خاطرات سفر دوچرخه در قرقیزستان و بیشکک و مناطق عشایری و دریاچه‌ ها و … (:

سفرمون با دوچرخه به قرقیزستان بود. البته نه به این معنی که همه مسیر رو با دوچرخه بریم. از هواپیمایی فلای دوبی بلیت خودمون و بلیت مخصوص دوچرخه رو خریده بودیم و دوچرخه رو گذاشتیم تو کارتنش و بسته بندی مناسب کردیم و پرواز کردیم به پایتخت یعنی بیشکک.

قرقیزستان کشور خاصی است. کشور هنوز پر از عشایر و قومیت‌های متنوع (مثلا روسی، قرقیزی، ترک، اویغور و و…) و با شاخص توسعه نیروی انسانی بسیار پایین. کشوری که حتی ریال ما (که موقع نوشتن این متن هر ۳۴۰هزار تاش می شه یه دلار) هم اونجا خیلی بدبخت به نظر نمی‌رسه. اگر توی یه رستوران نسبتا خوب غذا بخورین، بعیده بیشتر از ۵۰۰ Som (سم) پول بدین که می شه تقریبا ۷ دلار. یه غذای معمولی تر ممکنه بشه ۲۰۰ سم یعنی تقریبا ۲.۵ دلار.

ما با گروه گردنه مه‌آلود رفتیم که برنامه ریزی فوق العاده ای داشتن. در مسیرهایی که دوچرخه سواری مناسبش نبود (مثلا به خاطر تنگی و یکنواختی و شلوغی خیابون ماشین رو از یک شهر تا یک منطقه دور افتاده) رو با مینی بوس (و دوچرخه ها در کامیون پشت سر) می‌رفتیم و بعد چند روز در منطقه زیبایی رکاب می‌زدیم تا مثلا از یه کوه بالا بریم، برسیم به یه منطقه کاملا عشایری و یک شب در یورت بخوابیم و بعد با دو روز رکاب زدن برسیم به یه ریزورت برای یک روز استراحت قبل از رفتن به دشت و رسیدن به شهر بعدی. این باعث می‌شد برنامه در عین سنگین بودن (مثلا رکاب زدن‌های ۸۰ کیلومتر در روز و ارتفاع گرفتن های ۲۰۰۰ متری) بسیار لذت بخش باشه.

بذارین لابلای عکس ها یه چیزهایی رو براتون تعریف کنم.

جمعیت کل قرقیزستان تقریبا ۶میلیون نفر است و حتی شهرهای بزرگش هم از نظر ما شبیه شهرهای کوچیک هستن، به جز یکهو مجسمه ها و پارک ها و ساختمان‌های دولتی / مسکونی عظیمی که در دوران شوروی ساخته شدن و هنوزم هستن. خیابون ها وسیع هستن و ابعاد بزرگ. جامعه تقریبا یکنواخت است. افراد خیلی پولدار یا خیلی فقیر بسیار کم دیده می‌شن. یکی از شغل‌های مرسوم احتمالا کمی پول دادن و تحویل گردن چند ظرف دوغ و موارد مشابه از یک شرکت و فروختن دوغ (و باقی موارد) لیوانی در چهار راه ها است.

توریسم بخش کوچیکی از درآمد کشور است (نزدیک به صفر) و این حتی در شهرهای بزرگ هم دیده می شه: آدم‌ها با دیدن توریست ها (بخصوص اگر ۲۰ نفر با دوچرخه باشن) ذوق زده می شن و میان باهاتون حرف می زنن. ترکی‌ای که بخشی از جمعیت حرف می زنه خیلی نزدیک به ترکی آذری خودمون است ولی کاملا ممکنه یکی باهاتون قرقیزی یا روسی حرف بزنه.

شهرها نسبتا مسطح هستن و بازارهای جالبی هم می‌بینین. این کشور یکی از بزرگترین «کانتینر بازارها» رو داره. بازار عظیمی که با چیدن دو طبقه کانتینرهایی که توی کشتی ها می بینین درست شدن و چندین ساعت لازمه که فقط بتونین توش قدیم بزنین و از جون آدمیزاد تا شیر مرغ ببینین (:

و این کامیون‌های جنگی قدیمی شوروی تنها چیزهایی هستن که در مناطق عشایری می‌تونن حرکت کنن. جاهایی که اینقدر شیب / گل / سنگلاخ / رودخونه / … داره که پیاده هم سخت می شه توشون حرکت کرد چه برسه به دوچرخه و چه برسه به این کامیون‌ها. در مسیری که می‌رفتیم گاه گداری این ماشین‌ها رو می‌دیدیم که با چند نفر اروپایی توشون، داشتن به سمت مناطق عشایری می‌رفتن.

از همون لحظات اول رکاب زنی می‌بینین که در چه منطقه جذابی هستین. بیشترین چیزی که دیده می‌شه کم بودن دو چیز است: آدم + آشغال. این دو تا الزاما هم به هم ارتباط ندارن چون حتی در مناطقی که آدم هست هم تقریبا نمی‌تونین آشغال پیدا کنین. در یکی از اقامت‌گاه‌ها نوشته بود که اگر کسی نیم کیلو اشغال جمع کنه و بیاره، یه آبجوی مجانی می‌گیره.

خیلی زود مشخص می‌شه که چقدر این کشور کوهستانی است. دائما در حال ارتفاع گرفتن و ارتفاع کم کردن هستین. دوچرخه کوهستان انتخاب درستی است.

و پر از رودخانه و کوه و درخت. در خیلی جاها مناظر شبیه سوییس یا بخش هایی از آمریکای شمالی است. یکی از رییس جمهورهای این کشور مدعی بود که قراره اینجا به سوییس آسیای میانه تبدیل بشه. احتمالا منظورش سیاسی هم بود. توی گپ هایی که با مردم می‌زدیم اکثرا از وضع سیاسی خیلی حاد ناراضی نبودن و این رو مرتبط با دو سه بار انقلابی می‌دونستن که کردن. هر بار یک نفر خودکامه شده، انقلاب کردن و برکنارش کردن و الان رییس جمهور بیشتر از یک دوره حق نداره رییس جمهور باشه.

