به بهانه هک شدن سایت انتخابات هشتم

سایت انتخابات مجلس هشتم رو احتمالا دیده بودید. اگر هم به سایت نرفته بودید، شکی نیست که تبلیغات طولانی اون رو دیده بودید که با خواهش و سکه از شما می‌خواست که «برای آزمایش» از ساعت فلان تا ساعت فلان به سایت بروید و یک رای بدهید.


وقتی به سایت می‌رفتید با یک سایت وحشتناک رو به رو می‌شدید. طراحی بسیار ضعیف دست به دست قابلیت‌های فنی خیلی کم داده بود تا سایت ایرادات وحشتناکی داشته باشد از جمله اینکه هیچ کس بدون داشتن Internet Explorer قابلیت رای دادن نداشت.

آن چیزی که از تبلیغات به نظر می‌رسید این بود که دعوا بر سر تبلیغات است نه کار واقعی. سایت بدون شک بسیار ضعیف‌تر از آن بود که بتواند انتخابات یک کشور را اداره کند (من با یک نگاه سطحی حتی برای انتخابات شورای یک محل هم به آن سایت اعتماد نداشتم) و در عین حال آزمایش یک سایت آنهمه تبلیغات نمی‌خواست. در همه دنیا اینطور سایت‌ها را موتورهای اتوماتیک و روبات‌های نرم‌افزاری آزمایش می‌کنند نه با تبلیغات یک ماهه در تلویزیون.

در نهایت کار رسید به اینجا که دیروز سایت انتخابات هشتم هک شد و یک هکر در صفحه اول آن نوشت که بدون عضویت در هیچ گروهی، فقط برای نشان دادن ضعف سایت، آن را هک کرده. وحشتناک‌تر از آن این است که اکنون با گذشت حدود ۲۴ ساعت از این هک، کسی به بخود زحمت تغییر این صفحه را نداده. فقط تصور کنید به جای یک هکر ساده ایرانی،‌ یک گروه متخصص گواتمالایی تصمیم می‌گرفت شعار حزب خودشان را حین انتخابات روی این صفحه بیندازند یا از آن حادتر، یک گروه بی سر و صدا از آن سر دنیا، تا چندین سال بدون هیاهو در صفحه اول، فقط نتایج را تغییر می‌دادند و بین کاندیداهای تصویب صلاحیت شده، آنی که به خودشان یک کم نزدیک‌تر بود را انتخاب می‌کردند.

تکمیلی: در آن جاهایی از دنیا که بحث انتخابات الکترونیک مطرح است، بعضی از نکات مهم این است که انتخابات روی اینترنت نیست، بحث فقط نرم‌افزاری نیست و سخت‌افزار هم وجود دارد و در نهایت هم اینکه نرم افزار انتخابات صد در صد باید بازمتن باشد تا هر کس بتواند وضعیت شمارش آرا را انتخاب کند. پشت سر این صندوق‌های بامزه کلی حرف هست چه برسد به اینکه چند تا دگمه بگذارند فشار دهید و شب اعلام کنند فلانی با فلان قدر رای مشت محکمی زده به دهان آنهایی که می‌گفتند فلان آقای کرامات دار، نمی‌تواند با خواب دیدن رییس جمهور را پیش‌بینی کند.

تار و پود عالم ارقام به هم پیوسته است

داستان اول: یک وبلاگنویس اسراییلی که به شکل گمنام در اسراییل مطلب می نویسد در وبلاگ بلاگ اسپات (متعلق به گوگل) مطلبی توهین آمیز نسبت به شورای منطقه‌ای نوشته. شورا به دادگاه شکایت کرده و دادگاه اسراییلی با فراخواندن وکیل گوگل به دادگاه با آن‌ها به توافقی رسیده مبنی بر اینکه شاکیان کامنتی



عمیقا معتقدم که همه ما باید از همه وقایع دنیا مطلع باشیم و نسبت به آن‌ها عکس‌العمل نشان دهیم. شکی
نیست که کار من در کشوری که فرهنگ و زبان‌اش با من یکی است مفیدتر است

اما این به هیچ وجه سبب نمی‌شود چشمم را روی بقیه دنیا ببندم.

برای وبلاگنویس ناشناس بنویسند و اطلاع دهند که اگر با افشای هویت در دادگاه فلان تاریخ حاضر نشود، گوگل شماره اختصاصی IP او را در اختیار دادگاه قرار خواهد داد. به عبارت دیگر، گوگل دارد هویت یکی از کاربرانش که می‌خواسته ناشناس باشد را به قوه قضاییه اسراییل افشا می‌کند. جالب است که درخواست مشابهی به دولت آمریکا داده شده بود تا گوگل هویت وبلاگنویس ناشناسی را افشا کند ولی دادگاه رای داد که افراد حق دارند هویت خود را مخفی نگاه دارند.

