زیباترین هدیه ولنتاین تقدیم به پروین اردلان و همه زنان زیبای ایران

از چند روز پیش خبر دهن به دهن می چرخید:

– قراره جایزه اولاف پالمه رو بدن به پروین.

و همه از گفتن و شنیدن این خبر هیجان زده و شاد می شدند. من هم مثل خیلی ها تا حالا اسم جایزه اولاف پالمه رو نشنیده بودم اما نگاهی به فهرست برندگان اون کافی بود تا باور کنم که خبر خیلی بزرگه. برندگان قبلی این جایزه سوئدی آدم های عظیمی بودن:

خاویر پرزدکوئیار (دبیرکل سازمان ملل متحد در سال ۱۹۸۸)، واسلاو هاول (جمهوری چک)، سازمان عفو بین الملل، سازمان جوانان فلسطینی الفتح و جوانان لیبرال اسراییل، سازمان گزارشگران مستقل یوگسلاوی، آنا بولیتکوسکایای انسان از روسیه، دائو آنگ سوچی رهبر دموکراسی برمه و سال گذشته هم کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل متحد. من افتخار می کنم که توی وبلاگم درباره این آدم ها چیز نوشته ام و حالا هم افتخار می کنم که با پروین اردلان دوست هستم.

خبر فوق العاده است! من خوشحالم و دوست دارم همه دنیا خوشحال باشند از اینکه یک نفر بدون هیچ ادعایی و بدون هیچ سر و صدایی و بدون رییس کسی شدن، کاری کرده که تمام آدم های خوب دنیا بهش افتخار می کنن. من افتخار می کنم وقتی پروین به عنوان یک زن فعال ایرانی، جایزه ای رو می بره که برای اولین بار به کریل رامافوزا داده شده که کارگران سیاه پوست آفریقای جنوبی رو در دریافت حقوق و ارزشهای انسانی همراهی می کرد. من افتخار می کنم که آنگ سان سوچی برمه‌ای به خاطر خواستن دموکراسی این جایزه رو برده و حالا هم پروین به خاطر خواستن حقوق برابر.

حرف این جایزه از چند روز پیش بود ولی شدیدا خوشحالم که شب ولنتاین هدیه ای شد برای همه زن ها و مردهایی که به حقوق برابر زن و مرد اعتقاد دارن. توی ایران رسم شده که هر نفر به کلی آدم هدیه ولنتاین می ده. من دوست دارم هدیه ولنتاین امسالم، خبر جایزه پروین باشه به همه کسانی که دوستشون دارم بخصوص زیباترین زنانی که زیباترین کارهای دنیا رو می کنن. جایزه پروين مبارک همه کسانی باید که دنبال حقوق انسانی انسان ها هستند.

امروز اولین روز کارم در نوکیا بود؛ بعد از پنج سال کار آزاد

امروز اولین روز کاری من در شرکت نوکیا زیمنس بود. تصمیم برای خودم و دیگران کمی عجیب بود چون پنج سال بود که حاضر نشده بودم در هیچ شرکت بزرگی، کار کنم و حالا با کمال علاقه، به نوکیا رفته ام.

من پنج سال در جاهای کوچکی کار کردم که واقعا دوستشان داشتم و اکثرا با حداقل حقوق، در خانه بودم یا در NGOها. دلایلم برای اینکار واضح بود. دوست نداشتم در شرکت های بزرگ یک مهره باشم. دوست داشتم آزاد باشم. دوست داشتم تکنولوژی مورد علاقه ام را خودم انتخاب کنم و دوست داشتم همزمان بهترین کارها را بکنم ولی از هر کدام یک ذره.

این پنج سال فوق العاده بود. هر چیزی که دوست داشتم یاد گرفتم، هر کاری که دوست داشتم کردم، همه دوستم داشتند به خیلی ها کمک کردم. به نظرم الگوی زیبایی از زندگی بود که به راحتی ثابت کرد می شود آزاد زندگی کرد و به درآمد کم اما لذت زیاد راضی بود.

حالا تصمیم به تغییر گرفته ام. تصمیم گرفته ام در یکی از بزرگترین شرکت‌های دنیا کار کنم و در یکی از به روز ترین شاخه‌های علوم. راستش خیلی به این فکر کردم. آیا می توانم روزی ۸ ساعت سر کار بروم؟ آیا دستمزد بالا می تواند جای آزادی سابق را بگیرد؟ آیا حاضرم حداقل یکی دو سال در یک کار بمانم؟