یورت‌های عشایری قرقیزستان

عشایر در چنین یورت‌هایی زندگی می‌کنن. با بستن در و یه آتیش کوچیک کاملا گرم می‌شه و البته در طول روز می‌تونین طناب سقف رو بگیرین و کنار بکشنینش تا یه سوراخ گنده بالای سقف باز بشه. البته باید حواستون باشه با اومدن ابرها، سریعا سقف رو به سرجاش برگردونین (: به اینها یورت می‌گن که در ترکی به معنی خانه است.

و البته وقتی قرار شد یک خانواده دیگه هم به کمپ ما بیان، قرار شد یه یورت جدید هم ساخته بشه و می‌تونین ساختار جالبش رو ببینین. بعد از باز کردن چندین دیوار مشبک و درست کردن دیواره اطراف، یک نفر با یه چوب مرکز سقف رو اون وسط نگه می‌داره و بعدا بقیه تیرک‌ها رو بهش و به دیواره وصل می‌کنن تا کم کم سقف بایسته و بی‌نیاز از نگه‌دارنده موقتش بشه. شکل اون وسط سقف، یه جور سمبل ملی است که در پرچمشون هم وجود داره:

پرچم قرقیزستان

و شما ممکنه یه مسیر باریک خاکی ببینین و زیربارون با کنجکاوی ادامه‌اش بدین و یکهو به این برسین:

یک حوضچه ابگرم وسط کوه‌ها. جلوتون جنگل، بالا سرتون بارون و زیر پاتون رودخونه عظیم اما شما توی اب گرم و نرم گوگردی. کشف چنین چیزهایی به شکل کاملا غیرتجاری، از اتفاقات منحصر به فردی است که دیگه کم کم فقط در کشورهایی که هنوز کاملا توریستی نشدن ممکنه.

راستش توی این سفر خیلی جاها رفتیم و تقریبا هر روز در حرکت بودیم و من نمی خوام تک تکشون رو تعریف کنم. فقط می خواستم فضا رو نشون بدم و فرصت یه سفر نه چندان گرون رو معرفی کنم به یکی از کشورهای کمتر شناخته شده / بکر. به یه ریزورت نسبتا ارزون و قابل قبول سر زدیم. یک شهر نسبتا تفریحی رو دیدیم. توی یک مجموعه دور از شهر دیگه در یک کلبه مانند اقامت کردیم و در همه مسیر آدم ها مهربون و پذیرا بودن.

مثلا در یکی از راه‌ها تقریبا ظهر رسیدیم به یک مجموعه یورت و با نونی که پخته بودن به استقبال اومدن. احتمالا مال خودشون بود و خب گروه ما هم بسیار بزرگه. ولی صادقانه تعارف می کردن و خوشحال بودن. با گذاشتن از کوهستانی دیگه، به جاده ها رسیدیم.

و تقریبا بیشتر مسیرهای بین شهری چیزی شبیه این است. شونه یا نیست یا کوچیکه یا خیلی خاکی. ولی راننده ها اکثرا رعایت می‌کنن و یکبار هم پلیس اومد بهمون رسید و بهمون گفت که راننده ها گفتن چند دوچرخه در جاده هستن که ممکنه خطرناک باشه و پلیس لازم دیده بود سوار بشه بیاد به ما تاکید کنه که مواظب باشیم و در یک خط حرکت کنیم و ..

و البته این کشور یکی از آخرین کشورهایی است که توش با عقاب شکار می کنن و البته این روزها عملا عقاب ها پیر هستن و فقط پیش صاحب هاشون زندگی می کنن و غذا می گیرن و گاهی برای عکس گرفتن استفاده می‌شن.

و روز آخر رو در بشیکک گذراندیم و رفتیم به یه پارک آبی. کوچیک بود ولی بخصوص چون با دوچرخه رفتیم بسیار خوش گذشت. خوبی دوچرخه اینه که مسیر رو هم جالب و جذاب می‌کنه.

و این هم یه عکس از نزدیکی یورتی که دو شب توش موندیم و اسب سواری کردیم و جای واقعا قشنگی بود. فرض کنین بعد از یک روز کامل دوچرخه سواری سنگین در سربالایی ها و رودخونه ها و ….. کاملا خسته می‌رسین به بالای این تپه که توش به نفر زمانی یه نیمکت ساخته و یورت هایی که قراره شب توشون بمونین رو در کنار این منظره فوق العاده می بینین. معلومه که فرداش باید برگردین همینجا و حتی بیشتر از قبل، لذتش رو ببرین (:

اینم چند نکته جالب در مورد قرقیزستان:

  • گیرخ در ترکی می‌شه ۴۰. گیرخیزستان یعنی سرزمین ۴۰ تا قومی که متحد شدن تا کشور رو تشکیل بدن و ازش دفاع کنن
  • هم مسلمان کاملا محجبه می‌بینین و هم افرادی با لباس راحت. انتخاب فردی است. در قرقیزستان هم دین از حکومت جدا است.
  • چیزهای پیشرفته کمتر در این کشور دیده می شه. همونطور که گفتم شاخص توستعه انسانی پایینه و اکثر شغل ها فروشنده و تولید کننده خرد و کشاورز و … ما تقریبا شرکت بزرگ یا شعبه عظیم بانک و .. ندیدیم
  • قهرمان ملی، آدمی است به اسم «ماناس» که تقریبا شبیه رستم ما است. با یک کتاب شعر عظیم در مورد خودش و کارهاش (: احتمالا همه جا میدون ماناس و مغازه ماناس و … خواهید دید.
  • الفباشون، الفبای روسی (سیریلیک) است با کمی تغییر. اگر خواستین سفر کنین فرصت خوبیه یادش بگیرین.
  • قبل از اومدن روسیه، تنها الکل مرسوم در اینجا یه جور شیر اسب تخمیر شده بود. نزدیک به دوغ ما. الان منطقا ودکا و آبجو و کنیاک و …
  • اسب نقش زیادی داره. یکی از غذاهای مشهور «بش بارماخ» (پنج انگشت) است که با گوشت اسب پخته می شه و با پنج انگشت خورده می شه
  • پولشون اسمش Som است که البته در سیریلیک Com نوشته می‌شه. نکته جالب اینه که از معدود کشورهایی هستن که سکه ۳ سمی دارن (: معمولا موقع ضرب سکه، ۱ و ۲ و ۵ و ۱۰ و ۲۰ و ۵۰ مرسوم است و نه ۳ (:
  • فراوانی آب شگفت آوره. همه جا رودخانه‌های عظیم می‌بینین و دریاچه‌های بزرگ
  • قرقیزستان یکی از آخرین کشورهای جهان است که توش شکار با عقاب هنوز رواج داره
  • ویزای ما رو سرپرست گروه گرفت. پیچیده هم نبود. ولی به بعضی ها ویزا ندیدن. بدون هیچ دلیل خاصی. ظاهرا شانسی است.

