پیشنهاد برنامه برای پنجشنبه همین هفته: کوچه بهتر

خونه رویایی من یک برج بلنده که با اینکه توی مرکز یک شهر شلوغ واقع شده، پنجره‌های بلندش به اندازه کافی با خیابون‌ها و کوچه‌ها فاصله دارن. من برای این رویا، دلایل زیادی دارم و یکیش ناامنی و دوست نداشتنی بودن اون خیابون‌ها و کوچه‌ها است. متاسفانه توی کشور / شهر من، خیابون‌ها مال مردم نیستن و جایی شدن برای پلیسی که منو به خاطر شکل لباسم دستگیر می‌کنه و ازم پول می‌گیره و تحقیرم می‌کنه یا مردم فقیری که تنها امیدشون از «پیشرفت» دزدین پول و لپ تاپ و غیره از منه.

استاد جامعه شناسی شهری ما که از با یک تفکر پر هیجان اروپایی بزرگ شده بود و بعد برای «خدمت» به ایران اومده بود تعریف می‌کرد که وقتی با شهردارهای مناطق و شهردار تهران ملاقات داشته حتی نتونسته این مفهوم رو به اونها توضیح بده که خیابون و شهر چیزی بیشتر از روشی برای اتصال مکان‌های خونه و خرید و کار و مجموعه‌ای از مکان‌های مورد نیاز سربسته است. می‌گفت خیلی متعجبه از اینکه حتی شهردار تهران هم درک دقیقی از این نداره که «خیابون» یک مفهومه که توش کنش‌های اجتماعی اتفاق می‌افته و می‌تونه به شهر یا حتی محله‌ای که توش واقع شده نه فقط هویت که فرصتی بده برای رشد.

اون خونه رویایی من رو خیلی ها ندارن و اون استاد اینقدر اینجا اذیت شد که از ایران فرار کرد اما دارم دوستانی که می‌فهمن خیابون چیه و می‌فهمن یک بچه حق داره توی کوچه‌اش بازی کنه و یک آدم بزرگ حق داره توی خیابون «قدم بزنه». این دوستانم توی گروه «باهمستان» نگران این هستن که چرا وقتی توی خیابون به آدم‌ها نگاه می‌کنیم کسی رو نمی‌بینیم که بخواد بعد از ظهر رو فقط توی خیابون باشه و خیابون و کوچه و پیاده رو براش فقط یک روش دوست نداشتنی برای رسیدن به مقصدی دیگه نباشه. استاد می گفت مسیرهای شهری فقط یک وسیله ناچار برای استفاده شدن به منظور رسیدن به یک مقصد نیستن بلکه خیابون، پیاده رو و کوچه یک موجود زنده است که به شهر حیات می‌ده. اینو وقتی واقعا باور کردم که دیدم کشور امارات برای امارات شدنی که ما رو انگشت به دهن کرده چقدر سرمایه گذاشت روی تعریض پیاده روهای مکان‌های تفریحی و برگزاری کارنوال و چیزهای متنوع توی کوچه‌هاش و غصه خوردم که کشورم چطوری خیابون رو برای آدم‌های کشورش مخوف تر و مخوف تر می کنه و چطوری کشورم عقب و عقبتر می‌مونه از بقیه دنیا.

توی این شرایط غنیمته دوستانی مثل این دوستان:

stand_kooche_behtar

راستش چند ماهی است که من به همراهی عده ای از دوستان دیگر که همشون شهرساز هستند، گروهی راه انداخته ایم به نام “:باهمستان” که می خواهیم آن را ثبت کنیم.

این گروه با ایده حق شهر فعالیت می کند و در حال حاضر محور فعالیت های آن حق کودک در شهر است.

ما از سه ماه پیش به صورت مستمر برای برگزاری یک رویداد یک روزه در محله سلسبیل جنوبی برنامه ریزی و فعالیت کرده ایم. با گروه های مختلف محلی جلسات هفتگی داشته ایم و با گروه ها و افراد خارج از محله نیز همفکری کرده ایم و آنها را به مشارکت در رویداد فرا خوانده ایم.

