رییس جمهور پاکستان جک‌هایی که او را دست بیاندازند را ممنوع کرد

رییس جمهور احتمالا محبوب پاکستان بر اساس قانون جدید، کسانی که درباره او جوک اس ام اس کنند یا در اینترنت پخش کنند را به چهارده سال زندان محکوم خواهد کرد (:

اگر متن اصلی خبر را بخوانید داستان‌هایی دارند دقیقا شبیه ما. «تهمت به رهبری سیاسی کشور» از وقتی به جرایم پیوست که مردم شروع کردند به ارسال جوک‌ها به ایمیل‌های رسمی رییس جمهور.

سه نمونه از جک‌هایی که در مقاله آمده‌اند عبارتند از:

تروریست‌ها رییس جمهور محبوب ما را دستگیر کرده و گفته‌اند که یا باید پنج میلیون دلار پول برایشان بفرستیم یا او را آتش خواهند زد. لطفا هر چقدر که می‌توانید کمک کنید. من شخصا پنج لیتر بنزین برایشان فرستاده‌ام.

برای بزرگداشت انتخاب رییس جمهور محبوب به ریاست جمهوری کشور، وزارت پست تمبری با تصویر وی چاپ کرده‌است. تنها مشکل این است که مردم دقیقا نمی‌دانند که به کدام طرف تمبر باید تف بزنند.

دزد: همه پولهایت را به من بده

رییس جمهور: مگه من را نمی‌شناسی؟ من زرداری هستم! رییس جمهور.

دزد: پس همه پولهای خودم را به من بده!

بیانیه‌ی جمعی از وبلاگ‌نویسان در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری و وقایع پس از آن

۱) ما، گروهی از وبلاگ‌نویسان ایرانی، برخوردهای خشونت‌آمیز و سرکوب‌گرانه‌ی حکومت ایران در مواجهه با راه‌پیمایی‌ها و گردهم‌آیی‌های مسالمت‌آمیز و به‌حق مردم ایران را به شدت محکوم می‌کنیم و از مقامات و مسوولان حکومتی می‌خواهیم تا اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را -که بیان می‌دارد «تشكيل‏ اجتماعات‏ و راه‌ پيمايی‌ها، بدون‏ حمل‏ سلاح‏، به‏ شرط آن‏‌که‏ مخل‏ به‏ مبانی‏ اسلام‏ نباشد، آزاد است» رعایت کنند.

۲) ما قانون‌ شکنی‌های پیش‌آمده در انتخابات ریاست جمهوری و وقایع غم‌انگیز پس از آن را آفتی بزرگ بر جمهوریت نظام می‌دانیم و با توجه به شواهد و دلایل متعددی که برخی از نامزدهای محترم و دیگران ارائه داده‌اند، تخلف‌های عمده و بی‌سابقه‌ی انتخاباتی را محرز دانسته، خواستار ابطال نتایج و برگزاری‌ی مجدد انتخابات هستیم.

۳) حرکت‌هایی چون اخراج خبرنگاران خارجی و دستگیری روزنامه‌نگاران داخلی، سانسور اخبار و وارونه جلوه دادن آن‌ها، قطع شبکه‌ی پیام کوتاه و فیلترینگ شدید اینترنت نمی‌تواند صدای مردم ایران را خاموش کند که تاریکی و خفقان ابدی نخواهد بود. ما حکومت ایران را به شفافیت و تعامل دوستانه با مردم آن سرزمین دعوت کرده، امید داریم در آینده شکاف عظیم بین مردم و حکومت کم‌تر شود.

پنجم تیرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

بخشی از جامعه‌ی بزرگ وبلاگ‌نویسان ایرانی





	

سانسور در چین، یک قدم احمقانه‌تر شد

چین هم یکی از معدود کشورهای دنیا است که اینترنت رو فیلتر می‌کنه. اگر سرکوب اخیر اینترنت در ایران رو در نظر نگیریم و به شرایط «طبیعی» نگاه کنیم، چین کشور فعلا پرچمدار سانسور در دنیای دیجیتال است. طبق یک قانون جدید، قرار شده که از تاریخ اول جولای، همه عرضه کنندگان پی.سی. در این کشور، در کنار سیستم عامل، برنامه فیلتر کردن اینرنت رو هم روی کامپیوترها نصب کنند.

در حالی که در اون کشور هم خیلی‌ها جوابشون به این محدودیت‌ها، یاد گرفتن روش رد شدن از اونها است، یکسری هنرمند جواب دیگه‌ای به این محدودیت جدید دادن. اونها اعلام اعتصاب عمومی اینترنتی کردن؛ عدم استفاده از اینترنت برای گشت‌زنی در اینترنت، بازی، چت یا هر کار دیگه به مدت ۲۴ ساعت.

بدون شک، این اعتصاب، فایده چندانی نداره. نه کسی ضرر خاصی می‌کنه و نه سرکوب‌های دولت چین کم می‌شه، اما حداقل چیزی که هست اینه که آدم‌ها خودشون یادشون می مونه که سانسور در حال شدیدتر شدن است و به دولت و بقیه هم می گن که این رو می‌فهمن، حتی اگر نتونن کار چندانی بکنن.

آیا برق را ادیسون اختراع کرد؟ پس متهم کیست؟

خب بله! ولی سوال اصلی این است که «آیا اگر ادیسون نبود برق اختراع نمی‌شد؟»

همین الان دیدن مجموعه مربوط به شبکه ضداخلاقی اینترنتی از شبکه سه رو تموم کردم. یک عده جوون رو دستگیر کردن و بدون حضور وکیل یا هیات منصفه یا ناظر و بدون شک در سلول‌های انفرادی و تهدید ازشون جلوی دوربین اعتراف گرفتن که از آمریکا و اسراییل و احتمالا کلی جای ضد ایرانی دیگه پول می‌گرفتن تا هرزه‌نگاری در اینترنت منتشر کنن و جوون‌های مملکت رو به باد بدن.

دو تا چیز رو لازم می‌دونم بگم:

یاد دایی‌جان ناپلئون به خیر باد و روحش شاد (: اسدالله میرزا در جواب دایی‌جان که می‌گفت انگلیس‌ها یکی رو فرستادن که قمر رو حامله کنه تا آبروی دایی جان بره می‌گفت «پس لابد کل کارخونه‌های اسلحه‌سازی انگلیس باید تعطیل بشه و به جاش قرص کمر بسازن!». شکی نیست که کشورها با برنامه‌های فرهنگی هم علیه هم می‌جنگن ولی به هرحال یاد اسدالله میرزا به خیر (:

فراموش نکنیم که اگر ادیسون نبود هم برق اختراع می‌شد. چیزی که وزارت محترم اطلاعات باید دنبالش بگرده یک جوون ۲۰ ساله نیست که سایت پورنو می‌زنه و لابه‌لاش فحش رکیک سیاسی هم می‌ده، بلکه سیستم و اندیشه‌ای است که کشوری ساخته که جوون‌هاش توی سایت‌های پورنو دنبال عقاید سیاسی و مذهبی‌شون می‌گردن و همونی که می‌گه با چه فیلم/عکسی استمناء کنن، براشون راه و رسم سیاسی هم تبلیغ می‌کنه.

قتل امید رضا میر‌ صیافی در زندان

آدم برای زنده موندن به یکسری چیز احتیاج داره. چیزهایی مثل هوا و غذا و آب برای همه در هر لحظه ضروری هستن و چیزهایی مثل آزادی بیان و پزشک برای بعضی‌ها در بعضی‌ مواقع ضروری. به نظر من چه هوا رو با طناب قطع کنند و چه گردش خون رو با کارد و چه جلوی مراقبت‌های بهداشتی برای یک بیمار قلبی رو بگیرن، قتل انجام دادن و نه فقط باید خجالت بکشن، که باید جواب هم بدن و فکر هم بکنن به اینکه کجان و دارن چیکار می کنن.

