تاملاتی در باب تبلت

آیا شما به تبلت نیاز دارین؟

نچ! به نظر من هیچ کسی به تبلت نیاز نداره. البته در سطح بحث فنی. تنها حالت نیاز به تبلت در حال حاضر از نظر من، یک حالت روانی است. مثلا شاید یکی لازم داشته باشه برای شخصیت دادن به خودش تبلت بخره یا هر چی.

تبلت واقعا ممکنه به درد یک گروه خیلی خیلی کمی بخوره ولی راستش حدس می زنم اگر خواننده دائمی وبلاگ من هستین، مثل خود من، به تبلت نیاز نداشته باشین.

پس تبلیت نخریم؟

اگر هزینه اش براتون معقوله می شه به خریدش فکر کردم. من هم اخیرا یکی خریدم. مساله اینه که لازم نیست تمام خریدهای ما مبتنی بر نیاز باشن. به هرحال تبلت یک جاهایی مفیده. یک جاهایی هم کاربردهاش رو پیدا می کنه. شکی ندارم که برای کسی که لپ تاپ داره، تبلت نیاز یا ضرورت نیست اما باحاله و خب مثلا من ترجیح می دم نقشه محل اطرافم رو روی یک صفحه هفت اینچی یا نه اینچی ببینم تا یک صفحه سه یا چهار اینچی. یا مثلا کتابم رو روی یک صفحه شبیه کتاب بخونم.

اما…

مواظب سرمایه داری خبیث باشید

سرمایه داری موجود خبیثیه. بحث کمونیسم و عرفان و غیره نیست. بحث یک چپ انتقادیه. سرمایه داری خیلی ماهره توی اینکه به شما توضیح بده که اگر یک تبلت بخرین خوشبخت می شین. فکر می کنین اگر بتونین همه اش آنلاین باشین، دوست هاتون زیاد می شن (مراجعه کنید به تنهای ابدی)، بهتون می گه که دلیل کتاب نخوندنتون اینه که تبلت ندارین، بهتون می گه که فلان دوستتون که تبلت داره الان خیلی خوشبخته چون توی فلان سایت چک این کرده و شما جا موندین، بهتون می گه اگر عکس یک سیب درخشان روی دستگاهتون باشه جذابترین. همین الان بزنین یکی از شبکه های ماهواره ای، چند دقیقه بعد یک تبلیغ دیگه بهتون توضیح می ده که اگر این کالای خاص که تبلت گالاکسی باشه رو بخرین، شبیه یک آدم باحال می شین که از همزمان که از روی نقشه راه می ره، با دندون های سالمش لبخند به لب داره و اطرافش همه چیز درخشانه.

خلاصه حواستون به این سرمایه داری خبیث باشه. منهم تبلت دارم. نمی گم توی غار زندگی کنیم. نمی گم از جامعه مدرن خودمون رو جدا کنیم. ولی بشناسیمش. حداقل برای اینکه توی ذوقمون نخوره. از حالا بهتون بگم:

شادی درون آدم ها است نه در ابزارشون. نداشتن هیچ چیزی به نوبه خودش باعث غمگین بودن آدم ها نیست. اگر من فکر می کنم تبلت بخرم که کتاب بخونم باید ببینم در سال گذشته چند تا کتاب بوده که فقط چون تبلت نداشتم نتونستم بخونمشون. و به جاش چیکار کردم. اگر فکر می کنم یک ویلا باعث می شه دوستام رو بیشر ببینم، باید به این فکر کنم که چند بار با دوستام قرار گذاشتم و فقط چون یک ویلا نداشتم به هم خورده و غیره و غیره

خلاصه این سرمایه داری خیلی خوب بلد نیاز کاذب ایجاد کنه. مهمه اینه که حواس ما باشه که اینها نیاز نیستن. کشش دارن و شاید بشه باهاش کارهایی رو راحت تر کرد. فکر کنم سوفیا لورن می گه «پول خوشبختی نمی یاره ولی ترجیح می دم توی یک کادیلاک بدبخت باشم تا توی یک فولکس». منم موافقم. ولی اشتباهی که مواظبش مرتکب نشم، اینه که حواسم باشه که نیازهام دارن از کجا ایجاد می شن و چه ابزاری چه کمکی بهم می کنه.

چرا خودم خریدم

من برداشتم این بود که اگر یک دستگاه پرتابل زیر چهارصد تومن باشه که برام مثل موبایلم کار کنه من می خرمش. دلیلم؟ روزی بیشتر از سه چهار ساعت با اپلیکیشن های موبایلم کار می کنم پس چه بهتر که صفحه بزرگتری براش داشته باشم + سه تا کتاب داشتم که چون نسخه دزدی فرمت مناسب موبایلم براشون پیدا نشد نخوندمشون.

اینها رو جمع بزنین با روزی که فهمیدم تبلیت P1010 گالاکسی رو می شه خرید ۳۷۵ تومن. (لینک صفحه اش در دیجی کالا اینجاست ولی ظاهرا آخری اش رو من خریدم!)

این تبلت تا حد خیلی زیادی مثل گالاکسی تب است ولی سیم کارت بهش نمی خوره. برای منی که موبایلم رو همراهم دارم همین کاملا کافیه.

چرا این تبلت و مثلا نه آیپد؟

اول یک نگاه سریع به اون سرمایه داری خبیث اون بالا بندازین. من الان یک دیوایس دارم که خریدمش ۳۷۵ تومن. می تونم یک دستی نگهش دارم. موقع قدم زدم توی شهر حتی توی جیب جلوی شلوار جینم جا می شه (پونصد و یک می پوشم)، به طور کامل از فارسی و کیبورد فارسی ساپورت می کنه. با گوگل پلاس بدون مشکل کار می کنه. توش کامند لاین دارم و شل. می تونم مثل یک اس دی یا با اس اس اچ یا با سامبا یک دایرکتوری از کامپیوترم رو همیشه باهاش سینک نگه دارم. وزنش خیلی کمتر از یک غول ده اینچیه که باید مثل یک لپ تاپ باهاش کار کرد، یک نوتیفیکیشن سیستم بسیار کامل داره که باعث می شه تنظیم نور، جواب مسیج ها، کنترل آهنگ، روشن خاموش کردن جی پی اس، خاموش روشن کردن وایرلس، لاک کردن چرخش صفحه و غیره و غیره همیشه زیر دستم باشه، حق دارم روش هر برنامه ای که می خوام رو نصب کنم، از پورنوگرافی تا وی.ال.سی. و فایرفاکس و غیره و غیره.

برای من مهم بود که وسیله ام قابل حمل باشه. راستش یک تبلت ده اینچی برای من هیچ فرقی با لپ تاپم نمی کنه دیگه. بخصوص اگر وزنش نصف وزن لپ تاپ من باشه. من چیزی می خواستم که بتونم بذارمش توی جیبم و مثلا وقتی توی یک رستوران منتظر غذا هستم یا تو تاکسی جایی می رم بتونم درش بیارم. این شرایط باعث می شه هر چیزی که بالای هفت اینچ باشه از بازی خارج بشه. در ضمن اینو می شه یک دستی نگه داشت و این هم مزیت خیلی خوبیه.

علاوه بر همه اینها، من یک گالاکسی اس هم دارم به عنوان گوشی و چون شدیدا ازش راضی هستم ، منطقیه که انتخاب بعدی ام یکی دیگه از همون خانواده باشه.

نمی گم تبلت های خوب دیگه ای نیستن ولی هر کس باید بتونه کاربردهای خودش رو بسنجه و انتخاب کنه.