می بینید که تصمیم خیلی پیچیده بوده ولی در نهایت تصمیم گرفتم به نوکیا بروم. انگیزه مالی به هیچ وجه انگیزه اول نبود. یک پیشنهاد برای طراحی سیستم مکانیزه یک روزنامه چند برابر حقوق نوکیا، پول ایجاد می کرد ولی با روحیات و اخلاقیات من سازگار نبود. من احساس می کنم از کار در نوکیا لذت خواهم برد. قول می دهم هر وقت احساس کردم لذت نمی برم، دوباره تغییر ایجاد کنم. نوکیا برای من فرصتی است تا تجربه هایی کسب کنم که هیچ جای دیگری ممکن نبودند. من دوست دارم متخصص سولاریس باشم، دوست دارم تجربه اوراکل داشته باشم و دوست دارم مخابرات، برایم چیزی بیشتر از مدرکم باشد. در عین حال نوکیا حداقل در ادعا یک شرکت انسانی است. حقوق بشر برایش محترم است. شاید به خاطر سود ولی در آموزش های نیروی انسانی اش به بازداشت خودسرانه افراد در کشورها اشاره می کند و تاکید می کند که تبعیض بر اساس جنسیت، در این شرکت جایی ندارد. من خوشحال می شوم این محیط را تجربه کنم. خیلی از انتقادهای وارد به شرکت های بزرگ را خوانده ام (: شکی نیست که اشکال دارند ولی فرصت هایی هم فراهم می کنند که دوست دارم تجربه کنم. در عین حال شدیدا روی تئوری قبلی ام هستم: در جایی که یک مهره باشم کار نمی کنم. اگر همکاران احساس کنند که اگر به جای من یک نفر دیگر استخدام شده بود، فرق خاصی نداشت، از نوکیا خواهم رفت (:‌

آدم باید هر جایی که هست، تغییر ایجاد کند، خوشحال باشد و چیزهایی را جان ببخشد. معیار من برای ماندن این است: اگر هستم باید چیزی با وقتی که دیگری به جای من بود، تفاوت داشته باشد.

تاملاتی درباب قطع پنجمین کابل اینترنت زیردریایی و وضعیت ایران

در طول دو هفته گذشته، پنج کابل زیردریا یکی یکی قطع شدند تا در روزهای اخیر اینترنت ایران به طور کامل مختل بشه. خوشبختانه جمهوری اسلامی بعد از قطع آب و برق ما در دهه فجر، در این مورد هم اعلام کرد که کابل ها هیچ ربطی به ایران ندارند و هیچ اختلالی در کشور نداریم.

اما وبلاگ I Love Bonnie.net در گزارشی جالب، نظر دیگه ای داره. به نظر من کلیت مطلب این وبلاگ چندان قابل پذیرش نیست ولی مطالب جالبی در نوشته اش هست. این وبلاگ اول نقشه زیر رو از قطعی کابل ها می ده:



داریم می شیم شبیه یک مدرسه ابتدایی که دوست داره تکنولوژیک به نظر برسه و همه نمرات و کارنامه ها رو توی یک
فایل اکسل تایپ می کنه و نه بک آپ می گیره و نه آفیس می خره و هر کی

هم از راه می رسه روی همون کامپیوتر یک گیم نصب می کنه (:

می‌بینید که پنج تا کابل یکی یکی قطع شده‌اند.

کابل اول در بیست و سه ژانویه درست کنار جزیره کیش

کابل دوم در سی ژانویه در راه مصر و ترکیه

کابل سوم در اول فوریه در همون جای قبلی

و کابل های چهارم و پنجم در دو جای مختلف ولی کاملا همزمان، یکی در کنار مالزی و یکی دوباره کنار جزیره کیش

دلایل اعلام شده عبارت بوده اند از «لنگر کشتی» و «مشکلات برق» ولی به گفته وبلاگ بالا، هر بچه ای متوجه می شه که لنگر کشتی و مشکلات برق یکهو با هم و در یک مسیر اینترنت پیش نمی آیند.

ادعای وبلاگ ذکر شده اینه که آمریکا و اسراییل در تلاش برای مبارزه با بورس نفتی ایران هستند که قراره همین ماه در جزیره کیش افتتاح بشه و دلار هم توش جایی نداشته باشه. به نظر من این تعبیر کمی زیادی بچه گانه است ولی من هم به هیچ وجه خوشبین نیستم. آمریکا قبلا در عملیات Ivy Bells نشون داده که به کابل های زیر دریا و مخابرات اونها به عنوان یک موضوع نظامی و جاسوسی نگاه می کنه و حالا هم به ناگهان پنج تا کابل قطع می شه تا اینترنت / مخابرات ایران برای مدت کوتاهی با مشکلات جدی روبرو بشه. این اصلا برای من دلچسب نیست. از یک طرف تسلط بیشتر و بیشتر آمریکا به ما و فحش دادن بیخودی ما رو نشون می ده و از طرف دیگه، شبیه یک آزمایش است برای دیدن نتایج عملی قطع اینترنت بر ما و ما هم تنها کاری که کردیم اضافه کردن یک دروغ بود بر کارنامه پر از دروغ دولت: مشکل خاصی برای اینترنت کشور ایجاد نشده است

