خبر اعدام یک روزنامه نگار، وبلاگنویس و فعال جامعه مدنی آنقدر شوکه کننده است که نیازی به هیچ توضیحی ندارد.
به پیشنهاد خوب بوی خاک، یک هفته اسم وبلاگم رو می ذارم به یاد یعقوب مهرنهاد تا ادای احترام خیلی کوچکی کرده باشم به اولین وبلاگنویس اعدامی در ایران. من یعقوب رو نمی شناختم و نمیشناسم ولی می دونم که یک فعال مدنی بود و در دنیای اینترنت هم حضور داشت و با اینکه مخالف خشونت بود، وحشیانه اعدام شد. به احترامش یک هفته اسم وبلاگم رو به نامش میذارم و یک عکسش رو میزنم به میز کار ادارهام تا هر کس پرسید این کیه بتونم داستان رو براش توضیح بدم.
توضیح لازم
در کامنتها دوستان تذکر دادهاند که شاید این آدم واقعا با ریگی رابطه داشته یا شاید تروریست بوده و وبلاگ نویس بودن یک نفر به معنی این نیست که باید از او دفاع کنیم. در این موردها شکی نیست. شاید اصلا جنایتکار بوده و یک وبلاگنویس بدون شک میتواند برای فعالیتهایش محکوم شود (حتی برای وبلاگ نوشتن؛ از نظر من هم دروغ نوشتن، جرم است و در صورت شکایت شخصی، قابل پیگیری).
اما به چند نکته توجه کنید:
بحث ما گناهکار بودن یا نبودن این آدم نیست. شاید با یک گروه مجرم ارتباط داشته باشد (که به نظر من به خودی خود جرم نیست) یا شاید هم جرم دیگری مرتکب شده باشد. در این مورد بحثی ندارم. بحث من این است که این آدم ناعادلانه محاکمه شده، وکیل نداشته، هیات منصفه نداشته، حق دفاع در برابر مردم نداشته، خبرش در روزنامه نبوده و … و بعد اعدام شده. این شیوه ای است که علیه هر مخالفی قابل استفاده است پس باید به آن اعتراض کرد و خواستار نظام قضایی بی طرف، عادل و شفاف شد.
وبلاگنویس بودن، کسی را بی گناه نمیکند ولی اگر کسی به خاطر کلامی که گفته یا نوشته محکوم شود، سرکوب آزادی بیان است. اگر وبلاگنویسی به دلیل نوشتن وبلاگ محکوم شود، مایه شرم حکومتی است که از کلمه میترسد. یک آدم را نمیشود به خاطر نوشتن نظرش، محکوم کرد.
اعدام در هر صورتی زشت است چون اولا صورت مساله را پاک کردن است و ثانیا از بین برنده مدارک اصلی است (دیگر هیچ وقت نمیشود ثابت کرد یعقوب بیگناه است یا گناهکار) و ثالثا بزرگترین حربه حکومتهای دیکتاتوری است علیه مخالفان.