چه کسی لینوکس را می‌نویسد

واقعا چه کسی لینوکس را می‌نویسد؟ منظورم خود هسته است. هکرهایی با ریش‌های بلند؟ نوجوان‌هایی در زیرزمین خانه‌های پدر و مادرهایشان یا کارمندان شرکت‌های بزرگ؟ این سوالی است که همیشه پرسیده می‌شود. مفهوم نرم‌افزار آزاد بخش اول را به ذهن متبادر می‌کند و مخالفان لینوکس هم خیلی وقت‌ها – به اشتباه – توضیح می‌دهند که نباید به سیستمی که توسط برنامه‌نویسان داوطلب نوشته شده اعتماد کرد.

امسال هم مثل هر سال، موسسه لینوکس تحلیلی بر روی پچ‌های منتشر شده روی کد و خطوط نوشته شده آن انجام داده تا ببیند که چه کسی مشغول نوشتن کرنل لینوکس است، روند توسعه آن چگونه است و چه شرکت‌هایی در بیشتر از بقیه در اینکار دخیل هستند.

بر اساس آمار این موسسه، از سال ۲۰۰۵ به اینطرف، ۶۱۰۰ برنامه‌نویس از تقریبا ۶۰۰ شرکت مستقل به توسعه هسته لینوکس کمک کرده‌اند. جیم زملین، مدیر اجرایی موسسه لینوکس، بر اساس این آمار معتقد است که توسعه لینوکس سریعتر از هر زمان دیگر ادامه دارد و خواهد داشت و حتی بیشتر و بیشتر از حوزه سرور به سمت کامپیوترهای معمول و حتی گوشی‌های موبایل و تبلت‌ها ادامه پیدا خواهد کرد.

این آمار همچنین نمایانگر مشارکت بسیار زیاد شرکت‌ها در توسعه هسته هستند. زملین می‌گوید که همکاری بخش تجاری و بخش مبتنی بر جامعه در برنامه‌نویسی کاملا مشهود است و از دن وودز در نشریه فوربس شاهد می‌آورد که «موفقیت لینوکس نشان می‌دهد که مدل مدیریتی ترکیبی در صورت باانگیزه بودن همه مشارکت کنندگان به خوبی جواب می‌دهد چرا که تا همین لحظه آی بی ام، اینتل، هیتاچی، فوجیتسو، اوراکل، ان ای سی و بقیه صدها میلیون دلار در این پروژه جمعی پول تزریق کرده‌اند.»

بر اساس آمار موسسه لینوکس، ده گروه اولی که به هسته کد اهدا کرده‌اند، تقریبا ۷۰ درصد توسعه لینوکس را بر عهده دارند. حتی اگر تصور کنیم که تمام اهدا کنندگان بدون نام، غیرتجاری کار کرده‌اند، بازهم تقریبا ۷۰ درصد تمام توسعه کرنل بر عهده شرکت‌های تجاری و برنامه‌نویسانی است که برای کد نویسی برای کرنل حقوق می‌گیرند.

این واقعیت که اکثر کد کرنل توسط شرکت‌های تجاری و برنامه‌نویسانی نوشته می‌شود که از این طریق زندگی‌شان را می‌گذرانند، چندان هم عجیب نیست. هر چه باشد درآمد بسیاری از شرکت‌های بزرگ و کوچک وابسته به لینوکس است و هزینه کردن برای توسعه آن اصلا عادی‌ترین کاری است که یک شرکت تجاری می‌تواند انجام دهد. جالب است که به خاطر ماهیت باز این هسته، بر خلاف ویندوز که تنها راه کار در آن استخدام شدن در مایکروسافت است، یک برنامه نویس مسلط به کار روی کرنل لینوکس شانس استخدام در گستره بسیار وسیعی از شرکت‌ها را دارا خواهد بود.

ابزار هکرها

باور بکنید یا نه، هیات اجرایی فدورا تصمیم گرفته‌اند ابزار اسکیوال نینجا را به منابع این توزیع محبوب راه ندهند. چرا؟ به این خاطر که این ابزار ممکن است توسط افراد برای نفوذ غیرقانونی به سرورها استفاده شود.

