که هر جا ببرینش، اکثر آدمها دوست خواهند داشت یک امتحانی باهاش بکنن. من به چنین چیزی اینطوری نگاه میکنم که «چقدر فان رو در طول چه زمانی میتونه درست کنه». این چیزیه که حتی اگر ۲۰ سال بعد تو انبار هم پیداش کنین، میتونین باهاش بخندین. البته قیمت ۱.۵ میلیون برای چنین هدفی شاید الان زیاد باشه ولی خب من حقوق همیشه من به ریال توی بانک خوابیده و احتمالا روزی ۱.۵ میلیون از ارزشش کم می شه و این نگرانیها رو کمرنگتر میکنه. اما اگر به فکر سوار شدن جدی به نیمچرخه یا هاف بایک هستین، باید بگم که احتمالا خیلی عملی نیست. حتی اگر یک سیستم ترمز درست و حسابی بهش وصل کنم، این وسیله کارایی خیلی کمتری از دوچرخه داره و احتمالا بیشتر از چند کیلومتر رو نمی شه باهاش رفت و پیچ های تند رو نمی تونه بزنه و غیره و غیره. ایده آل من اگر بتونم بهش ترمز وصل کنم اینه که در مسیرهایی که از مترو رد می شیم یا مثلا اگر جایی می رم که ممکنه بخوام در حوالی اش گردش کنم، از این استفاده کنم. تازه اگر بتونم بهش ترمز درست وصل کنم.
کاندوم چیز ساده ای است. کلی هم راهنمای استفاده داره ولی خب خیلی ها هنوز در موردa اشتباهات ریز و درشتی دارن که اینجا به ۱۵ تاش اشاره می کنیم که نتیجه ۱۵ سال مستمر تحقیق در مورد شیوه استفاده از کاندوم است.
۱. دیرگذاشتن کاندوم
بر اساس آمار، ۱۷ تا ۵۱درصد آدمها کاندوم رو دیر استفاده میکنن، یعنی بعد از اینکه اینترکورس / دخول تا حدی شروع شده، تازه سراغ گذاشتن کاندوم میرن. این مساله می تونه باعث انتقال بمیاریهای مقاربتی بشه.
۲. زود برداشتن
با اینکه عاقلانه نیست ولی ۱۳ تا ۴۴ درصد جواب دهنده ها گفتهاند که قبل از تموم شدن سکس، کاندوم رو برداشتن. نیازی به توضیح اضافه هم نیست که چرا بده.
۳. باز کردن کاندوم قبل از گذاشتنش
کاندوم رو از جعبه که خارج کردیم، لازم نیست لوله اش رو باز کنیم. بین ۲ تا ۲۵ درصد جواب دهنده ها گفتن که پیش اومده که اول کاندوم رو باز کنن و بعد سعی کنن بپوشنش!
۴. نذاشتن جای اضافه در نوک کاندوم
وقتی ارگاسم شدین، آب باید یک جایی بره (: این جا رو باید بالای کاندوم خالی بذارین
۵. حذف نکردن هوای نوک کاندوم
کاندوم ها در بالاشون یه قمبلی دارن که آب اون تو جمع بشه، موقع گذاشتن باید اونو با انگشت نگه دارین تا توش هوا جمع نشه
۶. کاندوم پشت و رو
کاندوم رو نمی تونیم پشت و رو بپوشیم ولی می تونیم در شروع کار سعی کنیم برعکس بپوشیمش و بعد که نشد، سر و ته اش کنیم و دوباره امتحان کنیم. درست مثل یو اس بی! ۳۰٪ پاسخگوها گفتن که با این مساله روبرو می شن. مشکل اینجاست که این کار از نظر بهداشتی باعث رسیدن ترشحات بدن مرد به بدن زن میشه که ممکنه باعث انتقال عفونتها و بیماریها بشه.
