حمله اینترنتی به طرفداران آزادی تبت، سرکوبگران به بدافزار مجهز شده‌اند

امیدوارم بدانیم که در خیابان‌های تبت اوضاع ناآرام است. نظامیان چینی، به خیابان‌های تبت ریخته اند تا افرادی که صلحجویانه خواستار استقلال کشورشان هستند را سرکوب کنند.

ویکی‌پدیا می‌گوید «تبت روزگاری کشوری مستقل بوده است و حالا بخشی از چین است. حکومت خلق چین و دولت در تبعید تبت درباره اینکه تبت از چه زمانی به زیر سلطه چین درآمد تفاهم ندارند. آن‌ها همچنین در مورد مستقل بودن تبت از چین بر اساس قوانین بین المللی، اختلاف نظر دارند.»

اما این ناآرامی از خیابان، به اینترنت هم کشیده شده. گروه‌های طرفدار استقلال تبت، هدف حملات هدفمند و فنی گروهی هستند که حدس زده می‌شود با دولت چین در ارتباط باشند.

مثلا به این ایمیل که چند روز قبل به یک گروه خبری طرفدار استقلال تبت فرستاده شده نگاه کنید. به نظر می رسد که این ایمیل از طرف Unrepresented Nations and Peoples Organization ارسال شده باشد ولی بررسی Headerهای نامه، خلاف این ادعا را اثبات می‌کند. ایمیل حاوی متنی در مورد همبستگی با مبارزات تبتی‌ها است:


و همانطور که می‌بینید یک پیوست پی.دی.اف. هم دارد. وقتی پی.دی.اف. را باز می‌کنید این صفحه را می‌بینید:


و هنوز هم ظاهرا همه چیز مرتب است اما دیگر اینطور نیست. این پی.دی.اف. از یک نقطه ضعف شناخته شده Adobe Acrobat تحت ویندوز سوء استفاده می‌کند تا فایلی به اسم C:Program FilesUpdatewinkey.exe را به کامپیوتر قربانی منتقل و اجرا کند. این برنامه هر کلیدی که روی کامپیوتر فشرده شود را ذخیره می‌کند و هر چند وقت یکبار کل اطلاعات را به سروری به آدرس xsz.8800.org می‌فرستد. این یک سرور چینی است.

فایل‌های کاملا متفاوتی که دقیقا کار مشابهی انجام می‌دهند برای گروه‌های دیگر طرفدار آزادی تبت نیز فرستاده شده. اسم این فایل‌ها عبارت بوده‌اند از:

UNPO Statement of Solidarity.pdf
Daul-Tibet intergroup meeting.doc
tibet_protests_map_no_icons__mar_20.ppt
reports_of_violence_in_tibet.ppt
genocide.xls
memberlist.xls
Tibet_Research.exe
tibet-landscape.ppt
Updates Route of Tibetan Olympics Torch Relay.doc
THE GOVERNMENT OF TIBET.ppt
Talk points.chm
China’s new move on Tibetans.doc
Support Team Tibet.doc
Photos of Tibet.chm
News ReleaseMassArrest.pdf
Whole Schedule and Routing for Torch Relay.xlsH

این فایل‌ها با پسوندهای مختلفی مثل xls، ppt، chm و … با استفاده از ضعف سیستم امنیتی ویندوز، برنامه‌هایی به منظور ردیابی فعالیت‌های کاربران روی کامپیوترهای آنان نصب می‌کنند و نتایج جاسوسی را به سرور‌های چینی می‌فرستند. به نمونه‌های از فایل‌های ارسال شده توجه کنید:






منبع:

f-secure.com

همچنین در:

Washington Post

InformationWeek

Computerworld

دو خبر در دو ستون: پیامک هم ارزان شد و هم گفتند مخالف قانون گران شده

این وبلاگ رو که راه انداخته بودم، می خواستم در مورد مسایل داخلی هم بنویسم ولی واقعا وقتی مسایل داخلی به روسای مملکت مربوط می شه غیرقابل تحلیله (: این شما و این مسایل داخلی:

عضو کمیته مخابرات مجلس گفت:افزایش تعرفه پیامک لاتین بر اساس ماده « 3» قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادی کشور برخلاف قانون است. مصوبه هیئت دولت در زمینه کاهش نرخ پیامک فارسی به 89 ریال، موثرین اقدام در زمینه حمایت از خط و زبان فارسی بوده و صرفه‌جویی اقتصادی نیز برای مردم در پی دارد.
سید احمد بزرگیان در گفت‌وگو با موبنا اظهار داشت: در شرایط فعلی تعرفه 142 ریالی پیام کوتاه لاتین گران بوده و صد ریال بالاتر از مبلغ مناسب خود به کاربران ارائه می‌شود. وی خاطر نشان کرد: افزایش تعرفه ارسال پیام کوتاه منطقی نیست و در زمان فعلی نباید تحت هیچ شرایط تعرفه افزایش یابد.

بزرگیان با اشاره به افزایش تعرفه پیام کوتاه توسط وزارت ارتباطات در روز گذشته گفت: این اقدام وزارتخانه حتی به منظور حمایت از خط و زبان فارسی نیز غیر قانونی است. این مقام مسئول تاکید کرد: در قانون بودجه سال 87 افزایش مبلغ تعرفه پیامک پیش‌بینی نشده است.

بزرگیان گفت: وزارت ارتباطات نیاید حتی به منظور حمایت از خط و زبان فارسی تعرفه پیامک لاتین را افزایش دهد. وی ادامه داد: بر اساس قانون مصوب در مجلس تغییر تعرفه برخی خدمات مورد نیاز مردم مانند آب، برق و تلفن که پیامک هم از جمله آنها محسوب می‌شود بدون موافقت مجلس غیرقانونی است.

دولت در صورتی که تصمیم به کاهش یا افزایش تعرفه این قبیل خدمات داشته باشد می‌باید در شهریور ماه هر سال نرخ‌های جدید را برای تصویب به مجلس ارائه دهد. به گفته بزرگیان تغییر تعرفه پیامک تلفن همراه بدون تصویب مجلس شورای اسلامی اقدامی غیرقانونی است و وزارت ارتباطات باید در این خصوص پاسخگو باشد.

روز گذشته وزیر ارتباطات از تصویب نرخ پیامک فارسی با قیمت 89 ریال بر اساس مصوبه هیات دولت و به منظور فرهنگ‌سازی و بسط و گسترش خط و زبان فارسی خبر داد. بر اساس مصوبه دولت پس از تیرماه سال 87، تعرفه پیامک‌هایی که به صورت لاتین ارسال می‌شود 222 ریال محاسبه خواهد شد همچنین تعرفه پیامک‌هایی که به صورت لاتین ارسال خواهند شد نیز تا تیرماه 87 با قیمت کنونی 142 ریال محاسبه خواهد شد.

وفا غفاریان، رییس هیئت مدیره شرکت مخابرات ایران، در گفت‌وگو با سیتنا، اظهار داشت: کاهش نرخ پیامک فارسی به 89 ریال، از موثرترین و عملی‌ترین اقداماتی بوده که از ابتدا تاکنون در پاسداری و حمایت از خط و زبان فارسی صورت گرفته است.

غفاریان، با اشاره به افزایش نرخ پیامک لاتین به 222 ریال، گفت: امروز بیشترین میزان استفاده در پیامک از حروف لاتین صورت می‌گیرد، در حالی که این امر و به وجود آمدن فضایی که کاربران تمایل زیادی به استفاده از حروف لاتین داشته باشند، در کشور پایبند به فرهنگ و ادبیات چندان شایسته نیست.

وی، خاطرنشان کرد: این اقدام خیلی موثربوده و قطعا مورد استقبال مردم قرار می‌گیرد، چراکه روی آوردن به پیامک فارسی، صرفه‌جویی در هزینه‌های اقتصادی را به دنبال داشته و گامی برای اتکای بیشتر به حروف و ادبیات فارسی به شمار می‌رود.

غفاریان، همچنین اقدام هیات دولت در پاسخ مثبت به درخواست و پیشنهاد شرکت مخابرات ایران را بسیار موثر و جای تقدیر دانست.

رییس هیات‌مدیره شرکت مخابرات ایران، تصریح کرد: درواقع با کاهش نرخ پیامک فارسی به 89 ریال، هم پیامک ارزان شد و هم یک حمایت موثر از خط فارسی در کشور صورت گرفت.

وی، یادآورشد: حمایت از خط وزبان ملی در تمام کشورها امری رایج بوده و تلاش بسیاری در این زمینه، حتی از سوی کشورهای آمریکایی و اروپایی انجام شده و می‌شود.

منبع هر دو خبر ایتنا

تاملاتی درباب قطع پنجمین کابل اینترنت زیردریایی و وضعیت ایران

در طول دو هفته گذشته، پنج کابل زیردریا یکی یکی قطع شدند تا در روزهای اخیر اینترنت ایران به طور کامل مختل بشه. خوشبختانه جمهوری اسلامی بعد از قطع آب و برق ما در دهه فجر، در این مورد هم اعلام کرد که کابل ها هیچ ربطی به ایران ندارند و هیچ اختلالی در کشور نداریم.

اما وبلاگ I Love Bonnie.net در گزارشی جالب، نظر دیگه ای داره. به نظر من کلیت مطلب این وبلاگ چندان قابل پذیرش نیست ولی مطالب جالبی در نوشته اش هست. این وبلاگ اول نقشه زیر رو از قطعی کابل ها می ده:



داریم می شیم شبیه یک مدرسه ابتدایی که دوست داره تکنولوژیک به نظر برسه و همه نمرات و کارنامه ها رو توی یک
فایل اکسل تایپ می کنه و نه بک آپ می گیره و نه آفیس می خره و هر کی

هم از راه می رسه روی همون کامپیوتر یک گیم نصب می کنه (:

می‌بینید که پنج تا کابل یکی یکی قطع شده‌اند.

کابل اول در بیست و سه ژانویه درست کنار جزیره کیش

کابل دوم در سی ژانویه در راه مصر و ترکیه

کابل سوم در اول فوریه در همون جای قبلی

و کابل های چهارم و پنجم در دو جای مختلف ولی کاملا همزمان، یکی در کنار مالزی و یکی دوباره کنار جزیره کیش

دلایل اعلام شده عبارت بوده اند از «لنگر کشتی» و «مشکلات برق» ولی به گفته وبلاگ بالا، هر بچه ای متوجه می شه که لنگر کشتی و مشکلات برق یکهو با هم و در یک مسیر اینترنت پیش نمی آیند.

ادعای وبلاگ ذکر شده اینه که آمریکا و اسراییل در تلاش برای مبارزه با بورس نفتی ایران هستند که قراره همین ماه در جزیره کیش افتتاح بشه و دلار هم توش جایی نداشته باشه. به نظر من این تعبیر کمی زیادی بچه گانه است ولی من هم به هیچ وجه خوشبین نیستم. آمریکا قبلا در عملیات Ivy Bells نشون داده که به کابل های زیر دریا و مخابرات اونها به عنوان یک موضوع نظامی و جاسوسی نگاه می کنه و حالا هم به ناگهان پنج تا کابل قطع می شه تا اینترنت / مخابرات ایران برای مدت کوتاهی با مشکلات جدی روبرو بشه. این اصلا برای من دلچسب نیست. از یک طرف تسلط بیشتر و بیشتر آمریکا به ما و فحش دادن بیخودی ما رو نشون می ده و از طرف دیگه، شبیه یک آزمایش است برای دیدن نتایج عملی قطع اینترنت بر ما و ما هم تنها کاری که کردیم اضافه کردن یک دروغ بود بر کارنامه پر از دروغ دولت: مشکل خاصی برای اینترنت کشور ایجاد نشده است

دوستان ما موفق شدیم! حکم اعدام پرویز فعلا لغو شده

تبریک به هممون که تونستیم با فشار جهانی، حکم اعدام پرویز که قبلا ازش نوشته بودم رو فعلا لغو کنیم. این همون کمکی است که بارها جهانیان به ما کرده اند و حالا ما بخشی اش رو جواب دادیم (: شکی نیست که دنیا هنوز چندان قابل تحمل نیست. هنوز ایران دومین زندان بزرگ جهان برای روزنامه نگاران است و کنیا محل خونریزی های سیاسی و عراق محل آدم کش های دسته جمعی و آمریکا محل تحمیق مردم و چین جای خفه کردن مخالفان و … اما من و شما مفتخریم که یک قدم کوچیک برداشته ایم. دست هممون درد نکنه (:

سایت ضد فساد اداری چین، در روز اول افتتاح تاب فشار مراجعان را نیاورد

ماجرا این است که روز گذشته، کمیته ملی ضد فساد چین (NBCP) سایتش را افتتاح کرد تا مردمی که از فساد اداری شکایت دارند، در آن گزارش شکایت خود را ثبت کنند. این سایت فقط چند ساعت بعد از افتتاح به خاطر میزان زیاد لاگین کردن مردم در آن ازکار افتاد.

این وب سایت (yfj.mos.gov.cn) تقریبا تمام بعد از ظهر سه شنبه را داون بود و به گفته یکی از مسوولین این کمیته «تعداد مراجعان بسیار زیاد و بیشتر از برآوردهای ما بود و همین باعث ایجاد مشکل شد.»

بنا بر آمار دولتی، سال گذشته حدود ۹۰۰۰۰ فرد دولتی، به خاطر فساد اداری مجازات شده‌اند و این سایت تلاشی است برای تحقق شفافیت بیشتر و دادن امکان به جمعیت یک میلیارد و دویست میلیون نفری چین برای رابطه هر چه سریعتر و بهتر با دولت و اظهار شکایت‌ها.

دولت الکترونیک فقط این نیست که دولت وظایف‌اش را به اینترنت منتقل کند تا کسی پاسخگوی مستقیم شما نباشد. دولت الکترونیک این است که شما بتوانید با استفاده از اینترنت شفافیت را بیشتر کنید و حق اظهار نظر بیشتری کسب کنید.

گزارش لحظه به لحظه جشن شب یلدای ۴۰چراغ / قسمت دوم: خاتمی

قسمت اول آنجا تمام شد که حسین زمان با شرافت از دانشجویان زندانی و آقای باقی حرف زد و بک آهنگ خواند. حسین زمان گفت که اولین بار است که از سال ۷۶ به بعدمی‌خواهد خاتمی را ببیند و بسیار خوشحال بوده و اکنون ناراحت‌ است که نیامده. مجری می‌گوید خاتمی در راه است و به زودی می‌رسد. همه دست می‌زنند!

حسین زمان به آخرین ترانه‌اش رسیده و می‌گوید کاش خاتمی بود و مردم با ترانه همراهی می‌کردند… در همین حین هیجانی در در ورودی دیده می‌شود و خاتمی وارد می‌شود.


مردم اشتیاق بانمکی دارند. همه بلند شده‌اند و دست می‌زنند. یادمان هست که وقتی سال ۷۶ برای خاتمی دست می‌زدیم یک حرکت رادیکال حساب می‌شد چون همه باید حتما صلوات می‌فرستادند. این روزها بسیجی‌ها و راست‌ها و نظامی‌ها هم برای تشویق دست می‌زنند (: هیجان آدم‌ها با نمک است. مثلا دخترهای دست راستی‌ام جیغ می‌کشند. نمی‌دانم خاتمی را اینقدر دوست دارند (آنهم به شکل هیجانی) یا اصولا این جریان دیدن یک رییس جمهور سابق برایشان چیزی است در حد سفر استانی احمدی‌نژاد و کلا از اینکه آدم مشهور می‌بینند هیجان زده‌اند.

این رو توضیح بدم که تنها برخوردم با چلچراغ این بوده که به سوال «شما با میرمیرانی چلچراغ نسبت دارین» جواب «نه» بدم و با وجود دوبار رای دادن، طرفدار خاتمی هم نیستم (: به دعوت نیما و با خوشحالی رفتم و چون اونجا بودم، گزارش هم نوشتم. دوست داشتم گزارش زنده می‌بود ولی نمایشگاه بین المللی اینترنت نداشت.

حسین زمان بسیار خوشحال است. عکاس‌ها خاتمی را ول نمی‌کنند تا اینکه آخر یکسری آدم قلچماق وارد صحنه می‌شوند و تذکرهای بلندگوها مثمر ثمر واقع می‌شود. خاتمی نشسته و حسین زمان قرار است ادامه بدهد. یکبار دیگر از باقی و دانشجویان دربند نام می‌برد و بعد شعر جالبی می‌خواند. شاید شعر از خودش باشد. من نمی‌دانم. از نظر شعری به نظرم زیاد قوی نمی‌آید ولی از نظر مضمون عالی است. شعر، نامه رزمنده‌ای است که شب عملیات برای مادرش نوشته و در آن می‌گوید (نقل به مضمون)‌ مادر نگذار کسانی که بعد از من پوتین‌هایم را می‌پوشند، خونم را بفروشند.نگذار خونم بازیچه شب شود. نگذار اسمم را روی کوچه‌ای بگذارند، وقتی که عشق حق ندارد از کوچه عبور کند. حسین زمان از خیلی چیزها ناراضی است، ادامه می‌دهد که باید از خیلی‌ها قدردانی شود ولی می‌ترسیم از آن‌ها نام ببریم. نگرانیم که دهانمان را ببویند، مباد که گفته باشیم دوستت دارم.

حسین زمان آهنگ تو ای ایران من پاینده باشی را می‌خواند و می‌خواهد که بند ایران ایران، سرم روی تن من، نباشه اگر بیگانه بشه هموطون من را تکرار کنیم چرا حداقل این ترانه هنوز توسط گروهی خاص مصادره نشده و برایمان باقی مانده. می‌خواهد بلند شویم، دست بزنیم و بخوانیم. همین اتفاق می‌افتد. نمی‌دانم اگر جای خاتمی بودم بلند می‌شدم و دست می‌زدم یا نه. احتمالا نه (: پس هیچ وقت خاتمی نمی‌شوم. شانس آوردم!

دو سه بند که می‌خوانیم، صدای حسین زمان قطع می‌شود و یک نفر کاغذی هم به او می‌دهد. اوه اوه طوفان! حسین عصبانی می‌شود و میکروفون که وصل می‌شود آهنگ را قطع کرده است و دارد می‌گوید: «من به این کاغذها اهمیت نمی‌دم. آقای زمان لطفا کوتاهتر یعنی چی؟ چرا میکروفن را قطع می‌کنید؟ میکروفن من را می‌توانید قطع کنید ولی صدایم را نه! ما تازه فهمیده‌ایم چه شده. جمعیت شدیدا حسین زمان را تشویق می‌کند و او به حالت اعتراض بیرون می‌رود.

حالا فریدون عمو زاده خلیلی آمده و می‌خواهد جایزه یک عمر افتخار را بدهد به پوران شریعت رضوی همسر دکتر شریعتی. او هم که بالا می‌آید، از حسین زمان تشکر می‌کند و می‌گوید که در طول این ۳۰ سال،‌ هیچ حکومتی اجازه نداد از شریعتی حرف زده شود. در همین حین، همسر قیصر امین پور هم بالا می‌آید ولی علاقمند به حرف زدن نیست و در نهایت یک جمله می‌گوید که گفتنی‌ها را آقای زمان همین حالا و قیصر امین پور در سال گذشته گفته‌اند. این بخش پر هیجان و پرتنش با نمایش یک کلیپ قدیمی روی صفحه بزرگ تمام می‌شود: یک مرد با صدا و تصویر جوانی‌های فرهاد.

