خاطرات سفر – رسیدیم استانبول

یک سفر یک هفته ای ! اینبار استانبول ترکیه ولی متاسفانه بدون لیلا. جمع برنامه نویسی کامپیوتر. شاید شبهای بعدی مثل بعضی شب های قدیم با کامپیوتر و برنامه نویسی بگذره. اینجا داریم SPIP یاد می گیرم ( و احتمالا توسعه ;) ).

یک هفته در استانبول خواهیم بود. تازه رسیدیم (شب است) و نمی دونیم چه خبره. هتل دوست داشتنی است ( به نام ARMADA) و سبز: حمام و دستشویی و بعضی جاهای دیگر سازگار با طبیعت هستند. مثلا صابون ها همه از ترکیباتی هستند که بو یا رنگ فوق العاده ای ندارند ولی بعد از مصرف بدون مشکل به طبیعت بر می گردند. دوست داشتنی است برای من این عقاید.

هواپیما هم عالی بود‌ (هواپیمایی امارات). هر صندلی یک LCD و یک Remote با پانصد کانال فیلم های مختلف و کلی بازی کامپیوتری به سبک آتاری یا اسپکتروم. کلی Space Invadors و Snake و توپ و دیوار بازی کردم و بخش هایی از یک فیلم مستند هم دیدم که توش کاندیدای سابق ریاست جمهوری آمریکا درباره بالارفتن دمای زمین و خطرهای ناشی از اون و دلایلش به شکل خیلی جذابی برای یک جمع سخنرانی می کرد. حتما کاملش رو در راه برگشت خواهم دید !

خاطرات هلند – موزه سکس و Red Light

خب دیدنی که خیلی خیلی زیاد دارد ولی منظور من دو جای خاص است با یک نقطه اشتراک: زندگی جنسی. بالاتر از میدان دام یک خیابان هست که به قول خود هلندی ها «وحشتناک» است. این خیابان ویژه توریست ها پر است از مغازه های سوغاتی و پر از توریست و ساختمان های عجیب و غریب. هیچ چیز این خیابان جالب نیست جز بعضی از سوغاتی ها (که اکثرا یا به حشیش مربوط هستند که در اینجا مجاز است یا به آسیاب بادی). یکی از سوغاتی ها یک لیوان قهوه بود که رویش نوشته بود «They say I was in Amsterdam, but I can not REMEBER» !

اما چیز اصلی در این خیابان یک موزه است:‌ موزه سکس. در این موزه هم می توانید اطلاعاتی درباره گرایش های مختلف پیدا کنید و هم درباره مشهورترین آدم ها چیزهایی بدانید و تاریخچه جریان را ببینید، بشنوید و بخوانید. به نظر من که بسیار جالب بود. در بخش پورنوگرافی می توانستید تاریخچه ایجاد عکس و فیلم به منظور تحریک مستقیم جنسی را ببینید. جالب است که این جریان به اندازه تاریخ بشر قدمت دارد. بخش بسیار جذاب دیگر عکس های سکسی بود از آغاز کار تا اواخر دهه ۹۰ و دقیقا می دیدید که هر مفهوم کجا شروع به وارد شدن در عکس ها کرده.

در نهایت بخش تاریخ هم بسیار جالب بود. بخصوص با کتاب ها و تصاویری از هند، چین و ایران (: البته با آنکه شعرهای فارسی با تهذیب های(؟) جنسی برای ما قابل خواندن بودند ولی موزه مدعی بود که اینها هندی هستند. شاید هم بودند، به هرحال بهتر (:

شب هم رفتیم جایی که بعضی ها شب می روند: Red Light. البته برای تحقیق و مطالعه (: فحشا در بعضی کشورها مجاز است از جمله هلند. در این کشورها معمولا خیابانی ها هست به اسم Red Light که مشهورترین آن ها در همین شهر آمستردام است. اسم «چراغ قرمز» دو داستان دارد: در اولی می گویند که وقتی ملوان ها به سراغ فاحشه ها می رفتند، یک فانوس قرمز جلوی در می گذاشتند تا اگر وضعیتی اضطراری پیش آمد همکارانشان بتوانند پیدایشان کنند. داستان دوم می گوید در این فاحشه خانه ها،‌ زنان چراغ قرمزی جلوی در روشن می کردند و منتظر مشتری می ماندند، وقتی مشتری داخل می شد چراغ را خاموش می کردند به این معنی که مشتری جدید نمی پذیرند.