۷. باز نکردن کاندوم
بعد از گذاشتن کاندوم، باید تا جایی که می شه اونو باز کنیم. خیلیها اینکار رو نمی کنن
۸. تماس با چیزهای تیز
بین ۲ تا ۱۱ درصد پاسخگوها گفتن که برای باز کردن بسته کاندوم، از چیزهای تیز استفاده کردن؛ از جمله قیچی و چاقو. این مساله می تونه به بافت خود کاندوم هم صدمه بزنه. همچنین ناخن تیز و موارد مشابه. برای باز کردن بسته کافیه از قسمت تیغ تیغی، لای تیغ ها رو پاره کنیم (:
۹. عدم بررسی سلامت
وقتی کاندوم رو از بسته بیرون آوردیم باید نگاهی بهش بندازیم تا ظاهرش سالم باشه. ظاهرا ۷۴ درصد مردها اینکار رو نمیکنن. همچنین حین باز کردنش هم خوبه نگاهی بندازیم و اگر مشکلی خاص وجود داره، متوجهش بشیم.
۱۰. عدم استفاده از لیز کنندهها
کاندوم ها معمولا لیز کننده دارن ولی در صورت طولانی شدن سکس، ممکنه خشکی باعث پارگی بشه. در این موارد خوبه از لیز کننده استفاده کنیم. البته با دقت به مورد ۱۱!
۱۱. استفاده از لیز کننده نامناسب
کاندوم با روغن سازگار نیست. برای لیز کردن باید از لیزکنندههای مبتنی بر آب استفاده کرد. در داروخانه های ایران بهش می گن «لوبری ژل» و بسیار هم ارزونه. استفاده از کرم، وازلین، کره و .. باعث شکسته شدن بدنه کاندوم میشه.
۱۲. برداشتن اشتباه
بعد از پایان سکس باید کاندوم رو به شکلی برداشت که نه مایعات بیرون بریزن و نه کاندوم جا بمونه! درسته که صبر کردن بعد از سکس جذابه ولی نباید اونقدر طولانی بشه که ارکشن کاملا از دست بره و کاندوم به سختی بیرون بیاد. حداقلش اینه که خوبه با دقت و بدون وشگون گرفتن بدن زن، با یک انگشت کنار کاندوم رو بگیریم که مطمئن بشیم در جایی مطمئن ایستاده. طبق تحقیق ۳۱٪ مردها اینکار رو به درستی انجام نمی دن
۱۳. استفاده مجدد
بعله ظاهرا هست. بین ۱.۵ تا ۳.۳ درصد پاسخگوها گفتن که پیش اومده که از کاندومی دوبار استفاده کنن. البته منظور خشک کردن کاندوم به شیوه خشک کردن چایی کیسه ای نیست بلکه ادامه سکس برای بار دوم با استفاده از همون کاندوم قبلی است.
۱۴. نگهداری اشتباه
کاندوم چیز حساسی است. بعضی ها قرنها به امید سکس به شیوه فیلمهای هالیوود یا پورن هاب، یک کاندوم رو توی کیف یا کیف پول نگه میدارن. کاندوم باید در جایی بدون مالش، بدون نور آفتاب و بدون ضربه قرار داشته باشه.
۱۵. استفاده از دو کاندوم
و گاهی هم این ایده بامزه هست که اگر دو تا کاندوم استفاده کنیم، همه چیز مطمئن تره. معلومه که اشتباهه. کاندوم ها درست شدن تا از یک طرف لیز باشن و از یک طرف بدون لیزی. دو تا کاندوم احتمالا دردسرهای بزرگی درست خواهد کرد.
و البته اصلیترین اشتباه: استفاده نکردن
معلومه که بزرگترین اشتباه، استفاده نکردن از کاندوم در جایی است که لازمه استفاده بشه. کاندوم می تونه شما رو در مقابل بارداری و بیماری محافظت کنه و استفاده ازش به معنی اهمیت دادن به سلامت فیزیکی و روانی طرف مقابله؛ شوخی بردار هم نیست!
در شماره ۸۶ رادیوگیک، خبرهایی کمی متفاوت داریم. یعنی از شجریان می گیم و اشتراک دوچرخه و متلک خیابونی! عوضش اینبار بخش آخر داریم که توش نگاهی به زندگی ۱۳ نفر می ندازیم که در رویای برنامه نویس شدن، چپیدن تو یه خونه؛ اونم تو سانفرانسیسکو.
شکایت شجریان از صدا و سیما رد شد
محمدحسین آقاسی عصر سه شنبه در گفت وگو با خبرنگار قضایی ایرنا درباره شکایت محمدرضا شجریان از صدا و سیما به خاطر پخش بدون رضایت آثار وی اظهار داشت: تیر سال 88 به خاطر پخش بدون رضایت آثار موکلم در صدا و سیما، شکایتی را مستند به ماده 23 قانون حمایت از حقوق مولفان، مصنفان و هنرمندان از این سازمان در دادسرای کارکنان دولت مطرح کردم.
