وقتی اسلو تصمیم گرفت مرکز شهرش رو از ماشین خالی کنه

اگر در اسلو رانندگی کنین باید حواستون باشه: ماشین ها در مرکز شهر اجازه پارک در خیابون ندارن. این اتفاق وقتی افتاد که شهر تصمیم گرفت تمام پارکینگ های کنار خیابون رو حذف کنه و به جاشون مسیر دوچرخه، نیمکت برای نشستن و مسیرهایی برای عابران پیاده درست کنه تا قدم بزرگی برداشته باشه به سمت حذف خودرو از شهرش.

این تغییرات به همراه ممنوع شدن عبور خودروها از بعضی خیابون‌ها باعث شدن که عملا ماشینی در مرکز شهر نبینین و به جاش عابران پیاده یا دوچرخه سوار منظره شهر رو بسازن. این منظره متفاوت در کنار هوای پاک تر رو اضافه کنین به فضاهایی که قبلا ماشین ها اشغال کرده بودن و حالا می شه ازشون برای کارهای متفاوت مثل مکان های گپ و تجمع و تفریح استفاده کرد و احتمالا هوس می کنین تو مرکز اسلو قدم بزنین یا ساعت بیکاری تون رو خارج از خونه و با دوستاتون تو شهر بگذرونین.

این اتفاق ها در اسلو از احوالی ۱۹۷۰ شروع شدن و بعد با سرمایه گذاری زیاد روی حمل و نقل عمومی در ۱۹۸۰ ادامه پیدا کردن. البته هنوز هم چند جای پارک برای افراد با مشکلات حرکتی و شارژ خودروهای برقی موجود است اما خب شهر به وضوح داره از طراحی اولیه اش که مبتنی بر حرکت با خودرو بود فاصله می گیره. شکی نیست که این فاصله گرفتن نیازمند برنامه ریزی طولانی و گسترش حمل و نقل عمومی هم هست و تنها دوچرخه سواری مساله ای رو حل نمی کنه. از جمله سیستم اشتراک دوچرخه پیشرفته اوسلو، این اجازه رو به شهروندان داده که بتونن راحت با ترکیب کردن دوچرخه و حمل و نقل عمومی، سریعتر از هر خودرویی به مقصد برسن.

این رو مقایسه کنین با طراحی شهری ما که نه فقط مرکز که الان بخش عظیمی از شهر با دادن پول قابل استفاده است و ماشین چندانی رو کمتر نکرده بلکه فقط درآمد شهرداری رو بالاتر برده و سیستم حمل و نقل عمومی اش – حتی بعد از خط ویزه هایی که بعد از ۸۸ در مسیرهای اصلی شهر ساختن – تقریبا ناتوان از بر عهده گرفتن حمل و نقل عمومیه. در مورد دوچرخه هم نگرانی تهران اصولا سربالایی و سرپایینی بودنش نیست بلکه مشکل اصلی نبودن خطوط دوچرخه و قوانین حمایتی است و اولویت دادن به خودروها در مقابل انسان ها.

اگر در مورد دوچرخه اطلاعات بیشتری می خواین یا مثلا سوال هایی مثل اینکه «پس سربالایی چی می شه» یا «عرق کردن رو چیکار کنم» و «آخه تهران الوده است» و غیره دارین شاید کتاب راهنمای دوچرخه سواری شهری جواب هایی داشته باشه. حرف هیچ کس هم نیست که امروز باید خودرو ممنوع و دوچرخه اجباری بشه یا قراره در تهران کلا دوچرخه جای همه چیز رو بگیره (: حرف اینه که باید در برنامه ریزی به شیوه هایی که به شهرهایی سالمتر، شادتر، پاک تر و شهروندانی خندان تر و مرتبط تر به هم منجر می شه توجه بیشتری بشه. یادمون باشه که شهر و خیابان چیزی بیشتر از یک اجبار برای متصل کردن محل ها به همدیگه است، شهر باید بخشی از حیات اجتماعی باشه و نه یک اجبار در کنارش.

نکاتی در باب دوچرخه سواری شهردار تهران

دو هفته است که سه شنبه‌ها خبر دوچرخه سواری شهردار تهران رو داریم. بعضی ها اینو طلیعه حمایت یک شهردار باشعور از یک حرکت پاک در شهر می دونن و بعضی ها ادامه مسیر پوپولیستی احمدی نژاد. امابه نظر من فعلا برای هر جور موضع گیری دقیق زوده ولی نکاتی هست که می شه بهش اشاره کرد:

  1. اینکه شهرداری قبلا با دوچرخه نمی‌رفته و بعد از شهردار شدن با دوچرخه می‌ره می تونه یک نشونه باشه؛ نشونه اینکه شهردار معتقده باید دوچرخه رو به عنوان شهردار تبلیغ کنه و گرایی بده مبنی بر اینکه «به دوچرخه و حمل و نقل پاک اهمیت خواهیم داد».
  2. حتی اگر حرکت کاملا پوپولیستی باشه، اینکه شهردار می فهمه که اگر با دوچرخه بره مردم ممکنه براش کف و دست و هورا بزنن، نکته مثبتیه.
  3. ولی دقت کنیم که ایشون شهرداره! من ممکنه دو سال باشه که اکثریت مسیرهام رو با دوچرخه برم و اینو تبلیغ و تلاش خودم بدونم ولی وقتی شهردار شدم، با توجه به دسترسی و کنترل بسیار بیشتری که دارم دیگه دوچرخه سواری ام تلاش به حساب نمیاد بلکه لازمه مسیر رو در شهری که کنترلش می کنم برای دوچرخه سواران هموار کنم. حالا چه با ساختن مسیر و چه قوانین حمایتی و چه هر کار دیگه. ایشون شهرداره و اگر واقعا به دوچرخه یا هوای پاک معتقده باید تلاشی خیلی بیشتر از با دوچرخه رفتن بکنه.
  4. دوچرخه سواری بخش کوچیکی از مشکلات این شهره. در همه این سال ها شهرداری اجازه داده درخت ها قطع بشن و به جاشون خونه ساخته بشه و انواع نهادها گوشه گوشه شهر رو به گند بکشن و به جایی برسیم که دیگه تو شهر نفس هم نمی کشه کشید. راه حل این شرایط دوچرخه سوار شدن یا حتی صرفا فعال کردن دوچرخه سواران نیست بلکه باید سیستمی که گذران روزمره اش از طریق تخریب شهر است اصلاح بشه. دوچرخه سواری یک گوشه این ماجرا است که شاید من خیلی دوستش داشته باشم ولی وقتی می گم شهر انسان محور‌ به چیزی خیلی بیشتر از دوچرخه سواری اشاره دارم. شهر باید مال آدم ها باشه نه فقط مسیرهایی برای رسیدن آدم ها از خونه به محل کار.
  5. ظاهرا همه شون کلاه هاشون رو از یکجا خریدن (: و خب ظاهرا گروه بزرگی وظیفه اش اینه که شهردار رو با بی سیم و غیره همراهی کنه تا دوچرخه سواری شون هموار باشه (:

نتیجه؟ فعلا نمی شه چیزی گفت. دولت مردان این دوره ما شبیه خیلی از استارتاپ‌هامون شدن که تبلیغ و نمای بیرونی براشون مهمتر از کار واقعی کردن است. باید شش ماهی منتظر بمونیم و ببینیم به جز نمایش های قشنگ و حرف های باحال و کارهای هیجان انگیز، برنامه بلند مدت و ماندگاری هم برای تبدیل این سیستم که درآمد روزانه اش از تخریب شهر تهران است دارن یا نه و آیا واقعا معتقدن شهر برای شهروندان است یا کماکان بیشترین تلاششون اینه که شهر چیزی به جز چند خونه و محل کار و راه های ارتباطی اونها با هم نباشه.

ساخت سایت‌های دولتی در چه پروسه‌ای به کدوم شرکت‌ها داده می شه؟

ما که جوونتر بودیم خیلی چیزها در کشور در حد رایگان بود. آموزش، درمان، غذای اولیه، آب آشامیدنی، هوای پاک (این روزها اگر هوا در جایی پاک بخواین زمینش متری ده میلیون است)، حمل و نقل، آب و برق و گاز و خیلی از خدمات زیرساختی. بخشی از این جریان تاثیر چپ‌ها در انقلاب بود که معتقد هستن دولت اصولا دولته که این خدمات رو بده و بخشی هم باقی مانده از زمان شاه و بخشی هم فضای انقلابی ای که قرار بود آب و گاز و برق رو نه فقط نزدیک به رایگان، که کلا مجانی کنه (:

در اون دوران وقتی مشکلی بود هیچ کس صداش در نمی یود چون همه می گفتن «دولت پول نفت رو داره و هرکار بخواد می کنه. هر وقت مالیات می دادیم اون موقع دولت از ما حساب می بره» و اتفاقا خنده دارش هم همین ایده بود که دولت یک چیزی بیرون از ماست که قراره در شرایط خاصی از ما حساب ببره.. خوشبختانه ما هیچ وقت خودمون رو بخشی از دولت ندیده بودیم اصولا.