وقتی اسلو تصمیم گرفت مرکز شهرش رو از ماشین خالی کنه

اگر در اسلو رانندگی کنین باید حواستون باشه: ماشین ها در مرکز شهر اجازه پارک در خیابون ندارن. این اتفاق وقتی افتاد که شهر تصمیم گرفت تمام پارکینگ های کنار خیابون رو حذف کنه و به جاشون مسیر دوچرخه، نیمکت برای نشستن و مسیرهایی برای عابران پیاده درست کنه تا قدم بزرگی برداشته باشه به سمت حذف خودرو از شهرش.

این تغییرات به همراه ممنوع شدن عبور خودروها از بعضی خیابون‌ها باعث شدن که عملا ماشینی در مرکز شهر نبینین و به جاش عابران پیاده یا دوچرخه سوار منظره شهر رو بسازن. این منظره متفاوت در کنار هوای پاک تر رو اضافه کنین به فضاهایی که قبلا ماشین ها اشغال کرده بودن و حالا می شه ازشون برای کارهای متفاوت مثل مکان های گپ و تجمع و تفریح استفاده کرد و احتمالا هوس می کنین تو مرکز اسلو قدم بزنین یا ساعت بیکاری تون رو خارج از خونه و با دوستاتون تو شهر بگذرونین.

این اتفاق ها در اسلو از احوالی ۱۹۷۰ شروع شدن و بعد با سرمایه گذاری زیاد روی حمل و نقل عمومی در ۱۹۸۰ ادامه پیدا کردن. البته هنوز هم چند جای پارک برای افراد با مشکلات حرکتی و شارژ خودروهای برقی موجود است اما خب شهر به وضوح داره از طراحی اولیه اش که مبتنی بر حرکت با خودرو بود فاصله می گیره. شکی نیست که این فاصله گرفتن نیازمند برنامه ریزی طولانی و گسترش حمل و نقل عمومی هم هست و تنها دوچرخه سواری مساله ای رو حل نمی کنه. از جمله سیستم اشتراک دوچرخه پیشرفته اوسلو، این اجازه رو به شهروندان داده که بتونن راحت با ترکیب کردن دوچرخه و حمل و نقل عمومی، سریعتر از هر خودرویی به مقصد برسن.

این رو مقایسه کنین با طراحی شهری ما که نه فقط مرکز که الان بخش عظیمی از شهر با دادن پول قابل استفاده است و ماشین چندانی رو کمتر نکرده بلکه فقط درآمد شهرداری رو بالاتر برده و سیستم حمل و نقل عمومی اش – حتی بعد از خط ویزه هایی که بعد از ۸۸ در مسیرهای اصلی شهر ساختن – تقریبا ناتوان از بر عهده گرفتن حمل و نقل عمومیه. در مورد دوچرخه هم نگرانی تهران اصولا سربالایی و سرپایینی بودنش نیست بلکه مشکل اصلی نبودن خطوط دوچرخه و قوانین حمایتی است و اولویت دادن به خودروها در مقابل انسان ها.

اگر در مورد دوچرخه اطلاعات بیشتری می خواین یا مثلا سوال هایی مثل اینکه «پس سربالایی چی می شه» یا «عرق کردن رو چیکار کنم» و «آخه تهران الوده است» و غیره دارین شاید کتاب راهنمای دوچرخه سواری شهری جواب هایی داشته باشه. حرف هیچ کس هم نیست که امروز باید خودرو ممنوع و دوچرخه اجباری بشه یا قراره در تهران کلا دوچرخه جای همه چیز رو بگیره (: حرف اینه که باید در برنامه ریزی به شیوه هایی که به شهرهایی سالمتر، شادتر، پاک تر و شهروندانی خندان تر و مرتبط تر به هم منجر می شه توجه بیشتری بشه. یادمون باشه که شهر و خیابان چیزی بیشتر از یک اجبار برای متصل کردن محل ها به همدیگه است، شهر باید بخشی از حیات اجتماعی باشه و نه یک اجبار در کنارش.

نقد، بررسی و پیشنهادهایی در مورد دوچرخه‌های اشتراکی بیدود

دوچرخه های بیدود در شهر

دوچرخه‌های اشتراکی مفهومی آشنا توی اروپا هستن و تهران هم یکی دو باری تلاش کرده به شکل های مختلف راهش بندازه. حالا که زحمت چند سال کار بچه‌های دوچرخه سوار شهری جواب داده و کم کم توجه بیشتری به این مساله می‌شه، بودجه ها هم به سمتش می‌یاد و شهر تابلو و خط دوچرخه (بخونین خط و پارکینگ موتور) پیدا می کنه و شاهد بیدود هم هستیم.

ایده اصلی بیدود اینه که شما یک اپ نصب می کنین و با واریز کردن ۱۸۰ هزار تومن پول عضو بیدود می‌شین. بعد در هر کجایی که یک دوچرخه بیدود دیدیدن (که می تونه توی پارکینگ های خود بیدود یا کنار خیابون باشه) اول ترمزهاش رو تست می کنین و زینش رو تنظیم می کنین. بعد از طریق اپ بیدود، کیو آر دوچرخه رو اسکن می کنین و قفل دوچرخه باز می‌شه. سوار می شین و رکاب می زنین و هر جایی دوست دارین می رین و وقتی دیگه لازمش نداشتین، با دست قفل دوچرخه رو می زنین و محل رو ترک می کنین. دوچرخه منتظر می مونه تا نفر بعدی سوارش بشه و شما هم باید برای هر نیم ساعتی که ازش استفاده کردین، ۱۵۰۰ تومن بدین. ساده و سر راست و بامزه.

