خب توی فرودگاه هستیم. تقریبا یک ساعت قبل رسیدیم. شدیدا بارانی و هوای بد و آدمهای بد (: این فرودگاه حداقل امروز که اصلا جذاب نیست. حین گرفتن کارت پرواز یک دعوای حسابی شد (در حدی که مسوول جریان از طرف ترکیش ایر پلیس خبر کرد و دو نفری با هم نسبت به یک اقایی که از پرواز جا مونده بود برخورد خیلی بدی کردند). در این حین بقیه شدیدا منتظر پیشرفت کار بودند در حالی که دو سه نفر کارمند مربوط به صادر کردن کارت های پرواز بودند به کندی کار می کردند (:
بگذریم. خلاصه اینکه فعلا در انتظار هواپیمای بعدی هستیم که بیایم تهران. البته موقعی که شما این رو می خونید احتمالا من در خونه هستم چون همونطور که دوستان حدس میزنن اگر قرار باشه در فرودگاه گیت مربوط به یک کشور به اینترنت دسترسی نداشته باشه، گیت مربوط به پرواز ایران است (: آخرین گیت و دور از هر شبکه بیسیمی که قابل دریافت باشه. اوه اوه در باز شد! بریم سوار شیم.
موخره: ساعت چهار صبح به وقت تهران است و رسیدیم. هواپیما مزخرف. ایرانی ها بدترین همراهان هستند در هواپیما. از مربا و تخته نرد مییارن تو تا سه دست کت و شلوار و درختچه مصنوعی. بعد از اول تا آخر مشروب سفارش میدن (از شراب و آبجو تا ویسکی و ودکا) و به مهماندارها متلک میگن. همه هم کلی ادعا که عربها و «عثمانی»ها نفهم هستند و ایرانیها از همه دنیا با هوشتر و باشعورتر. من یکی از مواقعی که از ایرانی بودن متاسف میشم، در پروازهای به سمت ایران است.
اما خبر خوب! خسته و کوفته کشور خودمون هستیم (: زندگی خودمون، دوستهای خودمون، عشقهای خودمون و فیلمفارسیهای خودمون. حرفهای زیادی هم هست که باید از فنلاند بنویسم. فهرست اجمالی:
دفتر مرکزی نوکیا زیمنس
الکل در فنلاند
نگاه دوم به فنلاند
و البته گل سرسبد گزارشها:
«در یک Adult Bar بیست و هفت سال به بالا چه میگذره» با عنوان فرعی «جادی در آلکاتراز»
پی.نوشت: اوه اوه یادم نبود در میهن اسلامی باید با فیلتر شکن وبلاگ بنویسم (: