شیرین علم هولی

یکی دیگه از کسانی که جزو اعدام های یواشکی امروز صبح بود، شیرین علم هولی است. من هیچ وقت شیرین رو ندیدم ولی از دوستانی که بدون دلیل بازداشت می شن و بخشی از عمرشون رو در زندان ها می گذرونن و بعدش هم بهشون گفته می شه که مشکلی نیست و می تونن برن درباره اش شنیده بودم.

یک دختر خیلی جوون که گناهش جذب شدن به نیروهای «جدایی خواه» کرد بوده. گروه هایی که فکر می کنن مهمترین کارشون اینه که کاری کنن که مردم کرد بتونن مسجد مذهب خودشون رو داشته باشن و رییس منطقه شون کرد باشه و بچه هاشون کردی یاد بگیرن توی مدرسه. شیرین کسی رو نکشته بود و حداکثر جرمش این بود که به شکل غیرقانونی وارد یک جایی شده و می خواسته در آینده در اونجا بمب گذاری کنه. شیرین اعدام می شه تا بقیه بترسن ولی این اشتباهی است که خیلی از دولت های تاریخ کردن (دقیقا اونهایی که الان توی خبرهای قرن بیست و یکم اسمی ازشون نمی شنوین) و مردم رو به جای ترسوندن،‌ عصبانی، ناراحت ، عقده ای، مصمم و غیره کردن.

شیرین بدون شک گناه‌کار بود ولی نه با مسلسل به جمعیتی شلیک کرده بود و نه کسی رو با اسلحه کشته بود و نه با ماشین از روی کسی رد شده بود. شیرین قصد کرده بود که روزی جایی بمبی بذاره و گناهش ورود غیرقانونی به مکانی بود که احیانا نظامی بوده یا امنیتی یا هر چیز دیگه. شیرین شکنجه شده بود و حالا هم اعدام. بدون وکیل و بدون حقوق یک انسان و این برای هیچ کشوری خوب نیست.

اعدام مخفی

امروز فرزاد کمانگر اعدام شد. حکومت می گه عضو پ.ک.ک. که یک گروه کرد مخالف است بود و فعالان حقوق بشر می گن که یک معلم طرفدار محیط زیست بود. سوال من اینه که حتی اگر عضو هر گروهی هم بود، به صرف عضو بودن آیا باید اعدام می شد؟ من در کل مخالف اعدام هستم چون راهی است برای فرار کردن از کلی سوال و جواب و حذف کل مساله اما می تونم حکومت و آدم هایی رو درک کنم که هنوز ذهنیت قدیمی ای دارن که فکر می کنه با اعدام، مشکل قابل حل شدنه اما درک نمی کنم که همین آدم‌ها، کسی که نه کسی رو کشته و نه جرم سنگینی رو مرتکب شده رو فقط به خاطر علایق و عقایدش اعدام کنن.

فرزاد کمانگر امروز صبح اعدام شد. بدون خبر قبلی و به احتمال زیاد بدون وصیت نامه ای آزاد و بدون وکیل مدافع واقعی و بدون خیلی خیلی چیزهای دیگه. با خودم فکر می کنم که کسی که اینکار رو می کنه،‌درباره خودش چه ایده ای داره.

خروج گوگل از چین

هرچند ما در این گوشه دنیا عادت کرده‌ایم به خراب‌تر شدن هر روزه دنیا، گاهی هم چیزهای مثبتی اتفاق می‌افتن. یکیش این خروج گوگل از چین. البته کلیت جریان فوق العاده نیست ولی همینی که یک شرکت تجاری به خاطر آبروش و همچنین فشارهای احمقانه دولتی بالاخره به ستوه می‌یاد و سانسور رو کنار می‌ذاره خودش خوبه. از دیروز هر کس توی چین وارد گوگل می‌شه و سرچ می‌کنه، به جای نسخه سانسور شده و بدون هیچ منبع حقوق بشری و بدون هیچ رد پایی از دیکتاتوری‌ دولت، با یک گوگل «معمولی» روبرو می‌شه که در هنگ کنگ، جواب‌هایی که همه مردم دنیا می‌گیرن رو به چینی‌ها هم نشون می‌ده.

این اتفاق بعد از این افتاد که گوگل ادعا کرد گوگل یکسری حمله پیچیده سایبری از طرف چین داشته و چین هم گوگل رو متهم کرد که به «قرارداد نوشته شده» در مورد سانسور درست عمل نمی‌کنه. چین کشوری است که توش هزاران پلیس و حقوق بگیر دولت وظیفه بررسی دائمی اینترنت و کامنت گذاشتن توی وبلاگ‌ها رو دارن و نرم افزارهای مختلف اتاق های چت و سایت‌ها رو زیر نظر گرفتن. من واقعا خوشحالم که گوگل در این شرایط خودش رو از سیستم خارج کرده… حتی اگر به خاطر منافع تجاری اش در جاهای دیگه دنیا باشه.

در نهایت هم خوبه اشاره کنم به نامه‌ای که عده‌ای از دانشمندان چینی نوشته بودند در این مورد که اگر گوگل سانسورش در چین رو متوقف کنه و در نتیجه دولت کل گوگل رو سانسور کنه، رشد علمی چین کندتر خواهد شد چرا که گوگل در حال حاضر یکی از اصلی ترین منابع شروع هر تحقیق علمی و غیرعلمی است (:

به کجا داریم می‌ریم؟

سرکوب دانشجویان و مردم چندان عجیب نبود ولی مانور برای سرکوب کارگرانی که مدت‌ها است حقوق نگرفتن واقعا شوکه کننده است. سایت خبرآنلاین می‌نویسه:

روز آخر یک مانور در ساری به نحوه برخورد با کارگران معترض فرضی اختصاص یافت. به گزارش پایگاه خبری سفیر از ساری در این مانور صدها کارگر نمایشی در اعتراض به عدم دریافت مطالبات خود یکی از بزرگراه های شهر را مسدود کردند و با آتش زدن لاستیک خودرو و چوب خواستار دریافت حقوق خود شدند. در این مانور، مذاکرات ماموران انتظامی و امنیتی با معترضان بی نتیجه ماند و این تجمع به درگیری انجامید که ماموران نیروی انتظامی توانستند ضمن سرکوب اعتراضات تمامی آشوب گران فرضی را بازداشت کردند و موفق شدندجاده مسدود شده را باز کنند.

اگر واقعیت داشته باشه – که ظاهرا داره – واقعا جای تفکر داره. بخصوص اگر بذاریمش کنار خبر دیدار و مذاکره ایران و اسراییل… یعنی واقعا پلیس یکسری آدم رو استخدام کرده که نقش کارگرانی رو بازی کنن که «درخواست دریافت حقوقشون» رو داشتن و بعد سرکوبشون کرده؟ خب انتظار دارن از حکومت حق و عدالت چی بمونه؟ من تعجب نمی‌کنم اگر دو سال دیگه مانور مشترک با اسراییل برگزار کنیم برای سرکوب نمازگراران.

پهنای باند به عنوان حقوق بشر

مقاله این هفته‌ام در اعتماد

خبری که هفته قبل جهان اینترنت را تکان داد این بود: «دولت فنلاند طرحی را تصویب کرده است که طی آن هر فرد فنلاندی از سال ۲۰۱۰، باید به عنوان بخشی از حقوق شهروندی، به اینترنت با سرعت یک مگابیت بر ثانیه، دسترسی داشته باشد.» این قانون، بخشی از قانون بزرگتری است که دسترسی به اینترنت ۱۰۰ مگابیت بر ثانیه را تا سال ۲۰۱۵ به عنوان بخشی از حق شهروندی هر فرد فنلاندی به رسمیت می‌شناسد.

برای درک بهتر از سرعتی که تا چند ماه بعد، حق قانونی هر شخص فنلاندی خواهد بود، کافیست بگوییم که این سرعت ده برابر بیشتر از حداکثر سرعتی است که در ایران یک فرد می‌تواند در قبال پول بخرد. سرعت پیش بینی شده تا سال ۲۰۱۵، هزار برابر آن است و کماکان رایگان.

شاید فنلاند دارای بالاترین سرعت اینترنتی باشد که یک دولت به عنوان حق انسان‌ها به رسمیت شناخته اما اولین کشوری نیست که پهنای باند را برای شهروندانش به یکی از حقوق بشر تبدیل کرده. از سال ۲۰۰۳ که «همایش جهانی جامعه اطلاعاتی» برگزار شد، کشورها شروع کردند به اضافه کردن «حق دسترسی به پهنای باند و اینترنت» به حقوق بشر و حتی در مواردی مانند یونان، این حق به قانون اساسی کشور هم راه یافت. بخش ۵ قانون اساسی یونان می‌گوید که هر فرد یونانی باید حق داشته باشد تا در جامعه اطلاعاتی مشارکت کند و فراهم کردن این امکان را بر عهده دولت می‌گذارد. کشورهای دیگری که حق دسترسی رایگان و سریع به اینترنت را به قوانین خود اضافه کرده‌اند عبارت هستند از فرانسه و استونی.

اما آیا واقعا اینترنت یک حق است که دولت موظف باشد آن را در اختیار تک تک شهروندان قرار دهد؟ به نظر من بله. اینترنت تا چند سال قبل یکی از ابزارهای ارتباطی بود و این روزها اصلی‌ترین ابزار ارتباطی. نیازی به پیش‌بینی کارشناسی ندارد که اینترنت در آینده بسیار نزدیک، آنقدر در دنیا گسترش پیدا خواهد کرد که به تنها ابزار ارتباطی قابل اتکا بدل خواهد شد و در آن هنگام عدم دسترسی تکنیکی یا نداشتن دانش استفاده از اینترنت، انسان را از یکی از اصلی‌ترین جنبه‌های انسانیت‌اش یعنی ارتباط محروم خواهد کرد. در آن روز، دسترسی به اینترنت با پهنای باند بالا تنها راه برای تاثیرگذاری بر روی تمامی جنبه‌ها – از اقتصاد تا سیاست – خواهد بود. به همین دلیل است که کشورهایی همچون استونی که تا ده سال قبل به شکل سهمیه‌بندی از تلفن استفاده می‌کردند، حالا در سفرهای بین‌شهری با دیدن علامت‌های آبی در کنار اتوبان ترمز می‌کنند تا ایمیل‌هایشان را بخوانند و تک تک مردم فنلاند دیگر تا آخر عمر نیازی به تمدید اشتراک یا فکر کردن به نحوه تهیه اینترنت سریع نخواهند داشت و دولت‌مردان فرانسه و سوییس در حال اضافه کردن دسترسی به اینترنت به عنوان یکی از حقوق بشر هستند.

انسان بدون ارتباط، انسانی زندانی و غیرتاثیرگذار است و در دنیای آینده، تنها کشورهایی موفق خواهند بود که انسان‌هایی آزاد و فعال داشته باشند. فراهم کردن دسترسی به اینترنت با سرعت بالا برای تک تک افراد جامعه، چیزی تجملی نیست بلکه شرط سربلندی دولتی است که می‌داند اگر مردم حرف بزنند، او را سربلند خواهند کرد.

حسین درخشان

این چند روز، خوشبختانه باز دوستان زیادی دارن درمورد حسین درخشان می‌نویسن. (از مطلب زنانه‌ها گرفته تا رادیوزمانه). من هم با اینکه حرفی بیشتر از اونها ندارم بزنم، اما لازم می‌دونم بلند و رسا بگم که در هیچ کجای جهان، هیچ کس نباید به خاطر شکل عقیده‌اش زندانی باشه. نه روزنامه‌نگاری آزادی خواهی که توی ایران علیه تقلب می‌نویسه. نه طرفدار دموکراسی‌ای که توی برمه با آرامش توی خیابون راه می‌ره و نه حسین درخشانی که نزدیک یک ساله بدون وکیل و بدون خبر، توی زندان ممکنه مجبور به خیلی کارها شده باشه.

از نظر من حسین آدم خوبی نیست و حتی از نظر من به خاطر تهمت‌هایی که زده باید محاکمه بشه اما به هیچ وجه قبول نمی‌کنم به خاطر حرف‌هایی که زده، بدون محاکمه علنی، بدون وکیل و بدون خبر در زندان باشه و احیانا شکنجه بشه (چه با کتک، چه با تنهایی، چه با بی‌خبری و … )

شاید بپرسین «از کجا معلوم که حسین الان باهاشون همدست نباشه؟ مگه توی کانادا که نشسته بود، شغلش فروختن طرفداران حقق بشر ایرانی به دولت ایران نبود؟ از کجا معلوم که الان که اومده اینجا مشغول همین کار نباشه؟ و توی یک «زندان» راحت، به ریش من و شما نخنده؟»

جوابم واقعا ساده است:

۱- وقتی خبری نیست، یک طرفدار حقوق بشر باید جنبه بدتر رو در نظر بگیره. گفتن اینکه هیچ فیلمی از تجاوز به مردم در زندان وجود نداره استدلالی برای این نیست که در زندان به کسی تجاوز نمی‌شه. همین که وکیل و خانواده حق ندارن با رسانه‌ها حرف بزنن یا حسین رو ببینن، برای من کافیه تا لازم بدونم از وضع حسین، سوال کنم.

۲- کلیت موضوع فرقی نداره: یک آدم در انتخابش آزاد نیست. حالا می‌خواهد صد و هشتاد درجه فرق داشته باشه با چیزی که بهش اجبار شده یا می‌خواد ۲۲.۵ درجه اختلاف داشته باشه.

من از حسین دفاع می‌کنم چون شدیدا معتقدم که آدم‌ها به خاطر عقایدش نباید توی زندان باشن. چه طرفداران من و چه مخالفان من. فرق من و حاکمانم هم دقیقا همینه (:

ساختمون کسی رو شکنجه نمی‌کنه

من خبرها رو چندان دنبال نمی‌کنم ولی ظاهرا یک بازداشتگاه «غیراستاندارد» که توش مردم شکنجه می شدن تعطیل شده. شکنجه توسط ساختمون اعمال نمی شه. مردم هم حق ندارن مردم دیگه رو بگیرن و شکنجه کنن. اگر واقعا سیستمی می‌خواد بگه که با شکنجه مخالفه باید سازمانی که می‌تونه مردم رو بدون شاهد و مدرک دستگیر کنه و ببره جایی شکنجه کننده رو تعطیل کنه نه ساختمونی که یکی از شکنجه‌گاه‌ها بوده رو. اگر کسی می‌خواد شکنجه رو کمتر کنه باید کسی که شکنجه کرده رو در دادگاهی آزاد محکوم کنه، حرف‌های کسانی که شکنجه شده‌اند رو بشنوه و پخش کنه، سیستمی که برای موندن خودش نیازمند شکنجه‌است رو ملغی کنه و …

ساختمون کسی رو شکنجه نمی‌کنه که تعطیل کردن یک ساختمون، چیزی رو حل کنه.