اسم این رویداد “کوچه بهتر” است و قرار است کوی فرهنگیان -بین مرتضوی و کمیل- توسط اهالی و دیگر شهروندان تبدیل به کوچه بهتری بشه. ما فکر می کنیم که این می تواند تجربه متفاوتی از مشارکت گروه های محلی و متخصصین برای تبدیل یک فضا به فضای بهتری باشه.

این رویداد در روز پنجشنبه 10 اسفند از صبح تا شب در این کوچه برگزار می شه.

من که اگر بتونم حوالی ظهر این اینجا هستم:


View Larger Map

و به شما هم پیشنهاد می کنم از این فرصت استفاده کنین و یکی از کوچه‌های شهرتون که تا دیروز احتمالا نگران می‌شدین اگر قرار بود ازش بگذرین رو، شاد و پر انرژی و پر از بچه و بدون ترس ببینین.

تراکت برنامه کوچه بهتر

صفحه برنامه کوچه بهتر با همستان در فیسبوک

معرفی برنامه: قلعه آرزوها

ghaleganj

برنامه قلعه آرزوها که قراره توی قلعه گنج (که نه گنج داره نه قلعه) برگزار بشه رو من تازه دیدم. به نظرم برنامه خوبیه و ارزش حمایت داره. من نمی شناسمشون و دقیق هم نگفتن دقیقا چه کمکی می خوان ولی به نظرم حداقل آشنا شدن باهاش برای همه لذت بخش و خوبه.

قرار اول این بود: آرزوهای هیچ کودکی نباید فراموشش شود، حتی بچه‌هایی که در روستایی دور زندگی می‌کنند. سر این موضوع هم‌نظر و یک‌صدا شدیم و چه اتفاق‌های عجیبی می‌افتد وقتی جماعتی سر هدفی یک‌دل می‌شوند. نشانه‌ها یکی یکی از راه می‌رسند و از جایی به بعد دیگر متوجه نیستی کنترل این روند دست کیست. جریان، تو را با خودش همراه می‌کند. با بنیاد رایحه آشنا شدیم که مدت‌هاست در مناطق محروم مدرسه‌سازی می کند، اینطور شد که قلعه‌گنج را شناختیم. هدف اول ما تصویر آرزوهای کودکان بود و آشنایی با رایحه سمت و سویمان را مشخص کرد. حالا ما به کرمان سفر می‌کنیم تا کمک کنیم دختران آنجا آرزو‌هایشان را روی دیوار مدرسۀ خودشان نقاشی کنند.

این اولین مواجهه شما با قلعه آرزوهاست، جدید و بکر است. یک فرصت تازه برای شروع از اول‌ِاول. بیایید با هم فکر کنیم می‌خواهیم چطور پرورشش بدهیم و بزرگش کنیم. ما کمک می‌کنیم تا بچه‌ها آرزو‌هایشان را نقاشی کنند و مطمئن‌ایم همۀ اتفاق‌های خوب نتیجۀ برآورده شدن آرزوها هستند. همراهی‌مان کنید و به ما ایده بدهید تا تازه بمانیم.

معرفی سایت: نرد نیوز

Screenshot from 2013-02-21 12:17:57

سایت NerdNews.ir از اون پروژه‌های جالبه که امیدوارم به شکل فعال پیش بره. اصلاح Nerd به کسی ا شاره می‌کنه که باهوشه و توی یک حوزه خاص – معمولا فنی – تخصص داره و خب معلومه که نرد نیوز می شه سایت اخبار این آدم‌ها.

این سایت مستقل از اینکه مطالب خوبی داره دو سه تا باحالی نرد پسند دیگه هم داره: اول اینکه به شکل آزاد و جی پی ال منتشر شده، دوم اینکه اخبارش کپی رایت کریتیو کامنز دارن که باعث می شه همه قانونا بتونن اونا رو تو سایتشون استفاده کنن و سوم اینکه با روبی آن ریلز نوشته شده و یک کار تجاری است (تجاری بودن با آزاد بودن هیچ تناقضی نداره). برای اطلاعات بیشتر صفحه سوالات مرسومشون رو ببینین و تبریک می‌گم که کارشون رو شروع کردن و امیدوارم به خوبی پیش برن (:

بش اسکریپت برای تبریک ولنتاین

تبریک گیکی ولنتاین

امسال ولنتاین جالب بود. من تا حالا ندیده بودم که اینقدر دختر و پسر دست تو دست توی خیابون باشن… از کوچه‌های فرعی تا رستوران‌ها. بعضی‌ها هم این روز رو با برنامه‌نویسی و لپ‌تاپ‌هاشون گذروندن (: در صدرشون هم

