دولت می خواهد مسوولان سایت ها را پاسخگو کند

به نقل از خبرگزاری آفتاب و بی بی سی، آقای صفار هرندی (رییس سابق سپاه و وزیر ارشاد و فرهنگ اسلامی فعلی) خبر داده است که دولت طرحی دارد که طی آن مسوولان سایت های اینترنتی را وادار به پاسخگویی کند.

گفته می شود این طرح که در جمع دانشجویان بسیجی مشهد مطرح شده است در پاسخ به انتقاداتی است که از عملکرد احمدی نژاد در سایت ها مطرح می شود.

صفار هرندی چیز بیشتری درباره جزییات این طرح و شیوه وادار کردن مسوولان سایت ها (و وبلاگ ها؟) نگفته است ولی با توجه به اینکه سابقا زندانی کردن وبلاگ نویسان و فیلتر شدن سایت ها معمول بوده است، باید منتظر بود و دید این شیوه وادار کردن جدید چیست.

در عین حال پیشنهاد من این است که این پاسخگویی دو طرفه باشد. هر وقت دولت جواب وبلاگنویسان و منتقدان و دارندگان سایت ها را داد می تواند انتظار جواب شنیدن هم داشته باشد. در عین حال ایشان باید توجه کنند که پدیده وبلاگنویسی و داشتن سایت یک پدیده ثانویه در انتقادات مردم است. سایت و وبلاگ تنها رسانه است. یعنی وضع به این شکل نیست که یک عده وبلاگنویس و مسوول سایت مشغول شکایت باشند. مساله این است که یک عده از مردم مشغول انتقاد هستند و تنها رسانه در دسترسشان (در نبودن روزنامه و کنترل کامل تلویزیون و رادیو و …) فعلا اینترنت است. راه حل بستن اینترنت نیست، راه حل جواب به انتقاد است.

بعضی مواقع احساس می کنم نباید اینها را بنویسم چون بیش از حد بدیهی و ساده هستند. بعضی وقت ها هم احساس می کنم باید بنویسم چون به هرحال انگار عده ای متوجه اش نیستند یا خودشان را به نامتوجهیت می زنند.

دولت الکترونیک / کارت اعتباری و جامعه شناس مجازی

نمی خواستم این ماجرا رو بنویسم ولی چون مدخلی است بر یک مطلب بسیار جالب، درباره اش صحبت می کنم. یکی دیگر از نقطه ضعف های بسیار واضح دولت الکترونیک که در مطلب قبلی هم در کامنت ها به آن اشاره شد (نگاه کنید به کامنت خدمات دولت الکترونیک).

مشکل جدیدی که با اینهمه بوق و کرنای دولت الکترونیک به آن برخوردیم این کارت های اعتباری لعنتی هستند. بازهم دو نمونه برایتان مثال می زنم:

  • دوست های سوییسی هم کارت اعتباری ویزاکارت دارند و هم مسترکارت و به همین امید، پول زیادی همراه ندارند. حالا در تهران گیر کرده اند و هیچ بانک عریض و طویلی و هیچ شعبه ارزی ای هم نمی تواند چند صد دلار از ویزا / مستر کارتشان برای آن ها نقد کند. کار رسید به اینجا که ما به آن ها پول قرض می دهیم تا آن ها از اینترنت پول را منتقل کنند به یکی از دوستان زمان دبیرستان من در خارج از کشور و بعد یک روزی و روزگاری من پول را از دوستم بگیرم ! احمقانه است ولی شاید تنها راهی که کشف کردیم مطلب را تا آخر بخوانید. مشکل بالاخره حل شد. بامزه بود که یک شناسه اینترنت و یک دوست زمان دبیرستان و یک مسافر عازم به ایران بیشتر از بانک مرکزی توانایی دارند.
  • رفته بودیم شهروند برای خرید و اعتبارمان هم کارت های اعتباری ای بودند. سبد خرید که پر شد بلندگوی شهروند اعلام کرد:‌با عرض پوزش به دلیل قطع بودن سیستم کامپیوتری امکان خرید با کارت های اعتباری وجود ندارد

خب من هم می دانم که درست شدن این سیستم ها زمان می برد و مشکل است و فقط صد سال اول اش سخت است (:

اما نکته ای که اصولا برای گفتن اش شروع به نوشتن کردم: مهمان های جهانگرد سوییسی مان در بازگشت از اصفهان در قطار با یک آقای آلمانی آشنا شدند که پول اضافه همراه داشت و به دلیلی از ادامه سفر منصرف شده بود و می خواست به آلمان برگردد. دوستان ما دلارها را از او تحویل گرفتند و از طریق اینترنت خانه پول را به آن مرد حوال کردند:‌نتیجه منطقی اینکه آقای آلمانی یک ساعت مهمان خانه ما بود. این آقای آلمانی دکترای کامپیوتر دارد و به محض ورود محو تماشای چارت بزرگی شد که برای Penetration Test روی دیوار خانه ما بود (البته برای تزیی). در ادامه صحبت مشخص است شد که فرد بسیار جالبی است که در دانشگاهی در ترکیه درس های میان رشته ای درباره کامپیوتر، جامعه شناسی و فلسفه و روان شناسی می دهد.

