آیفون

آیفون قشنگه… تکنولوژیکه، خوب تبلیغ شده، این روزها باکلاسه، ولی….

تازه چیزهایی مثل کپی پیست و فیلم برداری و بلوتوث و اینها رو هم که مثل آدم نداره. آخر سر هم که باتریش کمی کهنه بشه، امکان باز کردن و تعویضش نیست. من نمی‌نویسم که از آیفون بد بگم. می‌نویسم چون سبک نمودار طرف واقعا بامزه است (:

مرتبط بی ادبی ولی نمی دونم چرا دارای سبک خاص و خنده دار: آیفون گند است، همینطور صورت تو

من دیگر بایت فایت بازی نمی‌کنم


تبلیغ بایت فایل را این روزها زیاد دیده‌ایم. من اولین بار که تبلیغ فارسی را دیدم، شوکه شدم و بنا به علاقه همیشگی‌ام به بازی‌های ایفای نقش با بازیکنان خیلی زیاد یا به قول خارجی‌های Mass Multi Player Role Playing Game یا همان MMPORPG تصمیم به بازی گرفتم و عضو شدم (:

بازی ماجرای جنگ بین خون‌آشام‌ها و گرگ‌نماها است. من گرگ نما را انتخاب کردم و شدم «گرگ‌نمای Jadi». بازی کاملا مبتنی بر مرورگر و متنی است. در واقع هیچ اکشنی وجود ندارد. از منو به «شهر» می‌روید و از آنجا به «میخانه» و در میخانه کلیک می‌کنیم که می‌خواهیم یک ماموریت آسان داشته باشیم. در ماموریت نوشته «به غار برو و با نگهبان حرف بزن». از منو (یا با کلیک روی عکس) به غار می‌رویم و فقط یک جای کلیک هست: صحبت با نگهبان.

کلیک می‌کنیم و صفحه بعد نوشته:

نگهبان به تو می گوید که باید یک غول بکشی‌

غول ها در غار هستند پس دوباره روی غار کلیک می‌کنیم و «۱۰ دقیقه مبارزه» را انتخاب می‌کنیم. یک شمارنده شروع می‌شود و ده دقیقه را می‌شمارد. بعد از ده دقیقه، باید به صفحه پیام‌ها برویم و بخوانیم که شکست خورده‌ایم یا پیروز شده‌ایم. اگر پیروز شده باشیم باید از منو پیش نگهبان غار برویم و بخوانیم:

تشکر! تو یک غول را کشتی. این هم پاداشت.

و بعد مثلا ۱۰۰ سکه به پولمان اضافه می‌شود. می‌توانیم از منو روی خانه کلیک کنیم و بعد روی تمرین کلیک کنیم و از منوی بعدی، کلیک کنیم که ۹۰ سکه خرج افزایش توانایی ما بکند. حالا توانایی به جای ۵ شده است ۶ و احتمال پیروزی بیشتر است. حالا باید به میخانه برویم و روی ماموریت کلیک کنیم یا روی شکار کلیک کنیم و ۱۰ دقیقه دیگر بیاییم ببینیم پیروز شده‌ایم یا شکست خورده ایم یا روی قبرستان کلیک کنیم و ۱ ساعت دیگر بیاییم و ۱۰۰ تا به پولمان اضافه شده باشد.

بی‌مزه است؟ بعله (: ولی نکته جذاب این است که بقیه «آدم‌ها» هم مشغول همین کار هستند و بازی هم اعتیاد آور است. آدم می‌گوید یک روز دیگر هم بازی کنم و فلان سلاح را بخرم که ۱۰ تا به توانایی حمله اضافه می‌کند. بعد می‌گوید حالا یک تمرین دیگر هم بکنم و ۱ دانه به قدرت دفاعی اضافه کنم و …

اما من دیگر بازی نمی‌کنم. الان رتبه خوبی دارم (رتبه ۱۵) ولی بازی وافعا بی‌نمک است. مشکل این بازی در مقایسه با بازی‌های مشابه این است که هیچ خلاقیت یا استراتژی‌ای ندارد. روند بازی کاملا ثابت است و چه باهوش باشید و چه خنگ، چه علاقمند به جادوگری باشید و چه اهل مبارزه، چه بخواهید شرافتمندانه جلو بروید و چه از طریق حیله گری و حمله به دیگران ودزدیدن پولشان، … در واقع انتخابی ندارید. یک روند معقول بازی هست که همه همان را جلو می‌روند و تنها نکته که بعضی ها را جلوتر و بعضی‌ها را عقب می‌اندازد این است که بعضی‌ها زودتر شروع کرده‌اند و بعضی‌ها دیرتر و بعضی‌ها روزی ۲ ساعت وقت برای بازی می‌گذارند و بعضی‌ها بعضی روزها سر نمی‌زنند. این است که من بعد از حدود دو هفته بازی، کنارش می‌گذارم (: البته فقط همین هم نیست. یکی دیگر از دلایل این است که مترجمین فارسی تصمیم گرفته‌اند اسم «میخانه» را به «چایخانه» عوض کنند و این به نظر من مسخره است (: بخصوص وقتی عکس صفحه چایخانه یک گارسون چاق و دوست داشتنی باشد که دو لیوان یک لیتری آبجو در دست دارد (:


خداحافظ بایت فایت (:

سانسور ابلهانه است

سانسورچی عزیز، شاید دوستش نداشته باشی ولی دوست دارم نمودار بازدیدکنندگان ماهانه‌ام را تقدیم کنم به تو. به تویی که از دو ماه قبل سانسور وبلاگم را شروع کردی و ماه قبل در همه سرویس دهنده‌ها کاملش کردی.


در واقع می‌خواستم از فیلترینگ و سانسور سایت خودم ننویسم (: الان هم نیازی نیست بنویسم. نمودار را نگاه کن و ببین چقدر بچه‌گانه سانسور می‌کنی و جالب‌تر اینکه خودت هم یا بدون فیلتر کار می کنی یا برای خواندن، از فیلتر رد می‌شوی.

اوایل سانسور شدن، آدم ناراحت می‌شود ولی من همیشه به زمانی فکر می‌کنم که اگر دولت تصمیم به حذف نویسنده‌ای می‌گرفت، دیگر نه کتابی از او باقی می‌ماند و نه اثری. حالا در روزگاری زندگی می‌کنیم که وقتی حکومت تصمیم به سرکوب یک عقیده/نوشته می‌گیرد، آن فرد بیشتر خوانده می‌شود و راحت‌تر می‌نویسد. سانسور همیشه احمقانه است و این بار ابلهانه (: این را هم فراموش نکن که شاید بتوانی از نظر فنی سطح ابلهانه بودنش را کم کنی ولی هر کاری هم که بکنی، مثل تمام تاریخ، سانسور احمقانه بوده و احمقانه باقی خواهد ماند (:

چارلز بوکوفسکی

هنری چارلز بوکوفسکی (۱۶ آگوست ۱۹۲۰ تا ۹ مارس ۱۹۹۴)‌ شاعر و نویسنده آلمانی آمریکایی است. اشعار وی شدیدا متاثر از محیط و جغرافیای زندگی‌اش یعنی شهر لوس آنجلس است و تاکید شدیدی دارد بر زندگی آمریکاییان سفید پوست حاشیه نشین، نوشتن، الکل، روابط با زنان و مسابقات اسب دوانی. این نویسنده پرکار هزاران شعر، صدها داستان کوتاه و شش رمان نوشته است که در بیش از ۱۱۰ جلد کتاب، چاپ شده‌اند.

قبلا (در مطلب نقدی بر ترجمه پیمان خاکسار از اشعار بوکوفسکی هه هه.. این نقد اینقدر خشن بود که حذفش کردم (: پیمان خاکسار مترجم خوبی است و به خاطر یک کار بد لازم نیست با سرچ اون مطلب پیدا بشه ) گفته بودم که ترجمه شعر بوکوفسکی به فارسی بسیار بد انجام شده (شنیدم که یک ترجمه خوب در حال انجام است). اون شب خودم اومدم و از اینترنت مجموعه ۱۳۶ شعر رو دانلود کردم و خوندم. واقعا جذاب بودن و همینجوری غیر حرفه‌ای چند شعر رو ترجمه کردم. ترجمه‌هام رو اینجا می‌یارم. اگر می خواهید همه رو گوش کنید و اگر نه، بخونین (:

۸ شماره

از تخت‌ام
سه پرنده روی سیم برق می‌بینم.
یکی می‌پرد.

بعد دیگری.
یکی مانده‌است
که کمی دیرتر
آن هم می‌رود.
ماشین تحریرم به سنگ قبری ساکن بدل شده
و من به
ناظر پرندگان تقلیل یافته‌ام.

فقط به ذهنم رسید
این را به تو هم
اعلام کنم، ابله.

همچنان که شعر می‌رود

همچنان که شعر می‌رود
به سوی چند هزارها،
تازه درمی‌یابی که چه اندک خلق کرده‌ای.

علت و معلول

بهترین‌ها به دست خود می‌میرند
تا رفته باشند.
و آن‌هایی که باقی می‌مانند
هیچگاه نمی‌توانند بفهمند
که چرا ممکن است
کسی بخواهد
از دست آن‌ها
راحت شود.

این منم

دوباره مست در ساعت ۳ بامداد. در انتهای بطری دوم شراب.
شش تا پانزده صفحه شعر نوشته‌ام.
مردی پیر
که دیوانه بدن دختران جوان است؛
در این بامداد رو به روشنی
بدون کبد
بدون کلیه
با لوزالعمده‌ای از کار افتاده
و فشار خونی به سقف رسیده

ما هیچ پولی نداریم ولی باران را که داریم عزیزم

می‌خواهی اسمش را بگذار اثر گلخانه‌ای یا هر زهرمار دیگر

عشق و شهرت و مرگ

بیرون پنجره نشسته است
مانند پیرزنی که به بازار می‌رود
نشسته است و مرا نگاه می‌کند
و با اضطراب، عرق می‌ریزد.
از میان سیم و مه و پارس یک سگ
به ناگهان
با روزنامه به شیشه می‌کوبم
چون کشتن مگس
و صدای فریاد
در این شهر ساده
می‌پیچد
و او می‌رود.

شیوه به پایان بردن
شعری اینچنین
به ناگهان
ساکت شدن است.

شانس

روزگاری
جوان بودیم
در این دستگاه…

مالیخولیا

تاریخ مالیخولیا
تمام ما را شامل می‌شود.

آه آری

چیزهایی هست بدتر از تنهایی
ولی ده‌ها سال طول می‌کشد
تا کشفشان کنی
و معمولا وقتی پیدایشان می‌کنی
دیگر دیر شده است
و هیچ چیز بدتر از
این نیست که
دیر شده باشد.


چارلز بوکوفسکی در ویکیپدیای انگلیسی

چارلز بوکوفسی در ویکیپدیای فارسی

نوابيغ

این مقاله در خبرنامه انجمن ریاضی ایران شماره ۱۰۳، بهار ۱۳۸۴ چاپ شده و نوشته عفّت چهره گشا و سيد عباداله محموديان است. این شاید بار دهم است که من آن را به کسی برای خواندن توصیه کرده ام و الان هم فهمیدم که باید دیروز به یک نفر دیگر هم توصیه اش می کردم. به همین دلیل در یک امر نادر، کلش را اینجا کپی می کنم تا هر بار مجبور نباشم کلی دنبالش بگردم یا نسخه‌های دیگر کپی شده اش را برای افراد بفرستم.

چکيده

احتمالاً تا به حال شنيده ايد که حدس معروف گلدباخ هنوز اثبات نشده است. پس رياضي دان ها چه مي کنند؟ آيا کسي را مي شناسيد که به فکر اثبات آن باشد؟ تابعي سراغ داريد که به کمک آن بتوان اعداد اوّل را تشخيص داد؟ اگر کسي ادّعا کند که مي تواند هر زاويه دلخواه را تنها با کمک خط کش و پرگار به سه قسمت مساوي تقسيم کند در مورد او چه فکر مي کنيد؟ آيا او يک نابغه است؟

مقدّمه

مي خواهيم در مورد نوابيغ صحبت کنيم. نه اشتباه نکنيد نوابيغ جمع نابغه نيست. در واقع نوابيغ افرادي هستند که ادّعاي نبوغ دارند و معمولاً يک جايي يک مسأله با جايزه یک ميليون دلاري ديده اند يا در دبيرستان از دبير رياضي خود شنيده اند که فلان مسأله قرن ها حل نشده باقي مانده است. بعد سعي مي کنند آن را حل کنندو حتّي ممکن است سال هاي سال عمر عزيزشان را بر سر اين کار تلف کنند. اين اشخاص در تمام کشورها يافت مي شوند. در کشور ما نيز نوابيغ پيدا مي شوند. تجربه چند سال اخير، ما را بر آن داشت که به دلايلي که توضيح خواهيم داد اين مقاله را بنويسيم. در اين مقاله حروف لاتين را براي ارجاع به بعضي از اين اشخاص به کار برده ايم و به دلايلي که در متن مقاله روشن خواهد شد از آوردن مشخصات آنان خودداري کرده ايم.

دسته بندي نوابيغ

ما نوابيغ را به سه دسته تقسيم مي کنيم :

* کساني که سعي مي کنند ناممکن ها را ممکن سازند!

اين دسته به تثليث گرها يا Trisectne معروفند. تثليت گر يعني کسي که سعي مي کند فقط با کمک خط کش و پرگار زاويه را به سه قسمت مساوي تقسيم کند. امّا غير از اين ها افراد ديگري هم جزء اين دسته هستند. مثلاً کساني که سعي مي کنند فرمول محيط بيضي را کشف کنند يا بر روي روش تربيع دايره و تضعيف مکعب و … کار کنند. براي اطّلاع از ناممکن بودن اين ها به کتاب مرجع مراجعه شود. يا حتّي هستند کساني که سعي مي کنند فقط با دو رنگ هر نقشه اي را رنگ کنند!

* مدّعيان حل مسأله هاي حل نشده معروف

اين دسته نسبت به دسته اوّل کمي معقول ترند. ايشان آدم هايي هستند که سعي مي کنند مسأله هاي بزرگ حل نشده را که به پيش زمينه هاي رياضي قوي نياز دارند، بدون داشتن آن پيش زمينه ها حل کنند. مثلاً فرضيه کلدباخ، فرمول توليد اعداد اول و ….

* بنيان گذاران نظريه هاي بي اساس

اين افراد مدّعي بنيان گذاري نشريه هاي بي پايه ولي از نظر خودشان بسيار مهم هستند، که حتّي مي تواند رياضي را متحوّل کند. در بين اين دسته کساني هستند که با شنيدن ادّعايشان عصبي مي شويد. شايد هم کلّي بخنديد. مثل کسي که ادّعا مي کند :
«پايان امسال مي توانم نظريه نامرئي کردن فيزيکي اشياء را کامل کنم.» (X) و يا «شايد برايتان باور نکردني باشد که اين کتاب و اين تحقيقات را يک جوان بيست ساله انجام داده باشد که حتّي اثبات رياضي وجود وجدانيّت خداوند که بزرگترين آرزوي يکتا پرستان جهان اسلام است را از طريق اين نظريه کشف نموده باشد. (Y)

يکي از کارمندان دبيرخانه انجمن رياضي ايران نقل مي کند : چندي پيش شخصي متولد ۱۲۹۱ (با حدود ۹۱ سال سن) باتّفاق دخترش به انجمن رياضي ايران مراجعه کردند که مدعي بودند :

«براي هر عدد، عددي يافته است که حاصل جمع آن با عدد داده شده و حاصل ضرب آن با همان عدد، يکسان است متشابهاً، حاصل تفريق و حاصل تقسيم.»

او مدّعي بود که اين آموزش رياضي را متحوّل مي کند و جوان ها را از آلودگي نجات مي دهد. (مي گفت: با اين روش آموزش، جوان ها تا قبل از ۱۸ سالگي دکتراي خود را مي گيرند و ديگر آلوده نمي شوند! ). هم چنين همين شخص جداولي با اعداد چندين رقمي عجيب (جداول مربعي) رسم کرده بود که به اين اعداد نام «نيرو» داده بود و مي گفت اين نيروها از تمام جهات با هم برابرند. ايشان مايل بودند که اين اکتشافات به نام خودشان ثبت شود و دنبال راهي بودند که از اين مطالب شخص ديگري به نام خود سوء استفاده نکند. (اين نکته در اغلب اين افراد مشابه است.)

