سه گونه وبلاگ: مبتنی بر زندگی فرد، علایق فرد و موضوع خاص

می توان وبلاگ ها را اینگونه طبقه بندی کرد: وبلاگ های مبتنی بر زندگی یک فرد، مبتنی بر علایق یک فرد و وبلاگ های مبتنی بر یک موضوع.

وبلاگ مبتنی بر زندگی یک فرد: این شکل از وبلاگ مبتنی بر زندگی روزانه یا گذشته یک فرد است. نمونه این گونه وبلاگ ها بسیار زیاد هستند. کسانی که از زندگی شان می نویسند. کسانی هستند که خیلی ها وقت ها کلی پست دارند در این باره که «نمی دونم چی بنویسم» یا کسانی هستند که دائما به این و آن ایمیل می زنند که «به من لینک بده». این شکل از وبلاگ نویسی یک فایده بسیار بزرگ دارد: می تواند سندی باشد از زندگی انسان ها.

وبلاگ های مبتنی بر علایق فرد: در این سیستم که بیشتر وبلاگ های خوب ایران از آن تبعیت می کنند، یک فرد پشت وبلاگ قرار دارد که به خاطر علایق اش، در یک، دو یا سه حوزه می نویسد. ممکن است من هم از حقوق بشر بنویسم و هم آزادی بیان و هم تکنولوژی و هم جنبش های سبز و … این وبلاگ ها حتی اگر یک حوزه را پوشش بدهند بازهم تفکر نویسنده در آن ها بسیار پر رنگ است و مثلا اگر کیبردآزاد را یک نفر دیگر بنویسد، شما سریع متوجه خواهید شد !

وبلاگ های مبتنی بر یک موضوع: در این گونه از وبلاگ ها فرد دیگر دیده نمی شود و مطالب هستند که هویت وبلاگ را تعیین می کنند. این وبلاگ ها یک موضوع را پوشش می دهند و مرکزی می شوند برای کسب اطلاعات یا به روز بودن در آن حوزه. این دقیقا آن تعریفی از وبلاگ است که در ایران وجود ندارد و هنوز هم به شکل جدی شروع نشده. مثلا اگر کسی وبلاگی درباره دانشگاه محل تصیل اش شروع کند خودش در آن پر رنگ تر از دانشگاه است و معمولا هم تنها نویسنده. این گونه ازوبلاگ ها فرصت خوبی برای گسترش در ایران دارند، می توانند چند نفره باشند و توسط یک سردبیر به روز شوند.

شاید بعدا درباره انواع وبلاگ بیشتر نوشتم (: می تواند مفید باشد. باید توجه کنیم که وبلاگ کاربردهای بسیار زیادی دارد که در حال حاضر اکثر ما فقط جنبه شخصی آن را استفاده می کنیم.

خدمات دولت الکترونیک

چند وقتی است که در ایران دولت به فکر خدمت رسانی دیجیتال افتاده و مدعی است که در حال راه انداختن EGovernment است. کلیت این ایده خوب است ولی اشکال در آنجا است که مثل بقیه چیزها بدون درک جریان، فقط از عبارت تقلید می شود و بعد از گند زدن به مفهوم عبارت کل جریان لوث می شود.

پاراگراف تندی بود ؟ به دو تجربه من در بیست و چهار ساعت گذشته نگاه کنید:

  • خرید اینترنتی بلیت قطار. می خواستم برای دوستان سوییسی دو بلیت قطار رفت و برگشت به مقصد اصفهان بخرم. به سایت رجا رفتم ولی برای خرید از من شناسه و کلمه عبور خواست. زنگ زدم به دوستی که در راه آهن رده بالایی دارد و کلمه عبور و شناسه اش را قرض گرفتم و داخل سیستم شدم و قطارم را انتخاب کردم ولی موقع پرداخت نمی توانستم از کارت شتاب استفاده کنم. زنگ زدم و دوستم برایم این کار را هم انجام داد (ممنون دوست خوب!) تا اینجا جریان قابل پذیرش بود چرا که کارت های اعتباری هنوز در حال گسترش هستند ولی نکته وحشتناک اینجا بود که سیستم یک شماره سریال و شماره واگن و شماره صندلی را به من داد و گفت باید بروم از نمایندگی های فروش بلیت، بلیتم را تحویل بگیرم !!! خب اگر قرار بود همان روز تا یک دفتر فروش بلیت بروم، مثل آدم بلیت را از همانجا می خریدم و مثل آدم پول می دادم دیگر ! (تنها مزیت احتمالی این سیستم این بود که من می توانستم شب بلیتم را رزرو کنم)
  • پلیس بعلاوه ده / دفتر خدمات دولت الکترونیک. امروز صبح تصمیم گرفتم بروم گذرنامه بگیرم. این سرویس هم مشمول خدمات دولت الکترونیک است. دولت الکترونیک یعنی اینکه من به جای رفتن به یک اداره و انجام کارم باید بروم از پست مدارک را تحویل بگیرم. بعد بروم دفتر خدمات الکترونیک (که هیچ چیزشان شبکه ای نیست) بپرسم پول ها را باید به کجا واریز کنم. بعد بروم بانک پول بریزم. بعد بروم در صف پلیس بعلاوه ده (اگر بتوانم با سرگردانی در خیابان دفتری پیدا کنم)‌ بایستم و مدارکم را بدهم به آن ها تا با موتور سریع بفرستند برای اداره گذرنامه و بعد اداره گذرنامه جواب را برای من پست کند ! حالا شما پیدا کنید استفاده از تکنولوژی الکترونیک / مخابرات / شبکه را ! کاش به جای این روند احمقانه می توانستم مثل آدم بروم اداره گذرنامه مدارکم را بدهم و منتظر جواب پست بمانم.

یادداشت های شخصی احمدی نژاد

آقای احمدی نژاد هم به جمع وبلاگ نویسان پیوست ! اگر هنوز ندیده اید نگاهی به احمدی نژاد . ایران بیاندازید.

فعلا که چیز دندان گیری ندارد. فقط یک پست با سه چهار نظر گزینشی و چند لینک به خاتمی و رهبر و … . احتمالا جای خوبی است برای بررسی های آماری آینده (:


این روزها از ایمیل های اسپم لذت می برم ! دوست داشتنی است وقتی وقت ندارید و از برنامه ها عقب هستید و یکهو بیست تا ایمیل هم دارید و کشف می کنید که پانزده تای آن ها اسپم های هستند که از لای دست برنامه ضد اسپم تان در رفته اند ! در این حالت اسپم لذت بخش است.

امروز… لینوکس، شبکه، دفتر جدید و مهمان های خارجی

امروز اومدم به یک دفتر جدید. تمام مدت شدیدا مشغول شبکه اینجا بودم. جالبه و لذت بخش بود. با لینوکس و از طریق Masquerade شبکه رو به سرور و در نتیجه به اینترنت وصل کردم. چیزی است تقریبا شبیه به Internet Sharing ویندوز (اگر لازم بود شما هم اینکار رو انجام بدهید از این لینک عالی استفاده کنید: Linux IP Masquerade HOWTO.

برای خالی نبودن عریضه هم این عکس زیبا رو براتون می ذارم:


(لینک اصلی اینجاست که روند رشد دادن یکسری گیاه (ماش؟) در کیبرد رو نشون می ده : رشد دادن گیاه درون کیبرد. جالب بود و ارزش نقل در کیبرد آزاد رو داشت:‌ یک کیبرد سبز.

و در نهایت ! دوباره مهمان خارجی داریم. احتمالا تا وب لاگ دو نفره من و لیلا آماده بشه یکی دو قسمت اش رو همینجا می نویسم. این یکی مهمان ها دو نفر از سوییس هستند که با دوچرخه دارند از سوییس به ویتنام می روند ! بسیار دوست داشتنی، بسیار ورزشکار و بسیار سوییسی ! همه چیز را در مدرسه یاد می گیرند، از رقص و موسیقی گرفته تا اینکه شیر را در کدام قسمت یخچال بگذارند. بامزه گیشان هم به این است که خانم کارین (معلم دبستان) واقعیت های سوییس را رک و راست می گوید ولی آقای سم (تکنیسین برق و پست سریع دوچرخه سوار !) سعی می کند دائما از سوییس دفاع کند !