به هرحال در شکل امروزی، چراغ قرمز یک محله است با کلی پنجره و چراغ قرمز. فاحشه ها با لباس خیلی کم (ولی در تمام مواردی که ما دیدیم با حداقلی از لباس) پشت پنجره های بزرگی که بالای آن ها یک چراغ قرمز روشن است می ایستند و مشتری ها یا بیشتر از مشتری، توریست ها در خیابان ها قدم می زنند و آن ها را تماشا می کنند و اگر از کسی خوششان بیاید لبخندی می زنند یا دستی تکان می دهند و زن پشت در یا پنجره، آن را باز می کند و درباره قیمت صحبت می کنند و اگر توافق شد مرد داخل می شود، پرده کشیده می شود و چراغ خاموش می شود. جالب است که در بسیاری از موارد تخت و بقیه وسایل داخل اتاق پشت سر زن ها قابل دیدن هستند. راستی در انتها این را هم بگویم که تعدادی از زن ها تیپ های بسیار خاص بودند: با تیپ پرستار، با تیپ ارتشی، خیلی خیلی چاق، مسن و …

علاوه بر اینها در این مکان چیزهای دیگری هم هست: مغازه های سکس با انواع کاندوم و دیگر وسایل و غرفه های فیلم و سینما و حتی نمایش زنده ! ما نرفتیم و دوستان هلندی هم می گفتند نرفته اند چون too much است.

نکته: این فقط یک جنبه از Red Light بود. اینجا خانه هایی هم هست که زنان در آن استثمار می شوند و دختران زیر ۱۸ سال یا مهاجر به شکل غیرقانونی در آنجا نگهداری می شوند… در این باره بیشتر خواهیم نوشت.

هلند – ADSL واقعی، مقایسه با ایران

در هلند اکثر افراد از ADSL برای اتصال به اینترنت استفاده می کنند. البته وقتی می گوییم ADSL به این چیزی که در ایران با استفاده از انحصارهای دولتی به اسم مسخره «اینترنت پر سرعت» به ما می فروشند فکر نکنید بلکه به Asymmetric Digital Subscriber Line واقعی فکر کنید. نگاهی به جدول زیر بیاندازید (از
wikipedia) :

Standard name Common name Downstream rate Upstream rate
ANSI T1.413-1998 Issue 2 ADSL 8 Mbit/s 1.0 Mbit/s
ITU G.992.1 ADSL (G.DMT) 8 Mbit/s 1.0 Mbit/s
ITU G.992.2 ADSL Lite (G.Lite) 1.5 Mbit/s 0.5 Mbit/s
ITU G.992.3/4 ADSL2 12 Mbit/s 1.0 Mbit/s
ITU G.992.3/4 Annex J ADSL2 12 Mbit/s 3.5 Mbit/s
ITU G.992.3/4 Annex L[1] RE-ADSL2 5 Mbit/s 0.8 Mbit/s
ITU G.992.5 ADSL2+ 24 Mbit/s 1.0 Mbit/s
ITU G.992.5 Annex L[1] RE-ADSL2+ 24 Mbit/s 1.0 Mbit/s
ITU G.992.5 Annex M ADSL2+ 24 Mbit/s 3.5 Mbit/s

همانطور که می بینید حداقل سرعت ADSL استاندارد ۸ مگابیت در ثانیه دریافت و ۱ مگابیت در ثانیه ارسال است. در هلند اکثر کاربران خانگی این سرویس را دارند و برای آن به طور متوسط ماهانه 22 هزار تومان می پردازند. من لینوکس را آنجا به روز کردم، نگاهی به نمودار نشان دهنده میزان دریافت و ارسال اطلاعات حین اینکار بیاندازید:

سرعت برای من بسیار لذت بخش بود. با احتساب سربارها و بسته بندی ها، سرعت در حدود ۷ مگابیت در ثانیه است و این شاد کننده ولی غمگین کننده این است که در خانه ام برای اینترنتی تقریبا ۷۰ برابر کند تر پولی بیشتر از این می دهیم و حقوقمان هم کمتر از یک سوم حقوق یک هلندی است. در هلند یک اینترنت دیگر هم استفاده کردیم: در خانه اشتراکی یک مهندس و هفت دوستش از ADSL بیست و چهار مگابیت در ثانیه استفاده کردیم: 30 یورو در ماه. فراموش نکنید که در جدیدترین آمار سازمان گزارشگران بدون مرز هلند مقام اول آزادی رسانه ها را دارد و ایران مقام ۱۶۲ را، تنها کشورهایی در جهان که بدتر از ایران هستند عبارتند از: چین، برمه، کوبا، اریتره، ترکمنستان و کره شمالی.

هلند – ماجرای یکی از خریدهای ما از هلند و احمدی نژاد

این یکی دیگر از چیزهایی است که ما از هلند خریدیم و آوردیم: کاندوم درخشان در شب ! بر اساس ادعای روی تبلیغات این کاندوم اگر سی ثانیه زیر نور باشد یک شب درخشان به یادگار می گذارد ! ولی دیروز در اخبار بود که رییس جمهوری محترم گفته با سیاست دو بچه مخالف است و برای غلبه ایران بر غرب لازم است مردم بچه زیاد داشته باشند ! حالا ما مانده ایم بر سر دوراهی که این کاندوم را برای یک شب درخشان استفاده کنیم یا ذخیره اش کنیم برای روزی که برای افزایش جمعیت (بنا به گفته احمدی نژاد تا ۱۲۰ میلیون نفر) و غلبه بر کفار، فروش کاندوم و هرگونه لوازم پیشگیری در میهن اسلامی ممنوع باشد ! ما که هنوز نتوانسته ایم تصمیم بگیریم …

هلند، دست تاروت MotherPeace

یکی از چیزهایی که از هلند خریدم، یک دست ورق تارو MotherPeace بود. این دست ورق داستان بسیار جالبی داره. اولا که یکی از معدود دست های ورق گرد است. این جریان باعث می شه نیروهای درون ورق ها برای الهام بخشی چیزی بیشتر از بالا و پایین باشن ولی این تنها نکته برجسته این دست ورق ها نیست.

نکته برجسته این دست تاروت ، دیدگاه فمنیستی آن است. این درست ورق ۷۸ تایی توسط دو زن طراحی شده است: یک نفر متخصص علوم ماورای طبیعی و تاروت و مردم شناس و یک نفر متخصص مطالعات زنان. این دو نفر با الهام از دوره های پیش از تاریخ (از ۳۰۰۰۰ سال پیش) و بررسی باورهای مردم آن زمان به الهه ها، این دست ورق را طراحی کرده اند. هر کارت الهام گرفته از الهه های گذشته است و مربوط به زمانی که مردم با پیروی از آیین های مبتنی بر الهه ها در صلح و صفا با طبیعت زندگی می کردند. این داستان شاید واقعی نباشد ولی تاثیر خود را به خوبی در این دست تارو گذاشته است.

برگشتم تهران با سوغاتی و هدایا

دیروز برگشتیم تهران. همه چیز مرتب است و خوب. سوغاتی و چیزهای باحال آورده ایم ولی خیلی کم چون سفر ارزشمندتر از این است که آدم سعی کنه بگرده دنبال هدیه برای دوستان و تنها راهی که می مونه اینه که یکسری خرت و پرت بخریم و شانسی تقسیم کنیم که چندان جالب نیست (:
ما یکسری چیز باحال آوردیم برای خودمان: * و * و دو دست کارت تارو (تاروت) و پنیر و شکلات و یک تخته سیاه(!) و یکسری عروسک انگشتی‌ و استروپ وفل (یکجور شیرینی مخصوص قهوه)
یکسری هم چیز آوردیم برای دیگران: عروسک های آبی هلندی آهنربایی، دو تا عروسک اژدهای خیلی خوشگل، دمپایی گاو دار، عروسک خفاش و عنکبوت(!)، پنیر، پنیربر، شکلات و استروپ وفل.

این بود ره آورد سفر ما ! البته مقدار زیادی خاطره هم هست که درباره اش خواهیم نوشت. آرام آرام.

هلند – بار هوی متال

واو… دیشب توی دلفت بودیم. جای جالبی است. یک شهر کوچک در یک ساعتی آمستردام (مطمئنا با قطار). راحت قطارها رو عوض کردیم و رسیدیم اینجا. یک دوست عالی اینجا داریم به اسم استیفن. شام خوردیم و رفتیم کمی در شهر قدم زدیم. اینجا مرکز ساخت ظرف های چینی با نقش های آبی در هلند است.
ولی چیزی که می خوام به شکل خلاصه قبل از بیرون رفتن از خانه درباره اش بنویسم باری بود که دیشب رفتیم. بدون همراهی استیفن محال بود جرات کنیم واردش بشیم. همه با لباس های سیاه و نشان های اسکلت و لباس های چرمی. اسم کلاب koornbeurs بود و متعلق به گروه بچه های هوی متال. دوست ما با وجود برداشت بسیار بسیار مثبتی که ما ازش داشتیم برای شش سال در این بار به شکل داوطلبانه برای گروه کار کرده بود. با پرداخت یک یورو برای هر نفر این مهرها روی دست من ولیلا زده شده و وارد شدیم.

اوه… جای همه دوستان متال باز خالی ! یک زیرزمین که دائما شلوغ تر و شلوغ تر می شد با کلی پسر و دختر با لباس ها و آرایش هایی که برای ما واقعا عجیب بود. زنجیرها، اسکلت ها و چرم های سیاه. بار تقریبا همه جور چیزی سرو می کرد و DJ بیشتر از همه Slayer پخش می کرد. مردم وسط اتاق هدبنگ می زدند و می رقصیدند. برای ما بسیار عجیب بود. من و لیلا و استیفن مثل بچه های واقعا مثبت یک گوشه نشسته بودیم و نگاه می کردیم به زنجیرها و میخ و پیچ هایی که مردم به خودشان بسته بودند (: واقعا Cool بود و Wierd !

فضا راحت قابل توصیف نیست. بخصوص که سر همه کمی هم سنگین بود بخصوص به خاطر بوی عجیبی که در فضا بود و استیفن گفت حشیش است. کشیدن حشیش اینجا مجاز بود ولی خرید و فروشش نه.

در عین حال چند نفری را دیدیم با چفیه های دور گردن (چفیه های فلسطینی)‌ یا چفیه های دور کمر !‌ استیفن گفت چپ گراها هستند در همبستگی با فلسطین و نیروهای چپ. یک نفر هم با لباس چگوارا بود و کلی آدم دیگر با لباس های دیگر. فقط ما سه نفر بودیم که لباس معقولی داشتیم. البته معقول به نظر خودمان !

هلند ۱ – رسیدیم به هلند. اولین برخورد باآمستردام

دیروز صبح رسیدیم. با قطار از فرودگاه به آمستردام آمدیم. شهر فوق العاده ای است. زیبا، آرام و صمیمی. دیشب کمی تلاش ناموفق کردیم ولی از امروز صبح به اینترنت بی سیم میزبان متصل هستیم. نکته منفی این است که فقط دو سه ساعت دیگر اینجا خواهیم بود. بعد به دیدن دوستان دیگر در دو شهر دیگر خواهییم رفت.

دیشب یک مهمانی خوشامد گویی کوچک داشتیم. فقط میزبان فعلی را می شناختیم ولی آدم های بسیار بامزه دیگری هم بودند. یک نفر ایرانی. یک نفر پروفسور دانشگاه که چهار پنج سال است در یک برنامه دو طرفه با دولت ما به ایران می آید و دانشجوها را درس می دهد. دو نفر هم بودند از کسانی که درس فارسی می خوانند و علاقمند بودند با ما تمرین کنند و حرف بزنند (: البته بیشتر مکالمه به انگلیسی گذشت. یک سیاه پوست خیلی درشت اندام هم بود از جامائیکا که در آمریکا و اروپا DJ بوده و حالا به هلند آمده تا برای یکسال در اینجا Hip-Hop تدریس کند. یک پسر دیگر هم بود با تیپ دهه ۷۰ که مسوول چرخاندن یک سینمای دانشجویی بود و حالا هم در تدارک برگزاری یک فستیوال فیلم ایران بودند. احتمالا حینی که ما در هلند هستیم به ایران خواهد رفت. مهمانی جالب و کوچکی بود با آدم های جور واجور و کلی حرف و بحث و پنیر فرانسوی و بیسکوییت شور ! شام هم کوسکوس صاحبخانه بود و میرزا قاسمی که از ما خواسته بود برایشان بپزیم.

درباره آمستردام باید بیشتر بنویسم. شهر بسیار بسیار زیبایی است. ما تقریبا در محله قدیمی شهر هستیم و در خانه یکی از دوستان امشب را گذراندیم. به گفته همه خانه بزرگ و زیبایی دارد. در آمستردام همه با دوچرخه اینطرف و آنطرف می روند. دوچرخه قدیمی و نو. دوچرخه های بزرگ و کوچک. آدم های مسن و جوان و آدم های چاق و لاغر. با کراوات، با دامن، با روسری با همه چیز می بینید که سوار دوچرخه هستند و به سر کار می می روند. بعضی ها جلوی دوچرخه شان سبد دارند و بچه ها را در آن گذاشته اند، بعضی ها پشت سرشان صندلی کوچکی هست که بچه ها را سوار آن کرده اند. ما هم دو تا دوچرخه داشتیم. یعنی میزبان یک دوچرخه خرید و یکی هم قرض کرد (: با دوچرخه هامون با احتیاط فراوان تا پارک مرکزی شهر رفتیم و آنجا هات داگ خوردیم و برگشتیم. موقع دوچرخه سواری باید خیلی مواظب تراموا باشید که از هر طرف ممکنه سر برسه. ترمز دستی هم نداره و ترمزها همه پایی هستند که برای ما خیلی غیرطبیعی است ولی وقتی بهش عادت کنید خیلی بهتر از ترمز دستی کار می کنه. به هرحال جالب بود.