کالبد شکافي نوابيغ

البته نوابيغ در رشته هاي ديگر نيز وجود دارند. همکاري تعريف مي کرد که يک نفر در مراجعه حضوري به شوراي شهر تقاضا کرد که از طرح پژوهشي ايشان حمايت شود. اين طرح روش آموزش صحبت کردن به بلبل ها بود! ايشان بلبلي را هم همراه برده بود و ادّعا مي کرد که حرف مي زند ولي به خاطر ترس از جمعيّت از نطق کردن وامانده است.



« … کار جديدم اثبات فرضيه تاريخي گلدباخ است. اين فرضيه به مدّت ۲۶۱ سال لاينحل باقي مانده بود و دانشمندان نامداري چون اولر، گاوس، ويتوگرادف و هزاران رياضي دان ديگر در طول اين ۲.۵ قرن براي حل آن
کوشيدند ولي ناکام ماندند …. بنده پس از دوازده سال تلاش در سال ۱۳۸۰ (سال مولي علي (ع)) موفق به اثبات قطعي آن گرديدم. اثبات بنده در ۲۸۶ مرکز علمي و دانشگاهي

جهان بررسي و کوچکترين ايرادي بر آن وارد نگرديد. البتّه آمريکا پرداخت جايزه 1 ميليون دلاري بنده را مشروط به پذيرش تبعيت آمريکا نمود…»

مقاله هايي وجود دارند که در آن ها رفتار نوابيغ مورد بررسي قرار گرفته اند. مثل مقاله «ریاضیات چیست» که در آن چنين آمده است : «يکي از مشخصه هاي نوابيغ رياضي، مانند ساير انواع نوابيغ، اين است که به موفّقيت هاي کوچک قانع نيستند. حل مسائل معمولي آن ها را راضي نمي کند چرا که دون شأن آن هاست. مي خواهند حرف مهم بزنند يا پنبه حرف هاي مهم را بزنند. بيشتر دوست دارند مسائلي را حل کنند که ديگران ثابت کرده اند نمي توان آن ها را حل کرد … خلاصه مي خواهند کاري بکنند کارستان. و از حيث شجاعت و بلند پروازي دست کمي از دانشمندان درست و حسابي ندارند. ولي متأسفانه شباهتشان با نوابغ واقعي، در همين يک صفت خلاصه مي شود.» براي علاقه مندان، مطالعه اين مقاله را پيشنهاد مي کنيم. نويسنده آن Underwood Dudley همان نويسنده کتاب هاي A Budget of Trisections و Underwood Dudley است. ايشان بيش از ربع قرن است که مشغول مطالعه رفتار و کردار نوابيغ رياضي هستند.

نوابيغ و پخش نظراتشان

* مراجعه به هر جا و هر کس

اغلب نوابيغ چيز زيادي از رياضي نمي دانند ولي علاقه مندند در اين زمينه کار کنند. شايد بپرسيد اصلاً چرا رفتيم سراغ اين آدم ها؟ جواب را بايد مراجعه بيش از حدّ اين افراد به انجمن رياضي و نشريات وابسته به آن و مديران گروه هاي رياضي دانست. مثلاً به عنوان رئيس انجمن رياضي لااقل از دفتر پنج مقام مختلف مملکتي براي بررسي ادّعاي فقط يکي از ايشان نامه هائي همراه با ضمايم فراوان رسيده است (به پيوست 3 مراجعه شود). راستش اين افراد خيلي تنها هستند. يکي از آنها (X) نوشته بود : «از اين که با شما بزرگوار در ارتباط هستم از ته دل خوشحالم و اميدوارم اين ارتباط هم چنان پايدار باشد و از اين حالت يک طرفه شدن خارج شده و …. رياضيدان هاي بزرگ به حق نمي توانند وقت کافي براي رسيدگي به اين موضوعات بگذارند. دانشجويان رياضي نيز اغلب نمي دانند که چنين افرادي هم وجود دارند. البته مشکل به اين جا ختم نمي شود. بين نوابيغ بعضاً کساني يافت مي شوند که مستعد ايجاد مشکلات بسيار بزرگي براي رياضيدانان و بقيّه آدم ها هستند و اگر در برخورد با اين افراد دقّت لازم را به عمل نياورند بايد منتظر يک دردسر خيلي بزرگ باشيد که در ادامه مقاله بيشتر متوجّه اهميّت موضوع خواهيم شد.
همان طور که قبلاً اشاره شد يک گروه عمده از نوابيغ، تثليت گرها هستند که اغلب آنها در دوران دبيرستان با مسأله تثليث مواجه مي شوند. مي دانيم که ثابت شده است تيليث زاويه تنها با خط کش و پرگار امکان پذير نيست. مثلاً به کتاب «رياضيات چيست» فصل سوّم صفحات ۱۴۷ و ۱۴۸ رجوع کنيد. ولي اين افراد يا نمي دانند که چنين اثباتي وجود دارد و يا نمي توانند معناي «امکان پذير بودن» در رياضيات را درک کنند. آيا تا به حال با کسي مواجه شده ايد که متوجّه نشود فقط با يک شمع و يا با يک چراغ موشي نمي توان يک تيرآهن را گداخت؟!

در برخورد با يک تثليت گر، خواندن روش تثليت وي عملاً کار بيهوده اي است. علاوه بر اين، اين افراد معمولاً نمودارهاي پيچيده اي رسم مي کنند که سر درآوردن از آن ها کار سختي است. جالب اينجاست که حتّي وقتي اثبات امکان ناپذير بودن تثليت را برايشان بفرستيد باز هم اصرار دارند که روش آن ها مورد مطالعه قرار بگيرد! نمونه اي از اين افراد خانم Z (دبير رياضي) بود که پس از ارائه برهان توسّط يکي از نويسندگان (پيوست 2) باز هم اصرار بر خواندن مقاله اش داشت. ايشان حتّي تهديد کرد که اگر مقاله اش را نخوانيم ما را به صاحب شب قدر مي سپارد.

* مراجعه به مقامات

يکي ديگر از ويژگي هاي نوابيغ اين است که براي ثبت تئوري خود سراغ مقامات و مسئولين رده بالاي کشوري مي روند و حتّي ممکن است به بالاترين مقام کشور نيز رجوع کنند. يک نمونه از اين افراد آقاي U است که ادّعا مي کند فرضيه گلدباخ را ثابت کرده است. ايشان براي اثبات ادّعاي خود حتّي به رهبر و رئيس جمهور و رئيس قوّه قضائيه نيز نامه نوشته اند. گوشه هايي از نامه پرسوز و گداز اين سودازده رياضي را برايتان مي آوريم :

« … کار جديدم اثبات فرضيه تاريخي گلدباخ است. اين فرضيه به مدّت 261 سال لاينحل باقي مانده بود و دانشمندان نامداري چون اولر، گاوس، ويتوگرادف و هزاران رياضي دان ديگر در طول اين ۲.۵ قرن براي حل آن کوشيدند ولي ناکام ماندند …. بنده پس از دوازده سال تلاش در سال 1380 (سال مولي علي (ع)) موفق به اثبات قطعي آن گرديدم. اثبات بنده در 286 مرکز علمي و دانشگاهي جهان بررسي و کوچکترين ايرادي بر آن وارد نگرديد. البتّه آمريکا پرداخت جايزه 1 ميليون دلاري بنده را مشروط به پذيرش تبعيت آمريکا نمود…»

نوابيغ ممکن است هر کدام به تنهائي به مراجع زيادي رجوع کنند که با اين عمل با توجّه به نامهه اي مختلف موجب اتلاف وقت بزرگي مي شوند. مثلاً موردي به نام آقاي X مقاله خود را به 100 مرجع مختلف فرستاده بود که به قول خود چون از نوشتن همه آن ها عاجز بود به ناچار به دستگاه کپي متوسّل شده بود! اين آدم ها از رجوع به مقامات و مسئولين خسته نمي شوند و اگر در برخورد با اين آدم ها دقّت نکنيم ممکن است دچار يک دردسر اساسي شويم. مثلاً يکي از اساتيد دانشگاه در جواب يکي از همين نوابيغ مقاله اي را برايش فرستاده بود که به خاطر اين کار آن شخص ايشان را به دادگاه کشاند.

