شاید براتون عجیب باشه ولی گاهی اروپاییها و آمریکاییها از ما ایرانیها میپرسن «شما با شتر اینطرف اونطرف میرین؟». همین سوال رو ما از عربها داریم. بخصوص وقتی من هربار پیاده برای رفتن به اصلیترین مرکز توریستی دوحه یعنی سوق واقف (که الان صفحهاش رو به ویکیپدیا اضافه کردم) از کنار این صحنه رد میشم:
متوجه هستم که عکس بده ولی تنها زمانی میشه پیاده در این مسیر راه رفت و زنده موند که آفتاب قطر توی آسمون نباشه. اینجا یک محوطه بزرگ است پر از شتر و درست در کنار پارکینگ ماشینهای جلوی بازار سنتی. برای من همیشه سوال بود که این چیه؟ فروشگاه شتر؟ نمایشگاه شتر؟ پارکینگ شتر که درست کنار پارکینگ ماشین است؟ بذارین یک نگاه هوایی به محل بندازیم:
شترها جایی هستن که با فلش قرمز مشخص شده و فلش آبی هم سوق اصلی رو نشون می ده. بازار خیلی بزرگ نیست (حواستون باشه که کل قطر تقریبا یک میلیون نفر جمعیت داره). جلوی سوق کلی خانم با روبنده نشستن و غذاهای محلی میفروشن. روی میزهای پلاستیکی و قابلمههای خونگیشون. بازار دو بخش سنتی و مدرن است. توی بخش سنتی واقعا شبیه یک بازار یک شهر ایرانه. مغازههای نسبتا کوچیک که همه چیز می فروشن. هم فله هم تکی. از پارچه تا ادویه و اسباب بازی پلاستیکی و دمپایی و لباس و یک گذر مخصوص هم داره برای فروش حیوانات (از سگ و گربه تا پرنده و سمندر و لاک پشت حتی قورباغه!) سر کوچه طلافروشها هم یک شرطه (پلیس) ایستاده که البته نه اسلحه داره و نه احتمالا مواظب چیز خاصی است. توی شبهای تعطیل دو شرطه دیگه سر بخش توریستی ایستادن و اجازه نمیدن «آدمهای معمولی محلی مجرد» وارد بشن و فضا خارجیتر / خانوادگیتر میشه.
بخش توریستی یکی از خیابونهای عریضتر است (دقیقا نوک فلش آبی) که مسقف نیست و وسیعه و پر از فروشگاههای کمی لوکستر و البته رستورانهای خوبی از سراسر جهان و گاهی برندهای مشهور (مثلا بستنی بسکین رابینز) و روی میزهایی که بیرون رستورانها است رو گله گله آدمهایی پر کردن که اکثرا دارن قلیون میکشن (که اینجا بهش میگن شیشه).
بخش سبز اما جایی است که خوف میکنیم با رفتن. من دو بار مثل غریبهها رفتم تو و احساس بیربط بودن داشتم. مغازههایی بسیار بزرگ (مغاز در حد سالن پذیرایی) که اکثرا باز و قوچ و شاهین میفروشن و توشون در هر لحظه هفت هشت تا آدم پولدار لم دادن روی مخدهها و دارن حین چایی و قلیون، تلویزیون میبینن (معمولا شوهای عربی یا اخبار). کل مغازهها هم پر است از چوبهایی که روی زمین نصب شدن و روی هر کدوم یک پرنده شکاری نشسته که یک چیزی مثل کیسه روی سرش است. فضا اینقدر باکلاس بود که من حتی جرات نکردم برم تو درخواست گرفتن عکس بکنم (:
درست نوک فلش سبز، اشاره میکنه به یک میدون اسب دوانی کوچیک. یکی از دوباری که من اونجا بود یک شیخ کوچولو (در حد هشت سال) با خانواده در حال انتخاب اسب بود. اسبها رو از اسطبلهای مغازه میآوردن بیرون و بهشون میگفتن (؟) دور این میدون تاخت بزنن و آقا پسر میگفت که از دویدن این اسب خوشش اومده یا نه.
در برگشت با دوست بحرینیام گپ میزدم. گفت که این شترها احتمالا اینجا هستن تا فضای سنتی بازار رو حفظ کنن و پروژهای است از طرف شهرداری برای رونق دادن به توریسم. بخش دیگهای از این پروژه موسیقی زنده است در خود سوق در شبهای تعطیل. همین دوست اضافه کردم که اسبها مطمئنا اسب خوبی نیستن چون اسب خوب رو تو مغازه عمومی نمیفروشن. بخش مهمتر حرفش هم پول شویی بود. گفت که در کشورش اسب روشی برای پول شویی است چون ارزش واقعی نداره؛ نه میشه نگهش داشت و نه میشه استفادهاش کرد. شما یک اسب میخرین به ارزش مثلا یک میلیون دلار، بعد هدیه میدین به یکی دیگه و دست به دست میشه و بعدا گفته میشه که فلانی هم داده به فلانی و فلانی هم میگه خب اسب پیر شد فوت کرد یا اینکه الان سه تا بچه داره که هر کدوم یک میلیون میارزن (: حالا سازمان حسابرسی یک کشور غیرشفاف بیاد بشینه ببینه دقیقا چه پولهایی این وسط رد و بدل شده (((:
راستی! این سوق به خاطر تعداد زیاد ایرانیهاش به «سوق ایرانی» هم معروفه. کسانی که یکی دو نسله در قطر زندگی می کنن و عاشق شیرازن.
مرتبط:
– صفحه سوق واقف در ویکیپدیای فارسی
– فیلمی از بخش توریستی سوق واقف
– گشتی در سوقواقف. مرکز فروش حیوانات و پارچه