من بدون اینترنت در سفر بودم و خبر وبلاگ‌نویس ایرانی در زندان اوین درگذشت رو دیر دیدم. بودم هم قدرتی برای کاری نداشتم ولی هنوز هم برای ثبت خبرها دیر نیست. یک وبلاگنویس ایرانی که به خاطر بیان نسبی عقایدش در زندان جمهوری اسلامی ایران بود، به خاطر امتناع از مراقبت‌های بهداشتی و از عارضه قلبی درگذشت. مایه خجالت است. اولین مورد از چنین مرگی نیست. می‌گویند ۹ مورد دیگر مرگ مشابه در چند سال اخیر رخ داده است. بیشتر و بیشتر مایه خجالت است و مایه ترس. ترس من و شما نه. ترس حکومتی که برای انتقادهای گسترده، جوابی ندارد. مایه ترس است و امیدوارم که مایه تفکر طرفدارانش که جایزه طرفداری شان، بیشتر از دانشگاه و مدرک و شغل و آسودگی نسبی فکر نیست، آنهم از اینکه تلویزیون هر روز برایشان تکرار می‌کند که عقیده شان درست است.

بر مبنای بدی مطلق یک فرد یا دولت، انسان بودن انسان رو فراموش نکنیم

مدت‌ها قبل یک دوست به من یک برچسب «Free Palestine / لفلسطین الحریه» داده بود که هفته پیش اتفاقی تو خونه پیداش کردم و چسبوندم پشت لپ‌تاپم. از همون لحظه آدم‌ها شروع کردن به اعتراض‌هایی مثل «این چیه؟»، «رفتی ور دست آخوندا؟»، «جایی کارت گیره؟»، «می‌دونی همین عرب‌ها آزاد می‌شدن چی می‌شد؟» و …

اینها همون آدم‌هایی هستن که ۴۰ سال قبل که مسابقه فوتبال رو از اسراییل بردیم پر از هیجان شکست دادن اسراییل -حداقل در فوتبال- به خیابون ریختن و شادی کردن.

مدت‌ها است که می‌خوام در مورد حسین درخشان‌ بنویسم ولی نمی‌دونم چطوری باید شروع کنم… حالا این مساله برچسب حمایت از فلسطین، بهم نشون داده که باید چی بنویسم.

من باید بنویسم از اینکه قضاوت‌هامون نباید بر اساس خوبی و بدی مطلق چیزها بنا بشه. شکی نیست که شکنجه بده. شکی نیست که جمهوری اسلامی آدم‌ها رو شکنجه می‌کنه ولی این دلیل نمی‌شه هر حرکت دیگه جمهوری اسلامی رو منفی ببینم. شکی نیست که تهمت زدن بده. شکی نیست که نون به نرخ روز خوردن بده،‌ شکی نیست که در یک نقطه امن نشستن و آدم‌ها رو زیر تیغ سانسور و زندان جمهوری اسلامی فرستادن بده و شکی نیست که افتخار کردن به سفر با هیووس،‌ خوردن نون فعالیت سیاسی معطوف به قدرت و بعد متهم کردن دیگران به همین کارها در حالی که اونها در ایران خیلی خیلی ضربه پذیرن خیلی خیلی بده و من می‌دونم که حسین درخشان همه این کارها رو کرده.

اما این چیزها نباید دلیلی بشن برای قضاوت مطلق. الان از حسین درخشان خبری نیست. شاید دستش با دولتی توی یک کاسه باشه. شاید جاسوس باشه. شاید آزادی خواه باشه و شاید هر چیز دیگه باشه ولی هیچ کس حق نداره بدون خبر و وکیل اون رو محاکمه کنه. می‌گم حق نداره. خب معلومه که شاید زور کسی برسه ولی این زور داشتن، باعث محق شدن نمی‌شه.

کمتر کسی از حسین درخشان و وضعیتش می‌نویسه و این به نظر من نشونه خیلی بدیه. ما حسین رو دوست نداریم. حداقل من ندارم. از نظر خودم این دوست نداشتن منطقیه و اشکالی هم نداره. اما وحشتناک اونجاست که من به حقوق اولیه اون اهمیتی که به حقوق دوستم می‌دم رو ندم.