این وکیل دادگستری اضافه کرد: در این قانون صراحتاً آمده که اگر آثار کسی را بدون اجازه انتشار، پخش یا نشر دهند، مجازاتش 6 ماه تا دو سال حبس است.
مرور زمان و … در نهایت هم موجب شهرت شده پس مشکلی نیست
رفتن و داغون بوده بر خلاف ادعا و بعد هم تهدید و …
علیرضا اسکندر پور از آپادانا نوشته
یک سمیرا هم به داستان مشابهی اشاره کرده و که کم کم کارش ۲۴ ساعته شد و …
درست شرکت رو سرچ کنین و با همکارها گپ بزنین و سفته ندین و …
بایک شیرینگ!
خودم بگم کمی از چین و آلمان و اسکوتر و ایران و بیدود و انتظارمون و بودجه دولتی احتمالی.
قبلا انواع این ماجراها رو داشتیم ولی اینبار دیگه جدی شد! ماجرا هم به اپ ورزشی خودمون یعنی استراوا بر می گرده. استراوا یک هیت مپ از فعالیت های جهان منتشر کرد (کمی توضیح در مورد کاربرد خوبش در تهران) ولی مساله وقتی بالا گرفت که این نقشه از حرکت ها چند تا مسیر دویدن رو مشخص کرد که ساکنان شهر شروع کردن به سمتش رفتن و دیدن اینکه اجازه ورود بهش رو ندارن و در نهایت کشف اینکه این مربوط می شه به مکان های نظامی که سربازها توش تمرین می کنن. بعد از یک ماه از این جریان حالا یادداشتی از وزارت دفاع که برای همه سازمان های نظامی رفته می گه که استفاده از هر جور وسیله سنجش ورزش و فعالیت که به جی پی اس مجهز باشه برای سربازها ممنوعه. البته اجراش کار راحتی نیست چون امروز تمام موبایل های ما هم جی پی اس دارن و خیلی ها مسیرهای دویدنشون رو با چنین ابزارهایی می سنجن و ذخیره می کنن و کلی پیچیدگی دیگه.
بر اساس یک گزارش جدید، اکثریت شرکت ها معتقد هستن که نداشتن دسترسی به برنامه نویس خوب براشون مشکل بزرگتری است تا نداشتن دسترسی به پول. برنامه نویس بد هم ظاهرا بزرگترین مشکل است. گفته می شه حدود ۸۵ میلیارد دلار هزینه سالانه شرکت ها است برای حل مساله «کد بد». مشکل اینجاست که هنوز صنعت نرم افزار بسیار جدیده و با ریختن پول و مدیریت نمی شه مساله اش رو حل کرد. کاری که تقریبا در بیشتر صنایع دیگه، عملی است. تحقیق استرایپ و هاریس می گه که ۶۱٪ مدیران رده بالا، معتقدن که نداشتن دسترسی به توسعه دهنده های با استعداد، اصلی ترین تهدید شرکت اونها است. گفته می شه در حال حاضر technical debt کمپانی ها حدود ۳۰۰ میلیارد دلار است و دسترسی نداشتن به برنامه نویسان خوب، هی هم این رقم رو بالاتر می بره. راه حل هایی که این گزارش برای این مساله داشته سه تا است: ۱. درک هزینه ها و فرصت های توسعه دهنده ها و مهمتر دونستن اونها از دلار بخصوص در بحث اختصاص دادن اونها به پروژه ها ۲. آوت سورس کردن بخصوص در تمام بخش هایی که یونیک بیزنس ما نیستن. از استوریج تا پیمنت تا سی آر ام تا مسیجینگ تا بتونیم توسعه دهنده هامون رو درگیر چیزهای مهمتر بکنیم و مهمتر دونستن خرید از ساختن و ۳. درگیر کردن متخصصین فنی در تصمیم گیرهای رده بالا و اصولا انتخاب لیدرهایی که درک فنی هم دارن.
