جادی هستم و صدای من را از فرودگاه بینالمللی دوبی میشنوید!
دیشب با خودم گفتم باید برم ته و توی این Zinc توی هتل کراون پلازا رو در بیارم. بالاخره هم ساعت یک و نیم نصفه شب با دو تا بطری خالی توی اتاق راه افتادم طرف زینک (: اوه راستی قبلش توی کانال یک تلویزیون که مربوط به امکانات خود هتل است چک کردم که درباره زینک چی می شه:
زینک محلی است برای تفریح. با DJ پر هیجان ما و همبازیهای خوبی که پیدا میکنید، پشیمان نخواهید شد.
لوگوی زینک یک خرگوش پشمالوی پاپبون دار است و در ورودیاش حفاظت شده با کلی گردن کلفت و به خاطر پلهها و پیچ راهرو، داخلش غیرقابل دیدن از بیرون.
اما برگردیم سر ماجرای ماوقع! اونجا بودیم که دیشب تصمیم گرفتم برم زینک و ببینم واقعا اونجا چه خبره. حداکثر این بود که یک ماءالشعیر میخوردم و میآمدم بیرون دیگر. دم در دو نگهبان چک میکنند که فقط ساکنان هتل حق وارد شدن داشته باشند (البته احتمالا همبازیها ساکن هتل نیستند) و بازرسی بدنی هم میشوید تا بدون بوق زدن از گیت عبور کنید! من که طبق معمول بدون بوق از گیت رد شدم ولی آن طرف گیت، با احترام برای دومین بار در زندگی این جمله را شنیدم:
اکسیوز می سر. بات من کن نات انتر ویت صندلز!
دفعه پیش بعد از شنیدن این جمله در ورودی بزرگترین دیسکوی خاور میانه، برای اعلام انزجار از تبعیض بر اا نوع کفش، مستقیم تاکسی گرفتیم و رفتیم کاباره تهران! اما اینبار که لیلا نبود، من هم خوابم میامد ضمن شوخی با نگهبان مربوطه و لبخند نزدن به خانمهایی که فکر کنم در بیرون در زینک برای آقایانی که به هر دلیلی داخل نمیشدند تور پهن کرده بودند، برگشتم به اتاق و خوابیدم تا زینک و هر کسی که من را با صندل راه نمیدهد، revenue از دست بدهد (: در فرم نظرخواهی هم برایشان نوشتم که با اینکه قانون قانون است و نظم و ترتیب مقبول ولی انتظار نداشته باشند بدون اینکه دلیلش را بدانم در دمای ۴۱ درجه صندل را کنار بگذارم!