راستش اول که دعوت صادق جم به شادنویسی رو دیدم، فکر کردم ربط داره به شادخواری؛ شراب خوردن با بهترین دوستان که البته احتمالا برای خیلی ها، با شب یلدا هم ارتباط تنگاتنگ داره.
اما بازی یلدایی قشنگتر بود
ایده این است که در شب یلدا، هر کس که وبلاگ دارد، مطلبی شاد بنویسد. این مطلب میتواند هر چیزی مثل یک خاطره شاد، یک حکایت شاد، یک لطیفه شاد، یک آرزوی شاد، یک تصویر شاد، یک فید فرفری شاد و هر چیز شاد دیگری باشد!
هاها… خب من بخوام به لحظات شاد زندگی ام فکر کنم، دوستانم در مرکزش هستن. چه کنارم باشن چه کنارم نباشن. چه بهشون دسترسی داشته باشن چه بهشون دسترسی نداشته باشم. من بهترین لحظات زندگی ام لحظاتی است که در باز می شه و بهترین دوستم از در می یاد تو. وقتی منتظرم، وقتی می شینم و حرف میزنم، وقتی شعر می خونم، وقتی می خندم و وقتی بحث های شیرین می کنم و وقتی لحظاتی دارم که فکر می کنم توی همه زندگیام ارزشمندترینشون بودن و هستن.
من کلا آدم شادی هستم. شادی رو دوست دارم و شاید یکی از اهداف زندگی ام است. شادی راحت. شادی شاد. شادی عمیق. شادی منتج از دیدگاه راحت به دنیا. نمی دونم. شادنویسی برای من راحته. تقریبا هر روزم. شاید مدتی باشه کم شده ولی به هرحال توی زندگی ام شادترین چیزها رو دارم و می دونم که باید خودم رو یکی از خوشبخت ترین آدم ها بدونم برای همه این منابع شادی… نمی دونم… شاید مطلبم بی سر و ته شد ولی خلاصه اش اینه که شادم.