مارگارت روبرتز و ویلیام هابز در مقاله ای نشون می دن که چطوری سانسور ناگهانی مطلبی، می تونه باعث دسترسی بیشتر مردم به اون بشه. اونها روی سانسور اینستاگرام در چین کار کردن و صفحات ویکیپدیا که سانسور هستن (که البته بعد از ۲۰۱۵ و سوییچ کامل ویکپیدا به https غیر ممکن شد). اونها می گن کسانی که شروع می کنن از فیلتر رد شند، اتفاقا دقیقا به چیزهایی دسترسی بیشتری دارن که سانسور بودن. الگوی مصرف این آدم ها نسبت به کاربران قدیمی گرایش بیشتری به مطالب سانسور شده داره. اونها اسم این پدیده رو «تاثیر دروازه» گذاشتن و اینکه وقتی کسی از دروازه می گذره، تمرکز بیشتری روی چیزهای سانسور شده داره تا مطالب مرسوم. اونها می گن کسی که تازه از فیلتر گذشته حس قوی تری برای مشارکت در مسائلی داره که ممنوع بودن و حتی اگر در طولانی مدت به اونها علاقه نشون نمی داده، در این وضعیت تمرکز بیشتری در این بحث می ذاره.
فرانسه در یک قانون جدید، سعی می کنه با مزاحمت های خیابانی مبارزه کنه. الان اگر کسی در خیابون به کسی متلک بگه و پای پلیس به میون کشیده بشه، ممکنه ماجرا در همونجا به ۷۵۰ یورو جریمه منتج بشه! این قانون تلاشی جدید توی جلوگیری از آزار جنسی است. همچنین بخش دیگه ای از این قانون سعی می کنهحمایت قویتری از کودکان زیر ۱۵ سال بکنه و جای دیگه ای هم مجازات زندان برای چیزی تعیین کرده که این روزها بهش می گن upskirting یا همون عکس گرفتن از زیر دامن بدون اینکه سوژه متوجه بشه!این قانون بخشی از کمپین مکرون بود و البته یک ویدئوی وایرال از یک مزاحمت خیابونی، باعث تصویب سریعترش شد. به این می گن قدرت اینترنت و البته تلاش حکومت ها برای مبارزه با چیزی بد.
کامپیوترهای کوانتومی تقریبا آماده بازار هستند
مدت ها است که داریم از کامپیوترهای کوانتومی می گیم؛ استفاده از مفاهیم و قواعد مکانیک کوانتوم برای ساخت کامپیوترها و حل مسائل. در تقابل با مفهوم ۰ و ۱ فعلی. حالا شرکتی به اسم ریگتی مدعی شده که با محصولی به اسم کوانتوم کلاود سرویسز می تونه خدمات کامپیوتری کوانتومی رو به شرکت های دیگه بگه. مشتریان اولی هم که نام برده اکثرا در حوزه شیمی و بیوتکنولوژی هستن که برای منطقا قابلیت های کامپیوترهای کوانتومی برای کارشون خوبه: کنار هم چیدن حالت های مختلف ملکولی و کشف داروهای جدید. بازدید از مرکز اونها، برابر دیدن سیلندرهای فوق سرد نگهدارنده کامپیوترهای کوانتومی است که کنارشون رک های سرور های سنتی ارتباط با جهان بیرون رو برقرار می کنن. اونها هنوز از کامپیوترهای سنتی کندتر عمل می کنن و بخشی از مساله که توسط کامپیوترهای کوانتومی حل می شه هنوز پر مشکل و اشتباه است اما پیش بینی مدیر عامل اینه که در ۶ تا ۳۶ ماه، به چیزی به اسم «برتری کوانتومی» برسیم که توش بخش حل شونده توسط کامپیوترهای کوانتومی، زمان کمتری از حل مساله روی کامپیوترهای سنتی خواهد گرفت. معلومه که در حال حاضر حل مسائل روی این سیستم ها نیازمند الگوریتم های هیبرید هم هست تا بتونه مشکلات و اشتباه ها رو ببینه و اصلاح کنه.