ببخشید رفیق

این مقاله در اصل جواب این کامنت بود. می دونم که کمی بی ربطه ولی خب نظراتم بودن (: اگر خلاصه اش می کردم می شد: تبلت باعث پیشرفت توی درس یا باز موندن ازش نمی شه. حداقل برای کسی که به یک کامپویتر دسترسی داشته قبلش. نظر من اینه که کسی از مخاطبین این وبلاگ واقعا نیازمند یک تبلت نیست ولی اگر حال می کنن و دوست دارن ببینن و داشته باشن و غیره و مشکل مالی هم ندارن خب چه اشکالی داره؟ فقط من شخصا از این ناراحت می شم که احساس کنم آلت دست تبلیغات و مد هستم و در نتیجه قبل از هر خرید توجه می کنم که به خاطر تبلیغه که دارم می خرم یا واقعا خودم برام جالبه.. که البته بازم می تونه محصول تبلیغ ها باشه ولی به هرحال بهش فکر می کنم.

بهره وری و سلامت در محل کار: خواب و اوپن آفیس

خوابیدن در محیط کار مفیده

سال‌ها قبل، کریگ یارد، موسس فلزات یارد در بریستول متوجه شد که بعضی از کارگرانش – که در سه شیفت کارخانه را به شکل بیست و چهار ساعته فعال نگاه می‌دارند – چرت می‌زنند. او در ۱۹۹۵ محیط کار را بازسازی کرد و اتاقی را با مبل‌های راحت به چرت زدن کارگران اختصاص داد.

یارد می‌گوید «مردم فکر کردند من دیوانه‌ام، حتی کارمندانم می‌گفتند ‘چکار می کنی؟!’». پانزده سال بعد، فلزات یارد رشد کرده و حالا تقریبا ۷۰۰ کارمند دارد و ۵۰۰ میلیون دلار سود سالانه و دارای دفترهای مختلف که هر کدام یک اتاق چرت زدن دارند.

اوپن آفیس برای مغز و کارایی بد است

منظور از اوپن آفیس (آفیس باز) شکل جدیدی از دفاتر است که در آن‌ها میزها کنار هم در یک سالن بزرگ قرار گرفته‌اند. این شکل از طراحی دفتر این روزها شکل اصلی طراحی دفاتر فعال است و غرفه های پارتیشنی قدیمی و کم کارایی به حساب می‌آیند.

تحقیقات متنوع می‌گویند که این شکل از دفاتر به خاطر ایجاد نویز و حواس پرتی‌های ناشی از سر و صدای دیگران راندمان کار را ۱۵٪ و سلامت کارمندان را ۳۲٪ کاهش می‌دهد. دکتر جل لویس – عصب شناس – که این تحقیق را رهبری کرده می‌گوید اگر شما در حال کار باشید و صدای صحبت یا زنگ تلفن بیاید، حتی اگر در آن لحظه متوجه نشوید راندمان کار شما را پایین خواهد آورد چرا که مغز به هر ورودی ای پاسخ می‌دهد. در ضمن نبودن پرایوسی کافی و ناتوانی نسبی در شخصی کردن محیط کار عامل دیگری است برای بالا رفتن استرس.

مشخص است که سلامتی ما برای شرکت‌های خبیث زیاد مهم نیست ولی امیدوارم در نبود اتحادیه‌های شغلی، حداقل افت ۱۵ درصدی راندمان کار عاملی شود که شرکت ها دفاتر را بهتر کنند. پیشنهاد بهینه، داشتن یک محیط کار شخصی به همراه فضاهای عمومی برای جلسات و کارهای تیمی و برین استورم است.

فیلم مستند: سکسی بودن کارها را آسان می‌کند

یک فیلم مستند جذاب از Bright Hand Pictures. اگر پهنای باند دارین به نظرم دیدن هشت دقیقه اش جالبه. هم موضوع جالبه هم اجرا. یک نفر خانم داره تست می کنه که آیا آرایش و لباس می‌تونه زندگی‌اش رو «ساده»تر بکنه یا نه. یکبار با آرایش سکسی می‌ره بیرون و یکبار با قیافه‌ معمولی‌اش که خودش هم تاکید می‌کنه کاملا خوبه و هیچ مشکلی نداره.