بعد از چند ماه که هی گفتن «فردا» قراره فعال بشه، حالا بیدود توی بخش هایی از شهر هست و منم که برج میلاد بودم، حاضر بودم نیم ساعت پیاده راه برم تا به یکیشون برسم و برای تست سوارش بشم. البته بعد از نیم ساعت پیاده روی معلوم شد اون بیدودی که رو نقشه دیده می شه واقعیت نداره ولی من کم نیاوردم و رفتم ایستگاه اصلی توی شهرک غرب.

مسوول ایستگاه دوچرخه های بیدود

مسوولشون با حوصله و بامزه بود و گپ زدیم و گفت همینجا هم می شه ثبت نام کرد. البته من پولم رو مدت ها قبل ریخته بودم و وقت سوار شدنم بود (: کلا بدنه دوچرخه کمی کوچیک به نظر می رسه و حداکثر ارتفاع زین که مدعی است برای قد ۱۸۰ خوبه، احتمالا برای قد حدود ۱۷۰ کار می کنه. بالاترین سطح زین هم برای من کوتاه بود که خب در نهایت با توجه به میانگین قدی ما ایرانی‌ها و ایده اینکه اگر زین کمی پایینتر باشه، رکاب زدن سخت می شه اما امنیت بالاتره، ایراد حادی حساب نمی‌شه. بودن سبد جلو نکته بسیار مثبت و باحالی بود، بخصوص که سبد به بدنه وصله و در نتیجه ما که می چرخیم، سبد نمیچرخه و سورپریز / شادهول می‌شین!

زین دوچرخه بیدود که برای قد ۱۸۰ کافی نیستن، هرچند می گن هستن

مسوول تذکر داد که نباید از اتوبان رفت و منم گفتم باشه ولی رفتم. از کارهای بد. دلیلم هم این بود که می خواستم بیام سمت باغ صبا که مرکز شهره.

نکته عجیب اینه که دوچرخه هیچ دنده ای نداره. حتی در آلمان هم دوچرخه‌های اشتراکی دنده ای هستن تا بشه باهاشون شیب ها رو راحتتر بالا رفت. دوچرخه بدون دنده،‌در سربالایی‌ها سخته و در سرپایینی‌ها یا حتی مسیرهای مسطح سرعت نمی‌گیره. من اصلاحی دارم تحت عنوان تیم لاک پشت‌ها که توش خیلی آروم رکاب می زنم و از مناظر لذت می برم و هیچ عجله ای نمی کنم. ایده هم اینه که اگر می خواستم تند برم، با یه چیز دیگه می‌رفتم!. با بیدود شما به معنی واقعی عضو تیم لاک پشت‌ها هستین (:

من الان دو سالی هست دوچرخه سوار می‌شم و در سال اخیر دیگه برای آدم‌های تهران معمول شده و خیلی نگاه نمی‌کنن. ولی با بیدود شما رو بیشتر نگاه می کنن،‌ ظاهرا بامزه و رنگ تند دوچرخه احتمالا توجه بیشتری جلب می‌کنه. زین به اصطلاح کامفورت داره که نشستن رو راحتتر می کنه ولی رکاب زدن رو کمی سخت‌تر. گزینه خوبیه برای دوچرخه شهری.

رد کردن دوچرخه های بیدود از روی پل کمی سخته، سنگینن

مثل همیشه برای رد شدن از اتوبان پل داریم که لازمه روش دوچرخه رو کول کنیم و ببریم بالای پله‌ها. سریعا متوجه می‌شم که بیدود خیلی سنگینه. تمرکز دوچرخه اشتراکی روی وزن نیست ولی بیدود دیگه خیلی سنگین به نظر می‌رسه (: احتمالا مال اینه که بادوام باشه و کمتر دزدی بتونه دوچرخه رو بذاره رو کولش ببره.

نمونه حرکت با دوچرخه بیدود درست شده با استراوا

بالاخره تیم لاکپشت‌ها بعد از ۵۲ دقیقه مسیر ۱۲ کیلومتری رو طی می کنه و به مقصد می‌رسه. عرق ریزان و خسته و اگر راستش رو بخواین حتی با کمی ضعف! جلوتر بهش بر می گردیم. دوچرخه رو تو کوچه پارک می کنم و می رم داخل. در حال تجدید قوا با خوراکی و استراحت و عوض کردن تی شرت هستم که تلفن چند باری زنگ می زنه تا بالاخره جواب بدم. یک نفر از بیدود است که می گه نباید از اتوبان می رفتم. می گم حق با اونه. همون یا تلفن بعدی می گه که اسمم رو درست وارد نکردم. می گم باید چیکار کنم؟ می گه من هی اکانت شما رو پاک می کنم که اطلاعات درست وارد کنین ولی شما قبلی رو میزنین؛ مشکلش با اسم جادی است. بهش می گم خب من فکر می کنم لاگ آوت شدم و دوباره اطلاعاتم رو می زنم لاگین می شم، از کجا بدونم شما اکانت رو پاک کردین و من دارم اکانت جدید می سازم؟ همون یا بعدی می گن که دوچرخه رو کجا گذاشتم؟ می گم تو کوچه. بعد از مدتی دیگه خودم می رم تو کوچه ببینم چی شده:

دوچرخه بیدود

یک نفر با موتور اومده دوچرخه رو ببره (: احتمالا چون از منطقه اصلی خارجش کرده ام. می گه اطلاع داده به یک ماشین که بیاد دوچرخه رو بیاره. در واقع یه ماشین و یه موتور پشتم اومدن (: بعد از کمی صحبت می پرسه قراره بازم سوارش بشم؟ می گم شب باهاش می رم یوسف آباد. به ماشین خبر میده که نیاد و خودش هم می ره (:

تا بعد از ظهر اونجام و قبل از تاریک شدن سوار دوچرخه می‌شم و به سمت خونه می رم. این مسیر معمولا ۱۵ دقیقه است ولی با بیدود ۲۰ دقیقه ول می‌کشه و تقریبا عرق کرده و خسته می‌رسم خونه. دوچرخه رو کنار پنجره آشپزخونه پارک کردم و در کمتر از نیم ساعت، یکی میاد و دوچرخه رو می‌بره.

نکات مثبت

  • می‌تونین با اعتبار خودتون سفر بخرین. هر ۲۰ اعتبار یک سفر. اعتبار می تونه از کارهای خوب مثل پارک کردن دوچرخه در ایستگاه، زود ثبت نام کردن، دعوت بقیه و … به دست بیاد. حدس می زنم اعتبار من رو دو بار برای یک سفر کم کرد ولی مطمئن نیستم.
  • ترمزهای دیسکی خوب و نسبتا مطمئن هستن. البته بازم برای وزن دوچرخه گاهی ضعیف به نظر می‌رسن اما خوبی ترمز دیسکی اینه که تنظیم و رسیدگی کمتری می خواد و قوی‌تر هم هست. اگر ترمز پایی هم داشت خیلی خوب می‌شد؛ از اینها که با معکوس کردن رکاب، دوچرخه ترمز می‌کنه.
  • بدنه قوی و بسیار قرص و محکمه.
  • داشتن سبد کمک خیلی خوبیه و باحاله
  • دوچرخه ها زیاد هستن و به نظر می‌رسه فعلا رسیدگی بهشون خوبه
  • زنگ دوچرخه‌ها هم خیلی باحاله. با یه پیچ در سمت راست می چرخونین، هرچند که وقتی می فهمین این دنده نیست و زنگه، کمی ناراحت می‌شین.
  • در مورد نرفتن در اتوبان و غیره سختگیری نسبی بود. این مثبت ارزیابی می‌شه. امنیت دوچرخه سوار بسیار مهمه.
  • کال سنتر، مسوول ثبت نام، مسوول بردن دوچرخه و .. خیلی مهربون و همراه و با حوصله بودن
کیو آر آنلاک کردن دوچرخه بیدود

نکات منفی

  • پول اولیه‌ای که می‌دیم کم نیست، برای هر نیم ساعت هم ۱۵۰۰ تومن. من فکر می کردم این ۱۵۰۰ تومن از اون پول اولیه کم می‌شه ولی ظاهرا اون پول اولیه، همیشه همونجا خواهد موند. شاید برای من ۲۰۰ تومن اولیه اوکی باشه ولی برای یک نفر دیگه باعث بشه اصولا عضو نشه.
  • نبودن چراغ خطرناکه و استفاده در شب رو نامناسب می‌کنه. شبرنگ‌ها و رفلکتورها و رنگ براق جای چراغ رو نمی‌گیره، بخصوص سر پیچ که قراره دوچرخه قبل از رسیدن دیده بشه و موقعی که قراره چراغ، سطح خیابون رو روشن کنه.
  • دوچرخه‌ها بسیار سنگین هستن، حوالی ۲۱ کیلو. این برای یک دوچرخه با فریم کوچیک خیلی سنگینه. قابل درکه که دوچرخه اشتراکی باید قرص و محکم باشه ولی ۲۱ کیلو هم زیاده. و کاملا تاثیرگذار در تجربه دوچرخه سواری‌تون.
  • دوچرخه‌ها دنده ندارن. سعی شده نسبت چرخ و رکاب و … مثل یک دنده کمی سنگین باشه که بتونین باهاش سربالایی برین ولی در عمل نبودن دنده کار رو در تهران سخت می‌کنه. حتی در مسیرهای شرقی غربی ما از دنده‌هامون استفاده می کنیم.
  • فریم دوچرخه کوچیکه. برای قد من (حدود ۱۸۰) بالاترین سطح زین هم پایینه و این رکاب زدن رو سخت‌تر می کنه. اضافه اش کنین به نبودن دنده و وزن ۲۱ کیلویی دوچرخه تا ببینین چرا من عضو تیم لاک پشت‌ها بودم و مسیر ۱۵ دقیقه ای ام رو توی ۲۰ دقیقه رفتم و اون شب قبل از خواب هم لازم بود دوش بگیرم.
  • برای من که حس زیادی زیر نظر بودن ایجاد شد. بعد از هر بار دوچرخه سواری یه موتور / ماشین اومد دنبال دوچرخه که کل مفهوم بی دود بودن رفت زیر سوال (: البته احتمالا چون شروعشه و من دوچرخه رو از منطقه مرسومش خارج کردم. طبیعی هم هست که نباید از اتوبان بریم. ولی یه جوریه بعد از یک سفر، سه بار بهت زنگ بزنن (: حتی اگر حق داشته باشن.
چرخ های ضد پنچری و پلاک بدنه دوچرخه های بیدود

پیشنهادها

  • اگر بشه با یک اپ، دو دوچرخه رو آنلاک کرد، کمک بزرگیه. در اپ خارجی مشابه این امکان هست و برای ترویج هم خیلی خوبه. من نمی تونم به دوستم بگم بیا ۲۰۰ تومن بریز سوار شیم با هم ولی می تونم بگم بیا من برات آنلاک کنم، اگر خوب بود خودت هم بعدا بگیر.
  • اگر بشه اعلام خرابی، موجود نبودن در محل و غیره کرد خیلی خوبه. من در نقشه بتونم یه دوچرخه رو انتخاب کنم و بگم من اومدم اینجا و این نیست. هنوزم که هنوزه یه دوچرخه وسط باند فرودگاه مهرآباد دیده می شه (:
  • اگر بشه به شکلی کلاه ایمنی به دوچرخه اضافه کرد خیلی خوبه. مثلا بشه کلاه رو به قفل وصل کرد
  • رابطه نزدیکتر با جامعه کاربران می تونه کمک خوبی به بیدود بکنه. اکانت توییتر بیدود می تونه پاسخگوتر باشه و تعامل بیشتری با آدم ها داشته باشه یا خود بیدود می تونه با دوچرخه سوارها لینک بهتری بگیره و باعث ترویجش بشه.
  • اپ شدیدا نیاز به بهبود داره، الان کیلومتر طی شده رو بر اساس فاصله مبدا و مقصد می ده نه بر اساس خیابون. مثلا مسیر ۱۲ کیلومتری من رو ۹ کیلومتر تشخیص می ده. این آمارها برای بعضی دوچرخه سوارها خیلی جذابن (:
سبد و راهنمای استفاده دوچرخه های بیدود

