اگر من به دانشگاه بر میگشتم

چاپ شده در نشریه دانشگاهی


من الان نزدیک چهل سالمه. شاید به نظر شما پیر باشم ولی از نظر خودم فرق خاصی بین الان و سال های دانشگاه حس نمی‌کنم. شاید دلیلش کامپیوترها باشن که باعث می شن آدم همیشه با دنیای جدید در ارتباط باشه. شایدم یک جور نگرش به دنیا که سن و سال رو خیلی به رسمیت نمی‌شناسه. سال‌های دانشگاه برای من خیلی نزدیک به نظر می رسه و کاملا حس می کنیم همین پنج شش سال قبل بود که توی راهرو ها شیطنت می‌کردیم، بعد از حضور غیاب از پنجره فرار می کردیم یا دلمون خوش بود که قبل از حضور و غیاب خودمون رو به کلاس رسونده ایم یا موفق شده‌ایم سوالات امتحانی رو قبل از شروع امتحان پیدا کنیم. من تقریبا تمام مدت دانشگاه رو یا دودر میکردم یا به انواع تکنیک ها سر کلاس نمی اومدم و زندگی ام رو یا تو حیاط دور میزها می گذروندم یا تو سایت کامپیوتر در حال کشف چیزهایی که دوست داشتم؛ البته به جز قسمتی که به عشق و عاشقی می گذشت.

اون سال ها برای من بسیار جذاب و پر هیجان بود و اگر بهشون برگردم چیزهای بسیار کمی رو توش تغییر میدم. گفتم چیزهای خیلی کمی رو تغییر می‌دم؟ دقیقا. چیزهایی هست که تغییرشون می دم. من اگر به سال‌های لیسانسم که دانشجوی مخابرات بودم برگردم، مطئنا بهتر درس می خونم. مطمئن هستم اگر قصد شما اپلای کردن و رفتن باشه باید خیلی بهتر از من درس بخونین ولی من حتی در زندگی فعلی ام هم فکر می کنم کاش بهتر درس خونده بودم. حداقلش این بود که استرس شب های امتحان و فصل های امتحان رو نمی داشتم. یادمه روزهایی به انصراف فکر می کردم؛ فقط چون درست درس نمی خوندم. فکر کنم با هفته ای دو ساعت درس خوندن به راحتی می تونستم درس‌هام رو پاس کنم. شاید باور نکنین ولی من هنوزم گاهی خواب می بینم سر امتحان مغناطیس هستم بدون اینکه بلد باشم انتگرال بگیرم. خوب درس خوندن حداقلش این بود که این استرس رو از من دور می‌کرد.

همچنین اگر این سال ها در دانشگاه می‌بودم حتما مشارکت خیلی زیادی توی پروژه‌های اوپن سورس می‌کردم. من اون سال ها به عنوان فری‌لنسر رایگان برای شرکت ها و پروژه های مختلف کار کردم و رزومه ام خوب بود ولی الان به نظرم حل باگ های پروژه های بزرگ یا حتی مشارکت بزرگتر در اونها می تونه فوق العاده باشه. یک روش برای یاد گرفتن، کسب اعتبار، لینک عالی درست کردن و همچنین ساختن یک رزومه غیرقابل مقاومت برای هر شرکتی که دنبال نیرو باشه.

یک چیز دیگه که حتما می خوام در موردش حرف بزنم هم پایان نامه است. من یک پایان نامه راحت برداشتم؛ نتیجه هیجان انگیز بود البته ولی خود کار برای من ساده حساب می شد و توی چند شب تمومش کردم چون دقیقا تخصصم بود. من هنوزم طرفدار یک پایان نامه معقول و ساده هستم. شکستن شاخ غول جاش توی پایان نامه نیست – مگر اینکه بخواین باهاش مهاجرت کنین. قرار نیست پایان نامه تبدیل به یک منبع استرس بشه. اومدین دانشگاه که بهترین سال های عمر رو زندگی کنیم. دورانی که از دست خانواده راحتتر هستیم، دورانی که جامعه هنوز با ما کاری نداره، دورانی که اولین بخش زندگی مختلط ما است و دورانی که کسی نمی دونه چه ساعتی کجا هستیم و کنترل همه چیز تقریبا توی دستای خودمونه. من اگر به دانشگاه برگردم بازم مثل قبل تا جایی که بشه کشش می دم و ۵ سال و نیم دانشگاه می‌مونم. چی بهتر از دانشگاه؟ تازه اونم با حداقل استرس.

در ضمن این رو هم بگم که من با وجود معدل خیلی ضایع حدود ۱۲ در دوره لیسانس، چندین بیست مهم هم توی کارنامه داشتم که البته فکر کنم هر دو به یک اندازه خجالت آورن. بیست های من از درس هایی بود که کتابشون رو به انگلیسی می خوندم چون دوستشون داشتم. مدار منطقی، معماری کامپیوتر، میکروپروسسور و چیزهای مشابه. مطمئن هستم که اگر الان دانشگاه بودم کتاب‌های بیشتری رو از منابع اصلی می خوندم. اینجوری هم لذت بیشتری می بردم و هم استرس بلد نبودن پایه ها برام کمتر میشد. این بلد نبودن پایه‌ها بدترین بخش دانشگاه من بود. متاسفانه در سیستم آموزش داغون ما، پذیرفته است که شما با نمره ای مثل ۱۰ قبول بشین. مثلا توی دبستان شما اجازه دارین با حفظ کردن فقط نصف جدول ضرب (بخصوص مشهورهایی مثل پلنگ و شیش تا) نمره ۱۰ بگیرین و برین کلاس بعدی در حالی که در کلاس بعدی «انتظار» نظام آموزشی اینه که شما کل جدول ضرب رو بلد باشین. به نظرم این اصلی ترین استرس ما در تحصیل است. من می تونم بدون یاد گرفتن انتگرال دو گانه ریاضی رو با مثلا ۱۲ پاس کنم ولی بعد سر تمام واحدهایی که تصورشون اینه که چون من ریاضی رو پاس کردم پس حتما خدای انتگرال دو گانه هستم، عصبی باشم. همین اتفاق در رشته من یعنی مخابرات با درس معادلات دیفرانسیل افتاد. من ۳ بار دیفرانسیل رو افتادم و بالاخره با ترفندهای خاص بدون دونستن سری فوریه و دوستانش نمره ام رو گرفتم و چندین ترم سر سیگنال سیستم و بقیه درس ها عذاب کشیدم. من اگر به دانشگاه برمی‌گشتم غیر ممکن بود بذارم این تیکه تکرار بشه.

اوه… و با اینکه من در کلاس های فوق برنامه خیلی فعال بودم؛ اگر به دانشگاه برگردم از اونم فعالتر می‌شم. بهونه‌هایی مثل «درس زیاده» و اینها واقعیت ندارن. من تا جایی که می تونستم به کلاس های مختلف می‌رفتم. از موسیقی تا کوه و لینوکس و انواع مجلاتی که منتشر می کردیم و از همه باحالتر گروه‌های مطالعاتی. هدف تا حدی وسعت بخشیدن به دیدگاه آدم است ولی در واقع اون پشت مشوق اصلی دیدن آدم های جدید و پیدا کردن دوست های متنوع تر است. می دونین که چی می گم؟ (: من مطمئن هستم که کتاب های زیادی می خوندم تا بتونم بهتر حرف بزنم و جهان رو بفهمم و مطمئن هستم که اگر فقط دو سه روز پشت سر هم در دانشگاه بهم خوش نمی گذشت، سعی می کردم کشف کنم چرا بهم خوش نگذشته و چی رو باید تغییر بدم که بهم خوش بگذره. دانشگاه تقریبا بهترین شرایط ممکن رو داره. گفتم که؛ کسی با شما کاری نداره ولی شما می تونین با همه کار داشته باشین. من اگر دانشگاه بودم طولش می دادم و هر چقدر می تونستم متنوعش می کردم. ببینم شما چیکار می کنین.

رادیو شماره ۵۶ – داستان کوتاه «انسان ناخودآگاه» اثر «جی جی بالارد»

در این شماره ویژه از رادیو گیک، براتون داستان فوق العاده ای رو می‌خونم. داستانی که بر خلاف ظاهر علمی تخیلی‌ و اتفاق افتادنش در زمانی در آینده، در حال حاضر در جریانه ولی درست همونطور که فقط قهرمان داستان می‌فهمه چه چیزی داره توی تابلوهای سیاه می‌گذره، از بین ما هم عده خیلی کمی ممکنه واقعا متوجه اطرافشون باشن.

گوش بدین به داستان انسان ناخودآگاه از جی جی بالارد که من برای شماره ششم نشریه سلام دنیا ترجمه کرده‌ام.