معرفی اتوماتر مک او اس ۱۰: تمام مقاله‌های فلانی رو زیپ و ایمیل کن

اشاره: در مطلب لینوکس را دوست دارم چون مثل خمیر انطعاف پذیر، مثل لگو خلاق و مثل بولدوزر قوی است نوشته بودم که یکی از دوستام خواسته بود همه مطالب مربوط به خودش رو براش بفرستم. بعد نوشتم که به شکل معمول اول باید دنبال فایل‌های حاوی «فلانی» سرچ می کردم، بعد اونها رو فشرده می کردم و بعد وارد ایمیل می شدم و پیوست می کردم و می فرستادم. اما اضافه کردم که چقدر لذت بخش است که توی لینوکس با یک خط دستور می تونم تمام فایل هایی که داخل متن اونها عبارت «فلانی» هست رو زیپ کنم و برای یک آدرس ایمیل کنم. حالا یک دوست خیلی خیلی خوب مکینتاشی (کاربر Mac OS X که مک او.اس. ده خونده می شه) برام روش مکینتاشی همین جریان رو فرستاده. این شما و این Automator که در یک حرکت کار بالا رو می کنه: اونهم با رابط گرافیکی. این دوستمون چند تا اسکرین شات از برنامه فرستاده و یک توضیح. همه رو براتون می ذارم (:


Automator
یکی از ابزارهای رایگان همراه Mac OS X است که اولینبار همراه با Mac OS X Tiger (10.4) ارائه شد و نسخه‌ی بهبود یافته‌ی آن همراه Mac OS X Leopard (10.5) قرار دارد. پیش از ارایه‌ی این ابزار برای خودکارسازی کارها در Mac OS X دو راه وجود داشت:
 استفاده از Apple Script

 استفاده از Shell Script و Terminal

اما این ابزار تنها با چند Drag & Drop قدرت Apple Script را در اختیار کاربر می‌گذارد و علاوه بر Actionهای پیش ساخته‌ی Apple خود کاربر هم می‌تواند با Actionهای جدید(هر کدام از مراحل که در عکس می‌بینید یک action هستند) ساخت خود یا افراد دیگر برنامه‌ها و کارها را خودکار کند. علاوه بر این کاربر می‌تواند مجموعه‌ای از این actionها را با تنظیمات مورد نظر تحت عنوان workflow ذخیره کرده و بعدا هربار خواست با یک کلیک همه‌ی آنها را مجددا اجرا کند.
تا اینجای کار در نسخه‌ی اولیه‌ی Automator که همراه Tiger ارائه شده بود وجود داشت، یکی از قابلیتهای بسیار جالب نسخه‌ی جدید که همراه Leopard ارائه می‌شود امکان ضبط کردن نحوه‌ی استفاده‌ی کاربر از برنامه‌ها و ساخت workflow از آنها توسط خود Automator است. اگرچه این قابلیت آخر بی نقص نیست اما قطعا در صرفه‌جویی زمان تاثیر زیادی دارد.

این رو هم اضافه کنم که مک، خیلی به لینوکس شبیهه. به عبارت صحیح تر، مک هم از مجموعه ابزارهای GNU پشتیبانی می کنه. GNU (گنو تلفظ می شه) پروژه‌ای است برای نوشتن یک سیستم عامل آزاد و این روزها به طول عام، مجموعه ای است از نرم افزارهای قوی که به آزادی می تونین اونها رو استفاده کنین. خیلی از چیزهای جذابی که لینوکس برای من داره، مربوط می شه به مجموعه گنو. «لینوکس» یک هسته است و «گنو» یک مجموعه نرم افزار که مثلا در سیستم عامل من، دور یک هسته قوی به اسم لینوکس جمع شده اند. به همین دلیلی خیلی ها معتقد هستند که بهتره به جای «لینوکس» از لغت‌ «گنو/لینوکس» استفاده کنیم. تصویر زیر، بخش تنظیمات نرم افزار Automator رو نشون می ده. می بینین که بین انواع پوسته ها (شل ها)‌ حق انتخاب دارین و نمونه های عالی پوسته گنو (مثلا bash) هم همینجا حضور دارن. برای آگاهی بیشتر از اپل و مک به ایرماگ (انجمن کاربران ایرانی مکینتاش مراجعه کنید.


دوستان ما موفق شدیم! حکم اعدام پرویز فعلا لغو شده

تبریک به هممون که تونستیم با فشار جهانی، حکم اعدام پرویز که قبلا ازش نوشته بودم رو فعلا لغو کنیم. این همون کمکی است که بارها جهانیان به ما کرده اند و حالا ما بخشی اش رو جواب دادیم (: شکی نیست که دنیا هنوز چندان قابل تحمل نیست. هنوز ایران دومین زندان بزرگ جهان برای روزنامه نگاران است و کنیا محل خونریزی های سیاسی و عراق محل آدم کش های دسته جمعی و آمریکا محل تحمیق مردم و چین جای خفه کردن مخالفان و … اما من و شما مفتخریم که یک قدم کوچیک برداشته ایم. دست هممون درد نکنه (:

ما می توانیم به روزنامه‌نگار افغانی در آستانه اعدام کمک کنیم

سید پرویز کامبخش، بیست و ساله است و دانشجوی دانشگاه (پوهنتون) بلخ در رشته روزنامه‌نگاری. چند ماه قبل پرویز، مقاله ای که در مورد برخورد فرودست با زنان در اسلام صحبت می کرده از اینترنت دانلود کرده و آن را به دوستان خود داده است.

