آمازون: فروش کتاب‌های الکترونیکی از فروش کتاب‌های فیزیکی پیشی گرفت

آمازون رسما اعلام کرده که از ماه گذشته میلادی – اول آوریل ۲۰۱۱ – فروش کتاب‌های الکترونیکی روی کتابخوان کیندلش از فروش کتاب‌های کاغذی پیشی گرفته. این شرکت اعلام کرده که به ازای هر ۱۰۰ کتاب چاپی که به فروش می‌ره، کاربران کتابخوان الکترونیکی این شرکت – کیندل – ۱۰۵ کتاب خریداری می‌کنن. لازمه توجه کنیم که کتاب‌های مجانی کیندل در این آمار وارد نشدن.

این شرکت همچنین برای سهامدارانش اعلام کرده که در سال ۲۰۱۱، شتاب فروش کتاب الکترونیک در کنار فروش کتاب‌های سنتی باعث بیشترین سود سال به سال این شرکت در ده سال اخیر خواهد شد؛ چه از نظر تعداد کتاب فروخته شده و چه از نظر قیمت دلاری.

خبر طولانی و تحلیلی است اما این رو هم اضافه کنم که به گفته آمازون، فروش کتاب دیجیتال در سه ماهه اول ۲۰۱۱،‌ سه برابر مدت زمان مشابه در سال گذاشته بوده. کتابخونه دیجیتال کیندل، در حال حاضر بیشتر از ۷۹۰هزار کتاب داره که اکثرا کمتر از ده دلار قیمت دارن. این کتابخونه ۱۰۹ کتاب از ۱۱۱ کتاب «فهرست پر فروشترین کتاب‌های نیویورک تایمز» رو در عناوینش داره و فقط در پنج ماه اخیر، ۱۷۵هزار کتاب جدید به اون اضافه شده.

آمازون از سال ۱۹۹۵ شروع به کار کرده و در سال‌های اخیر با روی آوردن به کتابفروشی دیجیتال، نه فقط ادامه حیاتش رو تضمین کرده که به یکی از شرکت‌های فهرست «Fortune 500» هم پیوسته.

دختر شایسته آمریکا در سال ۲۰۱۱

تصویر بالا، دختر شایسته آمریکا در سال ۲۰۱۱ است. دختر برگزیده ایالت نبراسکا. گزارش‌ها می‌گویند:

او بعد از ظاهر شدن در یک بیکینی سیاه رنگ و سپس تغییر لباس به یک لباس شب سفید و نواختن یک آهنگ روی پیانو، نظرش در مورد ویکی لیکس را به حاضران اعلام کرد. ترسا سکانلان به مخاطبین گفت «این جریان حاصل یک دسیسه است و وقتی صحبت از امنیت ملی کشور باشد، باید پیش از فکر کردن به حق مردم برای دانستن، روی امنیت تمرکز کنیم چرا که بسیار مهم است که همه در مرزهای ما امن باشند و نباید به اینجور چیزها اجازه ظاهر شدن بدهیم و باید درست کنترل شوند.»

برای نمونه‌ ای دیگر درفشانی‌های دختران شایسته آمریکا، اگر پهنای باند قابل قبول دارید نگاهی هم به این ویدئوی سال ۲۰۰۷ بیاندازید.

پاپ: تکنولوژی جدید باعث سردرگمی بین تخیل و واقعیت می‌شود

پاپ بندیکت شانزدهم روز پنجشنبه گفته که که تاکید زیاد رسانه‌ها بر تصاویر و همراه شدن آن با توسعه نامحدود تکنولوژی‌های جدید این خطر را به وجود آورده که آدم‌ها بین زندگی واقعی و دنیاهای مجازی سردرگم شوند.

تکنولوژی‌های جدید و پیشرفتی که آن‌ها به وجود آورده‌اند باعث شده نتوانیم بین حقیقت و توهم فرق بگذاریم و این می‌تواند باعث سردرگمی بین زندگی واقعی و دنیای مجازی شود. تصاویر هم می‌توانند از واقعیت مستقل شوند و این می‌تواند دنیاهای مجازی‌ای را متولد کند که علاوه بر چیزهای دیگر، باعث بی‌تفاوتی مردم به زندگی واقعی خواهد شد.

پاپ تذکر داد که استفاده از تکنولوژی‌های جدید باید زنگ خطری را به صدا در آورده باشد. بامزه است که این سخنرانی در کنفرانس رسانه‌های کاتولیک ارائه شده که توسط شورای وابسته به پاپ برای ارتباطات اجتماعی سازمان یافته بود (: و نشون می‌ده که روحانی‌های مسیحی هم واقعا نگران افزایش نفوذ رسانه‌ها و توان اونها در شکل دادن به دنیا هستن (:

منبع: مونترال گزت

خبرهایی که نمی‌شنویم: سرکوب شیعیان در بحرین

این یکی دیگه از خبرهایی است که نمی‌شنویم چون فعلا عدم دشمنی با دولت بحرین مهمتر است از شیعیانش، درست مثل کشور دوست و همسایه چین که توش اصولا سرکوب شیعیان از نظر کشور ما اهمیت خاصی نداره. دردناکه ولی واقعا بحرین هم مشغول سرکوب شدید تمام حرکت‌های شیعه و تمام شیعیان فعال است و حتی صدای دولت آمریکا که در حال بستن هزار جور قرارداد نظامی با بحرین است رو هم درآورده.

عکس، یک زن بحرینی رو نشون می‌ده که جلوی دیواری راه می ره که یک انسان شجاع، عکس فعالان شیعه که الان توی زندان هستن رو روش چسبونده. در حال حاضر بحرین اعلام کرده که ۲۳ شیعه‌ای که چند وقت قبل دستگیر کرده بود تروریست هستن و دنبال سرنگونی حکومت بودن. ژنرال عبدالرحمان السید اعلام کرده که این ۲۳ نفر، جزو صدها شیعه‌ای هستند که طی ماه‌های قبل توسط دولت سنی دستگیر و روانه زندان شدن و حالا هم علاوه بر جرم بالا، متهم هستن به نشر اکاذیب و عضویت در گروه‌های غیرقانونی. شاید هم دلیل نشنیدن این خبرها، اینه که تلویزیون نمی خواد بگه «نشر اکاذیب، عضویت در گروه‌های غیرقانونی، تلاش برای سرنگونی و … اتهامات واهی هستن.»

السید اضافه کرده که دادگاه این آدم‌ها در ۲۸ اکتبر برگزار خواهد شد و احتمال داره که در صورت «ثابت شدن» اتهامات، اونها به حبس ابد محکوم بشن. در حال حاضر شیعه‌ها اکثریت بحرین رو تشکیل می‌دن اما بعضی حاکمان سنی آمارهایی ارائه کردن که تا سال ۲۰۵۰، این اکثریت به اقلیت تبدیل خواهد شد.

منبع: گاردین

گشتی در به اصطلاح نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال

می‌خواستم دوست خوبی رو ببینم و زنگ که زدم گفت در غرفه‌اش در نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال است. اسم این رو شنیده بودم ولی فکر می‌کردم یک نمایشگاه تخصصی است درباره رسانه‌های دیجیتال. متعجب بودم که این دوستم چرا اونجا غرفه داره ولی فرصت رو غنیمت دیدم و گفتم برای دیدنش می‌رم. گفت محلش مسجد / ایستگاه مترو / نمازخونه / آرامگاهی است که وسط شهر ساختن و بهش می‌گن مصلی و تنها کاری که توش نمی‌شه، نماز خوندن دسته جمعی است (:

ورودی عجیب بود.

یک سری میله که مسیر خیلی نازکی رو بینشون باز گذاشته بودن و اگر یک کم قدت بلند بود یا عرضت زیاد، باید کج و کول می‌شدی و داخل می‌شدی.