مشترک رادیو گیک بشین


آر اس اس رادیو گیک

اپلیکیشن اندروید رادیو گیک

رادیو گیک در آیتونز

رادیو گیک در ساوند کلاود

اپلیکیشن iOS

با تشکر از همه دوستانی که برای اسپانسری اکانت رادیوگیک در ساوندلاکود پیشنهاد دادن. واقعا شاد کننده، انرژی بخش و روحیه دهنده بود برام و با تشکر از دوستی که در نهایت اسپانسر شد، باید بگم که این شماره قبل از اون ضبط شده بود و در نتیجه توش به این نکته اشاره نشده.

ballard

خوش باشین و خرم و رو به جلو (:

ما مشتری نیستیم، کالاییم. گپی با سایت میدان در مورد داده‌های بزرگ

توانا بود هر که دانا بود. این جمله شاید بهترین بیان وضعیت امروز ما در ارتباط با غول‌های اینترنتی‌ای همانند گوگل، فیسبوک و صنعت داده‌های بزرگ باشد. هر که در مورد ما بیشتر می‌داند، تسلط بیشتری بر ما دارد. رابطه‌ای که ما به عنوان کاربر با شرکت‌هایی همانند گوگل و فیس‌بوک برقرار کرده‌ایم به معامله‌ای فاوستی می‌ماند. معامله‌ای که ما در آن خصوصی‌ترین اطلاعات خود را در برابر تعدادی سرویس رایگان اینترنتی در اختیار این شرکت‌ها قرار داده‌ایم. اطلاعات خصوصی‌ای که اکثریت‌مان هیچ ایده‌ای نداریم که چه استفاده‌ای از آنها می‌شود و در اختیار چه کسانی قرار می‌گیرند. آیا چنین معامله‌ای عادلانه است؟ آیا کابران از ابعاد داده‌هایی که جمع‌آوری و پردازش می‌شوند باخبرند؟ آیا این تهدیدی برای دولت‌هاست یا فرصتی برای حکمرانی همه‌جانبه؟ از طرفی دیگر اگر داده‌های بزرگ و سرویس‌های اینترنتی مرتبط با آن لازم و به درد بخورند آیا آلترناتیوی جز آنچه غول‌های اینترنتی در برابرمان قرار می‌دهند قابل تصور نیست؟ به دنبال پاسخی برای این سوال‌ها با جادی، فعال و نویسنده در حوزه تکنولوژی و اینترنت گفتگو کردیم.

خوشحال می شم اگر علاقمند هستین گپ و گفت من با بچه‌های سایت میدان در مورد بیگ دیتا رو بخونین و نظراتتون رو بهمون بگین

توجه مهم: همونطور که حمید در کامنت‌ها تذکر میده، در این مصاحبه تمرکز روی جنبه‌های منفی کنترل اطلاعات کاربران توسط دولت‌ها و شرکت‌های بزرگه. بیگ دیتا مفهومی بسیار وسیعتر داره و در ترکیب شدنش با دیتا ساینس به کارهایی به نفع جامعه هم می‌رسه اما خب در اینجا به یک معنی خیلی خاص بکار رفته.

در كجای واقعيت جهان مجازی ايستاده‌ايم

چاپ شده در اعتماد امروز؛ عنوان هم از من نیست و حسابی ادیت شده نسبت به متن اصلی که اشکال خاصی هم نداره به نظرم چون خیلی چیزهاش هم باقی مونده (:

رهنمود سال ۲۰۱۴ اتحادیه جهانی مخابرات «ارتباطات باند پهن برای توسعه پایدار» است و این جمله تمام مسوولان كشور را به تكاپو انداخته تا در این مورد حرف بزنند. شركت مخابرات سیار از ضریب نفوذ ۸۶ درصدی تلفن موبایلش می‌گوید و آقای روحانی از نارضایتی‌اش از وضعیت پهنای باند كشور و لزوم توسعه به سمت نسل سوم و چهار موبایل. اما سرعت اسمی، همه ماجرا نیست.

شاید ابراز نگرانی رییس‌جمهور به دلیل آگاهی از این واقعیت باشد كه در حال حاضر كشور ما در پایین‌ترین رده‌های سرعت اینترنت قرار دارد و هر سال به عنوان یكی از سیاهچاله‌های اینترنتی جهان معرفی می‌شویم. ما یكی از پرمحدودیت‌ترین اینترنت‌های جهان را با قیمتی بسیار گران نسبت به درآمد شهروندان به آنان می‌فروشیم و سخت‌ترین موانع را سر راه كسب و كارهای اینترنتی ایجاد كرده‌ایم. هر كسب و كار اینترنتی باید سایتش را بر اساس مصوبه‌های‌ای. نماد طراحی كند و هر وبلاگنویس باید نسبت به ثبت وبلاگش در نهادهای مربوطه اقدام كند؛ كارهایی كه در هیچ كشور موفق در زمینه ‌آی‌تی مشاهده نشده.