داستان دوم: Wael Abbas (وائل عباس؟) وبلاگ نویس مصری‌ای است که نمونه‌هایی از شکنجه توسط پلیس کشورش را در یوتوب می‌گذاشت تا جهان را نسبت به این موضوع آگاه کند. یکی از ویدئوهای او باعث شده دو پلیس خاطی برای سه سال زندانی شوند. از دیروز دسترسی او توسط یوتوب بسته شده است. آن‌هم به دلیل «ترویج خشونت»!

داستان سوم: می‌دانید؛ یک وبلاگنویس ایرانی بدون دسترسی به حقوق اولیه‌ای مثل تماس، وکیل، اخبار و … در زندان است چون خبری را نوشته که به مذاق حاکمان خوش نمی‌آمده.


و اما توضیح: در مطلبی که در مورد حمله پلیس کراچی به تجمع روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان نوشته بود،‌ کسی کامنت گذاشته که:

yani vaghe’an mamlekate khodemoon inghad amne ke pakestan inghad mohem shode ? maa kam zendaanie seaasi darim?

لازم می‌دانم این را توضیح بدهم که همه دنیا برای من به یک اندازه مهم است؛ بخصوص وقتی که بحث اینترنت و دخالت شرکت‌های تجاری در آن باشد (آنهم به منظور سرکوب حقوق بشر در مقابل کسب سود بیشتر)، عمیقا معتقدم که همه ما باید از همه وقایع دنیا مطلع باشیم و نسبت به آن‌ها عکس‌العمل نشان دهیم. شکی نیست که کار من در کشوری که فرهنگ و زبان‌اش با من یکی است مفیدتر است اما این به هیچ وجه سبب نمی‌شود چشمم را روی بقیه دنیا ببندم. اگر گوگل با دولت اسراییل همکاری کند تا انتقادها را خفه کند، اگر یوتوب وائل عباس را از حق اظهار نظر محروم کند و اگر پلیس پاکستان، در دفاع از سرکوب مردم، وبلاگنویسان را کتک بزند و بازداشت کند و همه کشورهای دیگر در دنیا بگویند «به من چه! من من پاکستانی / عرب / سیاه پوست / ضد صهیونیست / زن / کمونیست / … هستم؟» مطمئن باشید که رضا و من و شما هم در زندان خواهیم بود و همه خواهند گفت: «به من چه! مگر من ایرانی / خبرنگار / کارمند فلان روزنامه / فعال فلان جا و … هستم؟».

پس من نسبت به نقض حقوق هر «انسان» عکس العمل نشان می دهم با این باور که هر انسان دیگری هم همینکار را خواهد کرد (: این اندیشه هیچ تناقضی با این ندارد که جایی کار کنم که مفیدترین بازدهی را دارم. خوش و خندان (:

یک وبلاگ نویس دیگر در زندان: رضا ولی زاده

من نمی شناختمش. اکثر کسانی که براش نوشتن رو هم زیاد نمی شناسم. ولی چون وبلاگنویسی است که به خاطر نظرش و به خاطر حرفش در زندانه، عمیقا براش احترام قایلم.

رضا ولی زاده، مدیر بازنگار است و حدس می‌زنند به خاطر ماجرای چند سگ که به مذاق روسا خوش نیامده، دستگیر شده است. بازهم همان حکایت قدیمی است که لازم است تکرار شود: اگر چیزی آنقدر زشت و خجالت آور است که صرف گفتن آن توهین به کسی یا چیزی است، بهتر است آن را انجام ندهید. مجرم واقعی کسی است که کاری می‌کند که گفتنش مصداق تبلیغ علیه نظام و اینجور چیزها است. نمی فهمم چرا این را متوجه نمی شوند.

خیلی از لینک‌ها را از اینجا دنبال کنید

فال تاروت درباره رابطه دوستی همراه با مشکلات


می‌دانستید من به عنوان شکلی از اسطوره شناسی، علاقمند به تاروت / تارو هستم؟ در سایت قبلی گاهی در این مورد می‌نوشتم که جنبه آموزشی هم داشت. حالا هم
این فال مربوط به یک خانم تقریبا سی ساله است که مدتی است با مردی دوست است اما مشکلاتی دارد. می‌خواهیم ببینیم روند این رابطه به کجا می‌رسد.

چینش، چینش ۹ کارتی بررسی رابطه است. تقریبا به شکل یک صلیب که از پایین به بالا چیده می‌شود (کارت پایینی که دو تایی شده، یک کارت کمکی است).

دست تاروت مورد استفاده، دست فوق العاده‌ای به نام «Witches Tarot» است.

تفسیر: از نظر تو رابطه مشکل دارد. این را کارت پایینی می‌گوید که صحنه کشمکش دیدگاه‌های مختلف است. به نظر می‌رسد مشکل اصلی در این باشد که دیدگاه‌های شما دو نفر با هم متفاوت است ولی خوبی جریان این است که کنترل در دست تو است. تو بالاتر ایستاده‌ای و هنوز حق انتخاب داری. تویی که می‌توانی لحظه پایان کشمکش را اعلان کنی. اما طرف مقابل (کارت دوم از پایین که یک کارت کمکی هم دارد) هم در تصیمم مصمم نیست. سردرگم است بین عشق و کارهای دنیایی و به نظر هم می‌رسد که احساس می‌کند توان کافی برای اتمام کار را ندارد. انگار تا آخرین قدم‌ها راه آمده ولی کم کم مردد شده و حالا قدم آخر را برنمی‌دارد.

چیزی که تو لازم داری (کارت سوم از پایین) تمرکز و فکر دقیق است. شمشیر نشان دهنده اندیشه است و باید بنشینی و بدون دخالت احساس، چهار شمشیرت را استوار کنی. این کارت کارت مراقبه است و تمرکز و چند لحظه فکر کردن خالص. وقت تصمیم است. چیزی هم که طرف مقابلت کم دارد (کارت چهارم از پایین) عشق است. حداقل این چیزی است که کارت‌ها می‌گویند. این کارت، کارت انتخاب در عشق است. شاید قرار باشد عشق و علاقه برنامه‌های زندگی را تغییر دهد. باید این را پذیرفت یا رد کرد.

اما نهایت رابطه از نظر تو چیه (کارت سمت چپ صلیب) ؟ راحت و ساده: یک تصمیم قاطع و جالبه که این نظر طرف مقابل هم هست (کارت دومی از راست در صلیب). هر دو احساس می‌کنید که باید تصمیم بگیرید و کارت پیش‌بینی کننده (وسط بخش صلیبی) هم می‌گه که تغییر بزرگی در جریان است. این تغییر بزرگ در رابطه ممکنه قطع اون باشه ولی ازدواج رو هم کنار نذار. این کارت نشون دهنده تغییر است.

می‌مونه دو کارت. کارت سمت راست صلیب و کارت بالا. کارت سمت راست، نشون دهنده نکته‌ای است که ازش غافلی و کارت بالا سعی می‌کنه نشونی باشه از آینده. نکته مورد غفلت یک پسر جوان با شمشر (فکر). بعضی‌ها این کارت رو معرف احتمال سفر هوایی معرفی می‌کنند و خب شکی نیست که می‌تونه معرف یک مرد هم باشه. و کارت نهایی هم که از ظاهرش کاملا معلومه: عشق در تعادل. متعادل شدن عشق کمک زیادی به دوام اون می‌کنه و این عشق متعادل در آینده برات رخ می‌ده. راستش توی کشیدن این کارت همیشه کمی نگرانم که چیزی بدی نیاد تا مجبور بشم حرف‌های بد بزنم اما این بار هم به خیر گذشت و آینده روشنه (:

سایت CNet ویندوز ویستا در فهرست بدترین محصولات تکنولوژی سال قرار داد

سایت بررسی فن‌آوری‌های CNet امروز فهرست ده تا از بدترین محصولات تکنولوژی را معرفی کرد. ویندوز ویستا یکی از این ده محصول است. دلایل ذکر شده سایت CNet اینها هستند:

 سیستمی که باعث شود فروشنده‌هایی مثل Dell دوباره فروش xp را انتخاب کنند

 سیستمی که باعث شود مردم بعد از ارتقاء به آن، دوباره سیستم‌های خود را به سیستم‌عامل قبلی تقلیل دهند

 سیستم عاملی که طراحی و اجرای آن شش سال طول بکشد و در نهایت هم حرفه‌ای‌ها از آن راضی نباشند

 سیستمی از نظر سخت‌افزاری سازگاری نداشته باشد

 سیستمی که آدم دائما باید به سوال‌های مربوط به ایمنی آن پاسخ غیرفنی بدهد

 و در نهایت سیستمی که از DRM استفاده کند (به اصطلاح مدیریت حقوق دیجیتال به این معنا که شما دیگر حق تصمیم‌گیری در مورد عملکرد کامپیوتر خود را ندارید و این فایل‌ها هستند که قوانین را به شما تحمیل می‌کنند)

واقعا هم باید در فهرست بدترین محصولات تکنولوژیک قرار گیرد.

با شکست انحصار آمریکا و ایران، جادی دو کامپیوتر را به ابررایانه تبدیل کرد

طبق خبری خزعبل در ایسنا، دکتر شریفی در دروغی تبلیغاتی ادعا کرده که:

با شكست انحصار آمريكاايران به فن‌آوري افزايش نرم‌افزاري سرعت رايانه‌هاي معمولي تا حد ابررايانه‌ها دست
دكتر محسن شريفي، رييس دانشكده مهندسي كامپيوتر دانشگاه علم و صنعت …. اظهار كرد: اين نرم‌افزار تحت نام «سي-شريفي» (C-Sharifi) اين امكان را فراهم مي‌كند تا يك سيستم عامل شبكه‌يي متداول به يك سيستم عامل مديريت كلاستر تبديل شده و اين امكان را فراهم مي‌كند كه داده‌هاي حجيم به سرعت مورد پردازش موازي و توزيع شده قرار گيرند …

وي در پايان با اشاره به وجود تنها دو نمونه خارجي اين نرم‌افزار كه در انحصار آمريكا و كشوري ديگر است، ايران را سومين كشور دارنده اين فن‌آوري معرفي كرد كه كشورهاي اروپايي با وجود شروع همزمان نتوانسته‌اند‌ به آن دست يابد، گفت: اين تكنولوژي كاملا حساس و استراتژيك براي اولين بار در سال 1980 توسط كشور آمريكا طراحي و پس از آن در سال 1986 من پروژه آن را آغاز كردم و طي دو سال اخير به صورت صنعتي به بازار راه يافته است.

البته دوستان اخیرا مقدار زیادی مطالب جالب در این مورد نوشته‌اند ولی گفتم من هم از قافله عقب نمانم. در حقیقت برای پر کردن عقده خودکم‌بینی و تلاش برای ایجاد توهم پیشرفت در خوانندگان، تصمیم گرفتم من بعد از آمریکا و ایران نفر بعدی باشم که به این تکنولوژی پیچیده دست پیدا می‌کنم. به همین دلیل حین وبلاگ‌نویسی توی یک پنجره دیگه راهنمای کلاستر سازی سایت فارسی تکنوتاکس رو باز کردم و تااین مقاله تموم بشه، گذاشتم کلاسترم روی یک کامپیوتر دسکتاپم، نصب بشه!

خلاصه این رو بگم که حالا که شما دارید این رو می‌خونید بعد از آمریکا و ایران، جادی هم به غول‌های دارای این تکنولوژی پیوسته. تنها اشکالش اینه که من دروغکی نمی‌گم ۲۱ سال این پروژه طول کشیده یا بیخودی کلمه‌های قلمبه سلمبه استفاده نمی‌کنم و در نتیجه نه توی اخبار هستم و نه توی دانشگاه بهم حقوق ریاست می‌دن (:

در عین حال حالا که بحث کلاستر شد بد نیست یادی هم بکنیم از دکتر احمد معتمدی از دانشگاه امیرکبیر. چرا که اون هم شش ماه قبل همین اختراع عظیم رو از طریق دانلود یک نرم افزار آزاد و رایگان به میهن اسلامی غالب کرده بود. و به این هم اشاره کنم که این نرم‌افزارهای آزاد ورایگان از قدرت‌های لینوکس هستند و قابل استفاده برای هر کسی که دوست داشته باشه.

پ.ن. ای بابا!‌ ما رو مسخره کردن! آقای دکتر جوادپور رییس چی چی دانشگاه شیراز هم چهار سال قبل همین برنامه رو دانلود و در نتیجه سـو پرکامپیوتر رو اختراع کرده بود پس من فعلا پنجمین نفر هستم: آمریکا، دکتر شریفی، دکتر احمد معتمدی، دکتر جوادپور، مهندس جادی.

نکته انحرافی: خوشبختانه در ایران اسلامی نمی‌تونید در گوگل به دنبال کلمه وقیح «سو‌‌‌‌پـر کامپیوتر» جستجو کنید.

مسابقه روز جهانی ایدز و فیلتر ابلهانه

این روزها فراوان دومین مسابقه وبلاگ نویسی در مورد ایدز است و من می خوام یک خاطره دوست نداشتنی براتون بگم. پارسال هم به دعوت پرنده خارزار و هم به خاطر مهم بودن موضوع ایدز تصمیم گرفتم در موردش بنویسم و برنامه رو هم برم.