و البته داخل هم که مسجد (: راستش من از بچگی احساس می‌کنم توی مسجد باید مودب بود و بی سر و صدا و وقتی هم قرآن پخش می‌شه باید گوش کرد و حرف نزد. اما ظاهرا این‌ها حرف اون زمان‌ها است و الان مسجد … بگذریم (:

تو که رفتم اولین چیز که توی ذوق زد، همون جریان مسجد بود. بوی عرق و هوای فوق العاده سنگین و گرفته. از پله‌ها بالا رفتم چون یکسری پرچم کانادا و اینها بهش جو «خارجی» داده بود و گفتم شاید رسانه‌های دیجیتال جهان هم شرکت کردن توی جریان. اما اشتباه می‌کردم…

کل مسجد (نمازخانه؟) دو طبقه است. طبقه بالا کارهای هنری عرضه شده بودن. راستش من زیاد دوام نیاوردم. سری به غرفه حجاب و عفاف زدم ولی چهار پنج تا بچه دبیرستانی که جلوی من بودن اونقدر حرف رکیک زدن در مورد پوسترها که اصولا حتی روم نشد مسیر رو ادامه بدم و اومدم بیرون. بعدش هم کاریکاتورها بودن.

اکثرا در فاز اینکه فضای سایبر چقدر فاسده و چقدر زشته و چقدر کثیفه و چقدر خطرناکه و … یکسری هم غرفه بسیج و سپاه و همین رده‌ها و البته تا حد زیادی خالی. ظاهرا جمعیت اصلی در طبقه پایین بود:

و البته از پله‌ها که پایین رفتم شوک شدم:

این چیه؟ FreeGate؟ FreeGateway؟ سرچ که کردم ظاهرا همون آنتی فیلتر است (: این رو در ابعاد نیمه هیولا زده بودن یک جایی. فکر کنم طرف اینترنت رو سرچ کرده و هر چی کاریکاتور پیدا می‌کرده بدون فهمیدن چاپ می‌کرده برای نمایشگاه (: البته شاید هم معنی دیگه‌ای داره (مثلا پروژه نوشتن یک سافت سوییچ آزاد؟) که من نمی‌دونم. به هرحال من که شوک شدم (:

طبقه همکف، محل فروش سی دی بود. بازهم حجم زیادی نرم افزار مشهور به اسلامی (اکثرهم تصاویر و صداهای یک روحانی و اینجور چیزها) که مشتری کمی داشتن و یک عالمه هم غرفه سی دی های دیگه و البته شلوغ‌ترین بخش، چیزهایی مثل گیم‌نت:

که البته توش دنبال دختر نگردین چون گیم‌نت دخترها یک جای دیگه بود که دورش چادر کشیده بودن و ورود آقایان اکیدا ممنوع بود.

اینهم یک عکس از غرفه بازی Wii که ما هم یک دونه‌اش رو توی خونه داریم و کنسول محبوبمونه.

تقریبا تنها چیزی که توجه من رو جلب کرد (و تنها غرفه‌ای که به جز غرفه دوستم توش داخل شدم) غرفه بازی آسمان دژ بود از شرکت توسعه شبیه‌ساز

این چیزی است که من دوست دارم (: یک بازی دسته جمعی آنلاین (MMO) و خوشحالم که یک نمونه ایرانی داره. منتظرم سفر بعدی برسم یک جایی با اینترنت که بازی رو شروع کنم.