از آن طرف بحث دایمی روی سرعت تكنولوژی‌هایی مانند نسل سه و چهار موبایل، موضوعی كاملا بی‌ارتباط با شرایط ما است. ما حالا هم دارای تكنولوژی‌های نسل دو و هفتاد و پنج و اینترنت‌های به اصطلاح پرسرعت یك مگ و دو مگ هستیم و عباراتی مثل «نسل سه و چهار» چیز عجیبی به این موضوع اضافه نمی‌كنند. مشكل اصلی اینجاست كه همان نسل دو و هفتاد و پنج موبایل هم تقریبا غیرقابل استفاده است و اینترنتی كه به نام یك مگ و دو مگ با هزینه‌های بسیار گزاف نسبت به درآمد مشاغل ما خریداری می‌شود فقط چند دقیقه در روز ممكن است به آن سرعت برسند و در مابقی مواقع با سرعتی بسیار كمتر كار می‌كنند و این از نظر سرویس‌دهنده و رگولاتوری كاملا طبیعی است. در این شرایط داشتن اینترنت نسل سه و چهار و پنج و شش درد خاصی از ما دوا نخواهد كرد چون برای من فرقی نمی‌كند اسم اینترنتی كه ارائه می‌شود یك مگ است یا ۱۰ مگ یا نسل سه یا نسل چهار؛ چیزی كه من می‌خواهم یك ارتباط پایدار و بدون مداخله با اینترنت است كه موضوعی است متنافر با نسل و سرعت آن. اما نكاتی برای امیدواری هم هست. رییس‌جمهور در مهم‌ترین قسمت سخنان دیروزش می‌گوید «حق ارتباط با شبكه اطلاعات جهانی را به عنوان یك حق شهروندی به رسمیت می‌شناسیم» كه قدم بسیار بزرگی است در كشوری كه بودجه‌های كلانی را صرف پیشگیری از دسترسی آزاد به اطلاعات كرده است. اینترنت در این منظر ابزاری است برای توسعه پایدار و مشاركت مدنی. در صورتی كه این بخش از تكنولوژی مد نظر رییس‌جمهور باشد، لازم است یادآور شوم كه با آمدن اینترنت آزاد حق انتقاد هم باید به رسمیت شناخته شود. گروه «یك حق بشر» تخمین می‌زند كه با افزایش دسترسی ۱۰ درصدی به اینترنت، ۱.۲۸ تا ۲.۵ درصد به درآمد ناخالص ملی كشورهای درحال توسعه اضافه خواهد شد. این افزایش به خاطر مشاركت بیشتر افراد، ارتباط دقیق‌تر آنها، پا گرفتن مدل‌های تجاری جدید و غیره و غیره است و اینها فقط در حالتی قابل اجرا هستند كه اینترنتی كه درباره‌اش آمار می‌دهیم، چیزی بیشتر از اسم‌های تبلیغاتی و دسترسی‌های محدود شده باشد.

به خانه بدون امنیت خوش آمدید؛ ویندوز ایکس پی به پایان عمر خود رسید

چاپ شده در روزنامه اعتماد امروز

ویندوز ایكس پی به پایان عمر خود رسید. ویندوزی كه خیلی از ما زندگی دیجیتال خود را با آن شروع كردیم و ویندوزی كه هنوز هم از رتبه سوم فهرست سیستم‌عامل‌های پر استفاده جهان پایین‌تر نیامده حالا مرده است. آخرین نسخه این سیستم عامل محبوب در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و در طول پنج سال گذشته، مایكروسافت حین اصرار دایم برای ارتقا به ویندوزهای جدیدتر، تنها به ارائه به‌روزرسانی‌های امنیتی برای آن اكتفا كرد. حالا این شركت می‌گوید كه ویندوز ایكس‌پی به پایان قطعی زندگی خود رسیده و دیگر هیچ شكلی از پشتیبانی و به‌روزرسانی شاملش نخواهد شد.

این اتفاق برای خیلی از ما فقط یادآور خاطره‌یی خوب از روزهایی دور است. احتمالا بسیاری از ما سال‌ها پیش با این ویندوز محبوب و منوی استارت دوست‌داشتنی‌اش خداحافظی كرده‌ایم. اما این سیستم عامل حتی اگر از چشم من و شما پنهان شده باشد هم هنوز در گوشه و كنار این دنیا زنده است. موسسه نت می‌گوید هنوز هم ۲۹٪ درصد كاربران اینترنت را استفاده‌كنندگان ایكس‌پی تشكیل می‌دهند ولی حتی این جمعیت عظیم هم همه ماجرا نیست. مكان اصلی ادامه زندگی این مرده متحرك، سیستم‌های حیاتی‌ای است كه مسوولان‌شان به این راحتی‌ها جرات تغییر به چیزی جدیدتر را ندارند.