اما بعد مالیات ها شروع شدن. مالیات ارزش افزوده، مالیات خیابون، مالیات ماشین، مالیات فاضلاب، مالیات بر درآمد، مالیات علی الراس، مالیات شهرداری، مالیات واردات خودرو، مالیات خانه های خالی(؟!)، بیمارستان های خصوصی،‌ آموزش «غیرانتفاعی»، دوره های پولی آموزش عالی، و …. و پول همه چیز رو هم که دیگه خودمون دادیم.. از شیر نیمه واقعی که دیگه تو پلاستیک نمی فروختن تا پول بنزین که با کشورهای اروپایی مقایسه می شد و پول آب که با عربستان برابری می کرد (و کسی نمی گفت تو عربستان بنزین تقریبا مجانی است و تو ایرلند آب تقریبا مجانی). عملا دیگه دولت اون هنر «خرج کردن پول نفت برای راحتی مردم» رو هم نداشت و خودمون هر پولی که قرار بود برای راحتی مون خرج بشه رو باید می دادیم و حتی یک چیزی هم می ذاشتیم تو جیب دولت که بتونه هنرنمایی های مختلف کنه… مثلا ساخت سایت های کاربردی.

و از اینجاست که تازه بحث خلاصه ما شروع می شه. مثلا من دیروز داشتم تلاش می کردم کشف کنم پیش شماره ۴۳۱ که به من زنگ زده و جواب ندادم از کجاست. سرچ منو می رسونه به سایت مخابرات استان تهران و این صفحه مهمل:

tct118

که دقیقا برعکس چیزی است که من می خوام و صفحه معکوسی هم وجود نداره. چیزی که من لازم دارم چیه؟ این:

draft

که پایینش همه شهرها و شماره‌هاشون باشه و من بالا بتونم فیلتر کنم چی می خوام.. یا حداقل حداقل حداقل یک صفحه مشابه همونی که خودشون درست کردن ولی برعکس که توش بتونم پیش شماره رو انتخاب کنم (یا تایپ کنم) و اسم شهر / استان رو بگیرم یا اصولا یک صفحه ساده که همه رو نوشته باشه و من با سرچ خود براوزرم توش بگردم. جالبه که ساخت اچ تی ام ال پنجی این صفحه به شکل ریسپانسیو و هر مد روز و جینگولک بازی دیگه،‌ برای کسی که بلد باشه زیر سه چهار ساعت وقت می بره. بخشی از حرفم اینه که مخابرات استان تهران عزیز، همین الان به یکیت تو بخش آی تی بگو این صفحه رو به شکلی کاربردی تغییر بده و آخر روز هم اگه نه، آخر هفته ازش بپرس ببین تموم شده یا نه! ولی این همه حرف من نیست.

حرف اصلی من اینجا اینه که واقعا توی چه پروسه ای ساخت سایت مخابرات استان تهران داده شده به کسی که این حداقل درک از تجربه کاربری رو نداره. البته الان می شه دیگه مدعی بود که همه اینها شرکت های خصوصی هستن و هر کاری بخوان می کنن ولی کماکان می شه پرسید که چطوری در چه پروسه ای پولی که من دادم تا این شرکت ها تاسیس بشن به یک شرکت خصوصی واگذار شده و چرا هیچ کس دیگه حق نداره باهاشون رقابت کنه و سرویس بهتری بده؟

و البته خوشبختانه شهرداری هنوز شرک خصوصی نشده (: و این سایتشه که چالیست عزیز برام فرستاده:

metro_site

که اگر طراحی وب بلد باشین می بیینین طراح محترم حتی نمی دونسته که float رو نمی شه اینطوری به td داد و به گفته چالیست «خیلی خیلی غم انگیزه. حس می کنم شاید بشه تو یه مطلب در موردش نوشت و تذکر داد به مترو. پولی که میدن به هرحال از جیب من و شما می ره».

بله. امیدوارم حداقل با مالیاتی که می گیریم اجازه داشته باشیم بپرسیم طبق چه پروسه ای اینهمه برنامه نویس و طراح خوب باید له له پروژه بزنن و بعد پروژه های دولتی چنین کیفیتی داشته باشن. واقعا برام سواله که اینها با مناقصه داده می شن به شرکت ها؟ داخلی انجام می شن؟ یا چی؟ در یک کشور درست باید یک دولت کوچیک تصمیم بگیره که لازمه م یک سایت با فلان کیفیت داشته باشیم و بعد در یک مناقصه بهترین شرکتی که اونکار رو انجام می ده با حداقل هزینه اون کیفیت رو تحویل بده. مطمئن باشین در صورتی که چنین اتفاقی بیافته کلی از آدم هایی که فکر میکنن باید بذارن از ایران برن، فردا می رن شرکتشون رو ثبت و تو این مناقصه ها شرکت میکنن.