حالا یک بار دیگه ژوله پشت تریبون مجری است و برای تغییر فضای پر تنش، بخشی از برره را نشان می‌دهند در مورد رشوه‌گیری و می‌گوید که قرار بود بقیه نمایشنامه را برره‌ای‌ها به شکل زنده اجرا کنند که بنا به مشکلاتی یکی از آن‌ها نیامده ولی یک هنرمند جوان داریم که معرفی می‌کنیم: مهران مدیری. واو… او را هم خیلی دوست دارند (: مدیری پارسال در همین جمع لوح افتخار خلاقیت هنری گرفته و امسال لوح اولین سالگرد خلاقیت هنری را می‌گیرد که یک شوخی است ولی به نظرم بیش از حد تاکید روی اینکه آدم‌های این جمع زیادی همان آدم‌های پارسال و سال‌های قبل هستند. خاتمی، رهنما، مدیری، شریعتی، امین‌پور و دیگران، سال‌های قبل هم شرکت‌کنندگان ثابت این مراسم بوده‌اند.

دوباره ژوله است که قربان صدقه خاتمی می‌رود.

  • خاتمی قربونت بشم. خاتمی نمی‌تونم جز تو کسی رو نگاه کنم. البته باهات قهرم چون برات نامه زدم جواب ندادی. اگر اون یکی بود الان وامم رو هم گرفته بودم. ولی عاشقتم.

فاطمه معتمد آریا که من هم دوستش دارم روی سن می‌رود و نیازی نیست بگویم که شدیدا تشویق می‌شود. از این می‌گوید که امروز پدر و مادرش هم برای اولین بار به اینجور مراسم‌ها آمده‌اند چون خاتمی هم هست و خاتمی را دعوت می‌کند تاروی سن برود.


مردم می‌ایستند و خاتمی روی سن می‌رود. اول «ای ایران» می‌ خوانند و بعد «یار دبستانی» و بعد معتمدآریا شروع به صحبت می‌کند. از دورانی می‌گوید که خاتمی تازه وزیر شده بود و اینکه آن‌ها را به اسم کوچک می‌شناخت و صدا می‌کرد و اینکه حضور فردی در این سطح در چنین مجلس فرهنگیای، از نوادر ایران است.

معتمد آریا می‌پرسد: «اولین بار که حافظ خواندید کی بود؟»
با اینکه معتمد آریا را دوست دارم ولی فکر می‌کنم اینجور سوالات خیلی بی ربط هستند. مگه می‌شه آدم یادش بیاد اولین باری که فلان چیز رو دید کی یا کجا بوده؟ مگر کسی که اصولا مثلا حافظ توی خونه‌اش نباشه و یکهو در ۲۵ سالگی کتاب رو ببینه که یادش بمونه. خاتمی هم دقیقا همین رو می گه:

  • نمی‌دانم.

و جمعیت که می‌خندند، اضافه می‌کنه:

  • حافظ و سعدی درس مکتب‌های قدیم بوده. البته من به دبستان‌های معمول رفته‌ام ولی پدرم اهل ذوق و ادب بود و حافظ همیشه در خانه بود و با آن بزرگ شدیم.

و حالا به تعارف معتمد آریا، می‌خواهد برایمان تفال بزند به حافظ برای شب یلدایی که دو شب قبل بوده. حافظ جلوی رویش را بر می‌دارد و باز می‌کند و می‌گوید «عجب! البته شب یلدا دو شب قبل بوده ولی در قاموس حافظ، دیشب بوده» و می‌خواند و چقدر زیبا می‌خواند:

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

تا سر شب سخن از سلسله موی تو بود

تا آخر… بسیار زیبا می‌خواند و با آرامش. برایم جالب است که از کل رییس‌های کشور، چند نفر جرات دارند جلوی یک جمع ۲۳۰۰ نفری، حافظ را باز کنند و بلند بخوانند و از غلط غولوط(!)‌ خواندن نترسند (: خاتمی واقعا فرهیخته است و همانطور که خودش می‌گفت «پدرم با اینکه روحانی بود اهل ذوق و ادب بود» (: این هم برایم جالب است که از اینهمه آدمی که با موبایل از فاصل ۷۰ متری مشغول فیلمبرداری از صحنه قاطی پاتی ورود خاتمی به سالن بودند، یک نفر هم از این صحنه زیبا و آرامش بخش که خاتمی به این قشنگی حافظ می‌خواند فیلم نمی‌گیرد.

خاتمی غزل را تمام می‌کند و کتاب را می‌بیند. معتمد آریا می‌گوید که چرا شاهد غزل را نخواند و خاتمی هم می‌گوید «خب یک شاهد دیگه می گیریم» و دوباره کتاب را باز می‌کند و با تعجب می‌گوید که دوباره همان غزل قبلی آمده و شاهد را هم می‌خواند. نکند کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه این حافظ چلچراغی باشد ؟ (:‌


کمی سوال و جواب بین معتمدآریا و خاتمی رد و بدل می‌شود. در این باره که چرا جوان‌ها دوستش دارند و این حرف‌ها، می‌توانید در خبرگزاری‌ها این تیکه را بخوانید ولی لب کلام خاتمی این است که نسل جوان را درک کرده و به آن‌ها احترام می‌گذارد و با وجود اختلاف سن، با آن‌ها همفکر و همکزبان است.

معتمد آریا می‌گوید که مدت‌ها خاتمی را در جلسات تعقیب کرده و یک فیلم ساخته به نام «مردی برای تمام فصول» (؟خب نمی‌شد یک اسم جدید انتخاب کنه؟) ولی پخش عمومی نکرده و به عنوان گنجینه‌ای در خانه نگهش داشته و کلی این بحث را کش میدهد و در نهایت از خاتمی می‌پرسد که «چه چیزی هست برای این همه علاقه بین شما و ملت ایران؟» و جواب خاتمی:

  • نمی دانم

بازهم خنده. و دوباره ادامه می‌دهد که:

  • افتخارم این است که خود را قطره ناچیزی از اقیانوس موج خیز و عظیم ایران می‌دانم و افتخار می‌کنم که ایرانیم و می‌دانم که ایران بسیار بزرگ است و می‌تواند و باید جایگاهی والاتر از آنچه امروز دارد داشته باشد و با همت اندیشه‌های بلند و دلهای آزاد می‌توانیم روزهای درخشانتری برای ایران بسازیم.

حالا خاتمی هم بلند شده تا برود. چند لحظه‌ای از بلندگو سرود ای ایران داریم و بعد صدا قطع می‌شود (شاید هم این ماجرا مال لحظه ورود است، درست یادم نیست).

در نهایت ابوالفتحی(؟) می‌آید روی صحنه و درباره جشن و مشکلات برگزاری توضیحاتی می‌دهد از جمله مشکلات زمان‌بندی و پیدا کردن سالن و مجوز و این حرف‌ها. پسر سمت چپم، از همدان آمده. فرمی پر کرده و دیروز در کمال ناباوری تلفنی داشته که به جشن دعوت است. دیشب راه افتاده و امروز صبح کارتش را تحویل گرفته و الان در جشن است. جشن رو به پایان است. از اسپانسرها تشکر می‌کنند و می‌گویند قرار بوده سن ایچ و نستله(؟) هم اسپانسر باشند که فراهم نشده به دلیل مشکلات سالن. کاش این سالن همایش‌، حداقل اینترنت داشت!

ژوله خاتمی را دعوت می‌کند روی سن تا با همه نویسندگان (فقط نویسندگان؟!) چلچراغ عکسی به یادگار بگیرد. من بیرون می‌آیم تا ببینم ماشین هنوز همانجای ناجوری که قبلا پارکش کرده بودم هست یا نه (:‌ خوشبختانه هست. ممنون نیمای عزیز برای این فرصت و شرکت در مراسم به همراه گزارش و تبلیغات قبول می‌کنیم ((:‌

مرتبط:‌ گزارش لحظه به لحظه جشن شب یلدای ۴۰چراغ / قسمت اول

گزارش لحظه به لحظه جشن شب یلدای ۴۰چراغ / قسمت اول

این رو توضیح بدم که تنها برخوردم با چلچراغ این بوده که به سوال «شما با میرمیرانی چلچراغ نسبت دارین» جواب «نه» بدم و با وجود دوبار رای دادن، طرفدار خاتمی هم نیستم (: به دعوت نیما و با خوشحالی رفتم و چون اونجا بودم، گزارش هم نوشتم. دوست داشتم گزارش زنده می‌بود ولی نمایشگاه بین المللی اینترنت نداشت.

دو سه روزی است که به کمک نیما، کارت دعوت به من هم رسیده. گفت دو سه تا وبلاگنویس دعوت هستند (:‌ برایم جالب است و می‌روم.

ساعت دو و چهل و پنج: از چمران به سمت نمایشگاه می‌پیچم. در مرکز همایش‌های صدا و سیما پارک می‌کنم و پیاده می‌روم به سمت نمایشگاه.

ساعت سه و نیم: بعد از در صف ایستادن و فشار و این حرف‌ها، یک کیسه پارچه‌ای تبلیغاتی از گیگابایت گرفته‌ایم که یک لامپ USB و اینجور چیزها در آن است و وارد سالن شده‌ایم. من فکر می‌کردم جشن کلا چهل و پنج دقیقه است ولی انگار تازه قرار است سه و چهل و پنج شروع شود. الان سه و چهل است و جمعیت هنوز دارد داخل می‌شود. نه محوطه نمایشگاه بین المللی اینترنت بی‌سیم دارد و نه سالن مبنا. در نتیجه شما اینها را وقتی رسیدم خانه خواهید خواند نه به شکل زنده از نمایشگاه. دارم به این فکر می‌کنم که احتمالا جشن کمی بعد شروع می‌شود و لابد می‌خواهند سرود بخواهند. من معمولا سر سرودها بلند نمی‌شوم چون به نظرم همزیستی با سانسور قابل درک و پذیرش است ولی ادای احترام به آن نه (: چون احتمالا جشن طولانی خواهد بود. لپ تاپ را خاموش می‌کنم تا بعد… مسوولین و پلیس دارند تذکر می‌دهند برای حجاب و عکاس‌دارند آن جلو از یک چیزی عکس می‌گیرند که من نمی‌بینم (: شاید خاتمی باشد. باید از نیما ممنون باشم که ردیف خوب به من داده (:‌ پسر کنار دارد از دخترهای ردیف پشتی می‌پرسد که با خانواده آمده‌اند یا تنها (:



می‌گوید آقای صدری بسیار پر شغل است و فقط یک نفر دیگر است در
ایران که اینقدر شغل دارد. کنایه اش همه را می‌خنداند و ژوله

اضافه می‌کند که انگار جواب به شما الهام شد.

۳:۵۰ – آدم‌های مشهور هم یکی یکی می‌ایند. کسی که داشتن ازش عکس می‌گرفتن محسن نامجو بوده. من زیاد خواننده و بازیگر نمی‌شناسم ولی هر بار که تصویر یکی می یاد روی صفحه بزرگ صندلی‌های دست راستی‌ام غش و ریسه می‌روند. تنها کسانی که من می‌شناسم فاطمه معتمد آریا است. اما انگار محبوب‌ترین عادل فردوسی پور است چون وقتی عکسش روی صفحه نمایش ظاهر می‌شود و خودش در ردیف اول، سالن از تشویق منفجر می‌شود و بعد هم چند نفری می‌گویند کاش فیروز کریمی هم باشد. عادل دستی تکان می‌دهد و می‌نشیند.

۴: اول سرود ملی که اونقدر زود شروع می شه که اصولا فرصت فکر کردن نمی ده (: من بلند نمی شم و کناری هم نمی شه. راحت و آسوده (: بعد از سرود قرآن و تذکر حجاب.

۴:۱۰ – جشن شروع می شه با خوندن یکی از دوستان که الان اسمش یادم نیست و بعد هم ژوله می یاد بالا. واو.. کلی دوستش دارند و هربار که می‌گه من «امیر ژوله» هستم، کلی براش دست می زنن (:

به یاد شهدا هستیم و به همین مناسب خانم عرفان نظرآهاری می‌یاد و شعری می‌خونه و در همین حین دوباره حجاب رو تذکر می دن. بعد آقای ظریفیان می‌اید که هم رزم مبارز بزرگ، بروجردی است و بعد او را تشویق می‌کنند و از تریبون هم درخواست می‌کنند که تشویق را بهتر است ایستاده بکنیم به احترام شهدا (: در صحبت‌هایش اینکه «می‌توان انقلابی بود ولی به دیگران احترام گذاشت» با تشویق شدید همراه می‌شود. درست همان تشویقی که وقتی ژوله گفت «آقایی که اول آواز خواند، در تلویزیون همه کار کرده به جز اخبار. آنهم چون اهل دروغ نیست» شنیدیم (: خود صدری هم که بالا می‌آید، می‌گوید که «با همه مقایسه شده بودم به جز این آدم» و دوباره خنده!

حالا نوبت امیرصدری است که دوباره توسط ژوله دعوت می‌شود. می‌گوید آقای صدری بسیار پر شغل است و فقط یک نفر دیگر است در ایران که اینقدر شغل دارد. کنایه اش همه را می‌خنداند و ژوله اضافه می‌کند که انگار جواب به شما الهام شد.

امیرصدری بالا است و انگار ورزشی است و می‌خواهد جایزه افتخار ورزشی به یک نفر بدهد ;) حدس می‌زنید کیست؟ هنوز بالا نیامده ولی … اوه نه. البته بهتر! افتخار ملی در حوزه ورزش را می‌خواهند بدهند به یکسری قهرمان نوجوان که والیبال بازی می‌کنند. کاش عادل هم برود بالا. حالا همه با هم دست دست: حال و روزت گریه داره بیخیال. اگه شبنم زهره‌ماره بیخیال.

کاپیتان تیم جلو می‌آید و تشکر می‌کند در یک جمله و جایزه را می‌گیرد و بعد ژوله می‌اید بالا و دوباره یک متلک می‌گوید در این باب که سعی کنند مخفی باشند و بی‌سر و صدا تا مسوولین از آن‌ها حمایت نکنند تا به سری محلات آسیا سقوط نکنند.

حالا نوبت نشان محبوبیت نسل سوم است. جایزه می‌رسد به هانیه توسلی و دوباره جیغ و اگه شب و روزت گریه داره بیخیال و حالا دعوت می‌کنند از علی میرمیرانی. به نظرم باید میرمیران باشد در حالی که من میرمیرانی هستم. داستان این «ی» چیز مهمی است که حالا وقت ندارم تعریف کنم اما همینقدر کافی است بگویم که اگر میرمیرانی باشم حتما با من فامیل است، حالا اگر شده از صد سال قبل. میرمیران شاعری را می‌خواهد دعوت کند ولی هنوز نام نبرده. می‌گوید این روزها خیلی مشهور نیست. شاعر کمدی است. به نظرم از برنامه «فضانوردان» باشد. هاها.. شاعر را دعوت می‌کنند عادل فردوسی پور و سالن منفجر می‌شود. در صفحه می‌گوید که از زندگی‌اش اطلاع زیادی در دست نیست ولی اجدادش شاعر بوده‌اند و دیوانی داشته به نام شاهنامه. می‌گوید که اشعار عادل این روزها شناخته نشده ولی ۱۲۰ سال بعد مشهور خواهد بود.

آه چه می‌کند این رونالدینیو آه چه می‌کند

از میان پاهای مدافع تونلی باز می کند

مدافعین را یکی پس از دیگری از پیش رو بر می‌دارد

با دروازه بان تک به تک می‌شود

او را فریب می‌دهد و به راحتی دروازه را باز می‌کند

واقعا که چه می‌کند این رونالدینیو.

مدت‌ها بود فکر می کردم تایپم کند شده ولی الان می‌بینم به سرعت صحبت، می‌توانم تایپ کنم

سالن منفجر شده از خنده (: می‌گویند که عاشق طبیعت بوده و بسیاری از اشعار در مورد گل است.

چه گل زیبایی

یک گل سی متری

از آن گل‌های به یاد ماندنی

دل پیرو یک گلزن مادرزادی است

مورخین می‌گویند دل پیرو زنی بود که عادل قصد ازدواج با او را داشت. البته گاهی هم درباره زنان دیگر مانند آدریانو صحبت کرده. اصطلاح مشهور او «گل نه زن» است که درباره اکبر پور سروده. عادل بالا می‌رود و کلی تشویق (:

نشان محبوبیت نسل سوم را می‌دهند به عادل فردوسی پور. حرف زدن عادل پشت میکروفون خنده دار است چون مردم را به یاد برنامه اش می‌اندازد. می‌گوید که نشان برایش بسیار ارزشمند است ولی هیچ وقت فکر نمی کرده وقتی صحبت از شعر باشد، جایزه بگیرد. می‌گوید که حفظ قهرمانی سخت‌تر از قهرمان شدن است و سعی می‌کند قهرمانی را حفظ کند. صدری بالا می‌رود و می‌گوید این جایزه، جایزه‌ای است که نسل سوم به نقد و انتقاد و جامعه انتقاد پذیر داده است.

ساعت حوالی ۱۶:۴۰ است. کاش اینترنت وایرلس بود چون نوشتن اینها به شکل زنده دوست داشتنی‌تر است. می‌رویم سراغ برنامه بعدی. تعلیق و هیجان. «این صدای جوانان ایران است». روی پرده می‌نویسند «محرمانه» و همه حال می‌کنند. شوخی است و «فقط مانده یک new بزنیم بغلش و به عنوان خمیردندون بدیم بازار. برنامه شوخی است ولی لعنت به اون شوخی که توش جدی نباشه.». کارتن یوگی و دوستان را قاطی کرده‌اند با اسم‌ها، اتفاقات و مکان‌های تحریریه ۴۰چراغ (: آدم‌ها دوستش دارند. چیزی شبیه به این است که اون گوریله می‌گه «صفحه بندی کی شروع می ‌شه»‌ و بقیه غر می‌زنند که «من نمی‌دونم کی شروع می‌شه آقای عموزاده» و رییس کشتی می‌گوید که «داریم غرق می‌شیم، باید صفحات طنز رو کم کنیم».

حالا جریان ۱۸+ شده. یک سگ ماده (به معنای واقعی) روی عرشه است که یک نفر را با کمند می‌گیرد و او هم می‌گوید «من می‌رم آقای میرمیرانی». طوفان شدیدتر می‌شود و رییس کشتی دستور می‌دهد که صفحه‌های اجتماعی را هم کم کنند! (:

این کارتون کمی طولانی‌است و کشدار. حوصله‌ها سر نمی‌رود ولی خنده‌ها و ریتم کند می‌شود. در فهرست تشکرهای کارتون همه چیزی هست حتی مایکروسافت (:

حالا نوبت اهدای جوایز موسیقی است. حدس زدنش سخت نیست. آقای بزرگمهر بالا آمده و می‌گوید که به انتخاب جوانان ایران آن را می‌دهد به اعجوبه موسیقی ایران، محسن نامجو او اوه دیگر نشستن سخت است از شدت تشویق و هیجان (: کلی آدم غش و ریسه می‌روند. محسن نامجو (که یادم بندازید بعدا خاطره‌اش را بگویم) یک کت و شلوار پوشیده و سلام که می‌دهد دوباره همه جیغ می‌زنند. کمی غیرشمرده حرف می‌زند و من من می‌کند و انگار بغض گریه دارد. می‌گوید «واقعیت را فراموش نکنید. من در حفظ وسایل شخصی‌ام سهل انگاری کردم و پخش شد و پخش و کپی هر چه بیشتر آن‌ها می‌تواند برای من به عنوان یک شهروند دردساز شود. خواهش می‌کنم که موقعیت من را در نظر بگیرید.» مجری می‌گوید که «تا باشه از این سهل‌انگاری‌ها که ما موسیقی شما رو بشنویم». قبل از پایین رفتن می‌گوید که می‌خواهد از احمد دهقان هم تشکر کند که تاثیرگذارترین کتابش را نوشته. آهنگ «جبر جغرافیایی / یک روز از خواب پا می‌شی» را پخش می‌کنند با تصاویری از خودش و خیابان‌های تهران که در آن‌ها راه می‌رود. باید انقلاب باشد ولی چه فرقی دارد.

باتری ۳۰٪ است و امیدوارم تمام نشود. یک خانم می‌آید روی صحنه با سر و صدا. می‌گوید خوشحال است که دعوت شده و سابقا جزو این مجله بوده و حالا هنرپیشه است و با هیجان و بامزگی حرف می‌زند. کمی شبیه به آن خانم کپلی است که نقش بامزه فیلم «توفیق اجباری» را بازی می‌کند. آهان! شوهرش پیمان است و اسم خودش راهنما. با فرزاد حسنی که روی صحنه است، کل کل می‌کنند که به نظرم بیمزه است و زیادی متلک گفتن به همدیگه به عنوان یک حرکت بامزه (:



او از مجوزی که گرفته نشده تا اثر جدیدش یا همچین چیزی منتشر
شود می‌گوید و پدرش می‌گوید که باید کمی صبر داشت و

هر چیزی که ساخته می‌شود، حضورش مجوز پخشش است.

حالا می‌خواهند آبروی داستان ایران را معرفی می‌کنند که هوشنگ مرادی کرمانی است. دست تکان می‌دهد و طولانی‌تر از نامجو تشویق می‌شود. هر کلمه‌اش با تشویق همراه است چون مردم دوستش دارند. می‌گوید با انتخاب ما دوباره جوان شده چون از نسل دایناسورها است. می‌گوید که به قول کرمانی‌ها «قدش بلند شده» از این انتخاب.

نشان فعالیت‌های اجتماعی را هم می‌دهند به مهتاب کرامتی که در ایران نیستند و قرار است جایزه برایشان ارسال شود. این را یک صدای ضبط شده می‌گوید که نسبتا بامزه است.

حالا یک لودر نشان می‌دهند و اینکه شدیدا کار می‌کند و توضیح می‌دهد که در ۴۰چراغ بعضی‌ها هستند که مثل تراکتور کار می‌کنند ولی چون عکس تراکتور نداشتیم، لودر نشان دادیم. صدا می‌گوید My Hearth for Teractor و همه منتظر تراکتورها هستند که به روز صحنه بیایند: سهیل سلیمانی و شیما شهرابی. این دو نفر راه ورود به سن را پیدا نمی‌کنند و چون تشویق زیاد نیست، ژوله می‌گوید که برایشان جیغ بکشند. دختره سلام می‌کند و پسره می‌گوید خوشحال هستم که بخش‌های غیرطنز هم دیده شده اند و نیما اکبرپور را دعوت می‌کنند تا هدیه را بدهد. هدیه یک تراکتور اسباب‌بازی است.

۱۷:۱۳ – باتری ۲۹٪ و از بانوی گل و پروانه و تیش تیش و پنجره‌های بارانی دعوت می‌شود که روی صحنه برود برای دادن هدیه. احتمالا مال صفحه ادبی است مثل عادل فردوسی پور. همه می‌خندند و سوت می‌کشند و تا بالا برود از سه چهار نفر تشکر می‌کنند. قرار است جایزه را به همراه بهزاد فراهانی بدهد. بقل دستی من انگار عاشق این یکی است و چیزی درباره سیبیلش که تراشیده شده می‌گوید. جایزه نسل سوم را می‌دهند به گلشیفته فراهانی دیگر قابل تشخیص نیست که این را بیتشر دوست دارند یا قبلی‌ها را. گلشیفته با همراه همیشگی‌اش می‌آید که احتمالا امین مهدوی است. جریان دارد خه‌زه می‌شود. احتمالا آقا بزرگه، بابای گلشیفته فراهانی است و این آقای مهدی دوست پسر یا همسر یا چنین چیزی اش. گلشیفته هم یا در حال بغض است یا از اینجا من هستم همه اینطور به نظر می‌رسند. ژوله می‌گوید که این روزها هر مراسمی سه بخش ثابت دارد: سرود ایران، تلاوت قرآن و گلشیفته فراهانی. او از مجوزی که گرفته نشده تا اثر جدیدش یا همچین چیزی منتشر شود می‌گوید و پدرش می‌گوید که باید کمی صبر داشت و هر چیزی که ساخته می‌شود، حضورش مجوز پخشش است.

گلشیفته می‌گوید که به احترام نه فقط رسول ملاقلی پور که به احترام همه کسانی که از آن‌ها تقدیر زیادی نشده،‌ نه ده دقیقه سکوت که ده ثانیه دست بزنیم. بلندترین دستی است که می‌شنوم.

از کل طنزنویسان ۴۰چراغ برای اجرای یک آیتم روی صحنه دعوت می‌شود. مرعشی، دهقانی، سعیدی (که از طنز نویسان برجسته در ناحیه شکم است!)، مقامی‌کیا و حسین یعقوبی و یکی دو نفر دیگر که تازه ملعوم شده حسین یعقوبی نمی‌آید (: طنز نویس‌ها می‌آیند. توضیح می‌دهند که مجلس سنگین است و قرار است ما بیاییم سبکش کنیم. از درد من می‌گوید:‌ عروسی‌های مجزایی که خانم‌ها مشغول رقص هستند و اینطرف که آقاها مشغول بحث سیاسی و رد و بدل کارت سوخت هستند (چه ربطی داشت؟).

طنز نویس بعدی انگار شاعر است و دو سه دوبیتی می‌خواند. آخری‌اش خطاب به خاتمی است که قرار بود بیاید و نیامده (شانس آورده).

برو با زورگویی ها جدل کن

برو صلح جهان را محتمل کن

ولی انصافا و مردانه سید

اگر حرفی زدی آنجا عمل کن

نفر بعدی هم شاعر است و برای خاتمی ۱۲۰ بیت شعر گفته که انگار قرار شده یک قسمت خاصش را بگوید.

شب می خوابد و آرزو می کند یک نفری را ببیند ولی اتفاقا خاتمی را می بیند…. خلاصه..

خلاصه خابمان بردش سرانجام

نه اون اومد نه من جم خوردم از جام

دعا کردم فلانی آید اما

بگو کی جایش اومد، استغفرلله

رخش نورانی و دستش کمی سرد

باهام دست داد، خدا هم اینجوریش کرد

اوایل خنده رو بودی برادر

نداری رنگ به رخ! ای وای خواهر

جریان دو سه بیت می ره جلو تا خاتمی شروع می کنه دردش رو گفتن:

بگفتا گفتنان کردن ز بس من

گرفتن حالمو یک عده رسما

به کل تکیه کلامش گفتمان بود

به گاه خنده چهره اش خیلی باحال بود

و بعد هم از این می گه که اگر کسی طرفدار مردم باشد و کار خوب، وضعش خراب می‌شود و وسط شعر است که مجری تذکر می‌دهد فقط دو بیت آخر را بخواند. به نظرم شعر خیلی خوبی بود.

جوان اول گود سیاست

کمی چپ رادیکال مایل به اوسط

دلش از دست یک عده گرفته

همان دستی که کی داده کی گرفته

طنزنویسان پایین می‌روند و موقع اهدای نشان ملی در حوزه سینما می‌شود و سالن تاریک. من ۱۸٪ بیشتر باتری ندارم که همه شروع می‌کنند به دست زدن. من کسی را ندیده‌ام ولی همه جیغ می‌کشند و عکاس‌‌ها به صف هستند. آقای ابطحی آمده ولی هنوز اصل ماجرا نرسیده. این را مجری به شوخی از ابطحی می‌پرسد. یک خانمی می‌آید پشت میکروفن و … پگاه آهنگرانی و منصور ضابطیان(؟) که کلی تشویق می‌شوند. بخصوص منصور. این دو نفر انگار دو سه سال پیش مجری برنامه شب چله چلچراغ بوده‌اند که لابد خاتمی اینجا بوده. قرار است این دو نفر جایزه سینمایی را بدهند. کسی که صدایش صدای خاطره انگیزی است. صدایی پخش می‌کنند: صدای فیلم مارمولک و آخوندش است که با گفتن «خدا که فقط متعلق به…» همه دست می‌زنند. جایزه بخش آقایان مال پرویز پرستویی است که در سفر است ولی پیام ویدئویی گذاشته. از صحنه پخش می‌شود. باتری ۱۵٪ است و حداکثر نیم ساعت وقت داریم.

مدتی طولانی فیلم‌هایی از قیصر امین‌پور پخش می‌شود. اول که دی وی دی در دستگاه گذاشته شد و اسم ترک Geisar آمد، همه احساس کردند که قرار است فیلم قیصر نمایش داده شود. مثل اینکه قیصر امین‌پور در سال‌های قبل جایزه فرهنگی این شب چله را برده است. حالا حسین زمان و چراغعلی هستند که پیانو می‌زنند و شعری از قیصر امین‌پور دکلمه می‌کنند. راستش دوست دارم برنامه کم کم تمام شود. به دو دلیل: ۱- ماشینش را در مرکز همایش‌های صدا و سیما پارک کرده‌ام و احتمالا درش را قفل می‌کنند! و ۲- باتری لعنتی در حال تمام شدن است و مبدل را نیاورده‌ام. حسین زمان می‌گوید که دلیلی برای شاد بودن در امشب ندارد و معذرت‌خواهی می‌کند که نمی‌تواند شاد بخواند و دوستان دیگر می‌توانند شاد کنند شما را. می‌گوید از اینکه نامه مینا باقی را دیشب خوانده و خوابش نمی‌برذ چون دخترش شاید هم سن و سال آقای باقی است. می‌گوید برایش سخت است وقتی می‌بینید که دانشجویان احیانا به ناحق دربند هستند. تشویق‌ها فقط وقتی متوقف می‌شود که دوباره شروع به صحبت می‌کند. حسن ختام خوبی برای باتری ام است؛ ترانه نوبت عاشقان:

این ترانه بوی نم نمی‌دهد

بوی حرف دیگران نمی‌دهد

سفره دلم دوباره باز شد

سفره‌ای که بوی نان نمی‌دهد.

می‌خواند که حق با گلوله نیست، حق با پرنده هاست، همدست عشق باش؛ یک دست بیصداست.


باتری همینجا تمام شد. می‌خواستم جلسه را ترک کنم که خاتمی ظاهر شد و ماندم و روی کاغذ نوشتم و فردا صبح برایتان می‌فرستم. برای اینکه سریع باشد، این یکی را بدون ادیت گذاشتم.

مرتبط:‌ گزارش لحظه به لحظه جشن شب یلدای ۴۰چراغ / قسمت دوم: خاتمی

یک وبلاگنویس مصری دیگر در زندان


بنا به گزارش Dialy News Egypt، احمد محسن که بلاگر اخوت معرفی شده، سه هفته قبل در شهر فیوم (Fayoum) دستگیر شده و کماکان در زندان طورا (Tora) نگهداری می‌شود. دستگیری او بخشی از سرکوب اعضای اخوت اسلامی بوده که سازمانی غیرقانونی در مصر است. امروز ۱۶ روز است که احمد محسن در زندان است.

محسن یک فعال و نویسنده علیه شکنجه است که در وبلاگ eyestillopen می‌نویسد. او یکی از اولین کسانی بود که علیه شکنجه محمد قوما الدهشوری (Mohamed Gomaa Al Dahshouri) در وبلاگش افشاگری کرد. فعالان ادعا می‌کنند که مرگ مشکوک این فرد پس از انتقال به ایستگاه پلیس فیوم، به خاطر کتک شدید بوده است.

بنا به گزارش منعم پرس گروهی از وبلاگنویسان مصری و عرب که خود را «اتحادیه وبلاگنویسان عرب» می‌نامند، برای آزادی او سایتی به نام هزار وبلاگنویس به راه انداخته‌اند.