به عنوان نکته آخر هم بگم که به غرفه دوستم که رسیدم، دیدم یک سری ازش چیز می‌خرن با کارت. ظاهرا کارت رو می‌شد با دادن کارت ملی گرفت و مثلا ده تومنی که توش هست رو خرج کرد. تاسف برانگیز بود که صد در صد نرم‌افزارهایی که اکثریت دوست نداشتن بخرن رو می‌شد با این کارت‌ها داد. یعنی اگر کارت داشتید مثلا سی دی سخنرانی‌های آیت الله فلان رو می‌تونستین مجانی بگیرین و شرکت تولید کننده هم همه پولش رو از کارتی که شما مجانی از دولت گرفته بودین می‌گرفت. در مقابل نرم‌افزارهای کاربردی و بازی‌های ایرانی رو نمی‌شد صد در صد با این کارت خرید. معنی؟ مالیاتی که بنده می‌دم می‌ره توی جیب شرکت‌های خصوصی که لینک‌های مناسب دارن و اونهایی که چیزی تولید می‌کنن که اکثریت مردم حاضر نیستن بالاش پول بدن. متاسفانه شروع تاسف بار بود و آخرش هم تاسف بار. وسطش یک چیزهای خوبی بود که تکرار می‌کنم که شاد باشیم: Wii، خنده بازار پوسترها و آسمان دژ و یکسری از بازی‌های ایرانی.

راستی.. برای دیدن یک گزارش شادتر می‌تونید سری بزنید به گزارش عالی کافه نادری از نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال با عنوان: فمنیسم سیخونک به بسیجی و کمی هم رسانه

برچسب‌های خطر برای مقالات روزنامه‌ها

یک کمدین، مجموعه جالبی ساخته از برچسب‌های مخصوص مقالات روزنامه‌ها. او می‌گوید که رسانه‌ها در حال حاضر با دقت برچسب‌هایی مثل ۱۸ سال به بالا، مطالب خشونت‌آمیز و غیره به مقاله‌هایشان می‌زنند اما جای این برچسب‌ها خالی است:

بگذارید نگاه دقیق‌تری بیاندازیم:

کاملا واضح است: اطلاعات، آمار و نتایج تحقیقات این مقاله توسط بخش روابط عمومی یک شرکت پشتیبانی می‌شوند. یکی از آن مقاله‌هایی که به سفارش بخش روابط عمومی یک شرکت ساخته شده تا بگوید فلان محصول خیلی مفید است.

این مقاله کپی و پیست از یک بیانیه مطبوعاتی است. کسی کاری کرده و یک بیانیه برای همه مطبوعات داده و مطبوعات هم بدون زحمت آن را چاپ کرده‌اند.

همه چیز یا ضد سرطان است یا سرطان‌زا (: همیشه پزشکان می‌گویند که فلان چیز برای فلان چیز خوب است یا بد. این برچسب به شما می‌گوید که این ادعا یکی از هزاران ادعایی است که هنوز تحقیق کافی در مورد آن انجام نشده.

این مقاله به خاطر نبودن زمان کافی، از یک منبع دیگر کپی و پیست شده.

این مقاله از بخش‌های بدون منابع صحیح ویکیپدیا کپی شده‌اند. درست است که ویکیپدیا یکی از بهترین دانشنامه های موجود در جهان است ولی نقل قول از بخش‌های بدون منبع و بررسی نشده آن، همیشه خطرناک است.

و یک برچسب عالی: خود نویسنده هم چندان از موضوعی که درباره آن نوشته سر در نمی‌آورد.

نویسنده نظر شخصی خودش را پشت «بسیاری از افراد اعتقاد دارند که» یا «کارشناسان می‌گویند» پنهان کرده است.

هاها فکر می‌کنید به برنامه‌های تلویزیون هم می‌شود برچسب زد؟ (: مثلا برچسب «مواظب باشید، سخنران در جمع شنوندگان هم هست» (:
منبع

آسوشیتد پرس علیه وبلاگنویسان، ووت علیه آسوشیتد پرس

قبول. قبول. می‌دونم که عنوان پیچیده شده. بذارین دو سه تا داستان مستقل تعریف کنم تا برسیم به داستان اصلی.

