لینوکس در هفته سی و نهم

لینوکس در هفته سی و هشتم

  • لینوکس دنیایی از دستورات خط فرمان است. برای یک کاربر عادی نیازی به رفتن به خط فرمان نیست اما یک کاربر حرفه‌ای در خط فرمان، مثل یک دزددریایی است در یک اقیانوس وسیع. مثلا نگاهی به این راهنمای انگلیسی برای دستور cpulimit بندازید که به شما اجازه می‌ده میزان استفاده از پردازشگر توسط یک برنامه رو محدود کنید.
  • تیم هنری اوبونتو، شروع کرده‌اند به انتشار محصولاتشان. این چند تم جدید و از اون مهمتر یک مجموعه آیکون زیبا، اولین نتایج این تیم است که می‌تونید دانلود و نصب کنید. برای نصب کافیه اونها رو توی پنجره تغییر تم گنوم، دراپ کنید.
  • موسسه نرم‌افزارهای آزاد لیستی منتشر کرده از سیستم‌عامل‌هایی که «واقعا»‌ آزاد هستن. تعجب می‌کنید؟ اوبونتوی من درایورهای گرافیکی بسته داره و کاملا آزاد نیست. دبیان عباس الان می‌تونه آهنگ پخش کنه و فرمت ام.پی.تری آزاد نیست، … فهرست گنو/لینوکس‌های واقعا آزاد رو اینجا ببینید.
  • اوبونتوی نسخه آلفای ۶ هم اومد. از ویژگی‌های خاص اضافه شدن «فروشگاه نرم‌افزار» است که تغییر ظاهر یافته برنامه نصب برنامه‌ها است. از این طریق می‌شه نرم‌افزارهای آزاد و نرم‌افزارهای رایگان رو نصب کرد پس اسم «فروشگاه» توی فارسی چندان براش جالب نیست. قیافه‌اش رو اینجا ببینید.
  • این هفته سعید زبردست سه چهار تا دستور مفید برای جستجوی فایل‌ها رو معرفی می‌کنه. قوی شدن توی خط فرمان، چیزیه که لینوکس کارها رو از بقیه متمایز می‌کنه (: نگاهی بندازین چون شاید چیز جدیدی براتون داشته باشه (:
  • اسم رمز اوبونتوی ۱۰.۰۴ هم مشخص شد: Lucid Lynx یا «سیاه‌گوش درخشان»

نرم‌افزارهای غیرآزاد من

روزبه شفیعی در آستانه روز آزادی نرم‌افزار، یک بازی جذاب راه انداخته: لینوکسی‌ها نرم‌افزارهای غیرآزاد خودشون رو معرفی کنن. اما بذارین قبل از معرفی مال خودم، کمی حاشیه برم.

۱- نرم‌افزار آزاد، نرم‌افزاری است که آزاده (: آزاد به معنی مجانی یا رایگان یا مفت بودن نیست. آزاد یعنی بتونین متن برنامه رو بخونین، عوض کنین، با دوستانتون به اشتراکش بگذارین و دنیا رو بهتر کنین. آزادی نرم افزار یعنی حق استفاده از دنیایی بهتر و حق بهتر کردن دنیا.

۲- استالمن، یکی از شخصیت‌های افسانه‌ای دنیای نرم‌افزار آزاد است. کسی که اصطلاح رو باب کرد و سال‌ها است از آزادی نرم‌افزار دفاع می‌کنه: یک هکر واقعی.

۳- گنو/لینوکس به شکل عمومی یک نرم‌افزار آزاد است اما تمام قطعاتش هم آزاد نیست. مثلا فلش پلیری که من استفاده می کنم یک نرم‌افزار انحصاری است که با وجود رایگان بودن، من حق دیدن سورسش، تغییرش و پخش مجددش رو ندارم.

۴- برنامه با نمکی هست به اسم «ریچارد استالمن مجازی». کافیه این برنامه رو اجرا کنید تا بهتون بگه چه برنامه‌های غیرآزادی روی سیستم گنو/لینوکس شما نصبه.