جمع‌بندی

برای من تجربه استفاده از دوچرخه‌های بیدود جالب بود. به جز اینکه شروع با بیدود کمی گرونه، گرفتن و استفاده از دوچرخه راحته و فان است و اینکه می‌تونین دوچرخه رو از هر جای معقولی بردارین و هر جای معقولی بذارین بسیار مفیدش می‌کنه. اما مشکل اصلی اینه که تجربه دوچرخه سواری با بیدود برای من خوب نبود. من به عنوان دوچرخه سوار شهری نسبتا زیاد رکاب می‌زنم و با سربالایی و غیره حتی رو دوچرخه قدیمی یا تاشوی خودم هم مشکل ندارم ولی رکاب زدن شرقی غربی با حدود ۱۰۰ متر ارتفاع گرفتن با بیدود هم خسته کننده بود. مساله اینه که اگر هیچ وقت دوچرخه سوار نمی‌شین، بیدود به شما تجربه یک دوچرخه سواری مدرن رو نمی ده. در مقابل اگر دوچرخه سوار هستین و دوچرخه‌تون همراهتون نیست، بیدود راه حل باحالیه. البته این رو هم بگم که اینکه می شه فقط در طرف آسون (مثلا شمال به جنوب) رکاب بزنین و برگشت رو بدون دوچرخه بیاین، می تونه برگ برنده بیدود باشه ولی کاش با اضافه کردن یک دنده ساده (مثلا دنده هفتایی ایترنال گیر هاب شیمانو (مثلا سری نکسوس) که نیاز به تعمیر بسیار کم داره و قابل باز شدن و… هم نیست) تجربه رکاب زنی با بیدود رو حداقل دو برابر بهتر کنه.

آپدیت

  • در کامنت ها پیشنهاد خوبی داشتیم که زمان سنجی یک ربع به یک ربع باشه
  • روی دوچرخه‌ها نوشته BDOD در حالی که سایت و توییتر و … BDOOD است (:
  • اطلاعات خوبی در مورد دوچرخه سواری شهری رو می تونین از کتابچه راهنمای دوچرخه سواری شهری بگیرین
  • اگر خواستین ثبت نام کنین می تونین از کد معرفی من استفاده کنین که هر دو یک سفر رایگان بگیریم: 7DA30

نکاتی در باب دوچرخه سواری شهردار تهران

دو هفته است که سه شنبه‌ها خبر دوچرخه سواری شهردار تهران رو داریم. بعضی ها اینو طلیعه حمایت یک شهردار باشعور از یک حرکت پاک در شهر می دونن و بعضی ها ادامه مسیر پوپولیستی احمدی نژاد. امابه نظر من فعلا برای هر جور موضع گیری دقیق زوده ولی نکاتی هست که می شه بهش اشاره کرد:

  1. اینکه شهرداری قبلا با دوچرخه نمی‌رفته و بعد از شهردار شدن با دوچرخه می‌ره می تونه یک نشونه باشه؛ نشونه اینکه شهردار معتقده باید دوچرخه رو به عنوان شهردار تبلیغ کنه و گرایی بده مبنی بر اینکه «به دوچرخه و حمل و نقل پاک اهمیت خواهیم داد».
  2. حتی اگر حرکت کاملا پوپولیستی باشه، اینکه شهردار می فهمه که اگر با دوچرخه بره مردم ممکنه براش کف و دست و هورا بزنن، نکته مثبتیه.
  3. ولی دقت کنیم که ایشون شهرداره! من ممکنه دو سال باشه که اکثریت مسیرهام رو با دوچرخه برم و اینو تبلیغ و تلاش خودم بدونم ولی وقتی شهردار شدم، با توجه به دسترسی و کنترل بسیار بیشتری که دارم دیگه دوچرخه سواری ام تلاش به حساب نمیاد بلکه لازمه مسیر رو در شهری که کنترلش می کنم برای دوچرخه سواران هموار کنم. حالا چه با ساختن مسیر و چه قوانین حمایتی و چه هر کار دیگه. ایشون شهرداره و اگر واقعا به دوچرخه یا هوای پاک معتقده باید تلاشی خیلی بیشتر از با دوچرخه رفتن بکنه.
  4. دوچرخه سواری بخش کوچیکی از مشکلات این شهره. در همه این سال ها شهرداری اجازه داده درخت ها قطع بشن و به جاشون خونه ساخته بشه و انواع نهادها گوشه گوشه شهر رو به گند بکشن و به جایی برسیم که دیگه تو شهر نفس هم نمی کشه کشید. راه حل این شرایط دوچرخه سوار شدن یا حتی صرفا فعال کردن دوچرخه سواران نیست بلکه باید سیستمی که گذران روزمره اش از طریق تخریب شهر است اصلاح بشه. دوچرخه سواری یک گوشه این ماجرا است که شاید من خیلی دوستش داشته باشم ولی وقتی می گم شهر انسان محور‌ به چیزی خیلی بیشتر از دوچرخه سواری اشاره دارم. شهر باید مال آدم ها باشه نه فقط مسیرهایی برای رسیدن آدم ها از خونه به محل کار.
  5. ظاهرا همه شون کلاه هاشون رو از یکجا خریدن (: و خب ظاهرا گروه بزرگی وظیفه اش اینه که شهردار رو با بی سیم و غیره همراهی کنه تا دوچرخه سواری شون هموار باشه (:

نتیجه؟ فعلا نمی شه چیزی گفت. دولت مردان این دوره ما شبیه خیلی از استارتاپ‌هامون شدن که تبلیغ و نمای بیرونی براشون مهمتر از کار واقعی کردن است. باید شش ماهی منتظر بمونیم و ببینیم به جز نمایش های قشنگ و حرف های باحال و کارهای هیجان انگیز، برنامه بلند مدت و ماندگاری هم برای تبدیل این سیستم که درآمد روزانه اش از تخریب شهر تهران است دارن یا نه و آیا واقعا معتقدن شهر برای شهروندان است یا کماکان بیشترین تلاششون اینه که شهر چیزی به جز چند خونه و محل کار و راه های ارتباطی اونها با هم نباشه.

