خاطرات سفر فنلاند – یادداشت سریع در فرودگاه استانبول

خب توی فرودگاه هستیم. تقریبا یک ساعت قبل رسیدیم. شدیدا بارانی و هوای بد و آدم‌های بد (: این فرودگاه حداقل امروز که اصلا جذاب نیست. حین گرفتن کارت پرواز یک دعوای حسابی شد (در حدی که مسوول جریان از طرف ترکیش ایر پلیس خبر کرد و دو نفری با هم نسبت به یک اقایی که از پرواز جا مونده بود برخورد خیلی بدی کردند). در این حین بقیه شدیدا منتظر پیشرفت کار بودند در حالی که دو سه نفر کارمند مربوط به صادر کردن کارت های پرواز بودند به کندی کار می کردند (:

بگذریم. خلاصه اینکه فعلا در انتظار هواپیمای بعدی هستیم که بیایم تهران. البته موقعی که شما این رو می خونید احتمالا من در خونه هستم چون همونطور که دوستان حدس می‌زنن اگر قرار باشه در فرودگاه گیت مربوط به یک کشور به اینترنت دسترسی نداشته باشه، گیت مربوط به پرواز ایران است (: آخرین گیت و دور از هر شبکه بی‌سیمی که قابل دریافت باشه. اوه اوه در باز شد! بریم سوار شیم.

موخره: ساعت چهار صبح به وقت تهران است و رسیدیم. هواپیما مزخرف. ایرانی ‌ها بدترین همراهان هستند در هواپیما. از مربا و تخته نرد می‌یارن تو تا سه دست کت و شلوار و درختچه مصنوعی. بعد از اول تا آخر مشروب سفارش می‌دن (از شراب و‌ آبجو تا ویسکی و ودکا) و به مهماندارها متلک می‌گن. همه هم کلی ادعا که عرب‌ها و «عثمانی»ها نفهم هستند و ایرانی‌ها از همه دنیا با هوش‌تر و باشعورتر. من یکی از مواقعی که از ایرانی بودن متاسف می‌شم، در پروازهای به سمت ایران است.

اما خبر خوب! خسته و کوفته کشور خودمون هستیم (: زندگی خودمون، دوستهای خودمون، عشق‌های خودمون و فیلم‌فارسی‌های خودمون. حرف‌های زیادی هم هست که باید از فنلاند بنویسم. فهرست اجمالی:

 دفتر مرکزی نوکیا زیمنس

 الکل در فنلاند

 نگاه دوم به فنلاند

و البته گل سرسبد گزارش‌ها:

 «در یک Adult Bar بیست و هفت سال به بالا چه می‌گذره» با عنوان فرعی «جادی در آلکاتراز»

پی.نوشت: اوه اوه یادم نبود در میهن اسلامی باید با فیلتر شکن وبلاگ بنویسم (:

خاطرات سفر به فنلاند – هلسینکی در یک نگاه


هلسینکی کلا ۵۰۰ هزار نفر جمعیت داره. یک پایتخت کوچیک و جمع و جور که کلش رو می شه راحت پیاده روی کرد. کل فنلاند هم ۵ میلیون نفر بیشتر نیست. آروم، ساکت و بدون هیچ صدای اضافی (: فقط به این فکر کنید که اکثریت جاذبه های توریستی یک شهر، در یک عکس قابل فلش زدن باشن (: اونهم عکسی با این مقیاس که توش خونه ها هم معلومه (:

دیشب (وقتی می‌گم شب یعنی حوالی ۵) رفتیم برای قدم زدن در شهر. برنامه خاصی نداشتیم. آدرس یک مغازه تاروت رو گرفته بودیم و به اون سمت رفتیم: پشت مترو،‌ پارک دایانا.