جالب این بود که جامعه شناس فضای مجازی نبود بلکه برنامه نویسی بود که جامعه شناسی را دنبال کرده بود. درباره مفهوم کلمات در وبلاگ ها صحبت کردیم و درباره ویکی پدیا. این دومی خلاصه مقاله اش بود که به تازگی در کنفرانس eDemocracy پذیرفته شده بود و برای آن مجبور شده بود به ترکیه و آلمان برگردد. مرد جوانی بود با چشم های بسیار بسیار آبی و بدن لاغر و شکم بزرگ و بسیار علاقمند که انگلیسی را با لهجه آلمانی حرف می زد. این را نوشتم تا در پست های بعدی درباره نظریه اش درباره ویکیپدیا بنویسم.

مساله ریاضی: در خانه ما شش نفر آدم بودند. دو نفر به فارسی و انگلیسی صحبت می کردند. سه نفر به آلمانی و انگلیسی و یک نفر به فارسی و آلمانی !‌ ثابت کنید در هر لحظه حداقل یک نفر باید مشغول ترجمه باشد تا همه، همه حرف ها را بفهمند.

خدمات دولت الکترونیک

چند وقتی است که در ایران دولت به فکر خدمت رسانی دیجیتال افتاده و مدعی است که در حال راه انداختن EGovernment است. کلیت این ایده خوب است ولی اشکال در آنجا است که مثل بقیه چیزها بدون درک جریان، فقط از عبارت تقلید می شود و بعد از گند زدن به مفهوم عبارت کل جریان لوث می شود.

پاراگراف تندی بود ؟ به دو تجربه من در بیست و چهار ساعت گذشته نگاه کنید:

  • خرید اینترنتی بلیت قطار. می خواستم برای دوستان سوییسی دو بلیت قطار رفت و برگشت به مقصد اصفهان بخرم. به سایت رجا رفتم ولی برای خرید از من شناسه و کلمه عبور خواست. زنگ زدم به دوستی که در راه آهن رده بالایی دارد و کلمه عبور و شناسه اش را قرض گرفتم و داخل سیستم شدم و قطارم را انتخاب کردم ولی موقع پرداخت نمی توانستم از کارت شتاب استفاده کنم. زنگ زدم و دوستم برایم این کار را هم انجام داد (ممنون دوست خوب!) تا اینجا جریان قابل پذیرش بود چرا که کارت های اعتباری هنوز در حال گسترش هستند ولی نکته وحشتناک اینجا بود که سیستم یک شماره سریال و شماره واگن و شماره صندلی را به من داد و گفت باید بروم از نمایندگی های فروش بلیت، بلیتم را تحویل بگیرم !!! خب اگر قرار بود همان روز تا یک دفتر فروش بلیت بروم، مثل آدم بلیت را از همانجا می خریدم و مثل آدم پول می دادم دیگر ! (تنها مزیت احتمالی این سیستم این بود که من می توانستم شب بلیتم را رزرو کنم)
  • پلیس بعلاوه ده / دفتر خدمات دولت الکترونیک. امروز صبح تصمیم گرفتم بروم گذرنامه بگیرم. این سرویس هم مشمول خدمات دولت الکترونیک است. دولت الکترونیک یعنی اینکه من به جای رفتن به یک اداره و انجام کارم باید بروم از پست مدارک را تحویل بگیرم. بعد بروم دفتر خدمات الکترونیک (که هیچ چیزشان شبکه ای نیست) بپرسم پول ها را باید به کجا واریز کنم. بعد بروم بانک پول بریزم. بعد بروم در صف پلیس بعلاوه ده (اگر بتوانم با سرگردانی در خیابان دفتری پیدا کنم)‌ بایستم و مدارکم را بدهم به آن ها تا با موتور سریع بفرستند برای اداره گذرنامه و بعد اداره گذرنامه جواب را برای من پست کند ! حالا شما پیدا کنید استفاده از تکنولوژی الکترونیک / مخابرات / شبکه را ! کاش به جای این روند احمقانه می توانستم مثل آدم بروم اداره گذرنامه مدارکم را بدهم و منتظر جواب پست بمانم.