یه مطلب خوب اسلیت است از یک نفر که آرزوی برنامه نویس خفن شدن در سان فرانسسیکو رو داشته. ماجرای کسی است که برای رسیدن به لانژ باحال دارای جیم و جای کار و غیره در برج ۱۹ طبقه اش، باید قاچاقی از جلوی نگهبان ها رد می شده چون از ساکنان رسمی برج نبوده و ۱۷ طبقه پایینتر، در یک ایر بی اند بی غیرقانونی زندگی می کرده و البته در خونه ای ۲ اتاقه که توی هر اتاقش ۶ نفر زندگی می کردن، بدون شمردن اون یه نفر که تو کمد لباس زندگی می کرد. تخت های سه طبقه ، هوای خفه و اتاق همیشه تاریک رو اضافه کنین به اشپزخونه ای که توسط ۱۳ نفر استفاده می شد و همیشه پر ظرف کثیف و بوی موندگی بود. دوستمون می گه آگهی اتاق می گفت با ۱۲۰۰ دلار می تونن از جیم، هات تاب، سالن بسکتبال و حتی دیواره صخره نوردی استفاده کنن ولی ظرفیت رو فقط ۴ نفر اعلام کرده بود. اما حالا ۱۳ نفر اینجا زندگی می کردن که خب معلومه باعث شده بود همه نظرات هم «عالی» و ۵ ستاره باشه ولی خب هیچکدوم از نظرات نگفته بودن که حتی کلید ورودی اصلی رو هم به یارو نخواهند داد و باید منتظر بمونه تا یکی وارد یا خارج بشه و پشتش بدوه و از لای در رد بشه و یواشکی از آسانسورها بالا بره تا نگهبان ها اونو نبینن و یواشکی کلید بالای در رو برداره چون اون کلید بین ۱۳ نفر مشترکه! داستان دوستمون داستان یک نفر است که برای یک دوره ۱۲ هفته ای برنامه نویسی ثبت نام کرده تا بتونه خودش رو بین جمعیت عظیم برنامه نویس ها بالا بکشه. تصور رویایی این شغل اینه که همه اش استراحت و کارهای خفن است با حقوق بالا و سفر خوب و زندگی جذاب د رکنار کد زدن روی پروژه های جالب. اما شوک اصلی وقتی بود که فهمید هم اتاق هاش اکثرا برنامه نویس هستن و دنبال پیدا کردن «شرکتی بهتر» با اتکار به استارتاپ فعلی شون یا مدارک شون از استنفورد و ام آی ةی. می گه همکارهای آینده اش رو می دید که روزی حدود ۱۵ ساعت کار می کردن و البته استراحت آخر هفته این بود که کار به ۱۰ ساعت کاهش پیدا کنه. از این می گه که دوست نداشت مثل اونها بشه که از ۱۵ ساعت کار می اومدن و تا جایی که می تونستن بیدار بمونن هم روی کاناپه می نشستن و رو کدها بالا پایین می رفتن. کسی که کمد رو به عنوان «اتاق خصوصی» اجاره کرده بود، ۱۴۰۰ تا در ماه می داد تا ساعت ۹ بیاد خونه، سریال با شیر بخوره و بعد به کمدش بره و کد بزنه. اون ۱۶ ماه بود که در همین وضع بود. و باور بکنین یا نه، برای پین ترست برنامه می نوشت!
نویسنده مون می گه شاید کلی هم برنامه نویس باشن که زندگی رویایی ما رو زندگی کنن ولی به نظرم تعداد این آدم ها که اون میدید هم بعیده کم باشه. و اکثرشون رویاشون رو از دست داده بودن. طبق آمار ۹۲٪ استارتاپ ها در کمتر از سه سال از بین می رن و این یعنی افرادی که برای اونها کار می کنن دارن دنبال کارهای جدید می گردن – برنامه نویس هایی با استعدادتر و پر تلاشتر از اون. می گفت باید مواظب باشیم که شبیه اونی نشسم که تو اون اتاق می خوابه و موقع چونه زنی، به جای حقوق سهام برداشته و حالا روزی ۱۲ ساعت کار می کنه تا شاید کشتی در حال غرق کمپانی رو نجات بده و در نتیجه سهامش با معنی بشه. یا شبیه اونی که تخت بالایی نویسنده می خوابه و دو ماه است دچار افسردگی شده و اکثر روز رو سر کار نمی ره و بقیه مواقع هم معلومه که فعالیتی جدی نداره. می گه مشکل اصلی شهر استارتاپی اینه که کمبودی توی آدم های صفر کیلومتری که حاضرن جونشون رو برای کار بدن نیست و در نتیجه هیچ کس احترامی نداره. هرکسی که اخراج بشه یا اعتراض کنه، یک ارتش هست که جاش رو پر کنه و خیلی هم ذوق داشته باشه که داره فلان جا کار می کنه یا با فلان چی زکد می زنه یا شب نمی خوابه و کار میکنه و خاطره های باحالش این باشه که فلان موقع ۲ روز بودن که نخوابیده بودن و کار می کردن.. به این ارتش می گن ارتش ذخیره کار.