اما بازی! توی این بازی گنو/لینوکسی‌ها برنامه استالمن مجازی (یا همون vrms ) رو اجرا می‌کنن و نتیجه رو توی وبلاگ می‌ذارن. حالا نتایج من اینه:

خب ظاهرا من از اکثر دوستان در کم بودن برنامه‌های غیرآزادم جلو هستم (: احتمالا چون سیستمم جدیدتر نصب شده (: البته نمی‌دونم چرا کرنل لینوکسم رو غیرآزاد تشخیص داده! من ۶ برنامه غیرازاد دارم (یعنی چهار صدم درصد کامپیوترم) و ۵ برنامه کانتریب که دقیق نمی‌دونم فرقش با غیرآزاد چیه (: برنامه‌های غیر آزاد من اینها هستن:

  • اسکایپ برای چت در محل کار
  • پخش کننده فایل‌های فلش
  • یکسری کدک‌های غیرآزاد مایکروسافتی (مثلا برای پخش wmv)
  • یکسری فونت مایکروسافتی برای سازگاری در محیط کار
  • درایور کارت گرافیکی که بازمتن یا آزاد نیست ولی رایگانه

شما هم اگر گنو/لینوکس کار می‌کنید، خوبه که فایل‌های غیرآزاد خودتون رو کشف و اعلام کنید (:

لینوکس در هفته سی و هفتم

قفل‌ها و آگاهی عمومی

مقاله این هفته برای اعتماد

—-

قفل‌ها، چیزهای چندان به دردبخوری نیستند. چه یکی از آن کیف‌های چمدانی که با یک ترکیب عددی سه رقمی باز می‌شوند داشته باشید و چه صفحه حوادث روزنامه‌ها را مرور کنید، می‌دانید که یک قفل فیزیکی به راحتی قابل باز شدن است. تقریبا قفلی وجود ندارد که روش بازکردن آن در جامعه دزدها شناخته شده نباشد و این امر سبب شده تا قفل‌های فیزیکی تبدیل به وسیله‌ شده باشند که افراد بی‌گناه را بیرون نگاه می‌دارند و به دزدان به راحتی اجازه عبور می دهند.

تا چند سال قبل، تقریبا کسی از مردم عادی این واقعیت را نمی‌دانست. افراد به قفل‌هایشان اطمینان داشتند و با خرید یک قفل برای در خانه، احساس امنیت می‌کردند. البته در آن دوره هم فیلم‌های جیمزباند و تبهکاری زیادی وجود داشت که در آن‌ها قهرمان ماجرا، با یک سنجاق سر یا یک سیم از پس هر قفلی برمی‌آمد اما همه می‌دانستند که «این مال فیلم‌ها است.». اما چیزی نگذشت که با ظهور اینترنت، همه چیز تغییر کرد.

اولین راهنمای مشهور باز کردن قفل، راهنمایی بود که دانشجویان دانشگاه ام.آی.تی. نوشته و روی اینترنت منتشر کرده بودند. بعد مقاله مت بلیز در سال ۲۰۰۳ منتشر شد که بازکردن قفل‌های مسترکی را آموزش می داد. و بعد هم کلی مقاله دیگر از جمله شیوه باز کردن قفل‌های مخصوص دوچرخه با یک خودکار بیک یا باز کردن قفل در ماشین با یک توپ تنیس. تقریبا همه این روش‌ها در دنیای تبهکاران شناخته شده بودند و این افراد فقط آن‌ها را پیدا و برای عموم منتشر می‌کردند. در ابتدا قفل‌سازان سعی کردند جلوی انتشار این اسناد را بگیرند و استدلال کردند که عمومی شدن آن‌ها خطرناک است ولی در مقابل این استدلال که انحصار این دانش به دزدان، خطرناک‌تر است، شکست خوردند.

قدم بعدی آنان، پیچیده‌کردن قفل‌ها بود ولی در عمل ثابت شد پیچیده کردن قفل باعث پیچیده شدن کلید هم می‌شود و مردم از داشتن یک کلید بیش از حد پیچیده، استقبال نمی‌کنند. این ماجرا منجر شد به تفکر برای ساختن قفل‌هایی اصولا متفاوت. دقیقا همان چیزهایی که این روزها در اطرافتان می‌بینید: قفل‌هایی با رمزهای عددی که باید روی یک صفحه کلید، فشرده شوند. قفل‌هایی به شکل کارت‌های مغناطیسی هوشمند که با کشیدن کارت مناسب در شیار، در را باز می‌کنند یا قفل‌های مبتنی بر اثر انگشت.

حالا یکبار دیگر به زمانی برگشته‌ایم که بدون درک کامل از تکنولوژی قفل‌ها، به آن‌ها اعتماد می‌کنیم. این قفل‌های تکنولوژیک هم درست مانند نمونه‌های مکانیکی قدیمی، ضربه پذیر هستند و راه نفوذ به آن‌ها برای خبرگان اینکار، کاملا شناخته شده است. حتی شیوه نفوذ به این قفل‌ها در مواردی بسیار ساده‌تر از شیوه‌های قدیمی است.

مثلا به قفلی فکر کنید که با رمز عددی کار می‌کند. در این حالت شما با یک صفحه کلید کوچیک حاوی ۱۰ رقم روبرو هستید که باید رمز صحیح چهار رقمی را روی آن تایپ کنید تا در باز شود. یک نگاه سریع به شما نشان می‌دهد که ۴ دگمه از دیگر دگمه‌ها فرسوده‌تر یا کثیف‌تر هستند و کاملا مشخص است که این چهار دگمه بارها و بارها در طول روز فشرده می‌شوند در حالی که کسی کاری به ۶ رقم دیگر ندارد. این نکته ساده و کاملا بدیهی، احتمال حدس زدن رمز عبور را از یک ده هزارم به یک بیست و چهارم کاهش می دهد و این یعنی یک فاجعه امنیتی. فاجعه ای که باید شما را در مورد انتخاب تکنولوژی‌ها حساس‌ کند تا تنها و تنها بعد از شناخت زیر و بم یک تکنولوژی یا لااقل مشورت با کسی که قبلا این شناخت را کسب کرده، اقدام به گزینش آن کنید.

تجربیاتی در جاذبه خیلی کم

من عاشق فیزیکی هستم که راست به چپ نوشته بشه. سال‌های سال پیش، حوالی اولین سال‌های کشف شبکه‌های کامپیوتری در دنیا، مودم‌هایی رو می‌خریدیم و به یک شماره تلفن زنگ می زدیم و با کسانی که همزمان به همون سیستم زنگ زده بودند، چت می کردیم یا توی فروم ها چیز می‌نوشتیم… دنیای واقعا زیبایی بود از خوره های کامپیوتری که سرگرمی شبانه مشترکی داشتن.

یکی از آدم های اون زمان سولوژن بود. یادمه توی انجمن فیزیک بحثی شده بود در مورد سوختن شمع در نبود جاذبه. حالا که این مطلب رو دیدم، یادم افتاد به افتخار بی بی اس ماورا و سولوژن، در موردش یکی دو خط بنویسم… پشت این لینک، یازده عکس دیگه از تجربیات در محیط های کم جاذبه هم منتظر شما هستند.

لینوکس در هفته سی و ششم

  • این هفته ظاهرا قراره با یک خبر خوب برای کسانی که با تنظیم ایکس.اورگ (محیط گرافیکی) مشکل دارن شروع بشه. وبلاگ خوب اسناد بازمتن، به فارسی دوباره خوب برای ایجاد خودکار فایل تنظیمات گرافیکی رو معرفی کرده.
  • گوشی سیمبین دارین؟ لینوکس دارین؟ چرا این دو تا رو به شکل گرافیکی به هم وصل نمی‌کنین؟ توضیحات فارسی‌اش رو از بردیاکس بخونین. البته خودتون هم باید اهل سر و کله زدن باشین.
  • هه هه! ظاهرا سفر بودم و اخبار رو از دست دادم… به هرحال این هم لینوکس در هفته سی و ششم!

مرگ انتخابی

مقاله این هفته برای اعتماد


تری پراچت، داستان‌نویس انگلیسی و متولد ۱۹۴۸ است. شهرت او به خاطر مجموعه کتاب‌های طنزی است که در ژانر فانتزی نوشته. شاید به خاطر ناآشنایی مترجمان ما با این ژانر، این نویسنده در ایران چندان شناخته شده نباشد اما ارزش کار او در کشورش آنقدر زیاد است که از سوی دولت انگلیس، به دریافت نشان شوالیه و لقب سر مفتخر شده است. پراچت، پرفروش‌ترین نویسنده دهه ۱۹۹۰ انگلستان است و بیش از ۵۵ میلیون نسخه از کتاب‌هایش به بیش از ۳۶ زبان به فروش رفته‌اند.

اما این ستون یک ستون ادبی نیست. پراچت به آلزایمر مبتلا شده و در طول سال‌های آینده قدم به قدم خاطرات، حافظه و شخصیتش را از دست خواهد داد. خوشبختانه بیماری او بسیار سریع تشخیص داده شده و او هنوز در وضعیت روانی کاملا مطلوبی است و در تلاش برای استفاده بهینه از آخرین فرصت‌ها. او در کنار اهدای بخش عظیمی از ثروتش به موسسات تحقیقاتی آلزایمر، کمپینی را نیز به راه انداخته است تا از بین طرفدارانش نیم میلیون پوند سرمایه برای تحقیق در این مورد جمع کند. پراچت همچنین با انتشار سرمقاله‌ای در روزنامه دیلی‌میل خواستار قانونی شدن خودکشی بدون درد توسط بیماران لاعلاج به کمک پزشک شده است. در حال حاضر کمک به بیماران لاعلاج برای خودکشی در انگلستان غیرقانونی است و افراد فامیل حدود صد نفری که سالانه برای انجام مرگ خودخواسته به کمک پزشک به سوییس می‌روند، توسط پلیس مورد تعقیب و بازجویی قرار می‌گیرند.

پراشت در سرمقاله خود نوشته:

«اطمینان دارم که در طول عمرم، راه حلی برای آلزایمر پیدا نخواهد شد و می‌دانم که مراحل آخر این بیماری بسیار ناخوشایند است. این ترسناک‌ترین بیماری برای افراد بالاتر از ۶۵ سال است.

طبیعتا نگاهم را به آینده می‌دوزم. می‌دانم که عبارتی تحت عنوان «قتل شفقت‌آمیز» وجود دارد ولی برایم عجیب است که قانونی برای آن وجود ندارد. حتی در شرایطی که عقل سلیم جامعه آن را درک می‌کند.

ما از کنار کسی که یک هیولا به او حمله کرده است به راحتی نمی‌گذریم. حتی اگر نتوانیم هیولا را از سرش دفع کنیم، ترجیح می‌دهیم شیوه‌ای سریع و بدون رنج برای مرگ آن فرد پیدا کنیم تا رنج زنده زنده خورده شدن توسط هیولا را تحمل نکند.

من از زندگی‌ام لذت می‌برم و دوست دارم تا مدتی دیگر هم همینطور باشد. اما قصد دارم قبل از اینکه به آخر رنج آور آن برسم، در یک صندلی در باغم بمیرم. در حالی که روی صندلی راحتی نشسته‌ام، گیلاسی از نوشیدنی مورد علاقه‌ام را در دست بگیرم و با آی‌پاد به موسیقی توماس تالیس گوش بدهم – این موسیقی را انتخاب کرده‌ام چون این موسیقی حتی یک خداناباور را هم کمی به بهشت نزدیک‌تر می‌کند.

چه کسی می‌تواند بگوید این بد است؟ چه چیزی در این میان شر است؟»