افشین مهربانی و سالار کابلی که یک اسکریپت بامزه نوشتن که تو یک زمان مکان خیلی خوب منتشر شد و تونست توی هکرنیوز ترند بشه… ولنتاینشون با مک‌بوکشون مبارک (:

مجموعه ای از کارت تبریک‌های گیکی ولنتاین
پروژه روی گیت هاب

معرفی فیلم: کودکانی سرشار از زندگی

بچه های زندگی شاد

هدف ما از این سال تحصیلی چیه؟

دوران مدرسه من افتضاح بود. شاید بدترین دوران عمرم تا به امروز که بعید می دونم به هیچ شکلی بتونه تکرار بشه. معلم‌های بی علاقه، موضوعات درسی بی سر و ته و بی‌ربط به زندگی و علایقم و تاکید کل نظام آموزشی به حفظ کردن و یاد گرفتن و مسابقه دادن و تظاهر کردن. شاید کمی اغراق می کنم. مدرسه روزهای خوب هم داشت ولی همه روزهای خوب یا ساعت‌های شاد مربوط می‌شد به زمان‌هایی که مدرسه در روال عادی‌اش جریان نداشت. من فقط دو سه تا معلمم رو دوست داشتم ولی در عوض فهرست بلندی یادمه از معلم‌ها و مدیرها و ناظم‌هایی که هنوزم معتقدم بیمار روانی بودن. تمام تلاش مدرسه، کشتن زندگی توی من بود و اصلی‌ترین راه در روی من، جدی نگرفتن نظام آموزشی. سعی می‌کنم اغراق نکنم ولی نمی‌شه.

این خاطراتم به مناسبت دیدن فیلم «Children Full Of Life» زنده شدن. این فیلم رو به توصیه یک دوست خیلی خوب یعنی نسیم نوروزی دیدم که توی کانادا فلسفه آموزش پرورش می خونه / درس می ده و واقعا ازش لذت بردم. ماجرا تفاوت نگاه به مدرسه توی ژاپن و غرب است و البته ما هم که می‌دونیم تفاوت‌های جدی هم با ژاپن داریم هم با غرب (: این فیلم مستند رایگان در پنج قسمت ده دقیقه‌ای نشون می‌ده که چطور بچه‌های این مدرسه به سادگی از مرگ حرف می زنن و برای دوستی که پدرش مرده نامه می‌نویسن و چطور یاد می‌گیرن با هم همدلی کنن و هدف مدرسه رو شادی بدونن. فیلم یک شوک است. چه برای یک غربی چه برای من. وقتی معلم تصمیم می‌گیره که یکی از بچه‌ها به دلیل عدم توجه‌اش در طول سال، حق نداره توی بهترین کارگروهی مدرسه شرکت کنه دوستای اون بچه علیه معلم استدلال می‌کنن و می‌گن که اشتباه می‌کنه چون نوع مجازات ارتباطی با جرم نداره و این حق هر بچه است که از این روز خاص لذت ببره و اگر فلانی نباشه، تیم معنی نداره و اونها هم نمی‌خوان باشن. و معلم استدلال رو می‌پذیره.

بچه های زندگی و معلم

به نظرم اگر دوست دارین پنجاه دقیقه لذت ببرین و ذهنتون با تفاوت‌های نظام آموزشی و ساختاری ما و غرب و ژاپن درگیر بشه، دنبال Children Full Of Life بگردین، دانلودش کنین و نگاهش کنین. ارزشش رو داره. من فیلم کودکان سرشار از زندگی رو از یوتیوب دانلود کردم و اگر علاقمندین، پنج قسمتش رو تا مدتی توی دراپ باکس (که یک سایت عالی برای نگهداری فایل و شر کردن با بقیه است) نگه می‌دارم تا اگر خواستین از اونجا دانلود کنین:

– کودکانی سرشار از زندگی قسمت یــک از پنج
– کودکانی سرشار از زندگی قسمت دو از پنج
– کودکانی سرشار از زندگی قسمت ســه از پنج
– کودکانی سرشار از زندگی قسمت چهار از پنج
– کودکانی سرشار از زندگی قسمت پنـج از پنج

توجه: دراپ باکس هم گفت که این داره خیلی زیاد دانلود می شه و به خاطر پهنای باند حذفش می کنه. از توی کامنت ها بگیرین یا از یوتیوب (:

و البته دوستمون هرتکلف هم چند تا لینک مستقیم توی کامنت ها گذاشته که می تونین از اونها هم استفاده کنین.