فعلا همینقدر بگویم که برای دچرخه سواری تهران شهر بدی نیست و سوییس همزمان هفت نفر شبه رییس جمهور دار د. سوییس یک کشور بسیار بسیار کوچک است که بیست و شش استان دارد ! بعضی استان ها چیزی بیشتر از یک شهر بسیار کوچک و دو دهکده نیستند. پایتخت سوییس (برن) فقط صد و خورده ای هزار نفر جمعیت دارد ! و فقط یک شهر دارای مترو است:‌ دو ایستگاه ! سوییسی ها باور نمی کنند که ما در مدرسه موسیقی یاد نمی گیریم و همه سوییسی ها در مدرسه دوچرخه سواری هم یاد می گیرند. حقوق زنان در سوییس چندان پیشرفته نیست و حتی بعضی از استان ها چیزی بیشتر از ده پانزده سال نیست که به زنان حق رای داده اند !

۴۰۴ – صفحه مورد نظر پیدا نشد


من آپاچی هستم ! همونی که وقتی فایلی می خوای می رم برات می یارم و نشونت می دم. اما این بار صفحه ای که خواسته بودی پیدا نشد. شرمنده! البته توی این مملکتی که هیچ چیزش سر جای خودش نیست ،‌ نمی دونم چرا باید انتظار داشته باشیم که این یک جا همه چیزش سر جاش باشه (:

به هرحال اگر فکر می کنی اوضاع جدی است و مهم یک ایمیل بزن به jadijadi روی جیمیل و خبر بده. اگر هم نه که از همین منوی بقلی برو مثلا صفحه اول یا بخش های مختلف یا هر جای دیگه که دوست داری (:

با اجازه ات من باید زود برم تا به درخواست های دیگه برسم. می بینمت. بای. راستی asl میدی ؟

نمودار نشان دهنده تعداد پست در هر ساعت با احتساب طبقه بندی

این کار نمایش نمودار میله ای تعداد پست در هر ساعت از شبانه روز یک وبلاگ به شکل جالبی در حال پیشرفت است. در نمودار مربوط به امیرپویان به این نتیجه رسیده بودیم که اگر بتوان موضوع را هم در نمودار گنجاند، نمودار شکل جالب تری پیدا می کند.

در آن پست گفته بودم که اگر کسی نمودار را می خواهد اطلاع دهد، یکی از داوطلبین وبلاگ «نوشته های پراکنده بچه مخفی» بود. این وبلاگ خوشبختانه هم آرشیو خوبی دارد و هم ساعت را نمایش می دهد و هم می توان از طریق بررسی لینک، به طبقه بندی (رسته درست تر است ؟ منظورم Category است) هر مطلب پی برد. دوباره برنامه را کمی پیشرفته تر می کنیم تا برود آرشیوها را بخواند و تعداد هر پست از هر طبقه بندی در هر ساعت از شبانه روز را در بیاورد. نتیجه طبقه معمول هیجان انگیز و زیبا است:

نمودار یک نمودار کلاسیک میله ای است که در هر میله رنگ های مختلف، طبقه بندی های مختلف را مشخص می کنند. مثلا به ساعت یک نصفه شب نگاه کنید. یک میله کوچک داریم که نشان از ارسال دو پست در ساعت یک نصفه شب دارد. یک پست قرمز (سرخابی؟ جگری؟ بنفش؟) است و یک پست آبی کم رنگ. به راهنمای جدول نگاه می کنیم و می بینیم قرمز یعنی طبقه بندی general و آبی کم رنگ یعنی طبقه بندی lovely ! نتیجه ؟ اگر تا نصفه شب بیدار باشید و پست بفرستید به احتمال پنجاه درصد احساسی عاشقانه دارید !

بقیه نمودار هم واضح است: بچه مخفی اصولا حوالی ساعت ۷ بیدار می شود (حتی یک پست هم ساعت شش صبح نفرستاده) و قبل از رفتن به مدرسه / محل کار وبلاگنویسی می کند (احتمالا حین خوردن صبحانه). تا ظهر وبلاگنویسی ادامه دارد (احتمالا اگر مدرسه رو باشد به خاطر تابستان) ولی بعد از ظهرها اصولا انگار سراغ اینترنت نمی رود.

نتیجه بامزه دیگر این است که بچه مخفی شب ها خوب می خوابد چون بیشترین پست های بامزه (funny) و عاشقانه (lovely) مربوط می شود به ساعات بعد از بیدار شدن و هر چقدر که از روز می گذرد، تعداد این پست ها کم می شود (رنگ های آبی کم رنگ و آبی پررنگ).