Documentary : Sexy Girls Have It Easy from Bright Hand Pictures on Vimeo.

عنوان این فیلم مستند هشت دقیقه ای، گویای نتیجه‌اش هست. بعد از یک روز از آدم‌ها درخواست چیزهای مجانی کردن، نتیجه اینه:

اگر خواننده منین که دیدگاهم رو در مورد اینجور چیزها می‌دونین:

  • این نتیجه برای یک جامعه جذاب نیست ولی قابل درکه
  • هیچ آدمی به ذاته خوشگل یا زشت نیست
  • معیارهای هالیوود برای زیبایی احمقانه است
  • ساخته شدن چنین فیلم مستندی کار بسیار جذابیه. حتی اگر نتیجه‌اش رو دوست نداشته باشیم

و البته بی‌غرضی نسبی آدم‌ها هم جذابه. فکر کنم توی جامعه ما اگر یک دختر سکسی به یک راننده تاکسی بگه مجانی می‌تونم سوار بشم یا مثلا به یک شیرینی فروش بگه کیک مجانی می‌خواد نتیجه تا حدی با این فرق کنه.

اخلاقیات در ایران وضعش واقعا خرابه و برای ماست مالی‌اش دائم تبلیغ می‌شه که «خارج» خیلی خیلی دیگه ناجوره. مثلا چند وقت پیش یکی از دخترهای ایرانی مجبور به مهاجرت، نوشته بود که از کمبود سکس رنج می‌بره و این نوشته بعد از مسخره شدن توی سایت‌های طرفدار نظام با کامنت‌های طرفداران سیستم بمباران شده بود که «شما مگه خارج نیستین؟ اونجا که پر سکس است.»

اون موقع دوست داشتم اینو بنویسم که حالا به این بهانه می‌نویسم: در تمام دنیا، اخلاقیات جنسی سالم‌تر از ایران بوده به جز عربستان سعودی. توی ویدئوی بالا می‌بینین که یک مرد برای یک دختر (در هر دو حالت اصطلاحا سکسی و اصطلاحا غیر سکسی) مشروب الکلی می‌خره ولی بهش می‌ده و بعدش هم دختره در حالی که حتی نوشیدن رو شروع هم نکرده جدا می شه و می‌ره خونه‌اش. اینجا ایده خیلی از ما اینه که اگر به یک خانم در حمل بار به خونه‌اش کمک کردیم حتما باید مارو دعوت کنه بالا.

یا مثلا در مورد دوست دختر و دوست پسر. نظر شخصی‌ام اینه که سکس توی غرب بین جوون‌ها خیلی مهجوبانه‌تر از اینجا پیش می‌یاد. اونجا برای یک پسر دبیرستانی اصلا عادی نیست که به یک دختر دیگه که تازه باهاش دوست شده در مورد علایق جنسی‌اش حرف بزنه و دو تا همکار هم اصلا دلیلی نداره حتما با هم دیگه شریک جنسی هم باشن چون با هم بگو بخند دارن. اینم بگم که توی اون غربی که تبلیغ می شه خیلی کثیفه پسرها هم مفهوم بکارت رو دارن و معمولا چه برای پسر چه برای دختر مهمه که اولین معشوقشون کی باشه.

چیزهایی که در مدرسه یاد نمی دهند

صحنه ای از فیلم مورد علاقه‌ام، مدرسه راک
مدرسه‌های ایران مثل بقیه مدرسه‌های دنیا چیزهای مزخرفی هستند. زحمات معلم‌ها و غیره به کنار ولی یک آدم معمولی دوازده سال به مدرسه می رود بدون اینکه یاد بگیرد در جامعه زندگی کند. احتمالا آخرین سه معادله سه مجهولی که یک نفر حل می‌کند در همان دوران راهنمایی است. آخرین جذر هم احتمالا در همان راهنمایی گرفته می‌شود و احتمالا من و شما هیچکدام عدد اتمی آهن را یادمان نیست و به زحمت ممکن است بتوانیم چهار کتاب از سمرقندی نام ببریم.

اما بعد از دوازده سال باید وارد جامعه بشویم. حالا بگویید برویم دانشگاه و بعد از شانزده، هجده یا بیست و دو سال درس خواندن با لیسانس، فوق لیسانس یا دکترا وارد جامعه بشویم… و تازه کلی چیز هست که بلد نیستیم. از یک چک نقد کردن در بانک تا قانون کاری که قرار است بر مبنایش کار کنیم تا حرف زدن با کسی که دوستش داریم.

ما در مدرسه و آن بیست و دو سال خیلی چیزها یاد می‌گیریم اما در خیلی چیزها هم کاملا بی سواد می مانیم. همین شد که تصمیم گرفتم این قوانین را برایتان بنویسم که قبل از ورود به جامعه مرورش کنید. زندگی جدی نیست ولی قانون های بامزه‌ای دارد که در مدرسه درسشان نمی‌دهند. این متن اولین بار در سال ۱۹۹۶ نوشته و چاپ شده و ممکن است بارها و بارها به فارسی ترجمه شده باشد ولی به نظرم ارزش دارم ترجمه آزاد خودم را هم بکنم.

قانون اول.

زندگی عادلانه نیست. اینهمه دین و بقیه داستان‌ها برای همین وجود دارند. یک نوجوان یا یک دکتر سی ساله که تازه در شرکتی استخدام شده دائم تکرار می‌کند که «این عادلانه نیست». شاید روزی ۸ بار. قانون اول را تکرار کنید «عدالت مبنای چیز خاصی در دنیا نیست.»

قانون دوم.

جهان واقعی ارزش زیادی برای شخصیت شما قایل نیست. بر خلاف مدرسه و خانواده که فکر می کنند شخصیت شما چیز مهمی است، برای محیط کار خروجی از همه چیز مهمتر است و هر کس قبل از اینکه محترم و متشخص باشد، باید کارا باشد. اگر فکر می کنید در مدرسه به شخصیت شما احترام نمی‌گذارند منتظر دنیای واقعی باشید تا نظرتان اصلاح شود. اگر فکر می کنید عدم احترام عادلانه نیست، به قانون یک رجوع کنید.

قانون سوم.

با خروج از دانشگاه یا مدرسه، ماهی یک میلیون درآمد نخواهید داشت و چیزی را هم طراحی نمی‌کنید. برای رسیدن به کارهای خوب باید مدت نسبتا زیادی تلاش کنید. اکثر چیزهایی که در دانشگا خوانده‌اید به درد محیط کار نمی‌خورند.

قانون چهارم.

اگر فکر می‌کنید معلمتان خیلی سخت گیر بوده، منتظر دیدن رییستان باشید. رییس شما بر خلاف معلم شما برای کار کردن با شما حقوق نمی‌گیرد.

قانون پنجم.

در بچگی همیشه کسی برای مقصر قلمداد بودن داشته‌اید. خانواده خوب نبوده یا معلم بد نمره داده. اما اگر بیست سی سالتان بشود و از دهنتان در بیاید که تقصیر مادرتان بوده که زندگی‌تان به هم خورده یا تقصیر مدیرتان بوده که حقوق‌تان کم است یا اخراج شده‌اید، همه به شما خواهند خندید. در دنیای واقعی خودتا مسوول کارهای خودتان هستید.

قانون ششم.

پدر و مادر شما قبل از به دنیا آمدن شما آدم‌های بسیار باحالتری بوده‌اند. روند خستگی و بی‌حوصلگی و بی‌هیجانی پدر و مادرتان از وقتی شروع شده که شروع کرده‌اند به حساب کردن پولشان برای خریدن پوشک برای شما، کار کردن برای مخارج تحصیل شما و وقت گذاشتن برای تمیز کردن اتاقتان. تمام مدتی که شما مشغول برنامه‌ریزی کارهای باحال زندگی‌تان بوده‌اید را آن‌ها مشغول فراهم کردن غذا و خانه و غیره برای شما بوده‌اند.

قانون هفتم.

مدارس سعی می کنند مفهوم رد شدن را ملغی کنند. تقریبا همه ورودی‌هایی که به تحصیل ادامه می‌دهند دیپلم می‌گیرند و تقریبا همه کسانی که وارد دانشگاه می‌شوند مدرک می‌گیرند. در جامعه تقریبا ده درصد آدم‌ها شغل ندارند و دنبال شغل می‌گردند. تعداد بیشتری هم در عشق و غیره شکست می‌خورند و کسی هم تلاش نمی‌کند برایشان کلاس تقویتی بگذارد.

قانون هشتم.

زندگی نه ترم دارد نه تعطیلی تابستان. از شما انتظار می‌رود از یک لحظه به بعد هر روز هشت یا نه ساعت کار کنید و هر چهار ماه یکبار هم وارد یک زندگی جدید نمی‌شوید. به قانون اول و دوم هم مراجعه کنید. از این به بعد باید کار کنید و کار کنید و متاسفانه کارهای خیلی خیلی کمی هستند که کاملا لذت بخش باشند یا از آن مهمتر به شما اجازه خودشکوفایی بدهند.

قانون نهم.

تلویزیون واقعی نیست. در برنامه صدا و سیما هر خانواده کوچک یک خانه زیبا دارد و یک ماشین و مسافرت. در هیچ برنامه تلویزیونی آدم‌ها یک سوم زمان سریال را سر کار نیستند و در سریال‌های ماه رمضان، همه مشکلات در روز بیستم به اوج می‌رسند و روز بیست و هشتم همه چیز حل شده و همه خوشحالند.

قانون دهم.

اکثر شاگردهای لوس کلاس و خودشیرین‌ترین‌ها یا خرخوان‌ترین‌هایی که زمان مدرسه می‌دیدید، در آینده یا رییس شما خواهند شد یا دارای بقیه موقعیت‌های خوب جامعه.

قانون یازدهم.

انسان نامیرا یا زودمیرا نیست. شما هم مثل اکثر آدم‌های دیگر باید تقریبا هفتاد هشتاد سال زندگی کنید و بعد بمیرید. تاتوی روی بدن، تا پیری با شما خواهد بود همانطور که مفاصل دردناک ناشی از ورزش نکردن. انتخاب با خودتان است ولی یادتان باشد که قرار است حدود هفتاد هشتاد سال همین بدن باشید.

قانون دوازدهم.

همه بالایی ها را بدانید و شاد باشید. زندگی کوتاه است. خانواده مزاحمند، کار سخت است و زندگی حوصله سر بر اما هر چقدر زودتر لذت بردن از زندگیتان را شروع کنید، بهتر است.

تکمله.

اینها همه و همه برای وقتی هستند که بخواهید در شرایط معمول جامعه بازی کنید. مطمئنا می‌توانید به انتخاب خودتان یک قدم عقب‌تر بروید و به تمام این قوانین به عنوان قواعد یک بازی نگاه کنید. بازی‌ای که می‌شود به آن داخل شد یا نشد. داستان مهم این است که مسخره داور نباشید و اگر وارد بازی «جامعه خبیث سرمایه داری»‌ می‌شوید حداقل بخش بیشتری از قوانینش را بدانید.

مایکروسافت در جمع اخلاقی‌ترین شرکت‌ها

موسسه Ethisphere هر سال فهرستی منتشر می کنه از اخلاقی‌ترین شرکت‌های جهان. هر شرکتی که احساس می‌کنه اخلاقی است می‌تونه خودش رو کاندیدای این فهرست کنه و بعد از بررسی‌هایی که به عمل می‌یاد ممکنه اسمش در این فهرست قرار بگیره.

امسال تقریبا ۳۰۰۰ شرکت کاندیدا شدن و از بینشون ۱۱۰ شرکت بدون ترتیب تحت عنوان شرکت‌های اخلاقی سال ۲۰۱۱ معرفی شدن.