همین جریان داره در مورد فلسطین اتفاق می‌افته. من فلسطین رو به دلایل متنوعی دوست ندارم. همونطور که همه دوستانی که برچسب لپ تاپ من رو دیدن هم دوستش نداشتن. دوستش ندارم چون بخشی‌اش دنباله رو حکومتی است که آزادی‌های من رو نفی می‌کنه. دوستش ندارم چون در طول چندین سال دائما یاد گرفتم که عرب‌ها دوست داشتنی نیستن. دوستش ندارم چون حس می‌کنم بخشی عظیمی از حقوق من هر ماهه کم می شه تا برای اونها تبدیل به اسلحه و رشوه بشه. دوستش ندارم چون … خیلی چیزها. ولی این اصلا و ابدا نباید باعث بشه از مردن یک آدم زیر بمب خوشحال بشم. این اصلا نباید باعث بشه با مردمش همدردی نکنم. مردی که اونجا می‌خواد بره سر کار ولی با بمب ازش استقبال می‌شه نه درباره حکومت ایران چیزی می‌دونه و نه از من چیزی شنیده و اینکه حقوقم کم می‌شه تا طبق شایعاتی که خیلی‌ها می‌گن – و من حق ندارم واقعیت رو بدونم – اون به این دلیلی که توی فلسطین کار نداره سر ماه بره از سفارت ایران حقوق بگیره، به اون ربطی نداره. همه اینها بده ولی وحشتناکه اگر باعث بشه که من در مقابل مرگ و سرکوب آدم‌ها، بی‌تفاوت بشم و حتی بعضا خوشحال هم بشم. به نظر من، هیچ آدم شریفی حق نداره از توی زندان بودن حسین درخشان خوشحال باشه و بگه «از کجا معلوم که جاسوس اسراییل نباشه» یا «این از خودشونه، بهش بد نمی‌گذره» یا «اصلا از کجا معلوم که الان هاوایی نباشه؟». حسین اگر جاسوس یا قاتل یا هر چیز دیگه هم باشه،‌ حق داره عادلانه محاکمه بشه و همه بدونن کجاست و چه می‌کنه.

من از حق حسین درخشان دفاع می‌کنم و چه مجرم باشه چه آزادی‌خواه، فقط و فقط چون انسانه محق می‌دونمش که ازش خبر داشته باشم و اگر به چیزی محکومه،‌ بدون بی‌خبری و شکنجه، جلوی یک هیات منصفه بی‌طرف و به همراهی یک وکیل مدافع، محاکمه بشه.

در نهایت یادآوری می‌کنم که نصف دیگه این بحث اینه که دفاع از حقوق یک نفر، به معنی موافقت با عقایدش یا قهرمان دونستن اون به خاطر حماقت یک نفر/گروه دیگه نیست. همونطور که فلسطین بد نیست چون حکومت ایران ظاهرا باهاش خوبه، حسین هم خوب نیست چون الان حکومت ایران ظاهرا باهاش بده.

برف علیه پایش همگانی

پایش همگانی رو به عنوان معادلی برای Surveillance به کار بردم. پایش همگانی چیز پیچیده‌ایه. از یک طرف دائما ادعا می‌شه که دوربین نظارتی و شنود و سانسور و اینجور چیزها برای امنیت ملی و تمامیت ارضی خوبه ولی همیشه چیزی که در نهایت باقی می‌مونه یک دولت اقتدارگرا است که توسط شنود و سانسور، آزادی‌های مدنی افراد رو سرکوب می‌کنه.

دوربین‌ها توی خیابون نصب می‌شن با این ادعا که دزدی کم خواهد شد ولی اتفاقی که می‌افته اینه که تجمعات قانونی راحت‌تر سرکوب می‌شن و فشارهای اجتماعی مثل حجاب و رفت و آمد انسان‌ها با همدیگه، محدود و محدودتر می‌شه و از همه بدتر جامعه به سمت پلیسی شدن پیش می‌ره و حکومت تبدیل می‌شه به چیزی جدای از خود مردم که به مردم نظارت می‌کنه.

تمام این نوشته‌ها به بهانه این عکس است:

که توسط یک کاربر فلیکر از برف اخیر لندن گرفته شده. این روزها لندن در حال تبدیل شدن به پایتخت دوربین‌های نظارتی است و در عین حال سمبلی از مقاومت علیه اونها.

مرتبط:

 استدلال احمدی‌نژاد در مورد نصب دوربین در معابر: آیفون‌های خانه مردم هم دوربین دارد
 سر تیتر مجله بیخوابی: خانه ما که آیفون تصویری ندارد

پیام به سازمان‌های اطلاعاتی


گاه گداری در اتاق خالی اعلام می‌کنم که «می‌دانم دارید گوش می‌دهید»

اگر اشتباه کرده باشم، کسی نخواهد فهمید. ولی اگر درست گفته باشم، در بدن یک سازمان اطلاعاتی مخففی لرزه خواهم افکند.


ایک کارتون امروز سایت xkcd است. جذاب و مرتبط با وضعیت ایران اسلامی (: اما
جدای از خود کاریکاتور می‌خوام یک نکته دیگه رو هم اضافه کنم. مساله آزادی و دزدی دیجیتال و اینجور چیزها.

زیر سایت xkcd
نوشته که مطالبش تحت لیسانس یا به اطلاح ما با مجور CC منتشر می‌شن. یعنی نقل مطالب با حفظ مرجع و بدون استفاده تجاری آزاده. این یعنی دنیای آزاد. من بازم به فکرم رسید که برای ترجمه به هرحال یک اجازه بگیرم. به سادگی رفتم توی کانال IRC مربوط به این سایت و از نویسنده اجازه خواستم. خودش نبود و به جاش دوستش بهم گفت که مشکلی نیست. نکته قشنگش برای من اولا آزادی ما در استفاده از یک چیز با ذکر منبع است و ثانیا مسطح شدن روابط. یعنی با حضور تکنولوژی من نیازی ندارم برای رسیدن به یک آدم بالا، راه های عجیبی طی کنم. نقاش این کارتون‌ها بدون شک یکی از مشهورترین افراد دنیای کارتون در جهان است ولی با رفتن توی IRC، من به راحتی می‌تونم به شکل مستقیم باهاش صحبت کنم.

این برای من دنیای بهتره (: مطمئن هستم که مثل بقیه چیزها، یکی هم به زودی می‌یاد و اسم سایت من و سایت اصلی رو از کنار تصویر حذف می‌کنه و می‌ذارتش توی سایت خودش یا با ایمیل می‌فرسته برای کسی و شک هم نیست که اگر کمی پر رو تر باشه، حتی مدعی می‌شه که خودش طراحی کرده! غیرممکنه؟ ولی مطمئن باشید سایت‌های مشهور توی مطالبشون می‌یارنش بدون دادن لینک و اگر خیلی لطف کنن، اسم سایت رو می‌نویسن (که در دنیای وب بدون لینک بی ارزش است).

راستش این حرفها رو می‌زنم چون دنیای وب فارسی و افراد حاضر در اون برام مهمه. می‌بینم که سایتی که می‌خواد محل آموزش دیگران باشه، مطلب می‌دزده و با عوض کردن دو سه کلمه به اسم خودش چاپ می‌کنه یا سایتی که دوست داره رنک بالا داشته باشه بهترین مطالب سایت‌های دیگه رو کپی پیست می کنه توی سایتش و ماکزیمم اسمشون رو هم بدون لینک می‌نویسه… اینا ناراحتم نمی‌کنه چون ممکنه رنکش از من بالاتر بره یا خواننده من بره اون سایت. ناراحت می‌شم چون دزدی توی آدم‌هایی که کنار من زندگی می‌کنن مقبول شده و هر روز هم بیشتر بهش دامن زده می‌شه. اونهم دقیقا از طرف آدم‌هایی که می‌فهمن کارشون دزدی است.

زیاد حرف زدم… بخش اصلی این مطلب اون کارتون بالا است (:‌ بقیه‌اش درد دله. نمی‌خوام این کارتون قشنگ تحت الشعاع این حرفها قرار بگیره. پس دوباره ببینینش.