* انتشار جزوات و کتاب ها

در برخي موارد نوابيغ براي عرضه نظريه هاي به قول خود «شگفت انگيزشان» دست به نشر کتاب در تيتراژ چند هزار جلدي مي زنند. حداقل دو مورد آن را اخيراً در کشورشاهد هستيم. يکي از اين دو نفري که کتاب منتشر کرده است يک دانش آموز مقطع پيش دانشگاهي به نام Y است که ادّعا مي کند :

«جلد اوّل اين کتاب علاوه بر بعد رياضياتش، بعد ديگري نيز دارد که استفاده از آن در بحث هاي فلسفي و عرفاني از جمله اثبات روح، برزخ و حقيقت زنده شدن مردگان مي توان نام برد و …»

و ديگري نيز که کتاب خود را در دوران دبيرستان نوشته است، ادّعا مي کند که :

«… در خلال اين تحقيقات موّفق به کشف رياضي اثبات وجود وحدانيّت خداوند متعال نيز شدم که اميدوارم جوّ به خواب رفته علمي کشور را بيدار نمايد و …»

حتماً تا به حال خبر کشفيّات جديد در علم را از رسانه هاي گروهي از جمله اخبار سراسري شنيده ايد. ما مواردي را سراغ داريم که اين افراد از طريق همين رسانه ها که مردم، بسياري به بخش خبرهاي علمي آنها اعتماد دارند، خبر به اصطلاح کشفيات خود را به اطلاع عموم مي رسانند. مثل خبر حل فرضيه گلدباخ توسط آقاي X که حداقل از يکي از شبکه هاي تلويزيوني پخش شده است. هم چنين ايشان چندين مصاحبه مطبوعاتي چاپ شده در روزنامه هاي کثيرالانتشار را در پرونده خود دارد.

خلاصه اين که اگر پاي درددل بعضي از آن ها بنشينيد، ممکن است يک نطق مفصّل در مورد فرار مغزها به خاطر عدم حمايت از نابغه هائي مثل ايشان بکنند. اخيراً اغلب آن ها اين ادّعا را نيز بر ادّعاهاي فبلي خود اضافه کرده اند. مثل آقاي U که حتّي ادّعا مي کرد از کشور آمريکا و انگلستان دعوتنامه براي ايشان و خانواده شان فرستاده شده و به ايشان ويزاي آمريکا همراه با چهار بليط مجّاني هواپيما پيشنهاد کرده اند. وي يک ديسکت حاوي اين ادّعا را به همه جا فرستاده بود که ما با ديدن يک ديسکت متوجّه شديم موضوع چيزي نيست به جز چند پيام تبليغاتي که براي شرکت در قرعه کشي براي اخذ ويزا و يا مسافرت تفريحي معمولاً به تمامي کاربران Yahoo فرستاده مي شود!

راه هاي پيشنهادي براي مواجهه با نوابيغ

با توضيحاتي که مطرح شد، حدس مي زنيم همه شما خوانندگان مثل ما معتقديد بهتر است فکري به حال اين افراد بکنيم تا هم بسياري را از درگير شدن با آن ها نجات دهيم و هم خود اين افراد دست از «آب در هاون کوبيدن» بردارند. مثلاً يکي از ايشان که دبير رياضي هم است، ابراز مي دارد :

«اکنون بنده نه تنها از سال ها زحمت و تحقيقات ام خوشحال نيستم بلکه به شدّت غمگينم و فکر مي کنم راه اشتباهي رفته ام که جذب علم و دانش و افتخار آفريني براي کشورم شده ام. چون از اوّلين روز اتمام اثبات و اعلام آن به دانشگاه ها تمام اضافه کاري ها و کمک درآمدها و کلاس هاي اضافه ام را تعطيل کرده و علاوه بر آن مخارج بسياري نيز در اين راه هزينه نمودم. البتّه هراسي نداشتم چون علاوه بر افتخار کشورم، يک ميليون دلار جايزه را نيز در دستم مي ديدم. لذا از قرض کردن نيز هراسي نکردم. امّا اکنون خوار و خفيف شده ام. هر روز از صاحب خانه فرار مي کنم که اجازه چند ماه را نپرداخته ام. به اکثر آشنايان بدهکارم و شايد چند روز ديگر جهت بدهي به زندان هم بروم … به زندان بروم يا به آمريکا بروم و تبعه آنجا شوم (البته بليط هواپيما و کارت اعتباري نيز برايم فرستاده اند که در ديسک همراه نامه موجود است) يا در کشورم بمانم و اثبات قطعي فرضيه گلدباخ را با خودم به آن دنيا ببرم…» (U)

ما مخاطبين اين افراد را به چهار دسته تقسيم مي کنيم :

دسته اوّل، کساني که وقت کافي براي پاسخ گويي به اين افراد را ندارند. به ايشان توصيه مي کنيم همين مقاله را در پاسخ آن ها ارسال کنند. چه بسا با مطالعه اين مقاله بسياري از مدّعيان پي به اشتباه خود برده و کار خاتمه يابد.

دسته دوّم، بعضي از رسانه ها هستند که با پخش خبرهاي غلط يا چاپ کتاب هاي خالي از هر گونه بار علمي موجب گمراهي اذهان عمومي مي شوند. با توجّه به رسالت مهم رسانه ها در اطلاع رساني چاپ اين گونه خبرها از طرف برخي از اين رسانه ها بسيار تأسف برانگيز است. رسانه ها قبل از نشر هر گونه خبر علمي بايد آن را توسط يک کارشناس مورد بررسي قرار دهند و در صورت اطمينان از صحّت، اقدام به پخش آن نمايند.

دسته سوّم، دفاتر مقامات و مسئولين مملکتي است که تصوّر مي کنيم در موارد بسياري تشخيص اين عدّه از نوابيغ برايشان کاري دشوار است. مثلاً يکي از مسئولان با ارسال ادّعاي آقاي X که قبلاً ديديم ادّعاي «نامرئي کردن فيزيکي اشيا را» داشت به وزير علوم، تحقيقات و فن آوري، نوشته بودند «به پيوست تصويرنامه آقاي X از محققين، نظريه پردازان و طراحان رياضي کشور تقديم مي گردد. نامبرده از نوجواني تا کنون موفّق به کشفيات و ارائه طرح هايي در زمينه علوم رياضي گرديده اند ليکن براي ادامه فعّاليت هاي خود نيازمند مساعدت و حمايت مي باشند. نامه پيوست و ضميمه آن خود گوياي تمام توانايي ها و نبوغ نامبرده است. انتظار دارم درخواست ايشان مورد نظر قرار بگيرد که قطعاً در پيشبرد اهداف علمي ايشان در نگاهي وسيع تر، کشور ايران بسيار سودبخش خواهد بود.»

هم چنين از طرف دفتر يکي از مقامات بلندپايه کشور پي نوشتي درباره ادّعاي آقاي X به انجمن رياضي ايران نوشته اند : «از ارسال کتاب تأليفي آقاي X محقق جوان و عزيزمان تشکر و قدرداني مي شود. براي ايشان از خداوند بزرگ آرزوي توفيق بيشتر را دارم.» لذا به دفتر مقامات پيشنهاد مي کنيم اگر بررسي اين ادعاها برايشان مهم است، از تعدادي از کارشناسان دعوت کنند که به رسيدگي آن ها بپردازند. انجمن هاي علمي مي توانند معرّف اين کارشناس ها باشند.

دسته چهارم، کساني که علاقه مند به اين مسائل هستند و وقت کافي براي رسيدگي به آن ها را دارند. اگر شما هم جزء اين گروه هستيد، پيشنهاد مي کنيم مقاله اندروود دادلي، با تثليث گرها چگونه برخورد کنيم، (ترجمع محمد باقري) نشر رياضي : مجله رياضي مرکز نشر دانشگاهي، سال ۲ شماره ۳ آذر ۱۳۶۸ صفحه ۲۲۲-۲۲۷. را مطالعه کنيد. همان طور که گفتيم نويسنده مقاله فوق حدود ۲۵ سال در اين زمينه کار کرده و راه هاي مختلفي را در برخورد با اين افراد امتحان کرده است. ايشان نتيجه تجربيّات خود را در اين مقاله چنين بيان مي کند :

«سرانجام وقت آن رسيده که بگويم با تثليت گرها چگونه بايد برخورد کرد. امّا بگذاريد اوّل بگوييم چگونه نبايد برخورد کرد. يک راه خلاصي موقّت از چنگ تثليت گرها آن است که بگوييد : خوب تا اينجايش قبول، امّا مي دانيد که بايد براي درست بودنش برهان داشته باشيد. يعني يک سري حکم ها و استدلال هايي نظير آنچه در کتاب هندسه قديميتان داشتيد. تثليث گر از نزدتان مي رود ولي به همراه برهان برمي گردد. در اين مرحله ممکن است بگوييد : خوب، حالا نگاهي به آن بياندازيم، اشتباه آن را بيابيد و به تثليت گر گوشزد کنيد.