نویسنده می گه از برنامه نویسی برای استارتاپ بیرون اومده ولی ارزشمنده آدم یواشکی بره اون جای بالکاس طبقه ۱۹ام و از پنجره به بیرون نگاه کنه. فضای استارتاپی از دور بیسار زیبا و هیجان انگیز است. لوگوهای درخشان و زیبا ولی چیزی که توش دیده نمی شه، رنج آدم ها است و امیدهایی که از هر صد نفر، یکیشون هم بهش نمی رسن. اسم باکلاس «هکر هاوس» همه جا دیده می شه و کسانی که در بوت کمپ ها و آموزشگاه ها و دارن رویایی زیبای شهر استارتاپی رو می فروشن ولی نویسنده می گه حالا که از نزدیک فضا رو دیده، چیزی نیست که دوستش داشته.
[اشاره به ایران و فیلم پازلی ها و موندنشون توی مسافرخونه و ..]
قانون هفته
قانون هفته؟ بتریج Betteridge’s law که می گه اگر عنوان یک مقاله با علامت سوال تموم می شد، جواب معمولا «نه» است. معلومه که بیشتر شوخی است ولی در عمل هم می شه هی بهش اشاره کرد مثلا «آیا فلان چیز واقعا فلان کار رو کرده؟» یا «آیا شما به یک آیپد احتیاج دارید؟» و …
توروالدز برای جدیتش توی پیشبرد پروژه کرنل و شوخی نداشتنش در تذکر حماقت، ضعف و بد بودن کد دیگران مشهوره. البته بارها گفته شده که معمولا حمله اش به سمت افراد نیست و به کد اونها حمله می کنه اما به هرحال همین هم می تونه افراد بسیاری رو، دپرس کنه. آخرین کشمکش هم مربوط به نشست نگهدارندههای کرنل بود که توش حدود ۴۰ نفر از توسعه دهنده ها و نگه دارندههای اصلی جمع میشن دور هم تا گپ بزنن ولی امسال چون توروالدز ماجرا رو فراموش کرده بود و یک برنامه دیگه تنظیم کرده بود، مجبور شدن برنامه رو از کانادا به اسکاتلند منتقل کنن تا توروالدز هم بتونه بیاد!
توروالدز در توضح ماجرا گفت که از ماجرا شرمگین است و ناراحته که تقویم رو اشتباه کرده و اضافه کرد که واقعا امیدوارم بود دیگه لازم نباش این برنامه رو بره؛ هر چی باشه تقریبا ۲۰ ساله که هر سال همین برنامه رو رفته. در ادامه توروالدز نوشت که ناراحته که این برنامه براش اهمیت چندانی نداره و احتمالا این مساله احساسات کسانی که حسابی مساله براشون مهمه رو جریحه دار می کنه.
در نهایت توروالدز اشاره کرده به اینکه درک آدم ها براش راحت نیست و می دونه که رفتارش باعث شده فضای توسعه کرنل غیرحرفه ای پیش بره و این خوب نیست و نسبت به اینکه گاهی حتی تلاشش برای رسیدن به یک پچ بهتر،جنبه حمله شخصی پیدا کرده بسیار متاسفه.
توروالدز گفته که لازمه بخشی از رفتارش رو عوض کنه و می خواد از کسانی که ناراحتشون کرده معذرت بخواد و بهتره کمی به خودش وقت بده و کمک بگیره تا آدم ها رو بهتر درک کنه. البته بحثش کنار رفتن کامل نیست بلکه نیاز به یک استراحت داره و حس نمی کنه که نمی خواد به توسعه کرنل ادامه بده. بلکه برعکسه و علاقمند است کاری که تقریبا ۳۰ ساله روش وقت گذاشته رو ادامه بده؛ ولی بعد از کمی استراحت.