امروز اولین روز کارم در نوکیا بود؛ بعد از پنج سال کار آزاد

امروز اولین روز کاری من در شرکت نوکیا زیمنس بود. تصمیم برای خودم و دیگران کمی عجیب بود چون پنج سال بود که حاضر نشده بودم در هیچ شرکت بزرگی، کار کنم و حالا با کمال علاقه، به نوکیا رفته ام.

من پنج سال در جاهای کوچکی کار کردم که واقعا دوستشان داشتم و اکثرا با حداقل حقوق، در خانه بودم یا در NGOها. دلایلم برای اینکار واضح بود. دوست نداشتم در شرکت های بزرگ یک مهره باشم. دوست داشتم آزاد باشم. دوست داشتم تکنولوژی مورد علاقه ام را خودم انتخاب کنم و دوست داشتم همزمان بهترین کارها را بکنم ولی از هر کدام یک ذره.

این پنج سال فوق العاده بود. هر چیزی که دوست داشتم یاد گرفتم، هر کاری که دوست داشتم کردم، همه دوستم داشتند به خیلی ها کمک کردم. به نظرم الگوی زیبایی از زندگی بود که به راحتی ثابت کرد می شود آزاد زندگی کرد و به درآمد کم اما لذت زیاد راضی بود.

حالا تصمیم به تغییر گرفته ام. تصمیم گرفته ام در یکی از بزرگترین شرکت‌های دنیا کار کنم و در یکی از به روز ترین شاخه‌های علوم. راستش خیلی به این فکر کردم. آیا می توانم روزی ۸ ساعت سر کار بروم؟ آیا دستمزد بالا می تواند جای آزادی سابق را بگیرد؟ آیا حاضرم حداقل یکی دو سال در یک کار بمانم؟

می بینید که تصمیم خیلی پیچیده بوده ولی در نهایت تصمیم گرفتم به نوکیا بروم. انگیزه مالی به هیچ وجه انگیزه اول نبود. یک پیشنهاد برای طراحی سیستم مکانیزه یک روزنامه چند برابر حقوق نوکیا، پول ایجاد می کرد ولی با روحیات و اخلاقیات من سازگار نبود. من احساس می کنم از کار در نوکیا لذت خواهم برد. قول می دهم هر وقت احساس کردم لذت نمی برم، دوباره تغییر ایجاد کنم. نوکیا برای من فرصتی است تا تجربه هایی کسب کنم که هیچ جای دیگری ممکن نبودند. من دوست دارم متخصص سولاریس باشم، دوست دارم تجربه اوراکل داشته باشم و دوست دارم مخابرات، برایم چیزی بیشتر از مدرکم باشد. در عین حال نوکیا حداقل در ادعا یک شرکت انسانی است. حقوق بشر برایش محترم است. شاید به خاطر سود ولی در آموزش های نیروی انسانی اش به بازداشت خودسرانه افراد در کشورها اشاره می کند و تاکید می کند که تبعیض بر اساس جنسیت، در این شرکت جایی ندارد. من خوشحال می شوم این محیط را تجربه کنم. خیلی از انتقادهای وارد به شرکت های بزرگ را خوانده ام (: شکی نیست که اشکال دارند ولی فرصت هایی هم فراهم می کنند که دوست دارم تجربه کنم. در عین حال شدیدا روی تئوری قبلی ام هستم: در جایی که یک مهره باشم کار نمی کنم. اگر همکاران احساس کنند که اگر به جای من یک نفر دیگر استخدام شده بود، فرق خاصی نداشت، از نوکیا خواهم رفت (:‌

آدم باید هر جایی که هست، تغییر ایجاد کند، خوشحال باشد و چیزهایی را جان ببخشد. معیار من برای ماندن این است: اگر هستم باید چیزی با وقتی که دیگری به جای من بود، تفاوت داشته باشد.