تثليث گر اين بار هم مي رود ولي باز همراه با برهان تجديدنظر شده اي برمي گردد که طولاني تر، پچيده تر و يافتن اشتباهش دشوارتر است. تجديدنظرهاي پياپي در برهان، کار را به جايي مي کشاند که ديگر نتوانيد يا نخواهيد اشتباه آن را پيدا کنيد. قدم بعدي که آن نيز خطاست، اين است که بگوييد :

راستش من وقت بررسي اين برهان را ندارم ولي مي دانيد که شخصي به نام وانيتيسل در سال ۱۳۸۷ ثابت کرده که زاويه را نمي توان با خط کش و پرگار تثليث کرد. برهان او موجود است، اين هم برهان شما؛ هر دوي اين ها نمي توانند درست باشند؛ پس چاره اي نيست جز اين که شما در برهان وانيتيسل اشتباهي پيدا کنيد. اين کار هم تثليثت گر را از سرتان باز مي کند. ولي او دير يا زود بر مي گردد با رديه اي بر برهان وانتسل در قالب چنان عباراتي که درک معني شان ناممکن است. هيچ چيز نمي تواند راه را بر تثليث گر از خود گذشته ببندد.

پس در برخورد با تثليث گر چه بايد کرد؟ به اوّلين نامه تثليث گر، اگر مطمئن شديد که خوبي تقريب يا سادگي روش يا هوشمندي او در يافتن تقريبي جديد قابل توجه است، مودّبانه جواب بدهيد. به همراه نامه، برايش فهرستي کامپيوتري از اشتباهات موجود در ترسيم براي زاويه هاي مختلف بفرستيد. من معمولاً فهرست را براي 0 تا 180 درجه، با فواصل 3 درجه اي تهيّه مي کنيم. اين کار مهم است زيرا هنوز کامپيوتر قدرت آن را دارد که احساس احترام و ابهتي در افراد ايجاد کند. همچنين با آن نامه چند تثليث تقريبي ديگر را بفرستيد با تذکّري از اين قبيل که فکر کردم شايد علاقه مند باشيد ديگران چه تثليث هاي تقريبي به دست آورده اند. در سال هاي اخير با استفاده از اين روش ميزان موفّقيتم بالا رفته است. يادم هست که اوّلين موفّقيّت تا چه حد مايه رضايت خاطرم شد. مهندسي در شهر نيوجرسي کتاب بزرگي با جلد مقوّايي در حجم بيش از ۲۵۰ صفحه تهيّه کرده بود که عنوان ماجراهاي هندسه روي جلد آن با حروف زرکوب نقش بسته بود. به نظرم رسيد کسي که اين همه براي تثليث مايه گذاشته باشد، راه نجاتي ندارد. ولي او ضمن پاسخ نامه ام نوشت : همين قدر که توانسته ام به تقريبي برسم راضي هستم و ديگر آن را کنار مي گذارم. اين بار روحم از نفرين به دور ماند! اخيراً چند موفّقيّت ديگر هم داشته ام و شايد برخي از اين تثليت گرهاي لب فرو بسته، متقاعد هم شده باشند، اگر با اين روش کاري از پيش نرفت، آن وقت بي رحم باشيد. نامه و برخورنده اي بنويسيد، به اين قصد که طرف از شما بدش بيايد. ديگر به هيچ قيمتي مزاحم شما نخواهد شد و شايد بخشي از نفرتش منجر به بي علاقگي نسبت به رياضيدانان و بي ميلي به ادامه کار تثليث شود، زيرا معمولاً انسان اگر بتواند، از کاري که مايه آزارش شود خودداري مي کند. اگر همه همين روش را در پيش مي گرفتند نسل تثليث گرها تحليل مي رفت و منقرض مي شد. در آن صورت کساني که سودازدگي جزء سرشتشان است مزاحم اقتصاد دان ها، فيزيک دان ها يا علماي الهيّات مي شدند و ما مي توانستيم در آرامش و امنيّت زندگي کنيم و مطمئن باشيم که از اين پس هيچ سودازده اي به سراغمان نخواهد آمد. در اين جا به طور خاص در مورد تثليث گرها صحبت شده است، امّا حتماً شما آنقدر وارد هستيد که با استفاده از آن، روش برخورد با ساير نوابيغ را نيز بيابيد.»

موخره، از خوانندگان محترم تقاضا مي شود اگر خاطره اي از نوابيغ دارند حدود يک يا دو صفحه به اينجانبان ارسال دارند تا در ضميمه اين مقاله بيايد. به پيوست نمونه اي از نامه هاي ارسال شده در رابطه با نوابيغ ضميمه شده است.

پيوست : چند نمونه از نامه هاي ارسالي درباره مدّعيان

آقاي … مقاله شما را در ادعاي کشف فرمول محاسبه محيط بيضي مشاهده کردم. به اطلاع مي رساند که انجمن رياضي ايران بر اساس تجربه هاي قبلي به اين گونه مدعيان پيشنهاد مي کند که با اساتيد دانشگاه ها مستقيماً مکاتبه نمايند. اما اين جانب خود به عنوان يک عضو هيأت علمي دانشگاه، نظرم را ذيلاً مکتوب مي نمايم.

لازمه محاسبه فرمول دقيق محيط بيضي محاسبه انتگرال هايي مانند انتگرال زير است که ثابت شده است محاسبه آن بر حسب توابع معمولي امکان پذير نيست.
اين فرمول با استفاده از فرمول پارامتري بيضي که به صورت
است به دست مي آيد. و اين موضوع تقريباً در هر کتاب رياضيات عمومي (CALCULUS) نيز آمده است.
متأسفانه بعضي از افراد معني امکان ناپذير بودن را متوجه نمي شوند و اغلب تلاش بيهوده در يافتن چنان فرمولهائي مي نمايند. اميدوارم که جنابعالي معني آن را دريافته باشيد. باعث تأسف است که بعضي از رسانه ها نيز بدون مشورت با متخصصين اقدام به چاپ يا نشر بعضي از «کشفيّات» مي کنند که باعث توهم بعضي از افراد مي شود.
با احترام، سيد عباداله محموديان، رئيس دانشکده علوم رياضي، دانشگاه صنعتي شريف و رئيس انجمن رياضي ايران.

خانم … با سلام، مقاله شما را مشاهده کرديم و به اطلاع شما مي رسانيم که ثابت شده است تثليت زاويه به کمک خط کش و پرگار امري است امکان ناپذير. بدين منظور شما را مثلاً به صفحات ۱۴۷ و ۱۴۸ از «کتاب رياضيات چيست؟» تأليف ريچارد کورانت که ضميمه نامه است ارجاع مي دهيم. براي اطّلاع بيشتر پيشنهاد مي کنيم فصل سوم کتاب فوق را مطالعه بفرمائيد.
با اميد سلامتي روزافزون شما، سيد عباداله محموديان، استاد دانشکده علوم رياضي دانشگاه صنعتي شريف.

استاد محترم جناب آقاي دکتر … معاون محترم پژوهشي وزارت …

با سلام، احتراماً عطف به نامه مورخه … شماره … به استحضار مي رسانم که کتاب ارسالي (تأليف آقاي …) توسط دو نفر داور مورد بررسي قرار گرفت. نظر ايشان در ضميمه آمده است. متأسفانه ظرف چند ماه اخير که اينجانب رياست انجمن رياضي ايران را به عهده گرفته ام چند مورد مشابه اين نامه به بنده ارسال شده است (بعضي از آن ها مانند کتاب فوق الذکر از چندين اداره مختلف). رسيدگي به آنها بسيار وقت گير است. در صورتي که خود مکتوبات نشان از بي اساس بودن «نظريه» دارد. مثلاً همين نويسنده ادعا دارد که تا پايان سال (۱۳۸۲) «تئوري نامرئي کردن فيزيکي اشياء را کامل» مي کند. جالبتر اين که بعضي از مقامات نيز اين ادعا را «گوياي تمام توانائي ها و نبوغ نامبرده» مي دانند.

پيشنهاد اينجانب اين است که اگر اين گونه ادعاها براي دفتر جنابعالي مهم است، موسسه اي تأسيس بفرمائيد تا آن ها را بررسي کند. در آن صورت اگر لازم تشخيص بدهيد انجمن مي تواند متخصصين امر را براي آن موسسه پيشنهاد کند.
با تقديم احترام، سيد عباداله محموديان، رئيس انجمن رياضي ايران و رئيس دانشکده علوم رياضي، دانشگاه صنعتي شريف
رونوشت : به چهار مرجع ديگر که کتاب فوق را فرستاده بودند.

مراجع

ريچارد کورانت و هربرت رابينز، رياضيات چيست؟ ترجمه سيامک کاظمي. تهران : نشر ني، 1379.

Underwood Dudley, A Budget of Trisections, Springer-Verlag, New York, 1987.

Underwood Dudley, Mathematical Cranks, Mathematical Association of America, Washington, D.C. 1992.

دلایلی که به خاطر آن‌ها نباید اپل مک بخرید

در سری مطالب مربوط به مک بوک نوشته‌ام که چقدر این سیستم عامل / سخت افزار عالی است و چقدر دوستش دارم. ولی طرفدار پر و پاقرص خریده شدن این سیستم‌عامل/سخت‌افزار توسط همه نیستم. دلایلم هم خیلی ساده هستند و مهمترین اونها اینکه کامپیوتر یک وسیله است و وسیله باید متناسب با هدف انتخاب شود. یک تراکتور شاید ماشین خیلی قوی‌ای باشد ولی مسخره است اگر سعی کنید به هر کسی که یک ماشین قوی می خواهد، تراکتور بفروشید (:

در این نوشته می‌خواهم مهمترین دلایلی که ممکن است یک نفر مک نخرد را بنویسم تا دوستانی مثل مریم، بتوانند تصمیم بگیرند که مک بخرند یا نه!

اگر اهل بازی هستید، مک نخرید. مک هم بازی دارد. درست همانطور که لینوکس هم بازی‌های حرفه‌ای و جذاب دارد ولی کماکان ویندوز مطرح‌ترین گزینه برای کسانی است که دنبال بازی‌های کامپیوتری با کامپیوتر روی میزشان هستند. خریدن مک به این معنی نیست که نمی‌توانید بازی کنید ولی به این معنی است که نمی‌توانید دقیقا همان بازی‌هایی که بقیه می‌کنند را از آن‌ها بگیرید و بکنید (:

اگر کارتان رد و بدل فایل‌های فارسی است، مک نخرید اگر مهمترین کارتان با کامپیوتر رد و بدل کردن فایل‌های فارسی تحت برنامه آفیس مایکروسافت است مک نخرید چون نقض قرض نقض غرض است.

اگر با نرم‌افزار خاصی کار می‌کنید که فقط تحت ویندوز کار می‌کند، مک نخرید مثلا اگر با visio نمودار می‌کشید (و ویزیو تحت مک اجرا نمی‌شود) منطقی است که مک نخرید.

اگر می‌خواهید از هر کسی کمک بگیرید، مک نخرید درست مثل اینکه بگوییم اگر می‌خواهید در شهرستان‌ها مسافرکشی کنید، بنز نخرید (: اگر مک بخرید هر مکانیکی نمی‌تواند مشکلات شما را حل کند.

اگر می‌خواهید پول کمی بدهید، نمی‌توانید مک بخرید. مک بر خلاف گذشته گران نیست ولی مساله این است که تنوع قیمت ندارد. شاید بتواید با ۶۰۰ تومن هم یک لپ تاپ پی سی پیدا کنید ولی مک قیمت مشخصی دارد و خیلی بالا و پایین نمی‌شود.

اگر می‌خواهید کارهایی را بکنید که قبلا می‌کردید، مک نخرید مک یک کامپیوتر/سیستم‌عامل جدید است و هر چیز جدید نیاز به کمی یاد گرفتن دارد. برای من دو روز طول کشید تا با کامپیوتر به شکل معمول کار کنم. برای شما شاید پنج ساعت طول بکشد ولی به هرحال برای عادت کردن به این صندلی جدید، کمی وقت لازم است.

و اینهم مهمترین توصیه:

اگر نمی‌دانید چرا دارید مک می‌خرید، مک نخرید. بر اساس مد، بر اساس اینکه فلانی خریده، بر اساس اینکه می‌گویند بهمان و … ابزارتان را تغییر ندهید (: بدانید چرا دارید اینکار را می‌کنید و اصولا نیازی به هیچ راهنمایی در این باره که اینکار را بکنید یا نه، نخواهید داشت…

مشکلی که جا افتاد

ولی دوستان در کامنت‌ها تذکر داده بودند:

سخت افزار. بدون شک سخت‌افزار مک فوق العاده است و یکی از مهترین نکات قوت اپل به حساب می‌رود اما من با این سخت‌افزار یک مشکل دارم: کیبرد. کیبرد مک دگمه Backspace و Delete را در یک دگمه خلاصه کرده که گرفتن کلید fn بین آن‌ها سوییچ می‌کند. در عین حال فشردن کلیدهای Fn نیازمد گرفتن کلید فانکشن است. مثلا برای زدن f5 باید کلید fn را به همراه f5 فشار داد. مشکل دیگر، نبود دگمه‌های home, end, page up, page down است. در بعضی برنامه‌ها فشردن همزمان fn یا Command با کلیدهای جهت‌نما، آن‌ها را شبیه‌سازی می‌کند ولی من کلیدهای واقعی که همه جا کار کنند را ترجیح می‌دهم. من از یک مک بوک استفاده می کنم.


لازم است تکرار کنم که این بهترین کامپیوتری است که در پانزده سال اخیر داشته‌ام. بالاترین پرفرمنس و زیباترین سیستم. این مشکلات تمام چیزهایی بودند که تا به حال دیده‌ام در حالی که از IBM و Microsoft قبلی می‌توانم یک کتاب اشکال بنویسم و از IBM و Linux قبلی، یک فهرست ده دوازده موردی.


یک کامنت عالی از علی رستگار که باید بخشی از متن باشه

  • جادی جان با چند مورد مطلبت مخالفم:

۱- برخی از مطالبت فقط به بعضی مکها مثل مک
بوک برمیگرده ولی در عنوان مطلب کلا اومده
مک. مثلا همین نبودن دکمه‌های home و pageها و…
. اگر کسی به عنوان مثال iMac یا Mac Pro بخره
همراهش کیبورد باسیم بزرگ اپل هست که همه
رو داره:

۲- اگر از این دیدگاه نگاه کنیم که فرد کل
هاردش رو به ویندوز اختصاص بده و فقط
ویندوز کار کنه خیلی غیر منطقیه که مک بخره.
چون به نسبت لپ‌تاپ PC ویندوز و تعدادی
برنامه کاربردی Original که مخصوص ویندوز هست
رو از دست میده و باید کپی‌شونو تهیه کنه
هم اینکه ویندوز و درایورهای Boot Camp روی
بعضی مکها واقعا ناپایدار هستن و برعکس روی
بعضی خیلی پایدار و این موضوع به هر حال
ریسک داره.ارزونتر بودن لپ‌تاپ PC در
بسیاری موارد هم که جای خود داره.

اما اگر از دیدگاه دیگه‌ای نگاه کنیم یعنی
اینکه یک سیستم عامل پایدارتر و امنتر مثل
Leopard بشه سیستم عامل میزبان(host) و ویندوز
داخل ماشین مجازی(Virtual Machine) سیستم عامل
مهمان(guest) باشه اتفاقا خرید مک بهتر از
خرید لپ‌تاپ PC هست. چون اینجوری ویندوز در
محیطی ایزوله قرار داره که هم خودش کمتر در
خطره هم نمیتونه در صورت ویروسی شدن و…
آسیبی به سیستم واقعی وارد کنه. ضمن اینکه
شما میتونی هرچقدر که خواستی snapshot از اون
ماشین مجازی تهیه کنی و در صورت ویروسی شدن
ویندوز یا به هر دلیل خراب شدنش خیلی راحت
به آخرین نسخه‌ی سالمت برگردی و بدون هیچ
دردسر نصب مجدد و… کارتو ادامه بدی.(VMWare
Fusion 1 فقط یک snapshot میگیره اما از ۲ بتا۲ این
محدودیت حذف شده. Parallels و Virtual Box هم از اول
نامحدود بودن فکر کنم.)

۳- سخت‌افزار مک فوق العاده نیست! این شاید
نظر شخصی من باشه اما بعد از مواجه شدن با
انواع مشکلات کاربرهای ایرانی و خارجی با
سخت‌افزار مک، بخش سخت‌افزار اپل و بخش
آزمایش کیفیت اپل به نظر من دچار ضعف جدیه.
کاری ندارم که بقیه‌ی برندها هم همین
مشکلات رو دارن یا نه، اپل اگر میخواد نام و
اعتبارشو حفظ کنه باید در این زمینه تحول
اساسی ایجاد کنه.

و اما با بخشهایی که موافقم:

اگر نمی‌دانید چرا دارید مک می‌خرید، مک
نخرید و اگر میخواید به طور جدی بازی
کنید(اصطلاحا hardcore gamer هستید) مک کامپیوتر
مناسبی نیست. اون بازیهایی که رسما port میشن
معمولا چندین ماه دیرتر از نسخه‌ی ویندوز
میان و کیفیت و قابلیتهاشون به پای نسخه‌ی
ویندوز نمیرسه. اونهایی که همزمان یا با
تاخیر کم به وسیله‌ی Cider پورت شدن بسته به
مدل مک و درایور کارت گرافیک از خوب تا غیر
قابل اجرا متغیرن. این وسط واقعا
استثناهایی مثل World of Warcraft هست که از اول
همزمان با ویندوز نسخه‌ی واقعی مک داشتن
یا portهایی که با کیفیت بودن مثل بازی Movies که
پورت مکش به دلیل integrate شدن با امکانات خاص
مک و در نتیجه برتری به نسبت نسخه‌ی ویندوز
برای نسخه‌ی مکش جداگانه جایزه گرفت! اگر
هم کسی میخواد ویندوز رو به شیوه‌‌ی Boot Camp
نصب کنه و توش بازی کنه باید ریسک
ناپایداری ویندوز و حتی overheat شدن دستگاه رو
قبول کنه.

البته اینو بگم که اوضاع بازیهای مک به طور
کلی از لینوکس بهتره. مک هم پورتهای واقعی
خیلی بیشتری داره هم بازیهایی که با Cider
پورت شدن بیشتر از نظر سازگاری تست شدن
نسبت به عنوان مثال بازیهای قابل اجرا با
Wine و Cedega.(که همه‌ی اینها در واقع ریشه‌ی
مشترک Wine رو دارن.)

http://www.transgaming.com/products/cider/

چرا ممکن است شما بخواهید یک اپل مکینتاش بخرید؟

حجم زیادی از سوالات این چند وقت من از طرف افرادی است که به خاطر تعریف‌های من به مک علاقمند شدن و می‌خوان مک بخرن. راستش رو بخواهید تا حالا دو نفر هم خریده‌اند! اکثر سوال‌ها به این شکل است که: «از کجا مک بخرم و چند تومنه و تو چه مدلی خریدی؟»

من علاقمند نیستم سر راست به این سوال جواب بدم به دو دلیل:

 تبلیغ زیادی می شه برای جایی که من ازش خریدم.

 ممکنه کسی با دیدن هیجان من و تعریف‌های من بره مک بخره و بعدا پشیمون بشه و احساس کنه که پولش رو هدر داده و فکر کن من انداختمش توی چاله (:

برای خرید مک یا هر محصول دیگه‌ای اول باید به هدفتون فکر کنید. این رو سینای در عین حال فوتبالی بهم یاد داده و فکر کنم مهمترین درس زندگی‌ام در این سی سال بوده. پس بذارین کاملتر تکرارش کنم: «درک هدف یکی از مهمترین قدم‌ها در خرید مک بوک است و فقط با مشخص بودن هدف است که می‌شود فایده یا موفقیت چیزی را ارزیابی کرد». حالا شما جای مک بوک، هر چیز دیگه ای که موضوع بحث است رو بذارین.

هدف شما از خرید لپ تاپ چیه؟ جواب منطقی: استفاده از سیستم‌عامل به منظور کارهای مورد نظر است. حالا چند حالت داریم:

درک هدف یکی از مهمترین قدم‌ها در خرید مک بوک است و فقط با مشخص بودن هدف است که می‌شود فایده یا موفقیت چیزی را ارزیابی کرد

 اگر می‌خواهید کارهایی که دیگران انجام می‌دهند رو به همون شیوه دیگران انجام بدهید، منطقا باید دقیقا چیزی رو بخرید که دیگران هم دارند: ویندوز. اینجوری همون بازی‌ای که همکلاسی‌تون می‌کنه رو می‌کنید، فایل wordی که بهتون می‌ده رو تا حدی شبیه همون می‌بینید و با همون برنامه، پشت تلفن می‌تونید حلال مشکلات فامیل باشید و بگید «عمه‌جان برو توی منوی Tools و بعد Internet Options و بعد Clear Hisotry و Clear Cache رو بزن»، می‌تونید مثل بقیه درباره ویروس‌ها نگران باشید و معتقد باشید که ویندوز بعد از یک مدت کند می‌شه و گاه گداری باید همه چیز رو فرمت کرد و از اول نصب کرد.

 اگر‌ می‌خواهید جنبه گیکی خودتون رو ارضاء کنید، چیز جدید یاد بگیرید، حق داشته باشید تا عمق کامپیوتر غواصی کنید، قدرت گنو/یونیکسی داشته باشید (بعدا دربارش می‌نویسم که منظورم چیه)، سیستم‌عاملتون عمیقا قابل تنظیم باشه و در عین حال در چیزی تخصص پیدا کنید که بهترین شرکت‌های دنیا مشتاقش هستند؛ لینوکس یک انتخاب عالی است. بخصوص که با فلسفه آزادی نرم‌افزار و ندزدیدن نرم‌افزار هم پیوند می‌خورید و این واقعا قشنگه و یکی از بزرگترین لذت‌های روزمره. در عین حال در اینجا شما جزو یک خانواده بزرگ هستید که لذت زندگی‌شون کمک به همدیگه است.

 اگر یک کامپیوتر خیلی پایدار می‌خواهید که بی‌دردسر همراهتون باشه و در عین زیبایی، بخش بزرگی از قدرت گنو/یونیکسی رو داشته باشه، یک گزینه خوب اپل است. بازهم مثل قبلی شما جزوی از یک خانواده هستید و مثل اولی، شرکت‌های بزرگ هم خواهان کمک به شما هستند.

اما اشکالات! بگذارید جدا جدا بنویسم:

اشکالات ویندوز

بر همگان واضح و مبرهن است (: کیفیت پایین نرم‌افزاری که خیلی وقت‌ها ربط داده می‌شه به دزدی بودن و قفل شکستگی ولی در واقع همیشه هم اینطور نیست (: محیط ناامن و ویروس و کرش و فرمت و کندشدن و اینجور چزها. به نظرم لازم نیست در این مورد زیاد بنویسم.

اشکالات لینوکس

عدم سازگاری کامل سخت‌افزاری و نیاز به دانش فنی بالاتر برای انجام بعضی کارها که برای بقیه سیستم‌ها جزو بدیهیات هستند. مثلا هایبرنیت یا ساسپند در لینوکس هنوز مشکل داره و باید دقیقا تنظیم بشه تا کار کنه و این احتمال هم هست که با موفقیت راه نیافته. ممکنه سیستم‌عامل وبکم کامپیوتر شما رو نشناسه. ممکنه حین چت نتونید فایل بفرستید و بگیرید. پخش ام.پی.تری در لحظه نصب معمولا ممکن نیست و باید براش برنامه نصب کنید و … فراموش نکنید که من مدافع سرسخت لینوکس هستم و طرفدار نرم‌افزارهای آزاد. بخشی از این اشکالات به تجربه تاریخی و موقیت لینوکس برمی‌گردند که مدت زیادی نیست روی لپ‌تاپ و حتی دسکتاپ مدعی شده و در نتیجه چیزهایی مثل ساسپند یا وبکم براش یک موضوع جدید است. بخش دیگه‌ای از موضوع هم برمی‌گرده به انحصارهای کثیف دنیای تجاری که مثلا به لینوکس اجازه نمی‌ده به شکل پیشفرض ام.پی.تری پخش کنه و غیره و غیره. لینوکس با وجود این اشکالات عمیقا قدرتمنده و قابل احترام.

