کتاب «گوگل چگونه کار می‌کند» – با هم کار کنید، غذا بخورید و زندگی کنید

page5_before_preface

و چه کسانی باید در این اطاقک‌های مربعی [Cubicles. به اتاقک‌های ساخته شده از پارتیشنی می گویند که معمولا شرکت‌های تکنولوژی به افراد فنی می دهند تا هم فضایی شخصی داشته باشند و هم از یکدیگر جدا باشند] فشرده باشند؟ ما فکر می کنیم به طور خاص برای تیم‌های مهم است که از نظر عملیاتی مجتمع و در کنار یکدیگر باشند. در بسیاری جاها، کارمندان بر اساس اینکه چه کاری می‌کنند از هم جدا می‌شوند و مدیران محصولات ممکن است در یکجا بنشینند و مهندسان در ساختمانی آنطرف خیابان نگهداری شوند. این معمولا برای مدیران محصول سنتی که اکثرا با PERT [تکنیکی مرسوم برای بررسی و بازبینی پروژه‌ها یا برنامه‌ها کاربرد دارد] و گانت‌چارت کار می‌کنند (ابزارهایی پیچیده و شدیدا مفید برای تجارت مدیریت پروژه) و بلد هستند خودشان را مجری سرسخت «برنامه رسمی»ای که مدیران بعد از دیدن چند اسلاید زیبای پاورپوینت که مدعی می‌شود بازدهی سود این برنامه بیشتر از هزینه capital hurdle rate شرکت خواهد بود تصویب کرده‌اند، مناسب است. این تیپ مدیرها آنجا هستند تا شانه به شانه برنامه تعریف شده، محصول را تحویل دهند و هر مشکلی را رفع کنند و «خارج از چارچوب فکر کنند [Think outside the box] (که اتفاقا به داخل چارچوب‌ترین اصطلاح همیشگی تبدیل شده) و چاپلوسانه به درخواست‌های دیرهنگام مدیرعامل پاسخ مثبت دهند و کشف کنند که چطور باید به تیمشان فشار بیاورند تا آن‌ها را انجام دهد. این یعنی مشکلی نیست و حتی گاهی خوب است که مدیران محصول در جایی جدا از مهندسان بنشینند، حداقل تا وقتی که می‌توانند درجریان به روزرسانی‌های وضعیت پروژه باشند و نبض محصول را در دست بگیرند. نه اینکه ما مخالف جدی این روش باشیم اما اجازه بدهید بگوییم که این شیوه کار یک مدیرمحصول قرن بیستمی است، نه مدیری از قرن بیست و یکم.

در قرن اینترنت، وظیفه یک مدیر محصول این است که با آدم‌هایی که طراحی می‌کنند، با مهندس‌ها و توسعه دهندگان چیزها برای ساخت محصولاتی فوق العاده همکاری کند. بخشی از این مساله مستلزم کارهای سنتی مدیریتی مرتبط با مالکیت چرخه تولید محصول، تعریف نقشه راه محصول، نمایندگی صدای مشتری و انتقال این مفاهیم به تیم و مدیران است. به هرحال اصلی‌ترین نیاز یک مدیرمحصول خلاق هوشمند یافتن بصیرت فنی لازم برای بهبود محصول است. این منتج از آشنایی با شیوه استفاده مردم از این محصول است (و اینکه این الگوهای مصرف چگونه روند تکنولوژی را تغییر خواهند داد) و همچنین ناشی از درک و تحلیل داده‌ها و مشتق از نگاه کردن به روندهای تکنولوژیک و پیش‌بینی کردن اینکه چگونه این تغییرات باعث تغییر در صنایع خواهند شد. برای انجام صحیح اینکار، مدیران سیستم باید با مهندس‌ها کار کنند، غذا بخورند و زندگی کنند (یا با شیمی‌دان‌ها، زیست‌شناس‌ها، طراحان یا هر شکل دیگری از خلاقان باهوشی که شرکت برای طراحی و تولید محصولاتش استخدام می‌کند).