ماه اکتبر سال گذشته (تقریبا سه ماه قبل)، دادگاه شریعت افغانستان این روزنامه نگار جوان روزنامه جهان نو را به مرگ محکوم کرده است. شاکی او یک فرد حقیقی بوده و «جرم» او کفر.

بر اساس اخبار، دادگاه او بدون شاهد و وکیل برگزار شده و بنا به روزنامه The Independent، این هفته سنای افغانستان هم حکم را تایید کرده است.

به دیگر روزنامه نگاران نیز گفته شده که در صورت حمایت از کامبخش، زندانی خواهند شد. روزنامه The Independent یک کمپین برای حمایت از پرویز کامبخش به راه انداخته تا در این مورد مقامات انگلیسی را وادار به مذاکره با مقامات افغان کند. من آن را امضا کرده ام.

عکس متعلق به ریوترز است و منبع اصلی مقاله اینجا است

چگونه لینوکس و ویندوز را دوال بوت کنیم؛ طریقه نصب گنو/لینوکس پارسیکس در کنار ویندوز ایکس پی

توجه کنید که این مقاله بسیار سنگین است (تقریبا یک و نیم مگ) پس برای خواندن کامل آن، منتظر لود شدن همه عکس ها بشوید. در عین حال دقت کنید که این مقاله برای کسی نوشته شده که می خواهد لینوکس را امتحان کند، قرار نیست کسی با این مقاله، لینوکس کار شود (:

یکی دیگر از خوبی های لینوکس ( و نه لینوکسی ها) این است که به راحتی می تواند در کنار ویندوز نصب شود و با آن همزیستی کند. به اینکار اصطلاحا Dual Boot یا همان «بوت دوگانه» می گویند. در این مقاله می خواهم نشان بدهم که چطور می توانید پارسیکس را در کنار ویندوز ایکس پی نصب کنید. برای شروع اینکار نیاز به یک سی دی پارسیکس دارید. جدیدترین نسخه پارسیکس، ۱ است که چند روز قبل معرفی شده. این لینوکس زیبا و راحت، کاملا فارسی است و از بهترین قابلیت های لینوکس هم پشتیبانی می کند (: برای کاربران جدید، پیشنهاد من یا اوبونتو است یا پارسیکس و البته میز کار KDE. در اینجا سعی کرده ام با حداکثر جزییات مسایل را مطرح کنم ولی اگر جایی از آن گنگ بود،‌ شانسی جلو نروید و بیشتر بخوانید و بپرسید (:

مرحله اول: بوت آزمایشی پارسیکس

شروع کار،‌ بوت کردن کامپیوتر با سی دی پارسیکس است. کامپیوتر (بایوس) را جوری تنظیم کنید که کامپیوتر از سی دی بوت شود و بعد با سی دی پارسیکس کامپیوتر را بوت کنید. در اولین مرحله، منویی شبیه به این خواهید دید:

البته شاید تصویر شما آن پنگوئن را نداشته باشد ولی خوب است با آن آشنا شوید. اسمش تاکس است و نماد لینوکس. گزینه های مختلفی دارید و معمولا گزینه مناسب برای شما انتخاب اول است: بوت معمولی. همین را انتخاب می کنم و بوت شروع می شود.

مراحل بوت که تمام شد، صفحه اصلی پارسیکس را خواهید دید:

واقعیت این است که من تم های تیره را زیاد دوست ندارم و پارسیکس ۱، ترجیح داده تیره باشد (: در لحظه بعد از نصب می توانید هر تم دیگری که دوست دارید را تغییر دهید. البته بین خودمان باشد، به نظرم این تم خفن است و مناسب عشق هک ها (: به هرحال دیدید که پارسیکس به شکل معقول بوت می شود پس وقت آن است که برگردیم به ویندوز (: از منوی System کامپیوتر را با Quit خاموش کنید (البته بعد از بیرون آوردن سی دی ) و دوباره در ویندوز بوت کنید.

مرحله دو: بک آپ و Defrag کردن دیسک

بگذارید اطلاعات را امن کنیم! اول یک بک آپ درست و حسابی از اطلاعات مفیدتان بگیرید. همه آن ها را باید روی یک سی دی رایت کنید و یک جایی دور از کامپیوتر بگذارید تا اگر کامپیوتر منفجر شد،‌اطلاعات امن باشد. همین الان این کار را بکنید چون بعدا هیچ عذری موجه نیست!