اشکالات مک

مک نسبت به دوتای قبلی سازگاری کمتری با «دیگران» داره. اگر الان من یک مشکل داشته باشم احتمالش خیلی خیلی کمه در کل فامیل کسی باشه که بتونه به من کمک کنه. در عین حال در مک گاهی از دنیای بازمتن و آزاد فاصله می‌گیریم و زیاد غیرطبیعی نیست که سراغ دزدی نرم‌افزار هم بریم (من الان نرم‌افزار دزدی دارم. هرچند می شه نداشت ولی خب به راحتی لینوکس نیست). شکی نیست که مک هم مثل هر نرم‌افزار دیگه باگ داره ولی به نظر من شدیدا کمتر از دیگران. مک هم نیازهای گیکی آدم رو برطرف می‌کنه ولی مطمئنا نه به اندازه لینوکس. حق انتخاب توی مک کمه و من حتی مطمئن نیستم که بتونم رنگ پنجره‌ها رو عوض کنم! هرچند که اگر می‌تونستم هم محال بود برای استفاده دائمی رنگی بهتر از این پیدا کنم (:

اشکال دیگه مک، مساله فارسی است. برای راست به چپ کردن متن باید از ماوس استفاده کرد که خیلی جذاب نیست. فایل‌های آفیس مایکروسافت رو باز می کنه ولی خب مطمئنا نه صد در صد مثل خود آفیس مایکروسافت. من توش دنبال بازی نرفتم ولی به احتمال خیلی زیاد بازی‌ها اکثرا روی ویندوز هستند و بازی مک نباید خیلی زیاد باشه.

مک بوک من

من یک مک بوک دارم. البته مک بوک من ارزانترین مک بوک بازار است: 80Gig hard, 1Gig ram, 2GHz CPU. همه مک بوک ها ۱۳.۳ اینچ هستند و من مال خودم رو از مجتمع پایتخت ۱ میلیون و ۲۹۰ هزار خریدم و بعدا با ۹۳ هزار تومن براش چهار گیگابایت رم خریدم و بستم روش (اگر لازمه بگین روش نصبش رو بگم).

شدیدا پیشنهاد می کنم که اگر می‌تونید از یک کشور که دولت درست و حسابی داره بخرید چون با همین پول در خارج می‌شه یک مک بوک 120Gig, 2Gig, 2.1 خرید که در کیفیت ساختنش هم شک نباشه. من توی کیفیت ساخت مال خودم کمی شک دارم و مطمئن نیستم که جزو سری‌های برگشتی و اینجور چیزها نباشه (:

حرف آخر

مک کارها اکثرا آدم‌های جذابی هستند (: مک هم فضای بازمتن لینوکس رو حفظ کرده و حتی اگر بخش‌هاییش باز نباشه، آدم‌هایش باز هستند. وقتی مک می‌خرید جزو یک خانواده مکار هستید به اسم ماگ (MUG; Mac User Group) و وقتی در ایران هستید جزو IRMUG.org با کلی دوست مکار که همیشه آماده کمک به شما هستند. دقیقا همان چیزی که در دنیای لینوکس ایران تکنوتاکس مسوولیتش را دارد.


گاو وبلاگ گاو و گلدون این لینک خوب رو فرستاده که نقدی منصفانه است بر مشکلات مک بوک

آقا اجازه! وبلاگستان دچار رکود شده؟

خیلی‌ها می‌گویند که وبلاگستان ایران دچار یک رکود و فعالیت آن کم شده است. در مورد کم شدن فعالیت موافقم ولی با رکود نه. مساله‌ای که باعث می‌شود بعضی‌ها از رکود حرف بزنند این است که

 قدیمی‌ترها کمتر می‌نویسند. خیلی از کسانی که به هسته وبلاگستان مشهور شده بودند دیگر چندان فعال نیستند؛ تکراری می‌نویسند، به خارج رفته‌اند، درگیر کار شده‌اند یا در جناح بندی‌هایی هستند که باعث شده نوشته‌هایشان فقط مخاطب خاص داشته باشد.

 جدیدها آنقدر زیاد نیسند. سه سال پیش داشتن وبلاگ یک جور هویت بود و وقتی دو نفر دانشجو به هم می‌رسیدند درباره وبلاگ همدیگر سوال می‌کردند یا احیانا بر اساس تعداد وبلاگهایشان خودشان را طبقه‌بندی می‌کردند.

 تکنولوژی‌های جدید، شبکه‌های اجتماعی و امثال ۳۶۰، جای وبلاگ‌ها را گرفته‌اند. در اصل این تکنولوژی‌های جایگزین وبلاگ نشده‌اند تبدیل شده‌اند به ابزار هویت بخش جدیدی برای نسل جوان؛ چیزی که قبلا وبلاگ بارش را بر دوش می‌کشید.

به نظر من این سه موضوع باعث شده‌اند که بعضی‌ها با مقایسه حجم وبلاگستان با مثلا سه سال قبل و «رکود رشد حجمی» از «رکود» حرف بزنند. نظر من اتفاقا بر عکس است. الان وقت بلوغ وبلاگستان است. مثل آدمی که قد کشیده اما هنوز بالغ نشده، وبلاگستان ما هم قد کشیده و رشد کرده و تازه دارد بالغ می‌شود. حالا وبلاگ ها کمتر هستند اما عمیق‌تر. کمتر مردم شروع می‌کنند به نوشتن وبلاگ ولی وقتی شروع می‌کنند ماندگارتر می‌نویسند و احتمال بیشتری دارد که قبل از شروع به نوشتن، یک نفر بداند که حرفی برای گفتن دارد یا نه.

این کمتر شدن وسعت باعث شده کار کم کم حرفه‌ای تر بشود. یک نمونه خوبش هم وبلاگ فوق العاده آقا اجازه، نمونه‌ای از یک نفر که قلمی توانا دارد، موقعیتی خاص دارد و می‌داند که چه می‌خواهد بنویسد.

این وبلاگ را مثال می‌زنم تا دو سه چیز را بگویم:

 انسانی با دیدگاه خاص می‌تواند یک وبلاگ ارزشمند داشته باشد.

 وبلاگ موفق (مثل اکثر وبلاگ های موفق ایرانی) لازم نیست حتما حجم زیادی ترجمه داشته باشد. این وبلاگ تقریبا همیشه از خودش می‌نویسند چون در شرایطی است که حرف‌هایش همیشه شنیدنی است، مثلا وقتی از هیات امر به معروف و نهی از منکر عربستان سعودی می‌نویسند، نمی‌شود نخواند.

 این آدم جدی است. تک تک خبرهای مربوط را دنبال می‌کند و مثل یک گزارش دقیق در موردش می نویسد. مثلا «دستگیری سه جادوگر دیگر» خبری است که احتمالا به جز در این وبلاگ تخصصی عربستان سعودی، در جای دیگری نمی‌توانستیم بخوانیم.

 در نهایت این را اضافه کنم که چنین وبلاگی را جای دیگری نمی‌توانید پیدا کنید. متاسفانه خیلی از وبلاگ های تکنولوژیک ما شبیه هم هستند و عملا اگر کسی مجموعه‌ای از سایت‌های مشهور انگلیسی را دنبال کند، اصولا به بخش عمده‌ای از وبلاگستان امروزی فارسی بی نیاز می‌شود. وبلاگ‌هایی مثل آقا اجازه اینطور نیستند: منبع غنی‌ای هستند از اطلاعات دست اول که برای یک محقق بهتر از تمام منابع انگلیسی اینترنتی و هر کتاب فارسی کار می‌کنند.

خلاصه کنم: وبلاگستان فارسی در رکود نیست بلکه در حال بالغ شدن و پوست انداختن به آن چیزی است که واقعا به آن وبلاگستان می‌گویند.