چطوری لینوکس رو شروع کنیم و توش پیش بریم

از سری: راهنمای شروع

auto-startup-linux-644x250

دو نفر رو در نظر بگیرین. اولی از لینوکس هیچ چیزی نمی‌دونه جز اسمش و می‌خواد تازه یاد گرفتنش رو شروع کنه و حسابی توش پیش بره. نفر دوم ده سال است که مدیر سیستم‌های بزرگ و پیچیده است و می‌خواد چند قدم جلوتر بیاد تا به یکی از بهترین‌های موجود تبدیل بشه. این مطلب سعی می‌کنه گپی در این مورد باشه که «لینوکس رو از کجا شروع کنم و چجوری توش پیش برم». مطمئنا نفر اول مطلب مفید خیلی بیشتری در این نوشته پیدا می کنه و نفر دوم در نهایت به اینجا می رسه که لازمه کامنت بذاره و چیزهایی مهمی رو اضافه کنه که من توی متن جا انداختم. من، در طول زمان این مطلب رو تکمیل خواهم کرد و توضیحات دوستان رو بهش اضافه تا همیشه منبع خوبی باشه برای کسی که می خواد لینوکس یاد بگیره.

آشنایی اولیه

قدم صفر اینه که بدونیم لینوکس چیه، از کجا اومده و به کجا می ره و چرا باید یادش گرفت. همینطور باید دید داشته باشیم در مورد مطالب مرتبط با این دنیا. در این لحظه پیشنهاد من اینها هستن:

در این مرحله شما مهمه که بدونین چرا دارین لینوکس رو یاد میگیرین. همینجا می تونم بگم که اگر فکر می کنین قراره یاد گرفتن لینوکس شما رو با کلاس کنه یا بتونین باهاش همه چیز رو هک کنین یا باعث بشه دیگه کلا با کامپیوترتون مشکلی نداشته باشین، بهتره کلا بیخیال یاد گرفتن بشین (: لینوکس هم یک سیستم عامله و مثل همه نرم افزارها اشکالاتی داره، شغل هاش گاهی خسته کننده است، گاهی شما رو محدود می کنه و هیچ جای دنیا هم نیست که با یک دانش ثابت بشه بهش نفوذ کرد (: اگر دنبال این چیزها نیستین و مثلا می خواین مدیر سیستم بشین یا کنجکاو هستین مثل یک شمشیرباز بتونین با اسلحه تون کار کنین یا برای پروژه به لینوکس احتیاج دارین، با ما باشین!

کمی ور رفتن با لینوکس

بهترین روش برای تجربه اولیه با لینوکس، تجربه کردن اونه. توزیع هایی مثل لینوکس اوبونتو شروع خوبی هستن. کافیه ایزو رو دانلود کنین و به روش های گفته شده بوت کنین و باهاش کمی بازی کنین. معلومه که اگر از یک ماشین مجازی مثل virtualbox استفاده کنین زندگی راحتتره ولی کیفیت و سرعتش بدتر و در قدم بعدی می تونین با یک سی دی لایو سیستم رو بوت کنین و تجربه واقعی تری داشته باشین. گفته می‌شه که یاد گرفتن کلاسیک کاری حوصله سر بر و سخته پس بهتره قبل از شروع کتاب‌های عجیب غریب و چیزهایی مثل «راهنمای جامع لینوکس برای سوپر حرفه ای ها» به سراغ سر و کله زدن بامزه و خوشحال با لینوکستون باشین. اینجوری هم با موضوع مورد مطالعه بیشتر آشنا می شین و هم کشف می کنین که احتمالا دوست دارین چه چیزهایی یاد بگیرین و سوال‌هاتون چه چیزهایی هستن.

مجموعه ویدئویی لینوکس دسکتاپ برای آدم های شاد می‌تونه کمک خوبی برای شما در این مرحله باشه که نصب اول و دوال بوت کردن و غیره رو به شما نشون می ده.

مشارکت در جامعه

لینوکس به جامعه اش زنده است. باید بتونین انگلیسی سرچ کنین و جواب هاتون رو پیدا کنین. همچنین خیلی خوبه در جوامع فارسی زبانی مثل انجمن فارسی اوبونتو عضو باشین و سرچ کنین و جواب ها رو بخونین و سوال بپرسین و به زودی جواب هم بدین. همچنین حضور در همایش ها و برنامه های جامعه لینوکس می تونه کمک خوبی باشه برای شناختن بیشتر این فضاها. دقت کنین که لینوکس برای خیلی از طرفدارانش یک شکل از فکر کردن است؛ اونها می گن چیزی که دوست دارن لینوکس یا حتی گنو/لینوکس نیست بلکه تفکر آزاد است. شما باید درک کنین که بخشی از یک فرهنگ هستین و اینطوری خیلی راحتتر می تونین چیز یاد بگیرین. اصطلاحات مهم که می‌شنوین رو دنبال کنین و با حوصله در موردشون چیز یاد بگیرین. اگر قراره حرفه ای باشین باید زیر پاتون محکم باشه؛ پس دیدن هر چیز که نمی دونین یک فرصت بزرگه برای اینکه زیر پای خودتون رو محکمتر کنین. یادتون باشه که در طول یادگیری لینوکس قراره به شما خوش بگذره!

لینوکس دسکتاپ برای آدم های شاد

این یک مجموعه فیلم است که من دارم ضبط می کنم و آزاد منتشر می کنم. لینوکس دسکتاپ برای آدم های شاد ایده اش به گفتن مسائل اولیه است. معلومه که برای رسیدن به جایی که از کامپیوتر استفاده می کنین و غیره دو سه جلسه کافیه. جلسات بعدی سراغ مفاهیم عمیق تر می ره که انتظار داره درک شما از کلیت مفهوم اینترنت و لینوکس و سیستم عامل و غیره رو بهبود بده. اینها رو ببینین و درک کنین چرا ما لینوکس رو دوست داریم و شما چه کارهایی می تونین بکنین که علاوه بر چیز یاد گرفتن،‌ خوشحالتون هم بکنه. شخصی سازی در لینوکس هیجان انگیزه پس سعی کنین سیستم هاتون رو درست جوری بسازین که خودتون دوست دارین.

پروژه های پیشنهادی در این سطح می‌تونن اینها باشن:
– درست کردن یک توزیع شخصی با استفاده از ابزارهای ریمسترینگ مثلا اوبونتو
– تست کردن چند توزیع لینوکس مرسوم و ور رفتن با اونها، مثلا اوبونتو، فدورا، کوبونتو و مینت

مدیریت سیستم مقدماتی

برای یک مدیر سیستم دوره ای وجود داره به اسم الپیک که در سطح اول چیزهای خیلی زیادی از زندگی روزمره یک مدیر سیستم رو به شما نشون می ده. من یک کتاب آزاد هم در این مورد دارم که اینجاست و همچنین یک مجموعه رایگان فیلم که کل دوره امتحان ۱۰۱ و ۱۰۲ رو توضیح می ده و البته کاملش روی یوتوب. این مجموعه احتمالا می تونه باعث بشه شما به راحتی امتحان الپیک ۱ رو پاس کنین و مدرک مدیریت رو بگیرین. هرچند که گرفتن این مدرک اجباری نیست (: خیلی ها هستن که مسائل رو بلدن بدون اینکه ۳۰۰ دلار پول مدرک پنج ساله رو داده باشن. به هرحال داشتن مدرک بهتر از نداشتنش است ولی فکر نکنین گرفتن مدرک تضمین شغل است یا مشخص کننده حقوق. در نهایت سواد و تلاش شما است که با شانستون همراه می شه و وضعیت شما رو مشخص می کنه.

در این مرحله می‌شه این پیشنهادها رو برای تمرین مطرح کرد:
– نصب و کار جدی با توزیع‌های کمی غیرمرسوم مثل آرچ یا جنتو
– راه اندازی وب سرور روی کامپیوتر شخصی یا به شکل بهتر نصب یک وردپرس روی کامپیوتر لوکال

در این مرحله یک منبع خوب دیگه مجموعه آموز لینوکس خود بنیاد لینوکس است.

پیش‌تر رفتن از الپیک ۱

در واقع وقتی به اینجا رسیدین تا حد زیادی می تونین راه خودتون رو پیدا کنین. معلومه که یک قدم استاندارد خوندن الپیک ۲ از کتاب های مرجعش است. از نظر من خیلی خوبه که شروع کنین به امتحان کردن چند لینوکس مرسوم (مثل سنت او اس و دبیان و اوبونتو سرور) و یادگیری جدی تر اونها. همچنین مهمه که از اینجا به بعد وارد لایه‌های عمیق تر بشین. همونطور که بالاتر گفتم اگر در این مرحله هر چیزی دیدین که در موردش دقیق نمی دونستین، با فرصت جدیدی برای حرفه ای شدن روبرو هستین. مثلا اگر درمورد exim شنیدین،‌ خیلی خوشحال باشین چون موضوع جدیدی دارین که در موردش سرچ کنین و چیز یاد بگیرین یا اگر جایی دیدین که از globbing حرف زده شاید واقعا چیز جدیدی باشه یا اسم واقعی چیزی که شما همین حالا هم بلدینش – شاید هم نصف و نیمه! در این مرحله باید هی زیر پای خودتون رو محکم کنین و مطمئن بشین چیزی که می دونین رو واقعا می‌دونین.

یک ایده هم انجام پروژه‌هایی مثل اینها است:

  • راه اندازی یک وب سرور خونگی برای خودتون (سطح بعدی:‌بشه از اینترنت هم بهش وصل شد)
  • ساخت سرتیفیکت های ssl
  • درست کردن یک فایل سرور که همه بتونن باهاش فایل جابجا کنن
  • درک کردن کامل selinux
  • نصب پروژه های بزرگ مثل owncloud، docker، دیتابیس‌های جدید مثل مونگو، هدوپ، … و کار کردن با اونها برای آزمایش اینکه چطوری کار می کنن و نصب می شن
  • نصب لینوکس روی دیوایس های غیر پی سی کلاسیک که ساده ترینش چیزهایی مثل رزبری پای ها هستن و پیچیده‌تر ها مثل گوشی‌ها و تبلت‌ها
  • کار با لینوکس های خاص منظوره مثل clearOS

در چنین مرحله ای لازمه شما درک خوبی از شبکه داشته باشین، منطقا باید در حد +Network بلد باشین و اگر می خواین واقعا فرق کنین CCNA خونده باشین.

در سطح مدرک و دانش دقیق و سیستماتیک هم در این سطح الپیک های بعدی رو داریم. مثلا الپیک ۲ که توی مباحث خیلی دقیق تر می شه. فیلم های رایگان الپیک ۲ جادی رو می تونین از اینجا ببینین.

قدم‌های بعدی

سایت‌های آموزشی زیادی وجود دارن که آموزش های مرتبط مختلفی دارن. می تونین توی جاهایی مثل یوداسیتی و کورسرا دوره‌های فنی مرتبط بگذرونین یا مدهای روز مثل بیگ دیتا رو چک کنین و در مورد Virtualization و جزییات پروتکل‌های مختلف چیزهای متنوع یاد بگیرین.

در این مرحله لازمه شما سواد ترکیبی داشته باشین و دیگه فقط متخصص سیستم عامل نباشین. بلد بودن یک زبان اسکریپت نویسی یا برنامه نویسی مثل پایتون شما رو به یک اسلحه جدید برای جنگ با مشکلات مجهز می کنه!


همونطور که گفتم این مطلب قراره دائما به روز نگه داشته بشه. خوشحال می شم اگر چیزی به نظرتون می رسه که باید به متن اضافه بشه یا سوالی هست که دقیقا به این بحث مرتبطه ولی جواب داده نشده، در کامنت ها ذکر کنین.

تشریح دو عبارت: سیمولاتور در مقابل امولاتور

d2
سیمولاتور و امولاتور عبارتی که زیاد اونها رو می‌شنویم بدون اینکه به شکل دقیق تفاوتشون رو بدونیم؛ بخصوص هنگام ترجمه یک چیزی مثل «شبیه ساز» رو برای هر دو استفاده می‌کنیم و کلا بحث قاطی می‌شه. علی اکبر نوروزی توی یک ایمیل این رو پرسیده و لینکی به جواب ها هم داده و گفته بد نیست تو وبلاگ ازش بنویسم تا برای بقیه هم روشن‌تر باشه. منم موافقم؛ نمی‌شه ندونیم سیمولاتور و امولاتور چه فرقی با هم دارن که!

سیمولاتور

وقتی می‌گیم چیزی سیموله می شه (simulation) یعنی داریم می گیم سیستمی شبیه به سیستم دیگه عمل می‌کنه ولی پیاده سازی‌اش کاملا متفاوت است. توی سیمولیشن ما داریم عملکرد پایه‌ای سیستم رو تکرار می‌کنیم اما الزاما به تمام قواعد چیزی که شبیه‌سازی‌اش کردیم پایبند نیستیم. با استفاده از شبیه‌ساز ما می‌تونیم دیدی خوب در مورد نحوه عملکرد یک سیستم پیدا کنیم.

برای مثلا شبیه‌ساز هواپیما سعی می‌کنه در یک چیزهایی کاملا مثل یک هواپیما باشه ولی اصلا سعی نمی‌کنه واقعا پرواز کنه. یک شبیه ساز برای آموزش ساخته شده و علاوه بر اهرم‌ها و پدال‌ها ممکنه کل پنجره رو هم شبیه سازی کنه ولی هیچ نیازی نمی‌بینه واقعا قابلیت پرواز داشته باشه و گاهی حتی قبول می کنه قواعد اصلی پرواز رو هم برای کسب تجربه یا هر دلیل دیگه بشکنه. مثلا ممکنه تصمیم بگیرین با یک هواپیمای مسافربری به شکل عمود پرواز بلند بشین تا ببینین چی می شه یا جاذبه رو خیلی کمتر از حد واقعی تعریف کنین و تجربه جدیدی داشته باشین. اینجا ما بخشی از قواعد رو ثابت نگه داشتیم و سعی می کنیم با Simulation فیزیکی پرواز، بدون پرواز کردن به یکی خلبانی یاد بدیم.

امولاتور

در مقابل امولاتورها سعی می کنن با تقلید (؟) یا همون Emulate کردن یک سیستم، در همه جنبه‌ها مثل اون سیستم کار کنن. یک امولاتور تا جای ممکن تک تک قابلیت های سیستم مورد تقلید رو تکرار می‌کنه و در بهترین حالت تبدیل می‌شه به کپی دقیق از اون سیستم. در دنیای کامپیوتر امولاتورها تا جایی پیش می‌رن که در سطح باینری با سیستم اصلی سازگار هستن و مثلا می‌تونین با یک امولاتور آمیگا، برنامه‌های کامیپوتر آمیگا رو روی لینوکس اجرا کنین. این امولاتور با وجود اینکه در محیطی متفاوت از سیستم اصلی اجرا می‌شه، در سطح ورودی و خروجی کاملا سازگار با سیستم اصلی است. در یک امولاتور کلیه قوانین کاملا ثابت هستن و تغییر اونها باعث خراب شدن کل سیستم امولاتور می‌شه.

مثالی خوب از امولاتورها، امولاتورهای بازی در محیط‌های کامپیوتری هستن. برای نمونه پروژه ‌M.A.M.E سعی می کنه امولاتور چندین سخت افزار قدیمی بازی باشه تا از این طریق بتونیم برنامه‌ اون سخت‌افزارها رو مستقیما روی این سیستم اجرا کنیم و به این طریق تاریخ بازی های کامپیوتری رو یکجا در دسترس داشته باشیم.


به عبارت دیگه می‌تونیم اینطوری بگیم که در یک سیمولیشن ما کاملا آگاهانه و با کنترل بخش‌هایی از سیستمی که می‌خوایم رو شبیه سازی می‌کنیم در حالی که در امولاتور سعی‌ می‌کنیم به شکلی کور و تا آخرین قانون مطابق با محیطی باشیم که داریم سعی می کنیم شبیه سازی / تقلیدش کنیم.

منبع اصلی

آیا کتابخوان دیجیتال کیندل به درد می خوره؟

ebook_on_kindle

من الان تقریبا دو سه ساله که یک کیندل دارم. شایدم بیشتر؛ شایدم کمتر. مطمئن نیستم راستش. کیندل من مدل Paperwhite است با بک لیت و یک اکانت آمازون. از نظر من این ابزار فوق العاده است و خیلی هم زیاد ازش استفاده کرده‌ام و امروز می‌خوام بعد از مدت‌ها داشتنش نظرم رو در موردش بگ تا بقیه دید یک ایرانی فارسی زبان در مورد این دستگاه رو داشته باشن. اما اول یک بحث مهم داریم: کدوم کیندل!

کدوم کیندل

کیندل انواع مختلفی داره. حتی تبلت های اندرویدی کیندل هم وجود دارن که صفحه شون رنگی است و اصولا چیزی که بهش می گیم کتابخون نیستن. به نظر من اگر می خواین کیندل بخرین حتما باید به انواعی که صفحه نمایشی مشابه کاغذ دارن مراجعه کنین و بین اونها هم به نظر شخصی من حتما باید چیزی بخرین که از خودش نور داشته باشه تا توی تاریکی هم بشه کتاب خوند – حداقل در مورد من که اینطوره چون من خیلی از کتاب‌هام رو زیر پتو می خونم! ولی واقعا من متوجه نمی شم چرا کسی باید سراغ کیندل جدید ۲۸۹ دلاری بره که به جز باتری بزرگتر از نظر من هیچ فرقی جدی ای با کیندل قبلی نداره! من یک کیندل پیپر وایت دارم و به نظرم هنوزم این کیندل ۱۲۰ دلاری دارای وایرلس و نور شخصی یکی از بهترین گزینه ها است برای کسی که براش مهمه چقدر پول می ده و چی می گیره.

همچنین بین گزینه «موقع لاک بودن دستگاه تبلیغ نشون بدن» یا «تبلیغ نداشته باشم ولی بشیتر پول بدین»، گزینه اول بسیار جذابتره. هم ارزونتره هم کیندل شما هر بار یک کتاب خوب به شما معرفی می کنه (:

نکات مثبت

  • کیندل دیوایس ارزونی است. اگر بتونین از کسی بخواین براتون بیاره واقعا عددی مثل صد و بیست دلار قیمت بالایی نیست.
  • باتری فوق العاده. تکنولوژی ePaper تقریبا باتری مصرف نمی کنه (: صفحه کیندل فقط موقع تغییر کردن برق مصرف می کنه و در نتیجه کیندل شما به راحتی هفته ها با یک شارژ به شما امکان کتاب خوندن می ده. من نور صفحه رو کم می ذارم و خیلی گاه گداری پیش می یاد که بخوام کیندلم رو شارژ کنم.
  • دسترسی زیاد به کتاب‌ها..= با کیندل شما واقعا به کتاب‌های جهانی دسترسی دارین. من سال ها حین سفر یک عالمه کتاب می خریدم تا توی ایران بتونم بخونم ولی بودن کیندل کاملا به من اجازه می ده که کتاب‌ها رو بدزدم و روی دیوایسم بخونم یا واقعا اکانت آمازونم رو با انواع راه ها شارژ کنم و چیزی که می خوام رو بخرم.
  • ‌وزن و اندازه عالی. کیندل به راحتی به شما اجازه می‌ده همیشه اونو همراه داشته باشین و هر وقت لازم داشتین با یک دست اونو داشته باشین و بخونین. این در وهله اول شاید خیلی مهم نباشه ولی سریعا متوجه می‌شین که یک تبلت ۱۰ اینچی رو آدم خیلی وقت ها نمی‌تونه همراهش ببره در حالی که کیندلش همیشه می تونه یک جایی جا داده بشه.
  • فقط کتابخون. این یکی از اصلی‌ترین دلایل خریدن کیندل توسط من بود. من دوست نداشتم موبایل همیشه تو تختم باشه. چه به عنوان یک دستگاه الکترونیک و چه به عنوان یک منبع نوتیفیکیشن. وقتی کیندلم دستمه فقط دارم کتاب می خونم در حالی که حتی وقتی دارم توی گوشی شطرنج بازی می کنم هم نوتیفیکیشن اینکه فلان تو تلگرام فکر کرده خوبه شما فلان چیز رو بخونین یا اینقدر پول براتون واریز شده یا فلانی خواسته با شما حرف بزنه ولم نمی کنه. من این کیندل رو خیلی دوست دارم که فقط کتابخون است و نه هیچ چیز دیگه
  • صفحه مشابه کاغذ. هنوزم که هنوز کتاب کاغذی هیجان و دسترسی بهتری به آدم می ده ولی خب کیندل هم با توجه به تکنولوژی صفحه اش تا حد زیادی احساسی مشابه کتاب به چشم و مغز منتقل می کنه. من هیچ وقت احساس نکردم با خوندن از موبایل یا تبلت چشم هام خسته می شن یا ازشون اشک می یاد ولی به هرحال حس خوندن رو کیندل به نظرم کلاسیک تر و بهتر از خوندن روی موبایل و تبلت است.
  • نسبتا باز بودن. کیندل یه جایی بین آزادی نرم افزار آزاد و زندان سابقا-طلایی مک ایستاده. حداقل نکته مثبت برای من اینه که سخت گیری خاصی نیست به اینکه من این مطلب رو از کجا آورده ام یا کتاب رو صاحبم یا به چه روشی می خوام کپی اش کنم روی کیندل. به راحتی می شه کیندل رو وصل کرد به یک کامپیوتر و روش فایل کپی کرد و بعد خوند.
  • ارسال اسناد به کیندل. این یکی دیگه از قابلیت های فوق العاده کیندل است. من می تونم هر مطلبی که می خوام بخونم (متن خالص، ورد، پی دی اف، کتاب، …) رو به یک آدرس ایمیل کنم و چند لحظه دیگه اون متن توی کیندل ظاهر می شه.

نکات منفی

  • پی دی اف. کیندل برای خوندن پی دی اف های مرسوم که برای کاغذ آ۴ درست شدن مناسب نیست. اندازه کیندل اندازه کاغذ آ۵ است (یعنی نصف آ۴) و در نتیجه اکثر پی دی اف ها روی اون یا خیلی ریز می شن یا نیازمند اسکرول. اگر قراره از کیندل استفاده کنین بهتره فقط به فکر کتاب هایی باشین که نسخه واقعی ایبوک ریدر دارن.
  • فارسی. روی کیندل می شه فارسی خوند. اگر کتاب دیجیتال فارسی درست داشته باشین تا حد خیلی زیادی قابل خوندن روی کیندل است. من حتی خیلی از متن های مورد علاقه ام رو شخصا به کتاب تبدیل می کنم که بتونم روی کیندل بخونم. همچنین می شه پی دی اف های آ۵ ساخت که تقریبا معقول روی کیندل قابل خوندن هستن. اما در کل اگر به فکر خوندن اونهمه کتاب پی دی اف شده روی اینترنت هستین بهتره خیلی به فکر کیندل نباشین چون همونطور که در مورد قبلی گفتم خوندن آ۴ روی کیندل نیازمند اسکرول چپ و راست و اینها است و خیلی جذاب نیست. هرچند که با گیک بازی می شه اینو تا حدی حل کرد. عکس بالای مطلب صفحه ای از کتاب نسخه دیجیتال مخصوص کتابخون فقط برای تفریح است که روی کیندل باز شده.
  • گرافیک پایین. به هرحال بهترین کیندل هم کیفیت تصویر پایینتری از اکثر تبلت های امروزی داره و همچنین سیستم ePaper هم سیاه و سفیده. نتیجه این مساله اینه که کتاب هایی که چیزی بیشتر از متن دارن در کیندل خیلی جذاب نشن. از جمله کتاب های ریاضی، فیزیک، شطرنج و حتی گاهی برنامه نویسی. برای من کاربرد اصلی کیندل در خوندن رمان بوده و هست.
  • آزاد نبودن. در بخش قبلی گفتم که کیندل خیلی هم بسته نیست ولی خب در مقایسه با خیلی از کتابخون های دیگه (مثلا نوک ها] تا جایی که شنیده ام آزادی بیشتری به کاربر می دن.
  • عدم پشتیبانی از همه فرمت‌های کتاب دیجیتال. کیندل رو شرکت امازون ساخته و از فرمت های کتاب خودش پشتیبانی می‌کنه. شما روی کیندل نمی تونین فرمت بسیار مرسوم epub رو بخونین بلکه اول باید با استفاده از یک سیستم (مثلا برنامه calibre) کتابتون رو به mobi تبدیل کنین و بعد اونو بخونین. هرچند که این مشکل حادی نیست ولی جذاب هم نیست.
  • عدم امکان تورق علمایی! تورق کتاب کار جذابیه.. شما کتاب رو دستتون می گیرین و مثل زمان هایی که قراره نقاشی متحرکی که کنار دفتر کشیدین رو نشون بدین، صفحه ها رو از زیر انگشت ها رد می کنین. یا یک کم می یاین عقب و می بینین سه صفحه قبل ماجرا چی بوده یا چقدر مونده و چی مونده از جلوتر کتاب و … اینکار توی داکیومنت دیجیتال بسیار بسیار سخته.

جمع بندی و یک نکته خیلی مهم

کیندل دیوایس خوبیه. اگر کتاب انگلیسی می خونین – بخصوص در حوزه متنی مثل رمان – به نظر می تونه کمک خیلی خوبی باشه. حتی خریدن کتاب اصل هزینه عجیبی نداره چون دادن مثلا ۸ دلار برای یک رمان که یک ماه شما رو مشغول می کنه برای اکثر ما سخت نیست. اگر کسی اهل کتاب است و دسترسی به یک آرشیو بزرگ و همچنین راحتی یک کتاب خون ای-ریدر رو می خواد به نظرم کیندل می تونه همراه خوبی باشه.

اما نکته خیلی خیلی مهم اینه که این حرف و نوشته و اونهمه تبلیغات دیگه اصلا به این معنی نیست که کسی برای کتاب خوندن نیاز به یک کیندل یا نوک یا تبلت یا هر چیزی داره. اکثر ما کتاب نمی خونیم چون کتاب نمی خونیم (: دلیل کتاب نخوندن اکثر ما این نیست که چون کیندل نداریم کتاب نمی خونیم و اگر کیندل بخریم حتما کتابخون می شیم. ممکنه هیجان اول باعث بشه یکی دو کتاب رو بخونین ولی در نهایت این اشتباه رو نکنین که داشتن یک کیندل باعث می شه آدمی که تا دیروز کتاب نمی خونده کتابخون بشه… شایدم بشه ها (: ولی علت کم بودن کتاب در جامعه ما چیزهای خیلی بیشتر از نداشتن کیندل است.

مصرف کنید: انیمیشن روزگار برجکی

کمپین «بهبود خدمت سربازی» کمپین جالب و خوبیه. ویدئوی بالا محصول جدیدشونه و به نظرم جزییات خیلی زیادی رو رعایت کرده که ارزشمندترش می کنه.

متاسفانه سربازی اجباری به هنوزم همون سبک ناکارا و داغون قدیمی زنده است و به راحتی می شه استدلال کرد که اگر قراره از منابع کشور درست استفاده بشه لازمه وضعیتش اصلاح بشه. منظور از اصلاح هم این نیست که هر کس پول داشت پول بده نره سربازی. منظور از اصلاح به روز رسانی سیستم است به شکلی که ما یکی از معدود کشورهایی که آدم هاشون رو دو سال به سربازی اجباری می برن نباشیم. واقعا عجیبه که ما توی اینهمه لیست بد رتبه های نخست رو داریم و امیدوارم زودتر حداقل از این یکی و اون یکی خارج بشیم.

امیدی برای معلولین: پای مصنوعی اوپن سورس و قابل پرینت سه بعدی

اخبار پرینت‌های سه بعدی حسابی فعاله. از پرینت گرفته شدن آچار در فضا به منظور تعمیر یک بخش خاص از سفینه ها تا پرینت سه بعدی زیورآلات و نمونه‌‌های اولیه پروزه‌ها و حتی پرینتر سه بعدی که می تونه بخش اعظم خودش رو هم پرینت کنه.

3ddrako_foot1

مساله اصلی این بود دیوید سانچز فالرجو دنبال یک پای مصنوعی می گشت ولی به این نتیجه رسید که نمونه‌های تجاری خیلی گرون هستن و نمونه‌ مناسب آزادی هم وجود نداره که بتونه هم سورس کد موتورهاش رو کنترل کنه و هم نقشه‌های ساختش به طور کامل موجود باشه. این شد که خودش آستین بالا زد و پای بالایی رو طراحی کرد و ساخت و تمام سورس کدها و نقشه‌هاش رو به شکل آزاد منتشر کرد. زانو با یک موتور دی سی منتشر می شه و توی این صفحه می تونین مشخصات خیلی زیادی در موردش رو ببینین.

دیوید در ابتدای کار سعی کرده بود پایی مشابه پای انسان بسازه ولی مکانیزم برای پرینترهای سه بعدی فعلی خیلی پیچیده بود و به همین خاطر به سمت طرح سم بز رفت که ببینه کف پا چطوری در محیط های ناهموار می تونه استواری اش رو حفظ کنه. نسخه بعدی بر اساس قدهای متفاوت طراحی شد و امید می ره نقشه های منتشر شده در فری کد کم کم بهتر بشن تا این پای آزاد بتونه با پروتزهای تجاری رقیب بشه.

این ایده خوبیه برای هر کسی که در حوزه های مرتبط تحصیل یا کار می کنه چون عملا ما یک پایه داریم که می تونیم ازش شروع کنیم و با یک پرینتر و فلز مناسب، نیاز کشور خودمون رو تا حدی فراهم کنیم و دائما هم کلیت محصول رو بهبود ببخشیم. البته امیدوارم این طرح «آزاد» پایه یک پروژه «پای ملی» نشه که توش یک آدم بی اخلاق پروژه اوپن سورس رو به عنوان «طرح ملی» جا می زنه. توجه کنیم که ذاتا استفاده از نرم افزارهای آزاد برای انجام پروژه ها خیلی هم خوبه و توصیه می شه ولی اسم نبردن از اون پروژه و گرفتن بودجه های عجیب با عنوان «طراحی از صفر» دزدی است.

فایل نتایج نظر سنجی گسترده از وضعیت کار، زندگی و شیوه زیست برنامه‌نویسان و مدیر سیستم‌های ایران ۱۳۹۴

پارسال شروع کردیم به یک پروژه خوب: نظر سنجی از برنامه نویسان و مدیران سیستم ایرانی در این مورد که در زندگی چیکار می کنن، چقدر حقوق می گیرن، چقدر تجربه دارن و …. ایده اصلی اینه که اگر از وضعیت کلی کاری هم دیگه باخبر باشیم می تونیم تصمیم بهتری در مورد شغل ها و آینده مون بگیریم.

نتایج اولیه رو مدتی قبل در وبلاگ منتشر کردم و حالا دوست دیتا ساینتیستم جعفر خاکپور از یکطرف فایل ریز نتایج رو آماده کرده (به قول خودشون کلینزینگ و بقیه کارها) تا هر کس خواست بتونه خودش تحلیل های مورد نظرش رو انجام بده و از اونطرف چند نمودار اولیه ساخته و چند کورلیشن درآورده تا بعدا با هم بقیه رو آماده تر کنیم. مثلا نموداری مثل این:

nemooneha

یا مثلا این که مربوط به حقوق است.

hoghoogh

می‌بینیم که بودن در یک شرکت دولتی حقوق دائمی و متوسط داره ولی مثلا استارتاپ ها با حقوق های کم شروع می کنن و توشون می شه به حقوق های زیاد رسید یا شرکت های تولید نرم افزار امن ترین جا برای گرفتن حداکثر حقوق ها هستن و منطقا یک نفر که خودش رو حرفه ای می دونه باید بین سه تا چهار میلیون حقوق بگیره.

rezayat1

rezaya2

دو تا نمودار رضایت هم جالب هستن. می تونین ببینن تجربه کاری در کجاها باعث رضایت شغلی بالاتر می شه و …

مشخصا این نمودارها می تونن به انواع مختلف گسترش پیدا کنن یا تحلیل های دیگه روشون بیاد و اصولا هم این ایده اولیه و پایه ای این گزارش های سالانه همین خواهد بود که نتایج روی هم انباشته و با همگان به اشتراک گذاشته بشن تا بتونیم تصمیم های صحیح تری بگیریم. به امید روزی که سندیکای برنامه نویس ها مسوولیت این ماجرا رو بر عهده داشته باشه.

راه حل یک هکر پایتونی برای جلسات خسته کننده: اسکریپت خبر کننده «اوه ببخشید»

یک برنامه نویس برای جلسه‌های تله کنفرانسی خسته کننده‌اش راه حل خوبی پیدا کرده. اون با وصل کردن برنامه تبدیل صوت به متن مبتنی بر واتسن آی بی ام سیستمی ساخته که دائما به جلسه گوش می ده و هر جا اسم این دوستمون برده شد، متن یک دقیقه اخیر رو به همراه یک پیام اضطراری که «دارن در مورد تو حرف می‌زنن» از طریق هیپ چت براش می فرسته و بعد از پونزده ثانیه هم یک پیام ضبط شده با صدای اون پخش می کنه که می گه «اوه ببخشید مثل اینکه میکروفون من خاموش بود!»

خلاصه اینم از هکرهامون. یادتون باشه قبلا هم یک دوست دیگه مجموعه اسکریپت هاش رو توی گیت هاب گذاشته بود که قهوه درست می کرد یا پرینتر رو ریست می کرد یا ایمیل های طرف رو ریفرش می کرد تا کار خودش رو راحت کنه (:

و البته مستقل از بحث گیک ها کارهای تکراری نمی کنن ترکیب کردن مجموعه ابزارها هم جذابه و بخصوص استفاده از چیزهایی مثل هیپ چت یا اسلک برای مدیریت کارها. باشد که بیاموزیم (:

پروسه ضبط جادی تی وی ها؛ ضبط تصویر دوربین و اسکرین کست صفحه و صدای میکروفون روی لینوکس

در ضبط جادی تی وی‌ها می‌بینین که من تصویر دوربین رو گوشه صفحه دارم و همزمان تصویر صفحه رو ضبط می کنم (اسکرین کست) و صدای خودم رو هم کنارش می ذارم و در نهایت فایل هایی که تولید می کنم اندازه و کیفیت کاملا قابل قبولی دارن. زیاد پرسیده می شه اینکار چطور انجام می شه.

من متخصص صدا و تصویر و کدک ها نیستم ولی طبق تجربه به این مراحل رسیدم که با شما به اشتراک می ذارم. دلیلش اینه که دوست دارم اسکرین کست های لینوکسی بیشتری ببینیم و همزمان شایدم یکی پروسه رو بهتر کرد و به منم گفت.

ترکیب کار من در واقع چهار قسمته: نشون دادن دوربین، ضبط تصویر و صدا در شرایطی که دوربین روی صفحه نشون داده می شه و بعد کمی ادیت کردن و در نهایت کوچیک کردن فایل نهایی. بذارین قدم ها رو با هم چک کنیم.

نشون دادن وبکم روی صفحه

اینجا من به سادگی یک کد دارم:

mplayer -tv driver=v4l2:width=320:height=240: -vo xv -vf mirror tv://  -geometry "99%:99%" -noborder -ontop

این کد از برنامه mplayer استفاده می کنه و بهش می گه ورودی رو از دوربین بگیر و با ابعاد فلان و بهمان در فلان گوشه نشون بده بدون اینکه کادر داشته باشه و همیشه هم اینو بنداز روی بقیه پنجره ها. من این رو توی یک بش اسکریپت کوچیک گذاشتم وهر بار بخوام دوربین دیده بشه اجراش می کنم.

ضبط تصویر

حالا که دوربین روی صفحه دیده می شه باید بتونم کل صفحه و صداهام رو ضبط کنم. اینجا برنامه ای که من استفاده می کنم kazam است که مخصوص KDE است اما بقیه جاها هم به خوبی کار می کنه. انواع گزینه های دیگه هم هست از جمله istanbul و recordmydesktop-gtk و روش های ضبط مستقیم با ffmpeg ولی در نهایت من بعد از کمی تجربه با kazam در شرایطی که mp4 ضبط می کنه بهترین نتیجه رو گرفتم و بقیه خط ها رو دیگه تست نکردم. حالا من یک فایل بزرگ mp4 دارم که با کیفیت بالا صفحه و میکروفون رو ضبط کرده.

برای اطلاعات بیشتر در مورد ضبط خوب صدا بدون هزینه زیاد این پست رو نگاه کنین: ضبط صدای خوب در لینوکس با هزینه کم برای پادکسترها

ادیت

برای ادیت هم من چند برنامه رو تست کردم و در نهایت اولین برنامه ای که دستم باهاش راه افتاد kdenlive بود که بازم مال کی دی ای است! برنامه های دیگه هم هست ولی خب این برای من از همه زودتر کارهایی که می خواستم رو کرد. ادیت فیلم بسیار ساده انجام می شه و حتی از صدا هم راحتتره: گذاشتن چند تا ترک و جلو عقب کردن و افکت هایی در حد فید این و فید آوت. بعد از ادیت من فایل رو با یکی از گزینه های export که بهم فایلی با پسوند m2t می ده اکسپورت می کنم. این پروسه طول می کشه ولی کسی از یک ساعت اکسپورت گرفتن نمی ترسه!

تولید فایل نهایی

بعد از اینکه kdenlive اکسپورت یا رندر رو تموم کرد و به من یک فایل خیلی بزرگ (مثلا دو گیگی) m2t داد که صدا و تصویرش خوبه، با استفاده از ffmpeg فایل رو به شکل عجیبی کوچیک می کنم بدون اینکه کیفیت یا صدا ضرر خاصی بکنن. دستور مورد استفاده من اینه:

ffmpeg -i $1 -acodec libmp3lame -b:a 16k -ac 1 -s 1366x768   $1.done.mp4 

که بازم به عنوان یک اسکریپت بش کار می کنه و هر فایلی بهش بدم رو بعد از نیم ساعت کار با پسوند mp4 با سایز ۱۳۶۶ در ۷۶۸ که اندازه مانیتور من است و یک کانال صدای ۱۶ کیلویی و کدک mp3lame تحویلم می ده.


خوش باشین و خندون و توی ویدئوکست‌هاتون لبخند بزنین چون باحالتر می شه و البته سایت می بینیم لطف کرده و یک کانال اختصاصی من درست کرده که بسیاری از ویدئوهای من توشون هست و البته کانال یوتیوبم که عضویت شما توش بهم انرژی می ده هم جادی در یوتیوب است و توی وبلاگ هم که ویدئوکست‌ها همه اینجا طبقه بندی می شن.