در مرحله بعد از منوی استارت ویندوز، مثل شکل جلو بروید و دیسک را کاملا Defrag کنید. اگر از پس اینکار بر نیامدید، این راهنما به درد شما نمی خورد (:

مرحله سه: خالی کردن فضای خالی روی هارد

مساله این است که شما برای نصب لینوکس به حداقل دو سه گیگ فضای خالی روی هارد نیاز دارید. اگر دوست دارید واقعا از آن استفاده کنید پیشنهاد من چیزی در حد حداقل ۱۰ گیگ است ولی به هرحال انتخاب با شما است. این را هم دقت کنید که منظورم از فضای خالی، جای خالی روی یک درایو ویندوز نیست. منظور از فضای خالی،‌ فضای پارتیشن بندی نشده روی هارد دیسک است. هارد شما پارتیشن های مختلفی دارد و حالا لازم داریم که یک پارتیشن مخصوص لینوکس درست کنیم.

اگر بلد هستید که فضا را خالی کنید، این کار را بکنید و مثلا ۱۰ گیگ فضای خالی روی هارد داشته باشید و به مرحله بعد بپرید ولی من می خواهم این کار را با استفاده از برنامه Gparted در لینوکس انجام دهم پس بد نیست بخوانید.

کامپیوتر را به شیوه صحیح Shut Down کنید! اگر ری استارت کنید یا وسط بوت شدن ویندوز آن را قطع کنید، لینوکس حاضر نمی شود در وضعیت پارتیشن ها تغییری بدهد چون ممکن است ویندوز خراب شود.

بعد از شات دان صحیح، کامپیوتر را یکبار دیگر با لینوکس بوت کنید (این کار را در مرحله یک یاد گرفته اید). بعد از کامل شدن بوت روی صفحه Install Parsix کلیک کنید تا روند نصب شروع شود.

پارسیکس به شما می گوید که می‌خواهد نصب را شروع کند. دستش درد نکند.

اوه! گفت که هارد شما آماده نصب نیست. مشکلی نیست چون قرار است با هم تنظیمش کنیم.

حالا از ما خواسته که بگوییم می خواهیم چکار کنیم: پارتیشن بندی کنیم یا خارج شویم! اولی را انتخاب می کنیم.

بعد از مدتی، شمای هارد دیسک های سیستم روی صفحه نشان داده می شود. من یک هارد دارم که اکثر آن را ویندوز گرفته (بخش سفید) ولی فضای اشغال شده توسط ویندوز فقط یک کوچولو است (بخش زرد). برنامه این است که بخش سفید (پارتیشن ویندوز)‌ را کوچک کنم تا جا باز بشود برای ساخت پارتیشن های لینوکس.

روی بخش سفید کلیک می کنم و دگمه Resize را فشار می دهم. یک پنجره باز می شود:

سمت راست نوار را می گیرم و فضای سفید را کوچک می کنم. آن پایین به من نشان می دهد که چقدر فضا (بر حسب مگابایت) خالی شده.

برای اتمام کار، کلید Resize/Move را فشار می دهم و تغییر مورد نظرم، در کامپیوتر ثبت می شود اما هنوز به کامپیوتر دستور انجام آن را نداده ام.

برای انجام عملیات باید آیکون سبز رنگ Apply را بزنم.

دارد اخطار می دهد که باید بک آپ گرفته باشیم! امیدوارم این کار را کرده باشید و OK را بزنید

و کمی بعد تر کار تمام شده

اگر در این مرحله ایرادی دریافت کردید،‌ احتمالا می تواند به شات دان نشدن صحیح و کامل ویندوز باشد (Hibernate یا ریبوت قبول نیست). در صورت بروز اشکال روی مثلث کوچک کلیک کنید تا باز شود و دقیقا ایراد را بخوانید و حل اش کنید. در صورت اجرای صحیح به این صفحه خواهید رسید:

مرحله چهارم: ساخت پارتیشن‌های مورد نیاز

در ساده‌ترین حالت می توانید لینوکس را روی یک پارتیشن نصب کنید. نصب‌های حرفه‌ای تر نیازمند پارتیشن‌های بیشتری هستند. در وضع فعلی ما حالت میانه‌ای را در نظر گرفته‌ایم و می خواهیم با دو پارتیشن، لینوکس را نصب کنیم. پارتیشن اول حجم زیادی دارد (حداقل ۲
گیگ و حداکثرش با شما). سیستم فایل این پارتیشن سیستم فایل دوست داشتنی لینوکس یعنی ext3 است.

اما پارتیشن دوم! این پارتیشن یک چیز خاص است. پارتیشنی از جنس swap که معمولا دوبرابر حافظه کامپیوتر تعریف می شود. یعنی حالا که کامپیوتر من 512 مگابایت حافظه دارد، یک پارتیشن swap به اندازه یک گیگابایت تعریف می کنم و لینوکس خود به خود آن را می شناسد و از آن به عنوان یک نوع حافظه جانبی استفاده می کند.