گنو/لینوکس رو دوست دارین؟ بگین چرا و شاید یک چیز فوق العاده برنده شدین

سایت خوب سیتو با همکاری یکی دو تا جای دیگه داره یک مسابقه خوب برگزار می که: چرا / گنو لینوکس رو دوست دارم.

بله (: عنوانش مثل مجموعه پست های «چرا گنو/لینوکس رو دوست دارم» منه (: خیلی هم عالیه. شما می تونین توی وبلاگتون، توییتر، فیسبوق، گولاس یا هر جای دیگه بگین چرا گنو/لینوکس رو دوست دارین و … بگین چی؟!!! مستقل از بودن در یک جمع عالی، این رو برنده بشین:

من داور شدم و نمی خوام تو مسابقه شرکت کنم وگرنه واقعا تلاشم رو برای بردن این برد می کردم: رزبری پای! من می خوااااام!

به این صفحه برین و شانس خودتون رو امتحان کنین (:

ویکیپدیا را آفلاین بخوانید

اگر ویکیپدیا یکی از منابع مطالعه همیشگی‌تون نیست من فقط دو تا چیز رو می تونم حدس بزنم: اولی اینکه اهل خوندن در مورد چیزهایی که باهاشون برخورد می کنین و در موردشون نمی دونین نیستین و دومی اینکه به ویکپدیا دسترسی ندارین. در مورد اولی توصیه‌ام بهتون اینه که از تله خوندن چیزهایی که بقیه جلوی راهتون می ذارن (این وبلاگ، بقیه وبلاگ‌ها، توییتر، فیسبوق، اخبار، …) فرار کنین و خودتون بخشی از مطالبی که در موردشون چیز می خونین رو انتخاب کنین و در مورد دومی بهتون کیویکس رو معرفی میکنم:

Kiwix_Persian

یک خواننده آزاد و رایگان آفلاین ویکیپدیا به اسم kiwix. برای استفاده ازش کافیه بر اساس سیستم عاملتون یک برنامه دانلود کنین و بعد با دادن فایل زبان مورد نظرتون، اون رو بخونین. این فایل برای فارسی بیشتر از دو گیگ حجم داره ولی می شه اونو از یک دوست گرفت یا به کسی سفارش داد یا حتی یکبار دانلود کرد و همیشه خلاص شد. اگر واقعا دوست دارین از این برنامه استفاده کنین و مشکل رسیدن به این فایل رو دارین، بگین تا من راه حل های جانبی رو پیدا و معرفی کنم (:

اپی برای قصه گفتن

داستان گفتن برای بچه‌ها جالبه. برای بزرگترها هم همینطور. اما ساختن داستان خوب برای بزرگ‌ها نیازمند یک روند داستانی نسبتا پخته است که حوادث طی اون اتفاق بیافتن و برای بچه‌ها نیازمند تخیل. برای بزرگ‌ها یکسری کتاب هست که پلات داستان رو می‌سازن و برای بچه‌ها هم این اپلیکیشن بامزه به اسم تاس داستان که می‌تونین بعد از مشخص کردن تعداد تاس‌ها، اونها رو بریزین و بر اساس شکل‌های اومده، برای بچه‌ها داستان بگین یا از اونها بخواین از روی تاس‌ها داستانی بسازن و تعریف کنن. در ضمن! درسته که ظاهر تاس‌ها شش وجه داره اما در عمل تعداد تصاویری که ممکنه ظاهر بشن خیلی زیاده.

من که همیشه با بچه ها سخت رابطه برقرار کردم اما به نظرم اگر چنین تاس هایی بهم ایده بده، قصه گفتن برام کار راحت تری است.

این یک نمونه از اجرای برنامه است. ببینین میتونین داستان خوبی براش پرورش بدین و توی کامنت‌ها پلات اصلی اش رو بگین؟

منبع