برای یك لحظه در ذهن‌تان تصویر آخرین شعبه بانكی كه رفتید را تصور كنید و احتمالا یك ویندوز ایكس پی در گوشه‌یی حاضر خواهد بود. به فرودگاهی فكر كنید كه یك ویندوز ایكس پی نمایشگر اعلام وضعیت پروازهایش را نشان می‌داده و حتی اگر یك خودپرداز بانكی كرش كرده را ندیده‌اید، بدانید كه بسیاری از خودپردازها با این سیستم عامل كار می‌كنند. پایان عمر ویندوز ایكس پی برای این سیستم‌ها به معنای ادامه زندگی با سیستم عاملی است كه حفره‌های امنیتی آن تا دیروز دایما كشف و از طریق به‌روزرسانی‌ها خنثی می‌شدند اما از امروز دیگر هیچ كس حفره‌های امنیتی‌اش را خنثی نخواهد كرد.

پایان عمر ویندوز ایكس‌پی برای ما شاید تجدید یك خاطره باشد ولی برای كشورها و سازمان‌های بزرگ شرایطی بسیار بغرنج است. مهاجرت به یك سیستم جدید كاری وقت‌گیر، پرهزینه و پرخطر است و ماندن روی سیستم‌های قدیمی مانند زندگی در خانه‌یی است كه بارها مورد سرقت قرار گرفته و حالا پلیس اعلام كرده «ما دیگر هیچ مشكل امنیتی در این خانه را پیگیری نخواهیم كرد.»

ما در ایران با داشتن كوله‌باری از تجربیات تلخ از این سیستم عامل ۱۳ ساله و بدافزارهایش، حالا در شرایطی بسیار بدتر از قبل قرار گرفته‌ایم. مهاجرت از ایكس پی باید سال‌ها پیش در دستور كار قرار می‌گرفت و محصول پروژه‌های پرهزینه‌یی مثل «سیستم‌عامل ملی» باید چیزی قابل استفاده می‌بود. آلمان بسیاری از كامپیوترهایش را به لینوكس مهاجرت داده و دولت انگلیس در قراردادی پنج و نیم میلیون پوندی از مایكروسافت خواسته برای یك سال به ارائه خدمات امنیتی به كامپیوترهای دولت و بخش عمومی انگلیس ادامه دهد تا فرصت بیشتری برای مهاجرت داشته باشد. ما اما دستمال به دست در مجلس ختم نشسته‌ایم و به این فكر می‌كنیم كه بعد از مراسم، خانه‌یی برای رفتن نداریم.

چاپ شده در اعتماد: اطلاعات یعنی صلح

چاپ شده در اعتماد امروز به مناسبت کاندیداتوری اسنودن برای صلح نوبل ۲۰۱۴. خیلی سریع نوشته شده بود و به نظرم باید خیلی بهتر باشه اما خب روزنامه ها با کلمه کار می کنن و وقتی به پونصد رسیدین و هنوز حرف های اصلی موندن یا باید ببندین یا باید وقت داشته باشین برگردین قبلی ها رو کوتاه تر کنین و بخش های مهم رو طولانی تر.

دیروز دو سیاستمدار نروژی اعلام کردند که به شکل مشترک ادوارد اسنودن را به عنوان کاندیدای جایزه صلح نوبل سال ۲۰۱۴ معرفی می کنند. این دو سیاستمدار حزب چپ سوسیالیست در بیانیه‌شان اعلام کردند که اعلام خطر اسنودن نسبت به شنودهای گسترده و جمع آوری اطلاعات غیرقابل باور آژانس امنیت ملی آمریکا؛ دنیایی امن‌تر خلق کرده و باعث پایدارتر شدن مناسبات جهانی شده است.

اسنودن پیش از این هم در رقابتی مشابه شرکت کرده و در میان تعجب بسیاری از پیش‌بینی‌کنندگان، رقابت بر سر دریافت «تاثیرگذارترین شخصیت سال ۲۰۱۳ جهان» را به پاپ فرانسیس باخته بود. در آن جریان ادعای مجله تایم این بود که عکس روی جلد متعلق به تاثیرگذارترین «شخصیت» است و کمیته داوری رای داده بودند که اسنودن تنها اطلاعاتی بد حفاظت شده را منتشر کرده و در نقش یک «شخصیت» به اندازه پاپ تاثیرخبری نداشته است.