پس ما دو پارتیشن داریم: یک پارتیشن swap به اندازه دوبرابر ram و یک پارتیشن اصلی از نوع ext3 که هر چقدر بزرگتر باشد بهتر است. کمربندها بسته! حرکت!


دگمه New را که فشار می دهم یک پنجره جدید باز می شود که از من می پرسد حجم و نوع پارتیشن مورد نظر و سیستم فایل آن چیست. خود سیستم فضای اولیه را کل فضای خالی موجود در نظر گرفته ولی من در بخش free space following عدد ۱۰۲۴ یعنی یک گیگابایت را وارد می کنم تا یک گیگ آخر را خالی بگذارم تا بعدا پارتیشن دوم ر در آنجا درست کنم. نوع پارتیشن را Primary انتخاب کرده ام و سیستم فایل آن را ext3. توجه کنید که تعداد پارتیشن های Primary روی هر هارد محدود است و در نتیجه اگر سه پارتیشن دیگر دارید، دیگر نمی توانید به این راحتی یک Primary جدید تعریف کنید. اگر این وضعیت را دارید در مورد پارتیشن بندی بیشتر بخوانید. تنها چیزی که لینوکس این وسط لازم دارم، یک پارتیشن از نوع ext3 با حجم بالای دو گیگابایت است. دراینجا من یک پارتیشن ۴۶ گیگابایتی ساخته ام که بعد از فشردن Add اینجوری می شود:


حالا می روم سراغ ساختن پارتیشن swap. یادتان که نرفته؟ دوبرابر رم یعنی ۱۰۲۴ مگ.


دوباره پیشنهاد اولیه خود سیستم، تمام فضا است که از مرحله قبل دقیقا یک گیگابایت شده. همین را می پذیرم و فقط نوع آن را Primary و فایل سیستم آن را linux-swap انتخاب می کنم. تکرار می کنم که شما نمی توانید هر چقدر که می خواهید پارتیشن Primary تعریف کنید. این ربطی به لینوکس ندارد و محدودیت پی سی است. اگر با این جریان مشکل دارید در مورد پارتیشن بندی بیشتر مطالعه کنید تا بتوانید دو پارتیشن مورد نظر لینوکس را بسازید. بازهم Add را فشار می دهم:


حالا دو کار منتظر انجام شدن هستند: ساختن پارتیشن اول و ساختن پارتیشن دوم. کافی است دگمه سبز رنگ Apply را بزنم تا این مراحل یکی یکی انجام شوند.


و حالا همه چیز آماده است:


فضای سفید بزرگ آنی است که برای لینوکس ساخته ام. هر پارتیشن یک اسم دارد و اسم این پارتیشن لینوکس من /dev/sda2 است. این را جایی یادداشت کنید چون بعدا لازمش دارید. آن کوچولوی سمت راست هم همان swap است. دقت کنید که آن پایین هم لیست همه پارتیشن ها نوشته شده و دقیقا dev/sda2 با رنگ آبی و فایل سیستم ext3 فهرست شده و حجم آن اینجا ۴۶ گیگابایت است. بازهم جایی می نویسم که پارتیشنی که قرار است لینوکس را روی آن نصب کنم sda2 است.

مبارک است! سخت ترین مرحله انجام شده و حالا فقط می ماند نصب.

مرحله پنجم: تنظیمات نصب

دیگر دنیا شیرین است. حداقل امیدوارم اینطور باشد. پنجره پارتیشن بندی را می بندید و این پنجره ظاهر می شود:


گزینه اول می گوید که می خواهید تنظیمات یک نصب جدید را انجام دهید. همین را انتخاب می کنید و OK می زنید.


اینجا باید پارتیشنی که می خواهید لینوکس روی آن نصب شود را انتخاب کنید. خودش بهترین گزینه را انتخاب کرده که به احتمال زیاد دقیقا همان چیزی است که در قسمت آخر مرحله چهارم نوشته بودید. برای من که همان sda2 است. ممکن است مال شما اسم دیگری داشته باشد ولی باید همانی باشد که در قسمت آخر مرحله قبل روی کاغذ نوشته بودید. حجم را هم چک کنید که درست باشد. مال من که ۴۶ گیگابایت است و دقیقا همان پارتیشن. پس می روم مرحله بعدی. مطمئن شوید که اشتباه نکرده اید تا ویندوز را از دست ندهید (:


حالا در مورد فرمت کردن پارتیشن سوال می کند. جواب ext3 همیشه خوب است (: Next را می زنم:


اسمم چیست؟ مال من که jadi بود، شما اسم خودتان را بدهید.


اسم کاربری مورد نظرم چیست؟ من بازهم همان اسم jadi را می خواهم، این کاربری خواهد بود که با آن به سیستم لاگین می کنم.