در فهرست امسال ۴۲ شرکت غیرآمریکایی حضور دارن (که شش تاشون از ژاپن اومدن). اسم‌های آشنا برای من عبارت هستن از اکسنچر، آدیداس، ادابی، بست بای، کاترپیلار، سیسکو، فورد، گپ، جنرال الکتریک، هنکل، جونیپر، مایکروسافت، پپسی، تی موبایل، تگزاس اینسترومنتس، زیراکس و e‌Bay.

بله همین مایکروسافت که صاحب ویندوز است (: پدر کشتگی که نداریم. واقعا هم شرکت خوبیه. شاید براتون جالب باشه که اپل جزو شرکت‌های بد که حقوق کم می دن و اینجور چیزها طبقه بندی می شه ولی مایکروسافت در فهرست صد و ده شرکت اخلاقی جهان. اما خب کیفیت محصول ربط چندانی به اخلاقی بودن شرکت نداره (: بگذریم…

فهرست ۱۱۰ شرکت اخلاقی سال ۲۰۱۱

دختر شایسته آمریکا در سال ۲۰۱۱

تصویر بالا، دختر شایسته آمریکا در سال ۲۰۱۱ است. دختر برگزیده ایالت نبراسکا. گزارش‌ها می‌گویند:

او بعد از ظاهر شدن در یک بیکینی سیاه رنگ و سپس تغییر لباس به یک لباس شب سفید و نواختن یک آهنگ روی پیانو، نظرش در مورد ویکی لیکس را به حاضران اعلام کرد. ترسا سکانلان به مخاطبین گفت «این جریان حاصل یک دسیسه است و وقتی صحبت از امنیت ملی کشور باشد، باید پیش از فکر کردن به حق مردم برای دانستن، روی امنیت تمرکز کنیم چرا که بسیار مهم است که همه در مرزهای ما امن باشند و نباید به اینجور چیزها اجازه ظاهر شدن بدهیم و باید درست کنترل شوند.»

برای نمونه‌ ای دیگر درفشانی‌های دختران شایسته آمریکا، اگر پهنای باند قابل قبول دارید نگاهی هم به این ویدئوی سال ۲۰۰۷ بیاندازید.

تقسیم خودکار سرمایه‌داری

خلاصه است ولی دونستنش مهم: متوسط زمانی که هر سهم در وال استریت در دست هر سهامدار می‌مونه ۲۲ ثانیه است. بله! ۲۲ ثانیه.

بخش بزرگی از این جریان به معاملات کامپیوتری برمی‌گرده. به من و شما جوری می‌گن انگار که کل جهان توسط شرکت‌های بزرگی اداره می‌شه که از طریق خریدن و نگه‌داشتن اون سهام می‌شه جزوشون بود اما در واقعیت، برای جزو سیستم شدن نباید مالک یکی از این شرکت‌ها بشین بلکه باید با مالکیت اونها بازی کنید.

کامپیوترهای وال استریت، اخبار رو می‌خونن و کلمات اون رو استخراج می‌کنن و ربط اونها رو به اقتصاد می‌سنجن و سهم‌هایی رو می‌خرن و به طور متوسط ۲۲ ثانیه بعد، اونها رو می‌فروشن. مشخصه که من و شما هنوز می‌تونیم سهام بخریم و جزوی از سرمایه‌داری باشیم یا شم اقتصادی قوی داشته باشیم و توی طولانی مدت از سیستم سود کنیم ولی نباید فراموش کنیم که این روزها سهام‌ها دارن خود به خود دست به دست می‌شن و این یعنی مالکیت بر اساس اخبار و توسط کامپیوترها بین آدم‌ها تقسیم و بازتقسیم می‌شه و این یعنی بیشتر و بیشتر سیستم تصمیم می‌گیره متعلق به کی باشه و کی رو از بازی بیرون بذاره.