اما آیا اسنودن به عنوان یک شخصیت استحقاق دریافت جایزه نوبل را دارد؟ بله. اطلاعاتی که اسنودن منتشر کرد جهان را تکان داد و این تکان بدون شک تاثیری بسیار مهم در صلح و پایداری سیاره ما خواهد داشت. چهار سال پیش استدلال در این مورد که انتشار اطلاعات محرمانه دولت آمریکا می تواند باعث صلح شود کاری بود بسیار دشوار اما حالا با داشتن نمونه‌‌‌ای مشابه، دفاع از ادعای «افشای اطلاعات منجر به صلح می شود» بسیار ساده تر شده. چهار سال قبل سایت ویکی‌لیکس به همراه گاردین قدم به قدم و به شکل انتخابی و سانسور شده شروع به افشای اسناد محرمانه ای از جنگ‌های عراق و افغانستان کرد. واکنش دولت آمریکا بسیار منفی بود و ادعا می‌شد که این اسناد باعث خشونت‌های بیشتر و ضربان جبران ناپذیر به صلح و امنیت این دو کشور خواهد شد. چند ماهی نگذشته بود که یک اشتباه غیرقابل باور امنیتی از طرف یک روزنامه‌نگار، نسخه کامل و بدون سانسور کل ربع میلیون سند را در اختیار همگان گذاشت و ادعاهای «خطر تروریسم» به اوج رسید و حتی کسانی در آمریکا مدعی بودند که افشای این اسناد ضربه‌های غیرقابل باور تروریستی و نظامی به پایگاه‌های آمریکا وارد خواهد کرد و درخواست مجازات اعدام برای افشا کننده داشتند. اما حالا با گذشت چند سال شاهد هستیم که این حجم از اطلاعات نه فقط هیچ صدمه‌ای به صلح نزد و هیچ منبع افشا شده‌ای را مورد هدف تروریستی قرار نداد، که با نشان دادن واقعیت جنگ به مردم جهان و رای‌دهندگان آمریکا، باعث شد سیاستمداران تا حدی مجبور به تغییر روش‌های خود بشوند.

به ادعای سیاستمدارهایی که نام اسنودن را فهرست قرارداده‌اند، همین روند در مورد ماجرای اسنودن نیز اتفاق خواهد افتاد – حتی شاید قوی‌تر. چرا که گستردگی شنود انجام شده و تلاش غیرقابل تصور آمریکا برای دسترسی به اطلاعات حتی شهروندان کشورهای دیگر باعث خشم عمومی مردم و سیاستمدارهای کشورهایی چون آلمان شده است. نتایج اولیه این نارضایتی را در سخنرانی دو روز قبل اوباما شاهد بودیم. آمریکا زیر فشار دیگر کشورها و رای‌دهندگان داخلی تا حدی عقب خواهد کشید و کم شدن کنترل یک دولت بر ارتباطات جهانی با کمی متعادل‌تر کردن ساختار قدرت، صلح را به پیش خواهد برد و اسنودن حق دارد به عنوان نماد انتشار این اطلاعات، کاندیدای صلح نوبل ۲۰۱۴ باشد.

بطالت در دنیای دیجیتال

یکبار این مقاله رو اشتباهی قبل از اینکه توی روزنامه چاپ بشه منتشر کردم
حالا توی اعتماد چاپ شده و تکرارش می کنم

سانسور کردن این عکس یعنی سانسورچی حرفی می زنه که در صورت آزاد بودن حرف زدن دیگران، زنده نمی مونهصبح که از خواب بلند می‌شویم یکی از اولین کارهایمان رساندن خودمان به گوشی، تبلت یا حتی لپ تاپ و چک کردن ایمیل‌ها و فیسبوک و توییتر و هزار اعتیاد دیگر است. من که شخصا قبل از باز شدن درست چشم‌ها تبلت به جلوی صورتم رسیده و با اینکه می دانم هیچ اتفاقی در دنیا نیافتاده و هیچ ایمیلی آنقدر مهم نیست که خواندن حالا و ده دقیقه بعدش تفاوتی بکند، با اصرار یکی یکی همه اپلیکیشن‌ها را باز می‌کنم تا نکند ایمیل و توییت و فیسبوک چک نکرده، از تخت بلند نشده باشم. این ماجرا در لحظه به لحظه بقیه روز هم ادامه دارد. دائما پشت کامپیوتر و با هر بار دور شدن از کامپیوتر نگاه کردن به موبایل و تبلت. بالا پایین کردن فیسبوک و توییتر و چرخیدن در لیست بلند و بالای وبلاگ‌ها و گوش کردن به رادیوهای اینترنتی تا برگشتن به خانه و پریدن پشت لپ تاپ و به تخت رفتن با یک گوشی یا تبلت در دست.

آیا این پیگیری اخبار است؟ مطمئنا خیر. این حداکثر دیدن گذری اخبار یا غوطه ور خوردن در یک محیط پر از خبر. شبکه‌های اجتماعی پر از خبر هستند ولی اخباری پراکنده در مورد موضوعات متنوع به انتخاب دوستان و آشنایان؛ اطلاعات و اخبار زیادی دارند ولی چیزی نیستند که یک مشتاق خبر را راضی کنند. بودن دائمی در شبکه‌های اجتماعی و ارتباطات رایانه‌ای حتی یک ارتباط دوستانه هدفمند هم نیست چون هفتاد درصد ایمیل‌های دریافتی هر کدام از ما از کسانی است که دوست نداریم روزی زنگ خانه را بزنند و داخل بیایند و در فیسبوک و توییتر هم وضع ارتباطی ما بیشتر شبیه کسی است که در یک جزیره متروک گیر افتاده و از سر تنهایی پیامی را نوشته در یک بطری توی اقیانوس می‌اندازد تا ببینند چه کسی ممکن است آن را بخواند و لایکی بزند و نظری بدهد.

شاید بهترین اسم برای این پیگیری دائم شبکه‌های اجتماعی که همه به آن دچار شده‌ایم،، ولگردی دیجیتال باشد. نکته جالب این است که این ولگردی می‌تواند هر لحظه آدم را کلافه‌تر کند یا باعث شکوفایی و انرژی مضاعف شود. تحقیقی جدید در دانشگاه کالیفرنیا می‌گوید که گشت زدن در وب باعث بالا رفتن توان تصمیم‌گیری آدم‌ها و قوی شدن توان استدلالی آن‌ها می‌شود. این مساله نه به خاطر کسب اطلاعات بیشتر که به دلیل تقویت مسیرهای مغزی اتفاق می‌افتد. اسکن‌های مغزی این تحقیق نشان می‌دهد که تعداد مدارهای روشن شده حین گشتن در اینترنت حتی از تعداد مدارهای روشن به هنگام مطالعه هم بیشتر است.

این روزها مطالعات متنوع عصب‌شناختی که تلاش می‌کنند ظرفیت‌های عملیاتی مغز را افزایش دهند تاکید بسیاری دارند بر «بازی» و حتی از آن بالاتر «هیچ کار نکردن». این محققین به شرکت‌ها پیشنهاد می‌دهند که کارمندانشان را در ساعاتی از روز بیکار بگذارند تا مغز بتواند بدون هدف روشن بماند. گفته می‌شود این روشن بودن بدون هدف باعث روشن شدن مسیرهای عصبی‌ای می‌شود که در زندگی روزمره و شغلی، آگاهانه سراغشان نمی‌رویم و دقیقا به همین دلیل است که در هنگام «هیچ کاری نکردن» گاهی ایده‌های عجیب یا راه‌حل‌های بدیعی به ذهنمان می‌رسد که قبلا هیچگاه به آن‌ها فکر نکرده بودیم.

اما روی دیگر این سکه، کسالت است. درست است که کار خاصی نکردن با مغز و غوطه خوردن آزاد در فضای مجازی می‌تواند باعث تقویت ذهن شود، هجوم بی وقفه اطلاعات نامرتبط با همدیگر و در همان‌حال انتظار دائمی برای اینکه شاید صفحه بعدی که بازش می کنیم ما را شوکه ، خوشحال، آگاه، پیروز، پولدار یا هر چیز دیگر بکند بسیار خسته کننده است. ما از توییتر به فیسبوک به ایمیل می‌رویم شاید خبر فوق العاده ای بشنویم که اصلا هم نمی دانیم چیست. هر روز صبحمان را با این تلاش آغاز می کنیم و تا آخر شب در تلاش برای پیدا کردن چیزی که نمی دانیم چیست از این پنجره به آن پنجره و از این اپلیکیشن به آن اپلکیشن می رویم و در نهایت خسته ، کسل و ناامید می خوابیم.

درک این دو نوع بطالت در اینترنت می‌تواند کلید شادی و غم باشد. اگر با گشتن در اینترنت کسل می‌شوید ولی بازهم به اینکار ادامه می‌دهید با خودتان فکر کنید که واقعا مشغول گشتن به دنبال چه چیزی هستید و از حالا می توانم به شما قول بدهم که احتمالا پیدا کردن آن در دنیای واقعی عملی‌تر و راحت‌تر از پیدا کردن آن در اینترنت – آنهم در وسط توییت ها و آپدیت های دیگران – است. اما ولگردی‌تان در اینترنت و شبکه‌های اجتماعی باعث می‌شود احساس سرزندگی کنید و شاد و خرم باشید،‌ به شما تبریک می گویم چون این راز مهم را کشف کرده‌اید که «وقت تلف کردنی که باعث شده باشد خوش بگذارید، وقت تلف کردن نبوده است».

آزادی بیان در فضای خصوصی

چاپ شده در اعتماد

اکثر ما ایرانی‌ها درک صحیحی از مفهوم آزادی بیان نداریم. طبیعی هم هست. این مفهوم نه هیچ گاه تدریس شده و نه هیچ گاه تبلیغ. البته خوشبختانه این روزها افراد بیشتر و بیشتری المان‌های دموکراسی را پذیرفته‌اند و از چیزهایی مثل مردم‌سالاری یا آزادی بیان و اهمیت آن در جوامع حرف می‌زنند و دشمن را محکوم به عدم رعایت آن‌ها می‌کنند. اما مستقل از بحث استفاده ابزاری، چه ایراد دیگری به این بحث وارد است؟

بگذارید مثالی از دنیای خارج بزنم. مثالی که اجازه صحبت آزاد در مورد‌ آن را داریم. هفته گذشته شبکه اجتماعی توییتر برای اولین بار دسترسی یک کاربر به سایت را به درخواست یک دولت خارجی قطع کرد. کاربر مزبور در شناسه‌اش تبلیغات مربوط به نئو-نازی‌ها را ارسال می‌کرد و نوشته‌هایش پر بود از تبلیغات فاشیستی. این تبلیغات بر اساس رای مردم در آلمان ممنوع هستند. دولت آلمان با استناد به این قانون دموکراتیک، از توییتر خواست این اکانت را مسدود کند و توییتر به عنوان یک شرکت خصوصی آمریکایی پس از مدتی به شکلی نصفه نیمه اینکار را انجام داد؛ حالا دسترسی به آن شناسه از داخل آلمان ممکن نیست ولی بقیه مردم جهان می‌توانند توییت‌های فاشیستی آن را دنبال کنند.

آیا این نقض آزادی بیان است؟ برای ما آزادی بیان خیلی وقت‌ها «گفتن هر چیزی در هر جایی»‌ معنی می‌دهد که برداشتی کاملا اشتباه است. اگر من یک وبلاگ دارم و فقط به بخش خاصی از نظرات در آن اجازه انتشار می‌دهم، این سیاست وبلاگ من است نه نقض آزادی بیان چون کسانی که نظراتشان در وبلاگ من پذیرفته نشده حق دارند آن را جای دیگری بیان و حتی تبلیغ کنند. نقل قولی مشهور از قاضی دادگاه عالی آمریکا الیور هولمز می‌گوید «آزادی بیان این نیست که اجازه داشته باشید در یک سالن شلوغ فریاد بزنید ‘آتش’». آزادی بیان اجازه داشتن و تبلیغ عقیده است و به طور مشخص حقی سیاسی است.

حالا بحث را یک پله سخت‌تر می‌کنیم. در شرایط آزاد، قبول داریم که افراد یک کشور باید دسترسی برابر به رسانه‌های دولتی داشته باشند و بخشی از وظایف هر دولت باید دادن رسانه به عقیده‌های مختلف درون کشور و حمایت از رشد آن‌ها باشد. تنها محدودیت این جریان چیزهایی مانند نفرت پراکنی است و مکانیزم محدود کننده هم تنها و تنها قوانینی که در پروسه‌های دموکراتیک ایجاد شده و در پروسه‌های دموکراتیک قابل مخالفت و تغییرند. اما در مورد یک شرکت خصوصی وضع به چه منوال است؟‌ آیا سایتی مانند توییتر یا فیسبوک اجازه دارند تصمیم گیری کنند که چه چیزی در آن‌ها قابل انتشار است یا نیست؟ طبق بحث قبلی باید این اجازه را داشته باشند چون یک شرکت خصوصی هستند که حق تصمیم‌گیری در مورد محتوای منشتر شده توسط خودشان را دارند و اگر کسی می‌خواهد چیزی منتشر کند که خارج از این سیاست است می‌تواند سراغ سایت‌های دیگر برود یا حتی سایت خودش را ایجاد کند. اما! اما امروزه این شرکت‌های خصوصی عملا به بزرگترین رسانه‌ها تبدیل شده‌اند و انحصاری که دارند اجازه رقابت را تا حد زیادی حتی از دولت‌ها هم گرفته است. در این مورد خاص‌، توییتر صریحا اعلام کرده که درخواست دولت آلمان برایشان معتبر نیست و شناسه‌ها تنها پس از بررسی داخلی و اجماع درون‌شرکتی مسدود می‌شوند.

این تغییری بزرگ در وضعیت جهان غرب است. حالا شرکت‌های خصوصی کنترلی بسیار بیشتر از دولت‌ها بر چرخش اطلاعات و اینکه چه افرادی در کجای دنیا می‌توانند چه اطلاعاتی دریافت و ارسال کنند دارند. مثلا در حال حاضر بنا به تصمیم توییتر افراد آلمانی نمی‌توانند توییت‌های آن شناسه نئونازی را مشاهده کنند ولی بقیه جهان این حق را دارند و این مساله‌ای جدی است برای طرفداران آزادی بیان. شاید واقعا لازم باشد ملت‌هایی که آزادی‌های پایه‌ای آزادی بیان در کشورشان را تثبیت کرده‌اند به سراغ قدم بعدی بروند و قوانینی برای رسانه‌های جمعی تصویب کنند چرا که ظاهرا کنترل دولتی بر جریان اطلاعات دیگر نه تضمین کننده این است که چه چیزی دیده شود و نه تضمین کننده اینکه چه چیزی از مردم باید مخفی بماند.