این سازمان‌ها و این آدم‌ها رو دوست دارم چون می‌دونم ارزش اولشون پول
و قدرت نیست. حالا اصلا بهم نمی‌چسبه وقتی می‌بینم که توی

همچین جایی، به این راحتی دروغ گفته می‌شه.

به همین خاطر نکته جالبی رو نوشتم: فیلتر بودن سایت روز جهانی ایدز. باور می کنید؟ سایت روز جهانی ایدز در ایران فیلتر است؛ طبق معمول بدون هیچ دلیلی و ابلهانه. این مطلب رو برای برگزار کنندگان فرستادم و هفته بعد با لیلا به برنامه رفتم.

برنامه‌ها جالب بودند و در نهایت هم اهدای جوایز. خوشحالی ما به خاطر جایزه گرفتن محبوبه بود و دیدن نتیجه تلاش‌هایش برای ایدز. بعد هم به همه‌ کسانی که برای مسابقه مطلب فرستاده بودند یک لوح تقدیر دادند به جز سه چهار نفر. بعد گفتند کسانی که مطلب فرستاده‌اند ولی لوح نگرفته اند اسمشون رو بگویند. سه نفر قبلی بلند شدند و اسمشون رو گفتند و لوحشون رو گرفتند. بعد من با یک فیگوری که «ای بابا… حالا چه کاریه» اسمم رو گفتم تا لوح ام رو بگیرم ولی مجری که یک پسر جوون مبتلا به ایدز بود گفت:

  • «جادی؟ کیبردآزاد؟ نه. من همه مطالب ارسالی رو خونده‌ام. ما مطلبی از شما دریافت نکرده ایم!»

مشکلی نداشت و نشستم (: احتمالا درست ایمیل‌ها را چک نکرده بودند. از بقیه جشن لذت بردم. ناراحتی از لحظه خروج شروع شد، دم در همون مجری یک لحظه من رو کشید کنار و گفت:

  • آقا من ایمیل شما رو دیدم و مطلبتون رو هم خوندم ولی به نظرم لحن اش خیلی غیرحرفه‌ای بود و اصلا امکان مطرح کردن در اینجا رو نداشت.

راستش تا یکی دو روز دلم گرفته بود. من از دروغ و دستمال به دستی و این چیزها بدم می‌یاد. می‌دونم هم که در جامعه‌ام زیاده و یکی از دلایلی که در سازمان‌های غیرانتفاعی و داوطلبانه کار می کنم اینه که این چیزها اونجاها کمتره. این سازمان‌ها و این آدم‌ها رو دوست دارم چون می‌دونم ارزش اولشون پول و قدرت نیست. حالا اصلا بهم نمی‌چسبه وقتی می‌بینم که توی همچین جایی، به این راحتی دروغ گفته می‌شه. هیچ ناراحت نمی‌شدم اگر طرف به سادگی بهم می‌گفت که مطلب من مناسب شرکت در مسابقه نبود ولی اینکه بگه اصلا اون رو ندیده برام اصلا و اصلا دلچسب نیست.

به هرحال برای شرکت در این مسابقه، امسال هم مطلب من همون مطلب است، چون هنوز در مسابقه شرکت داده نشده و هنوز هم که هنوزه، سایت روز جهانی ایدز در ایران فیلتر است.

حمله پلیس کراچی به تجمع روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان


حرف خاصی برای گفتن نیست. داستان آشناست. روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان به درخواست اتحادیه فدرال روزنامه‌نگاران پاکستان و اتحادیه روزنامه‌نگاران کراچی ساعت ۳ بعد از ظهر سه شنبه، بدون اسلحه و کاملا صلح آمیز گرد هم آمدند تا بگویند که خواهان آزادی بیان هستند. پلیس ضد شورش با باتوم و سپر و کلاهخود و جلیقه ضد گلوله به تجمع کنندگان حمله می‌کند و ۷ زن و ۲۰ مرد را دستگیر و سوار مینی‌بوس می‌کند و در شهر می‌چرخاند تا زندانی پیدا کند. مردان و زنان حاضر نمی‌شوند از هم جدا شوند و می‌گویند:

– ما زن و مرد نیستیم، ما همه خبرنگار هستیم.

همین اتفاق موقع آزادی می‌افتد. در ساعت پنج و نیم می‌خواهند زنان را آزاد کنند و مردان را نگاه دارند که کسی قبول نمی‌کند و در نهایت ساعت ۹ و نیم شب همه آزاد می‌شوند.

گزارش را از متابلاگ کراچی بخوانید و عکس‌ها را در صفحه فلیکر ببینید.