حالا باید پسورد مورد نظرم را بدهم. پسورد خیلی سختی انتخاب نمی کنم چون اسم کاربری بالا و این پسورد را باید هربار موقع ورود بدهم.


حالا باید پسورد مدیرسیستم که در لینوکس به آن root می گویند را بدهم.این را هم وارد می کنم تا وقتی خواستم کار خفنی در لینوکس بکنم، بتوانم ثابت کنم که مدیر سیستم هستم. حقیقت اش را بخواهید من با پسورد کاربر معمولی ام (jadi) یکی می گذارمش تا راحت باشم.


هنوز یک سوال دیگر دارد! اسم ماشینم!‌ من اینجا زدم testmachine. روی لپ تاپم زده ام japtop و شما می توانید هر اسم دیگری که برای کامپیوترتان دوست دارید را بدهید. حتی می توانید از اسم های باکلاسی مثل zerozone استفاده کنید ولی بهتر است space و اینجور چیزهای عجیب و غریب در آن نباشد!


آخرین سوال که عملا جوابش را قرار نیست شما بدهید و خود لینوکس جوابش را می داند: «برنامه بوت دوگانه را کجا نصب کنم؟» اگر فنی هستید و فرق جواب ها را می دانید جواب درست را انتخاب کنید ولی اگر مثل من چندان از این داستان سر در نمی آورید گزینه پیش فرض را Next بزنید (: لینوکس در جای مشخص شده، برنامه ای را نصب خواهد کرد که به شما اجازه می دهد انتخاب کنید که می خواهید از کدام سیستم عامل بوت کنید.

مرحله ششم: نصب نهایی


تنظیمات نصب تمام شده و یکبار دیگر به پنجره اول برگشته ایم. حالا گزینه دوم یعنی Start Installation را انتخاب می کنیم و این پنجره را با دقت نگاه می کنیم:


در همان خط دوم به ما می گوید که می خواهد sda2 را فرمت کند. این را با کاغذی که قبلا نوشته ایم چک می کنیم! اگر این جا اشتباه کنیم یعنی داریم ویندوز را فرمت می کنیم! البته بک آپ گرفته ایم و خیلی وحشتناک نیست. Next را می زنیم.


نصب شروع شده. اول فرمت می‌کند و بعد…


… و جلو می رود و سیستم را نصب می کند تا تمام شود.


واو… لینوکس نصب شد! آنهم با تواضع در کنار ایکس پی (: سی دی را در می آوریم و برای ری استارت کامپیوتر،‌ از منوی System، Quit را می زنیم.

حالا بوت دوگانه پارسیکس و ویندوز را داریم

کامپیوتر که بوت می شود، در لحظه اول صفحه ای شبیه به این می بینیم:


از این منو می توانید انتخاب کنید که

 پارسیکس در حالت عادی بوت شود

 پارسیکس با تنظیمات خاص شما بوت شود (که فعلا با این کاری نداریم)

 ویندوز بوت شود

در صوٖرت انتخاب گزینه اول لینوکس بوت می شود و صفحه لاگین را خواهید دید:


اول باید نام کاربری خودتان را بدهید و بعد کلمه عبور را. می توانید برنامه ها را اجرا کنید:


و برای تنظیم شبکه (یا وصل شدن با مودم که من بلدش نیستم) از منوی Applications وارد بخش Parsix شوید و Network Configuration Tool را اجرا کنید.

از من می پرسد که آیا DHCP دارم؟ می گویم بله و شبکه خیلی زود و راحت راه می افتد!

حالا هم می پرسد آیا می خواهم هربار خود به خود شبکه راه بیافتد؟ نظرم بازهم مثبت است. راستی یک نگاهی هم به xFarDic در بخش نرم افزارهای عمومی می اندازم که یک دیکشنری خوب فارسی است. آن را که اجرا می کنم،‌یک آیکون کوچک در منوی کوچک در بالا سمت راست ظاهر می شود که هر وقت روی آن کلیک کنم:

به دنیای لینوکس خوش آمدید! فقط برای امتحان اینکه هنوز ویندوز سالم است یا نه یک بار دیگر کامپیوتر را شات دان می کنم و این بار در ویندوز بوت می کنم:


بعله سالم است به جز اینکه بازهم یک چیزی کشف کرده و از من می خواهد ری استارتش کنم! ری استارت می کنم و بر می گردم به لینوکس!

تکمیلی:

لینوکس یک نرم افزار است و قانونی نانوشته می گوید که «هر نرم افزاری باگ دارد». لینوکس آزاد است و توسط مردم نوشته شده و به احتمال زیاد در جاهایی از ویندوز ضعیف تر است اما در مقابل در جاهایی هم بسیار بسیار قوی تر است. با فکری باز، با آن کار کنید و ببینید چه چیزی دارد و چه چیزی ندارد و آیا به درد شما می خورد یا نه. من هنوز لینوکس را به کسی پیشنهاد نمی کنم و معتقدم فقط وقتی کسی فهمید که چرا می خواهد با لینوکس کار کند، باید به سراغش برود. دادن لینوکس به افرادی که به دنبالش نیستند مثل این است که کتاب های علمی تخیلی سایبرپانک را به کسانی بدهیم که از ژول ورن خوششان می آید.