سوال کردن در این باره که «آیا باید تاکسی / اتوبوس سوار بشیم» چندان عاقلانه نبود چون طرف کلا با دست به سمت میدان اشاره می‌کرد. قدم زنان رفتیم و در کمتر از ده دقیقه رسیدیم. مغازه تاروت بسته است ولی در بخش جالبی از شهر هستیم. ساختمان‌ها قدیمی‌تر، کوچه‌ها بیشتر و ماشین‌ها کمتر (:

به عکس بالا نگاه کنید: راهنمای توریست‌ها برای شهر هلسینکی. شهری که در نصف روز می‌شود همه‌اش را پیاده چرخید و همین پیاده روی کوتاه ما تقریبا نصف شهر را پوشش داده. پر از کافه، بار و آرایشگاه. به قول استاد سینا، شهری که خانه‌هایش فقط خانه است. در تهران خانه‌های ما آشپزخانه است، خانه سالمندان است، موزه است، انباری است، مهدکودک است، سالن مهمانی است و … . اینجا خانه‌ها فقط خانه هستند (اگر قیمت می‌خواهید متری ۴ هزار یورو (: ))‌ و خیابان پر است از بار و غذافروشی و آرایشگاه.

پلیس کم است ولی تنوع آدم‌ها زیاد. از Gothها گرفته که این شکلی هستند


تا پیرزن‌های شیکی که پیاده دارن احتمالا می‌رن مهمونی. اینجا تنوع واقعا پذیرفته است. اوه! امروز یکی از خوانندگان، ایمیل زده که در دانشگاه هلسینکی در اسپو است. الان می خوایم بریم ببینیمش. فعلا تا همینجا رو پست می کنم و می ریم به دیدن این دوست خوب و بعدا بقیه داستان شهر گردی رو پی می گیریم!

وضعیت اینترنت در فنلاند، هتل و شرکت نوکیا زیمنس

خب انگار نوشتن از سرعت اینترنت در جاهای مختلف داره به یک سنت تبدیل می‌شه. دوستان می‌گفتن چرا از سرعت اینترنت در فنلاند نمی‌نویسم. فکر می‌کردم واضح باشه. این سرعت ما در هتل است؛ اینترنت رایگان:


بعله (: تقریبا دو مگابیت دانلود در ثانیه یا به عبارت دیگه یک سی دی در ۴۰ دقیقه دانلود می‌شه (دوبرابر سرعت لازم برای دیدن فیلم). و اینهم سرعت ما در سر کلاسی که الان نشستیم:


واو… ۶۴۰۰۰۰۰ بیت بر ثانیه که می‌شه ۴۸ مگ در دقیقه! یعنی یک سی دی در ۱۲ دقیقه دانلود می‌شه! چیزی برای دانلود ندارید؟

ماجراهای سفر به فنلاند – روز اول


تابلوها اکثرا به فنلاندی و یک زبان دیگه (سوئدی؟) هستن و در واقع ما زیاد چیزی ازشون سر در نمی‌یاریم. نتیجه‌اش اینه که ما نفهمدیم این ساختمون مجلسه یا یک بنای تاریخی یا هر دو. جلوش انگار یکسری تابلوی انتخابات است و حزب کمونیست با داس و چکش طوری اش همیشه معلومه (: بقیه هم همه به فنلاندی تبلیغ کرده اند (: در کل جایی مثل هلند خیلی خارجی فریندلی تر است تا اینجا. در واقع اینجا خیلی آروم ساکت و معمولی است.

خب دیگه چی بگم؟ واقعا حرف خاصی ندارم. اینجا حداقل در یک روز کار معمولی «خبری» نیست. صبح شش و نیم بلند شدیم و تا هفت صبحانه خورده از هتل رفتیم بیرون. هوا تقریبا تا ساعت ۹ که سر کلاس نشسته بودیم روشن نبود (:‌ اصولا در طول روز هم چندان «روشن» نشد. تا چهار و نیم کلاس بودیم و بعدش با اتوبوس برگشتیم هلسینکی و هتل.

مرکز نوکیا زیمنس توی یک شهر علمی به اسم اسپو است. نزدیک هلسینکی. اصولا اینجا مفهوم شهر مثل شمال است؛ شهرهای کوچیکی که با خونه به هم وصل شدن. برای رفتن به هلسینکی یک اتوبوس و یک قطار سوار می‌شیم که کار خیلی سختی نیست. وقتی وارد اسپو شدیم دنبال جمعیت به طرف کلی ساختمون خوشگل رفتیم و اونجا من هی ساختمون‌ها رو نگاه می‌کردم که ببینیم کدوم مال نوکیای ما است. بعد یکهو متوجه شدم که کل این بخش «شهر» مال نوکیا است و همه ساختمون‌ها بخش‌های مختلف نوکیازیمنس (: کلی حال داد.

معلم ایتالیایی است و به قول خودش از لهجه‌اش معلوم. دستگاه‌ها جذابند (f5) و کلاس مرتب و منظم. ناهار رو در رستوران مرکزی می‌خوریم که خیلی باکلاس و باحاله (:‌ به هرحال رستوران یک شرکت بزرگ در یک کشور جهان اولی شیک است (: ولی خیلی جوگیری نیستیم. هرچند که هر در و هر آسانسور رو باید با یک ژانگولر باز کنیم یا راه بندازیم ولی خب در کل جای جالبیه.

دیگه چی؟ خبری نیست. در اتاق هتل هستیم. کمی استراحت تا رفتن به یک قدم زدن کوتاه در هلسینکی. کمی اطلاعات درباره لیکور کسب کردیم و کمی تنبلی. از ساعت ۶ هوا تاریک بود. واقعا چیزی ندارم بنویسم. شاید فردا اتفاق دیگری در جریان باشه (: راستش اصولا نمی‌خواستم بنویسم ولی لازم دونستم برای بهترین دوستانم حرف بزنم (:

اینهم عکس مسیری است که ازش می‌ریم اسپو. هوا بارانی و به نظر ما دوست داشتنی (:


ماجراهای سفر به فنلاند – در راه جهنم !

نصفه شب است. یعنی در اصل حوالی صبح. یکربع مونده به پنج و ما به قول خارجی ها Check In کردیم. اما به کجا؟ روی بلیت ترکیه که البته روی مقوای ایران ایر چاپ شده که نوشته جهنم!


هنوز نمی دونیم وضع اینترنت چطور خواهد بود و چقدر می‌تونم بنویسم. منطقا باید در کشور تکنولوژی‌ها، اینترنت راحت پیدا بشه. حالا اگر بشه گزارش‌ها رو خواهم نوشت. فعلا برنامه‌ها اینه:

 با کشتی تفریحی یک سر بزنیم به سوئد

 شهر رو ببینیم

 بریم بار یخی (پنج درجه زیر صفر!)

 غیره

ماجراهای سفر به فنلاند – اینترنت در فرودگاه استانبول ترکیه

خب رسیدیم فرودگاه ترکیه. از اونی که فکر می‌کردیم گرمتره و پالتوها روی دستمون مونده. مثل همیشه چیزهایی که ندیدیدم رو می بینیم. غرفه مشروب‌ها واقعا قشنگه (: طراحی بطری هم باید یک رشته دانشگاهی باشه به نظرم (: اوه… ویسکی چهارصد یورویی می‌بینیم و یک میز برای تست مشروب. البته ما تست نمی‌کنیم ولی جالبه که مثل لوازم آرایش و عطر و اینها، برای مشروب هم تست گذاشتن. به روال سابق، سرعت اینترنت رو چک می‌کنم. سریعه:


یک ساندویچ خوشگل می‌بینیم که ده لیر است: شش هزار تومن. منصرف می‌شیم (: تقریبا یک ساعت دیگه پرواز به هلسینکی که دیگه انتظار داریم یخبندان باشه (:

وضعیت ما در فرودگاه مهرآباد تهران و اینترنت هتل شایگان

دو ساعت بعد از مطلب وضعیت اینترنت در فرودگاه مهرآباد تهران ما هنوز در فرودگاه هستیم.

درست بعد از اینکه بخش قبلی رو نوشتم و کامپیوتر رو بستم و تنظیم کردم که پست فردا منتشر بشه، برق رفت! یکی داد کشید «بزن دست مرتب رو!» و با خنده و شوخی مردم چند لحظه بعد برق دوباره اومد و دوباره رفت و دوباره اومد و دوباره رفت و دوباره اومد.

کل تابلوهای اعلام و راهنما خاموش شد و یک ربعی همه چیز درهم و برهم بود بعد که برق اومد و تابلوها به جمال Booting Windows و There are unused icons on the Desktops و … روشن شد، نه خبری از پرواز ما بود و نه خبری از پروازهای قبلی! کلا یک ساعت از پروازهای فرودگاه غیب شده بودند و در تابلوی راهنما، اولین پروازها مربوط به ساعت ۵ بود! بعد از کلی پرس و جو هم هیچ خبری نشد!

از سپاهی‌ها پرسیدیم خبری نداشتند، از لباس شخصی‌ها پرسیدیم خبری نداشتند و دیگه هیچ کسی نبود که ازش چیزی بپرسیم! در نهایت از گیت ورد خارج شدیم و رفتیم پیش رییس فرودگاه! اونهم گفت بریم پیش هواپیمایی کیش ایر و دفتر اونها گفتند که پرواز مشکل فنی داره و مشکل فنی هم هیچ وقت رسما اعلام نمی شه ولی ما امیدوار باشیم که تا یکربع دیگه اعلام بشه که چه خبره! خلاصه بعد از یکساعت و نیم یک هواپیمای داغون پیدا شد و سوار شدیم و ما رو آورد کیش (:

الان هم در هتل شایگان هستم و روز اخر است و در حال جمع کردن وسایل برای برگشت که من یک وای فای باز پیدا کرده ام به اسم KFZO-Hotspot و به اینترنت وصل شده‌ام و دارم صد و خورده‌ای ایمیل رو دانلود می کنم‌ (:


همونطور که می بینید اینترنت خوبی است و سانسور هم نشده و مثل حدود ۱۶۰ کشور دیگر جهان،‌ به کل اینترنت دسترسی دارید. وقتی فیلتر نیست انگار خارج از ایران و عربستان و چین و کوبا هستیم (:

وضعیت اینترنت در فرودگاه کیش

واو.. بعد از سرعت بیش از حد کند فرودگاه مهرآباد، جزیره ثابت کرد که اینترنت فوق العاده داره و نشون دادیم که با یک هزینه کم می شه فرودگاه رو از این رو به اون رو کرد. توی فرودگاه کیش، اینترنت رایگان دو مگ داریم! اینهم اسکرین شات:


کلا اینترنت، چیز گرونی نیست. با هزینه‌ای معادل ۵۰ تومن در ماه می‌شه به یک مکان عمومی مثل کافی شاپ یا ساختمون یا سینما یا کتابفروشی اینترنت خوب و رایگان داد. برای جاهای بزرگتر که کاربران بیشتری دارند، ممکنه این عدد دو، سه یا چهار برابر بشه اما در مقابل قدم بسیار مثبتی است در کاربری مفید یک مرکز. دیدن هر کافی شاپ یا سینما یا مکان عمومی که اینترنت خوب داره برای من یک لذت است (:

شاید فکر کنید در صورت داشتن اینترنت سریع،‌ همه مثل دایناسور شروع به دانلود می‌کنند و اینترنت دیگه سریع نخواهد بود. چند تا جواب هست که به این دو تا بسنده می‌کنم:

 با یک نرم افزار می‌شه سهم افراد رو مشخص کرد

 وقتی اینترنت زیاد بشه، آدم‌های دیگه کار مانده ای در اینترنت ندارند که به محض دیدن اینترنت به جانش بیافتند. مثلا من الان واقعا کار خاصی ندارم با این اینترنت بکنم جز اینکه به پیشنهاد مک، فایرفاکس رو آپدیت کنم به جدیدترین نسخه (:

آزاد باد اینترنت سریع!!!