تجربه خرید و استفاده از نیمچرخه (هف بایک یا هاف بایک) و کامنتی که دیجیکالا منتشر نکرد

اولین بار که عکس هف بایک رو دیدم، به نظر چیز مهملی بود:

ولی وقتی در موردش خوندم به نظر چیز کول و باحالی می‌اومد. هف بایک توی کیک استارتر شروع شد و خیلی سریع تونست ۸۰هزار دلار مورد نظرش رو به دست بیاره و تولید رو شروع کنه. ایده اصلی یک دوچرخه واقعا جدید بود. اکثر دوچرخه‌های ابداعی قبلی، روی ایده اصلی دوچرخه یا اسکوتر سوار بودن ولی اینجا واقعا با یک وسیله بین اسکوتر و دوچرخه طرف هستیم. یک سیستم قابل رکاب زنی بدون زین و بدون فرمون که می‌شه تقریبا مثل دوچرخه سوارش شد.

ویدئوهای خود سایت هف بایک بسیار هیجان انگیز بودن ولی همه ریویوهای دیگه می‌گفتن که سوار شدن به این سادگی ها نیست و انرژی زیادی هم می‌بره. منم بالاخره با توجه به اینکه تمام پولم توی بانک است و ارزشش روز به روز در حال نزدیکتر شدن به صفر، گفتم یه هف بایک از دیجی کالا می‌خرم و لذتش رو می‌برم. واقعا به عنوان یک اسباب بازی. قیمتش اون موقع ۱.۵ میلیون بود که می‌شد تقریبا ۱۲۰ دلار. یک سرچ سریع توی کپی فروشی های چین نشون می داد که می‌شه ۱۰۰۰تا از کپی این محصول رو به قیمت تقریبا دونه ای ۱۰۰ دلار خرید.

نیمچرخه من بعد از یک هفته رسید و سر همش کردم. سر هم کردنش نیاز به آچار آلن و سفت کردن هفت هشت تا جا و باد کردن چرخ‌ها داشت. آچار آلن مناسب توی جعبه بود و شما فقط نیاز به یک تلمبه شخصی دارین. کمی تمرین توی خونه ثابت کرد که واقعا با دوچرخه فرق داره و نیازمند یادگیری مستقل است. اما کلیت کار راحته: کمی سرعت می گیرین. روی هف بایک می‌ایستین. وزنتون رو روی دسته نمی ندازین و برای پیچیدن کمی وزنتون رو به چپ و راست می دین، البته بعد از اینکه یاد گرفتین در خط مستقیم رکاب بزنین. معلومه که در ۴۰ سالگی باید مثل یک بچه برین تو کوچه خلوت یا پارک تمرین کنین (:

بعد از در کل حدود یک ساعت تمرین به اینجا می‌رسین:

(و البته معلومه که بهتره کلاه داشته باشین و نداشتنش در اینجا اشتباهه)

همونطور که می‌بینین وسیله قرار نیست جای دوچرخه رو بگیره. بیشتر برای فان است و خب البته بسیار جمع و جورتر از دوچرخه و عالی برای حمل و نقل. مشکل اصلی این کپی چینی اینه که ترمزهاش عملا نمی‌گیرن. یعنی وقتی وزن شما روی نیمچرخه است، ترمزها تقریبا هیچ فایده ای ندارن و این باعث می شه در دنیای واقعی عملا نتونین سوار چنین چیزی بشین. برنامه من براش اینه که هاب چرخ جلو رو با هاب‌هایی که ترمز سر خود هستن عوض کنم تا با فشار معکوس روی رکاب‌ها بشه ترمز کرد.

راستی.. در این مورد این کامنت رو هم برای دیجیکالا گذاشتم که پذیرفته نشد:

هف بایک (نیمچرخه) ابزار جالبیه. از وقتی در جهان معرفی شد توجه زیادی رو جلب کرد و وقتی تولید شد حسابی فروخت. محصول اصلی حدود ۵۰۰ یورو قیمتشه و اینجا با یک کپی چینی از ایده اصلی روبرو هستیم که کیفیت ساخت بسیار خوبی داره. بر خلاف متن بررسی،‌ وزنش ۱۰.۵ کیلو است که بسیار جذابش می کنه و بر خلاف نمونه اصلی، سایز بندی نداره ولی از قد ۱۶۰ تا ۱۸۰ به شکل معقولی می تونن ازش سواری بگیرن. یاد گرفتنش کمی بامزه است و نیاز به یه ساعت تمرین داره و بعدش هم دو سه روز طول می کشه تا بهش در حد معقولی تسلط پیدا کنین. نداشتن دنده قابل تحمله ولی نداشتن ترمزی که بتونه این ابزار رو واقعا نگه داره، باعث می شه چیزی بیشتر از یک وسیله فان برای بازی در چند صد متر نباشه. البته من دارم سعی می کنم روی مال خودم ترمز قوی تری ببندم و هاب چرخ جلو رو هم با یک هاب ۷ دنده ای عوض کنم تا بتونم واقعا توی شهر سوارش بشم.

دقیقا نمی‌دونم چرا. شاید به خاطر اشاره به قیمت یورویی محصول اصلی. به هرحال الان بدون اون دوباره فرستادم ببینم نظرشون چیه.

آپدیت: کامنت رو دوباره با حذف بخش های مربوط به قیمت ارسال کردم و پذیرفته شده الان.

آیا توصیه‌اش می‌کنم؟

من اینو با ایده فان خریدم. هم برای تجربه خودم و هم اینکه چیزی است که هر جا ببرینش، اکثر آدم‌ها دوست خواهند داشت یک امتحانی باهاش بکنن. من به چنین چیزی اینطوری نگاه می‌کنم که «چقدر فان رو در طول چه زمانی می‌تونه درست کنه». این چیزیه که حتی اگر ۲۰ سال بعد تو انبار هم پیداش کنین، می‌تونین باهاش بخندین. البته قیمت ۱.۵ میلیون برای چنین هدفی شاید الان زیاد باشه ولی خب من حقوق همیشه من به ریال توی بانک خوابیده و احتمالا روزی ۱.۵ میلیون از ارزشش کم می شه و این نگرانی‌ها رو کمرنگ‌تر می‌کنه. اما اگر به فکر سوار شدن جدی به نیمچرخه یا هاف بایک هستین، باید بگم که احتمالا خیلی عملی نیست. حتی اگر یک سیستم ترمز درست و حسابی بهش وصل کنم، این وسیله کارایی خیلی کمتری از دوچرخه داره و احتمالا بیشتر از چند کیلومتر رو نمی شه باهاش رفت و پیچ های تند رو نمی تونه بزنه و غیره و غیره. ایده آل من اگر بتونم بهش ترمز وصل کنم اینه که در مسیرهایی که از مترو رد می شیم یا مثلا اگر جایی می رم که ممکنه بخوام در حوالی اش گردش کنم، از این استفاده کنم. تازه اگر بتونم بهش ترمز درست وصل کنم.

تحقیق جدیدی می گه هوای آلوده، تاثیری جدی روی قدرک ادراکی و هوش ما داره

این تحقیق جدید که در چین انجام شده، می گه که آلودگی هوا، تاثیری بزرگتر از اونی که قبلا فکر می کردیم روی جامعه داره. این تحقیق می‌گه امتیاز تست‌های توانایی زبان و ریاضی افرادی که در هوای آلوده زندگی می کنن، به شکلی قابل توجه پایین میاد.

زی چن از دانشگاه آمریکایی ییل که عضوی از تیم تحقیقاتی بوده، می گه که زندگی در هوای آلوده بخصوص برای مردان بالای ۶۴ سال و کسانی که تحصیلات عالی ندارن، مثل این می‌مونه که چند سال کمتر تحصیل کرده باشن. تحقیقات قبلی هم نشون داده بودن که آلودگی هوا قوای ادراکی مردم رو پایین میاره ولی این تحقیق به خاطر گستردگی سنی مخاطبین و نتایج شوکه کننده‌اش، توجه زیادی رو جلب کرده.

این تحقیق که توی Proceedings of the National Academy of Sciences منتشر شده و از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴، ۲۰هزار نفر رو زیر نظر گرفته می‌گه که افراد هر چقدر طولانی تر تحت تاثیر هوای آلوده باشن، صدمه بیشتری روی هوششون قابل مشاهده خواهد بود. این تاثیر حتی به شکل سال به سال در یک فرد هم قابل مشاهده بوده. محققین می گن افرادی که طولانی تر تحت تاثیر هوای آلوده بودن، بی حوصله‌تر بودن و همکاری سخت تری در تست هم داشتن یا در موردی دیگه، دانش آموزانی که در روزهای آلوده تر در آزمون‌ها شرکت می کردن، نتایجشون بدتر از زمانی بود که در هوای پاک اینکار رو می‌کردن.

این تحقیق به سفارش دولت چین انجام شده و در نتیجه اش اومده که برای رشد اقتصادی، کشور باید با آلودگی هوا مبارزه کنه. چین برای سال‌ها به یکی از آلوده‌ترین کشورهای جهان مشهور بوده ولی حالا سال‌های است که داره طبق برنامه‌های پنج ساله اش، با آلودگی هوا مبارزه می‌کنه.

آرش صالح از اعضای «پزشکان علیه دیزل» می گه که «این تحقیق به مجموعه شواهدی که می گن ترافیک خیابان‌ها کارکرد ادراکی ما رو تضعیف می کنن اضافه می‌کنه. ترافیک خیابون ها بزرگترین عامل آلودگی هوا در مناطق شهری هستن و دولت ها باید سریعا برای حذف خودروهای با آلودگی بالا از شهرها اقدام کنن».

شروع سری ویدئوهای مربوط به دوچرخه

خب می دونین که من مدتی است که تا حد امکان به جای ماشین از دوچرخه استفاده می کنم. باید در موردش بیشتر بنویسم ولی خلاصه کل حرفم اینه که این یه لذت جدیده که هم باعث بهتر شدن شهر می شه هم سلامت خودم هم کلی چیز خوب دیگه، از جمله در ارتباط قرار گرفتن با یک ابزار کاملا قابل فهم که نیازمند رسیدگی های جزیی است؛ یک جور ذن و خارج شدن از فضای کامپیوترها. می خوام شروع کنم گاه گداری از کارهایی که برای دوچرخه می کنم فیلم بگیرم و منتشر کنم و خوشحال می شم اگر منو توی یوتوب و تلگرام فالو کنین و این ویدئوها رو ببینین و اگر نظری داشتین بدین (:

اولین اتفاق؛ عوض کردن تیوپ دوچرخه ام بود که دیروز پنچر شد. معمولا به جای پنچرگیری سریع، تیوپ رو با یک تیوپ نو عوض می کنیم و پنچر گیری رو می ذاریم برای قدم بعدی.

  • لینک مستقیم ویدئو در آپارات: https://www.aparat.com/v/yQob7
  • لینک مستقیم ویدئو در یوتوب: https://youtu.be/DYJcxNKKT1s

مهملی به اسم نمایشگاه دوچرخه‌های برقی تهران در سازمان حمل و نقل و ترافیک شهرداری تهران

چند وقت بود که توی گروه‌های مرتبط با دوچرخه سواری و حتی توییتر، پوستری تحت عنوان «یک نمایشگاه و یک خرید استثنایی برای دوستداران دوچرخه» برگزار می‌شد که نوید «دومین نمایشگاه ارائه و فروش دوچرخه‌های برقی در تهران» رو می‌داد؛ اونم در معاونت سازمان فلان و بهمان شهرداری تهران؛ با لوگوی واحد توسعه سیستم‌های حمل و نقل پاک.

خوشبختانه من نرفتم ولی کورش (لینک توییتر) که رفته، عکس‌های زیر رو برام فرستاده:

دیگه واقعا نیازی به توضیح نیست. هست؟ خب جعفر (توییتر) هم که رفته بود گفت فقط همین دوچرخه‌ها بوده، فقط یک دوچرخه برقی بوده که امکان سوار شدن و تست هم نداشت و هیچ تخفیفی هم برای غیرکارمندان شهرداری نداره (: کلا یک جور رفع کوتی و گفتن اینکه نمایشگاه هم گذاشتیم. به قول قدیمی‌ها با اون پوستر و اونهمه اسم و سازمان و معاونت و … آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچچی.