صحبت خانم لیلی گلستان در تد اکس رو امروز شنیدم. ایشون آدم فعال و با سابقه ای هستن و بخشی از سازنده نسل امروز ما بودن ولی دو چیز رو به شکل عجیبی در سخنرانی شون دوست نداشتم: نفی رانت خانواده و تبلیغ بی اخلاقی.
راستش بهتره به جای نقد جملات ایشون در مورد خودم حرف بزنم.
- من در دنیای کامپیوتر آدم موفقی حساب می شم. اما چقدر از این موفقیت محصول تلاش شخصی است؟ اگر سخنرانی دراماتیک کنم می تونم بگم با اولین کتاب سی یک هفته خودم رو توی اتاق حبس کردم و فقط برنامه نویسی یاد گرفتم. یا مثلا بگم در به در دنبال یک کارت اساتید می گشتم تا بتونم قبل از بقیه برم نمایشگاه کتاب که یک کتاب خارجی که پشتش سی دی لینوکس هست رو بتونم بخرم یا وقتی فلانی گفت از خارج برات چی بیارم گفتم یک مودم می خوام یا اینجور داستان های مرتبط با «تلاش شخصی» ولی فراموش کنم بگم که از ۶ سالگی کامپیوتر داشتم و انگلیسی رو از بچگی بلد بودم و یکی بود که از خارج برام مودم بیاره و خط تلفن خودم رو داشتم برای زنگ زدن به بی بی اس ها و … این مهمل اگر تلاش کنی موفق می شی واقعا می تونه زندگی خیلی ها رو خراب کنه چون ممکنه کلی تلاش کنن و موفق نشن و بعد درگیر کلی فکر و خیال بشن. واقعیت اینه که اگر تلاش کنی، شانس موفقیتت می ره بالاتر و خب در این مورد من یا لیلی گلستان (که در خونه پدر با نقاشی های سهراب سپهری که مال پدر بوده گالری زده و به روزنامه ها گفته گلستان رو تبلیغ کنن) آدم های خوبی نیستیم که در این مورد اشک به چشم بیننده بیاریم که چطوری در شرایط سخت تلاش کرده ایم.
-
ترویج بی اخلاقی و گول زدن بقیه و تبلیغ کردن عقیده ای که می دونیم اشتباهه ولی کارمون رو پیش می بره شاید در جامعه ما بدترین کار ممکن باشه. اینکه با هر مکر و حیله ای و غیره «موفق» بشیم و این رو جوری دراماتیک تبلیغ کنیم که همه الگو بگیرن واقعا قابل دفاع نیست. مثلا من بیام برای شما بگیم که اینقدر علاقمدن به الگوریتم ها بودم که کتاب خارجی استادمون که تو ایران پیدا نمی شد رو بلند کردم یا برای آپگرید کامپیوتر پول نداشتم و درنتیجه پول دزدیدم تا بتونم یک مگ دیگه رم بخرم تا بتونم فلان مدل برنامه نویسی رو تست کنم و … و اینها رو جوری بگم که انگار یک قهرمان هستم که از هر کاری برای یاد گرفتن ابا نداره، به نظر خودم خیلی آدم کثیفی هستم و اثر بدی که به جا می ذارم بسیار مخرب برای جامعه است. اونم توی جامعه ما که دروغ گفتن و دزدی توش زرنگی است و روش مرسوم زندگی خیلی ها.
خلاصه کنم که داشتن یک خانواده حمایت گر جرم نیست ولی اینکه من نقش پدری که خونه و گالری و آثار سهراب سپهری و اعتبار مطبوعاتی اش رو برای موفقیتم استفاده کردم رو نبینم و بگم من تلاش کردم موفق شدم پس شما چرا تلاش نمی کنین؟ خیلی بی انصافیه و تبلیغ بی اخلاقی از بین برنده پیوندهای سازنده یک جامعه خوب.
وقتی توی مسابقه آشپزی شرکت می کنیم و من گوشت و ادویه رو دارم ولی یکی دیگه تازه باید بره از شکار توی جنگل و چیدن گیاهان صحرایی شروع کنه، حرف زدن از «ببین من چه فلفل هالوپینوی خوبی استفاده کردم ، پس تو چرا فقط ریحون گذاشتی؟» یا «تو خنگی که فقط آشپزی کردی، من به داور قول یه بوس هم داده ام» نهایت نفهمیه.