وقتی «کامپیوتر بلد هستید» اتفاقات بامزه و بیمزه زیادی می افته. بدترین لحظات مواقعی است که کسی از شما خواهش میکنه «کامپیوترش رو درست کنید» و شما حین سر و کله زدن با ویندوز توضیح می دید که مشغول درست کردن کامپیوتر نیستید بلکه دارید با اعصاب خوردی «ویندوز» رو تعمیر میکنید تا شاید چند روز دیگه هم کار کنه.
اما خب لحظات شاد هم هست. مثلا این مورد دیروز اتفاق افتاده و اونقدر جذاب و زیبا است، که به سختی می تونید باور کنید واقعی باشه:
– میشه کامپیوتر من رو درست کنی؟
– این که جدیده! قبلیه کو؟
– قبلیه رو فروختم.
– فروختی؟ چرا؟
– آخه هاردش ویروسی شده بود!
خاطره واقعی از لیلا است که من ازش اجازه گرفتم اینجا بنویسم]