آسوشیتد پرس یا به قول خارجی‌ها AP یک خبرگزاری است. خبرگزاری‌ای که چند وقت قبل یک حرکت عجیب داد.
این خبرگزاری چند وقت قبل اعلام کرد که آدم‌های حرفه‌اش برای تهیه هر خبر کلی زحمت می‌کشن و ایجاد هر متن هزینه‌های زیادی داره و در نتیجه منطقی نیست که وبلاگنویس‌ها بتونن – حتی بخشی از – این اخبار رو به رایگان توی وبلاگ‌هاشون نقل کنن و در موردش حرف بزنن و از این به بعد هر وبلاگی که متنی رو از آسوشیتد پرس نقل کنه باید هزینه اون رو بپردازه. این حرف خیلی عجبیی بود چون نقل بخش‌هایی از متون در جاهای دیگه و صحبت در مورد اونها در صورت نقل منبع و رعایت قوانین دیگه کاملا طبیعی است.

اما ووت! ووت ( به آدرس دبلیو دبلیو دبلیو ووت دات کام) یک سایت خرید کالا است اما فرقش با سایت‌های فروشنده معمول اینه که در هر روز فقط و فقط یک کالا می‌فروشه. مثلا امروز یک اجاق مخصوص پختن پنینی می‌فروشه به قیمت چهل دلار. تا ساعت دوازده شب، همین فروش ادامه داره و فردا فقط و فقط یک محصول جدید دیگه خواهد فروخت. یک ایده بامزه و سودآور و مشتری جلب کن.

اما داستان سوم! سایت خرید و فروش آمازون اعلام کرده که می‌خواد ووت رو بخره. مدیر سایت ووت هم این خبر رو در وبلاگش نوشته و گفته که احتمالا این فروش جوش خواهد خورد. اما قصه اصلی… بله… این سه تا مطلب ما رو می‌رسونن به داستان اصلی (:

سایت آسوشیتدپرس، خبر فروش احتمالی ووت به آمازون رو به عنوان یک خبر اقتصادی کار کرده و در متن خبر هم تقریبا یک و نیم جمله از وبلاگ مدیر عامل ووت نقل قول کرده. حالا این مدیر جذاب، یک نامه فرستاده به AP:

آسوشیتدپرس، ما خوشحالیم که خبر ما را کار کرده‌اید. می‌دانید؟ وقتی خبر فروش را در روز چهارشنبه منتشر کردم حدس می‌زدم که توجه مردم به آن جلب شود ولی وقتی خبری که شما منتشر کردید را خواندم متوجه یک نکته مهم شدم: شما بخشی از مطلب سایت من را در خبر خود به کار برده‌اید! متنی که از وبلاگ من برداشته شده! این همان کاری نیست که قبلا گفته بودید وبلاگنویسان حق ندارند با سایت خود شما بکنند؟

پس چکار کنیم؟ خوب است در این مورد منصف باشیم. ما از روش محاسبه قیمت خود شما استفاده می‌کنیم تا ببینیم چقدر به ما بدهکار هستید. با دقت به فرمول ما به این نتیجه رسیده‌ایم که شما باید هفده و نیم دلار به ما بدهید چون ما برای نوشتن آن پست وبلاگ خیلی زحمت کشیده بودیم. اما خب ما دوست هستیم و صورتحساب و این چیزها در این دنیای بدون کاغذ دردسر هستند. ما بیشنهاد می‌کنیم که بجای ارسال پول، یک جفت از هدفونی که امروز در سایت گذاشته‌ایم را سفارش بدهید و ایمیل تایید خرید آن را برای ما فورواد کنید. به نظرمان این منصفانه است.

هاها به این می گن انتقام (: قبول کنین که ایده بانمکی بوده و ارزش مقدماتی که چیدیم رو داشت.

پی.نوشت. این مطلب از سایت Consumerist ترجمه آزاد شده. سایتی برای دفاع از حقوق خریداران و مصرف کنندگان در برابر تولید کنندگانی که گاهی اصلا جوابگو نیستن.