تحلیل های بیشتری هم می شود کرد که بیشتر مطلب را به یک مطلب طنز نزدیک می کند (: حتما یک پست درباره شیوه ایجاد این نمودارها خواهم نوشت. به هرحال این تحقیقات چیزی هستند بین برنامه نویسی شبکه و جامعه شناسی به همراه استفاده موثر از ابزارهای خوب لینوکس.

این جریان در حال گسترش است و من دقیقا نمی دانم چه کاربردهایی دارد. اگر کسی دنبال تحقیقی نزدیک به این جریان بود یا ایده ای داشت می تواند ایمیل بزند به jadijadi در گوگل. اگر هم کسی اطلاعات در مورد سایت خودش می خواست تماس بگیرد یا کامنت بگذارد. البته اول مطمئن شود که ساعت و طبقه بندی و اینجور چیزها در آرشیوهای سایت اش ذکر شده است.

نوشته ای دلگرم کننده برای پرستوی زن نوشت و هر فیلترشده دیگر

این نوشته ای است دلگرم کننده برای پرستوی زن نوشت که برای تکمیل مقاله «نوشته ای بیرحمانه تقدیم به پرستوی زن نوشت» در وبلاگ کوچه نوشته شده است.

کوچه درست نوشته. یک وبلاگ بعد از سانسور شدن نیمه جان می شود و به سختی زنده می ماند هرچند که به راحتی می توان نمونه هایی از وبلاگ های فیلتر شده ولی فعال و تاثیر گذار نیز نام برد.

کوچه می گوید وبلاگ ها آنلاین می میرند ولی به نظر من باید مطلب اش را تکمیل کند. فیلتر شدن ضربه روانی بدی به وبلاگ نویس می زند ولی نکته مثبتی هم دارد:‌وقتی فیلتر می شوید تازه می فهمید که دارید درست کار می کنید. فیلتر شدن وبلاگ را از خوانندگان اش دور می کند (طبق تجربه، خوانندگان تقریبا نصف می شوند) ولی به نویسنده نشان می دهد که کارش درست است.

درمورد بازی موش و گربه کاملا با کوچه موافقم. کار ما موش و گربه بازی با سیستمی نیست که این حق را به خودش می دهد که پول نفت مرا علیه من به کار بگیرد. من باید حقوق ماهانه ام را خرج گرفتن یک دومین جدید کنم در حالی که سیستم مقابل من، پول نفت سرزمین مرا حقوق می کند برای کسی که شغل اش خفه کردن صدای من است و مطمئنا در این بازی برنده او است.

فیلتر شدن سخت است ولی نباید با تکرار و دامن زدن به این سختی ها افراد را از ادامه راه مایوس کرد. وقتی کسی فیلتر می شود خودش به اندازه کافی ناراحت است و لازم نیست من با تکرار مشکلات، روحیه او را خراب تر کنم. وقتی کسی فیلتر می شود، باید نشست و همفکری کرد تا فیلتر به ضرر فیلتر کننده تمام شود نه به ضرر فیلتر شونده.

من اعتقاد دارم پرستو حق دارد حرف بزند،‌ پس وقتی فیلتر می شود باید اعتراض کنم. فیلتر کننده می خواهد پرستو حرف نزند و من می خوانم حرف بزند، پس من در راه حرف زدن اش تبلغی می کنم نه در راه مایوس کردن اش.

پرستوی عزیز !‌ من پیشنهاد می کنم:

  • یک سایت دیگر شروع کنی ولی نه با مطالب سابق. فیلتر کننده از نظر منطقی به خود حق می دهد که سایت دقیقا مشابه قبل تو را فیلتر کند ولی در صورت شروع یک سایت جدید باز باید بهانه جدیدی پیدا کند. این کاری بود که من کردم. خوانندگان ام از ۲۰۰۰ به ۴۰۰ تقلیل پیدا کرده ولی کار می کنم تا رشد کند.
  • با دیگر سایت ها همکاری کنی کلی سایت حرفه ای هست که در حوزه های خاص کار می کنند. مثلا سایت های زنان، حقوق بشر و … به راحتی می توان برای آن ها مطلب فرستاد
  • وبلاگ انگلیسی بزنی. تو حق داری حرف بزنی. سانسورچی اجازه نمی دهد سایت فارسی ات را داشته باشی. به نظر من حق داری برای مخاطب دیگری بنویسی. دردناک است برای هم زبان های خودت ننویسی ولی مسوول اش سانسور چی است نه تو.
  • یک پله حرفه ای تر بشوی. تو حرفه ای هستی ولی در وبلاگ نویسی فعال تر بوده ای. حدود ۶۹۹۹۹ نفر دیگر هم هستند که در این کار با تو همکار هستند. می توانی اصولا بیخیال این تیراژ ۲۰۰۰ تایی روزانه بشوی و وقت وبلاگ نویسی را بگذاری برای یک کار ریشه ای تر. مثلا نوشتن کتاب، نوشتن بیشتر در روزنامه ها و مجلات، ‌فعالیت های مدنی و …
  • اعتراض مدنی. سانسور در ایران وضعیت جالبی دارد. هیچ کس پاسخگوی چرایی نیست. در کم جایی از جهان دولت اینترنت را سانسور می کند ولی اگر به فرض در آمریکا مدرسه ای خصوصی سایتی را سانسور کند موظف است به کاربران توضیح دهد که چرا آن سایت سانسور است (مثلا بگوید که به دلیل مسایل جنسی یا توهین به اقوام یا …). در ایران می شود این را از دولت خواست که لااقل به صاحب سایت پاسخگو باشد که چرا سایت سانسور است. کارهای مدنی بسیاری می شود در باره فیلترینگ کرد.
  • گروه ایمیل تاسیس کنی. یک گروه ایمیلی، یک وبلاگ نیست. آدمهای زیادی نیستند که علاقمند باشند کلیه نوشته های یک نفر دیگر را در یک ایمیل روزانه بخواند. ولی می شود گروه های ایمیلی تخصصی درست کرد. مثلا گروهی که اخبار تخصصی یک حوزه را پوشش بدهد یا گروهی که برگزیده وبلاگستان در حوزه های مختلف را برای کاربران بفرستد.
  • علیه سانسور تبلیغ کنی. در ایران گروهی هستند که فکر می کنند سانسور خوب است. من با آن ها جنگ ندارم و چون قانون با آن ها است می پذیرم که در این قانون حق دارند سایت من را فیلتر کنند ولی شدیدا جزو حقوق شهروندی خودم می دانم که با قانون موافق نباشم و از آن انتقاد کنم و از مردم طرفدارش بخواهم درباره اش توضیح دهند. من حق دارم در عین پذیرش قانون با آن مخالف باشم و تبلیغ کنم تا روزی قانون تغییر کند. لازم است من توضیح بدهم که چرا سانسور برای جامعه مضر است،‌ چرا هیچ کشور پیشرفته ای سانسور دولتی ندارد، چرا نباید به بهانه امنیت، آزادی را لگدمال کرد و چرا سانسور مخالف امنیت انسان ها است نه مدافع آن. در حال حاضر حجم ادبیات مربوط به سانسور در ایران بسیار کم است،‌می توان از آزادی بیان دفاع کرد. باید این کار را کرد.

پرستو یا هرکس دیگری که فیلتر شده ای ! تو حق داری حرف بزنی. من قدرت زیادی ندارم ولی با همین قدرت کم از حق ات دفاع می کنم، می دانم سانسور شدن سخت است. می دانم سلب شدن حق آزادی اظهار عقیده تفاوت زیادی با سلب شدن حق تنفس ندارد.. چون اینها را می دانم لازم می دانم برایت بگویم که به آزادی کیبرد اعتقاد دارم. تا آن حد که شاید روزی سایت کیبردآزاد، انجمن کیبردآزاد باشد. پرستو و هر سانسور شده دیگر ! وبلاگ تو نمی میرد و اگر بمیرد، مطمئن هستم که وقت آزادتری خواهی داشت برای کاری بهتر. همانطور که من شخصا جادی.نت را کشتم تا کاری بهتر را شروع کنم و می دانم سانسورگر نگران است که اگر «سایت» کیبردآزاد بمیرد، چه چیزی ممکن است شروع شود. پرستو… دلگرم باش.

پ.ن. مقاله کوچه را می پذیرم. حرف هایش منطقی است. من عملا خواسته ام نوشته اش را تکمیل کنم. در همین رابطه نقدی بر نگاه به وبلاگ های زنان آلیس را هم بخوانید.