با هم همراهم

متاسفم که سایتم به سایت لینوکسی تبدیل شده ولی در چند روز آینده بازهم از لینوکس خواهم نوشت. ۱- کارهای قشنگی که با پارسیکستان می توانید بکنید. ۲- چگونه از زیباترین جنبه لینوکس استفاده کنید: جامعه لینوکسی. ۳- شما بگویید چه می خواهید.

مرتبط:

 توضیح خیلی دقیق بوت دوگانه اوبونتو و ویندوز ایکس پی در وبلاگ آپدیت بلاگhttp://www.updateblog.net/archive/2…]

 ویرایش منوی بوت دوگانه ی مابین ویندوز و اوبونتو که عملا تفاوتی با پارسیکس نداره.

لینوکس را دوست دارم چون مثل خمیر انطعاف پذیر، مثل لگو خلاق و مثل بولدوزر قوی است

کار خوب نتیجه ابزار خوب است و ابزار خوب، یک ماشین خیلی پیچیده و بزرگ نیست بلکه مجموعه ای از ابزارهای کوچکی است که به خوبی از عهده کارهای خاص بر می آیند و با هم جفت و جور می شوند. لینوکس دقیقا همین است: یک جعبه ابزار فوق العاده با توانایی جفت و جور شدن با هم. دقیقا انگار یک لگو داشته باشید از پیچ گوشتی و آچار و مته و اره و هر چیز دیگر.

امروز دوستی با یک سی دی پیشم بود. می خواست زود برود چون باید کل فایل ها را چک می کرد و از این یکی دو هزار فایل، آن‌هایی که اسم «فلانی» در آن‌ها بود را جدا می‌کرد. برای اینکار نیازی به تلف کردن کل شب خوبمان با باز و بسته کردن هزار تا فایل نبود. سی دی را در لینوکس گذاشتم و گفتم که بیتشر از سی ثانیه کار ندارد. در لینوکس من دستور «جستجو» را دارم و می نویسم:

grep فلانی *

جالب نیست؟‌ حالا دقیقا می گوید در کجای کدام فایل اسم «فلانی» آمده. اما من فقط اسم فایل ها را می خواهم:

grep فلانی * -l

بامزه نیست؟ l- می گوید: فقط اسم ها را چاپ کن، هر کدام را در یک خط. دوستم که هیجان زده شده می گوید خروجی را ذخیره کنم و اسم فایل ها را به او بدهم که جدایشان کند و یک فایل فشرده از همه آن‌ها درست کند. مگر لینوکس مرده؟

grep فلانی * -l | xargs tar -czf allfiles.tar.gz

واو… یکضرب خودش هم زیپ کرد! علامت | (پایپ) می گوید خروجی اول را بدهید به ورودی دومی و xargs هم می گوید هر خروجی را به پشت دستور بعدی اضافه کند و دستور را اجرا کند. tar -czf هم یک فایل فشرده از فایل هایی که به آن داده ایم می سازد! حالا من یک فایل فشرده ساخته ام از همه فایل هایی که اسم «فلانی» در آن هست. دوستم دیگر به لینوکس ایمان آورده و درخواست نمی کند که فایل را برایش کپی کنم تا از خانه ایمیلش کند. بلکه می پرسد: چجوری ایمیلش کنم؟

جواب عمومی ساده است: لاگین کن و attach کن و ایمیل کن. در لینوکس جریان ساده تر است. اگر بخواهم فیگور خط فرمان بیایم می نویسم:

grep فلانی * -l | xargs tar -czf allfiles.tar.gz && uuenpre allfiles.tar.gz allfiles.tar.gz | mail jadijadi@gmail.com -s "file hameye hesabhaye folani"

ولی با این خط عملا دیگر دارم خط فرمان را خز می کنم (: به جای اینکار من وارد برنامه ایمیلم می شوم (kmail) و یک ایمیل جدید باز می کنم و می نویسم: «فایل پیوست حاوی همه حساب هایی است که توشون اسم فلانی هست» و ایمیل را ارسال می کنم. خود برنامه از کلمه «پیوست» متوجه می شود که احتمالا می خواهم چیزی به نامه پیوست کنم و مسیر آن را از من می پرسد و به نامه پیوستش می کند! حالا مقایسه کنید که چند بار در ویندوز برایمان پیش آمده که ایمیل بزنیم «اوه ببخشید! یادم رفت فایل رو پیوست کنم. فایل به این یکی نامه پیوست شده!».

من لینوکس رو دوست دارم چون مثل یک لگو لذت بخش و مثل یک بولدوزر قوی و مثل خمیربازی شکل پذیر است (: