ماجرا از اونجا شروع شد که برای کار، اومدم عربستان. از همون لحظه اول در ویزا با یک مهر عربی بزرگ زده بودن که ویزای کار ما در عربستان برای حج عمره نیست و حق نداریم بریم حج. ما هفته اول و دوم رو کار کردیم و هفته سوم تصمیم گرفتیم برای دیدن شهرهای دیگه، به یک سفر بریم. جاده های عربستان عالی هستن و خودروهاشون عالی تر. ما یک هوندای آکورد داشتیم و سیویک و شش نفر مسافر (: در واقع در اول کار من علاقمند نبودم به سفر برم ولی بعد از کمی سبک و سنگین کردن، در آخرین لحظه حرکت بچهها، یک کوله پشتی برداشتم و پریدم توی ماشین.
مشکل اصلی من با این سفر، مشکل عمومیم با حرکت روی زمین بود. فاصله مکه تا ریاض حدود ۹۰۰ کیلومتر است و تا جده تقریبا ۹۵۰ کیلومتر. تخمین ما از این مسافت، تقریبا ۹ ساعت بود در حالی که کاشف به عمل اومد این مسیر در عربستان، ۶ ساعت بیشتر نیست (: سرعت متوسط اینجا، ۱۵۰ کیلومتر است. قرار بود نفری ۳ ساعت رانندگی کنیم که من یهو یادم افتاد تصدیق رو جا گذاشتم و دوستان مجبور شدن کماکان نفری ۳ ساعت رانندگی کنن.
مثل بقیه جاهای عربیستان، دائما ایست بازرسی داریم و همینکه با طرف انگلیسی حرف می زنی، بیخیال میشه و می گه بری. صبح که پا میشم در حوالی جده هستیم و داریم در یکسری کوهستان میچرخیم. کوهستانهای اینجا هم دقیقا مثل جاده شمال هستن با این اختلاف که کوتاهتر هستن و همه جاشون کماکان یک اتوبان دو بانده در جریان.
بچهها میگن که قرار شده به جای مکه بریم شهر نزدیکش جده. اونجا یک نفر دوست داریم که میتونیم بریم خونهاش. پیشنهاد خوبیه و دفعه بعد که من بیدار میشم، پشت یک ماشین دیگه در حال حرکت هستیم به سمت یک کامپوند بزرگ.
کامپوندها، جای زندگی خارجیها توی عربستان هستند. چون در این کشور همه چیز (حتی عکاسی) ممنوعه، برای اینکه خارجیها دوام بیارن براشون یک سری مجتمع درست میکنن که توش اکثر چیزهای ممنوع، مجازه، استخر هست، زمین ورزشی هست، مغازه مستقل هست و … و شما میتونین توش عربستان رو تحمل کنین.
بعد از یک روز خوشگذرونی، برنامه این میشه که بریم مکه برای حج عمره! دوستی که در جده داریم بهمون اعتماد به نفس میده که تا اینجا که اومدیم حتما خدا ما رو طلبیده و باید حج رو بریم. ما تک و توک نگران این هستیم که از نظر قانونی اجازه نداریم ولی با اعتماد به نفسی که حسین بهمون میده، تصمیم میگیریم بریم.
ما دو جور حج داریم: عمره و تمتع. حج عمره کوچیک است و جمع و جور. فقط نمازها رو داره و طواف کعبه و سعی صفا و مروه و نماز پشت مقام ابراهیم و طواف نساء. این مراسم توی دو ساعت تموم میشه در حالی که حج تمتع، سنگ زدن به شیطون داره و کشتن یک گوسفند و این چیزها و خیلی هم بیشتر طول میکشه. در واقع خود عربها اصولا به اینکاری که ما براش اینجا هستیم حج نمیگن و فقط بهش میگن عمره.
در حج، لباس آقایون دو قطعه حوله مانند ندوخته شده مربع است که با یک کمربند یا طناب ندوخته شده یکی رو به کمر وصل میکنن و یکی رو میندازن روی دوش. دمپایی هم نباید دوخت داشته باشه. در دو جا میشه محرم شد.. یعنی نیت کرد و این لباس رو پوشید و یک نماز خوند و اون «الهم لبیک…» رو گفت. ما توی مسجد جحفه محرم شدیم. یعنی خونه غسل کردیم و با ماشین تقریبا یکساعت رانندگی کردیم. رسیدیم اونجا رفتیم تو. تعمیرات بود. از همون بغل یکسری لباس و دمپایی خریدیم (اگر براتون جالبه، نفری شد ۷ هزار تومن) و رفتیم توی مسجد. لباسها رو پوشیدیم… نکته مهم اینه که وقتی دامن یا چیزی شبیه به دامن دارین، نمیتونین درست قدم بردارین و پاهاتون به اندازه کافی از هم باز نمیشه. توی مسجد نماز خوندیم (قبلش حسین برای عموم آموزش نماز و وضو رو داده بود) و هفت بار «لبیک ..» رو بعد ازحسین تکرار کردیم و محرم شدیم.
وقتی شما محرم هستین یکسری کارها رو نمیتونین بکنین. کندن مو(!؟)، آرایش، روغن، بوی خوش، خون آوردن از بدن (و در نتیجه محکم خاروندن بدن!)، پوشوندن خود از آفتاب و عوامل آزار دهنده طبیعی و لذت بردن از جنس مخالف… احساس خوبی نیست. خطر اصلی دو تا چیزه:
۱- در راه که دارین میرین نباید خودتون رو از عوامل طبیعی سخت بپوشونین. مثلا نباید از آفتاب مخفی بشین. خب قلقش اینه که عصر راه بیافتین تا آفتاب نباشه و بتونین سوار ماشین بشین اما مشکل وقتی است که بارون بیاد… اگر بارون بیاد، باید از ماشین پیاده بشین و زیربارون صبر کنین تا بارون تموم بشه. اما این خطر جلوی خطر بعدی در حد صفره.
۲- خطر بزرگ اینه که جلوی دروازه مکه، ایست بازرسی نذاره شما برین تو. شما محرم شدین و کلی چیز (از جمله جنس مخالف) براتون حرامه و تنها راه اینه که برسین به مکه و طواف نساء بکنین تا اوضاع بهتر بشه، حالا فرض کنین نگهبان سعودی نذاره شما برین تو مکه! تکلیف چیه؟ حسین گفت باید زنگ بزنیم از مرجع تقلید بپرسیم و ما هم گفتیم نپرسیم که بد شگون نشه.
تصویر: کاروان حج نوکیا زیمنس به همراه رییس کاروان، حسین
ما که حالا محرم شدیم، راه میافتیم به سمت مکه. بعد از یک ساعت و نیم رانندگی بدون موسیقی، جلوی دروازه همونطور که انتظار میره ایست بازرسی است و ما به عنوان یک پلتیک، چند کیلومتر قبل تر، جاهامون رو عوض کردیم تا در هر ماشین یک خانم باشه. وقتی خانم با شما هست، گیر خیلی کمتره.
هنگام ورود بهمون ایست میدن و پلیس کلی پرس و جو میکنه. ما ساکتیم و حسین جوابش رو میده. از داشبور کلی کاغذ با ربط و بی ربط در می یاره نشون طرف می ده و طرف و راضی میکنه که هیچ مشکلی نیست. بدشانسی موقعی است که پلیس از ما پاسپورت میخواد. من که خودم رو میزنم به نشنیدن. دوستم پاسپورت رو نشون میده و پلیس نگاه میکنه. توش به عربی نوشته ما حق نداریم بریم عمره. به نظرم به همین خاطر است که مسجد محرم شدن رو گذاشتن بیرون دروازه تا معلوم باشه کی می ره عمره و کی نه. به هرحال طرف نگاهی به پاسپورت دوستم میکنه و به ما میگه مشکلی نیست و میتونیم بریم! کیف میکنیم و ذوق (: از حالا مطمئن هستیم که حاجی میشیم. حسین می گه که خدا خودتش ما رو طلبیده و خودش چشم طرف رو بسته تا مهر رو نبینه… ما که به هرحال خوشحالیم و میریم که حاجی بشیم.