این تصمیم در جلسه قبل گرفته شده و تا به حال حجم زیادی از انتقادها و تفاسیر متنوع را در پی داشته. در جلسه دوشنبه، هیات با اتفاق آراء به این نتیجه رسیدند که برنامه SQL Ninja که یک برنامه آزاد و متن باز برای بررسی امنیت سرورها است را به توزیع خود راه ندهند تا از عواقت احتمالی مشکل زای آن در امان باشند.

ژاکوب اپلباوم که از برنامه‌نویسان تمام وقت پروژه تور است، در این باره می‌گوید «رد کردن یک نرم‌افزار بر اساس نگرانی از عواقب قانونی احتمالی، خیلی کوتاه بینانه به نظر می‌رسد. این افراد به خودشان اجازه داده‌اند تا با توجه به تجربیات خود درباره استفاده از یک ابزار، در نقش قاضی ظاهر شوند و این قدم گذاشتن در مسیر دیوانگی است.»

احتمالا بخشی از نگرانی‌های فدورا به قانون احمقانه‌ای برمی‌گردد که در سال ۲۰۰۷ در آلمان تصویب شد. به موجب این قانون – که موارد اجرایی بخصوصی هم نداشته – ایجاد یا دارا بودن ابزارهای امنیتی دو لبه (قابل استفاده خوب یا بد)‌ جرم محسوب می‌شود. مطمئن هستم که با خواندن این جمله یا لبخند زده‌اید یا تعجب کرده‌اید!‌ تقریبا تمام ابزارها دو لبه دارند. از مثال مشهور چاقو گرفته تا برنامه‌ای مانند nmap و حتی تلنت. در دنیا تقریبا از هر چیزی می‌شود «استفاده خوب» و «استفاده بد» کرد و وقتی بحث در مورد امنیت و بخصوص تست آن باشد، خط مرز تقریبا نامرئی است. لازم است اضافه کنم که درست در همین جلسه، هیات اجرایی به این نتیجه رسیدند که باید پاراگرافی را به خط مشی قانونی فدورا اضافه کنند که طبق آن برنامه‌هایی که در حالت عادی، کاربردی غیر از کارهای غیرقانونی ندارند اجازه نداشته باشند وارد منابع این توزیع شوند.

اما آیا واقعا ابزاری وجود دارد که در حالت عادی کاربر فقط کاربری غیرقانونی داشته باشد؟ احتمالا هست. اما آیا با در نظر گرفتن شغلی به نام «تست نفوذ» که به یافتن نقاط ضعف شبکه می‌پردازد، اصولا ابزار هکی وجود دارد که بشود گفت در حالت عادی کاربرد خوب ندارد؟ به نظر من که نه. تقریبا هر ابزاری که یک هکرکلاه سیاه استفاده می‌کند می‌تواند توسط یک هکر کلاه سفید هم استفاده شود. در آخر بگذارید تکرار کنم که لینوکس یک دنیای آزاد است که افراد در آن حق انتخاب دارند. هر توزیع اجازه دارد هر دسکتاپی انتخاب کند و هر بسته‌ای را در منابعش بیاورد یا نیاورد. اگر من به طور خاص نمی‌خواهم فلان بسته از منابع فدورا حذف شود باید در جامعه‌اش آنقدر فعال باشم که به هیات اجرایی برسم و در این مورد تصمیم بگیرم یا آنقدر تبلیغ کنم که هیات اجرایی هم به همین نتیجه برسند. اما همه اینها به این معنی نیست که قبول کنیم محدود کردن آدم‌های خوب و گذاشتن و ترسیدن از قوانین عجیب و غریب، می‌تواند دنیای بهتری برای ما خلق کند.

یونیکس ناول در چنگال مایکروسافت

مثل اینکه خبرهای تکان دهنده تمام شدنی نیستند. هفته‌ای که گذشت هم یک شوک داشت: خریده شدن ناول توسط شرکت نسبتا گم نام اتچمیت. بیانیه مطبوعاتی شرکت ناول در این مورد می‌گوید که هر سهم این شرکت، به مبلغ شش دلار و ده سنت توسط اتچمنت خریده خواهد شد، آنهم نقد که می‌کند به عبارت ۲.۲ میلیارد دلار. این بیانیه ادامه می‌دهد که در یک معامله همزمان، دارایی‌های معنوی شرکت ناول، به قیمت ۴۵۰ میلیون دلار به شرکتی به نام سی.پی.تی.ان. هولدینگ فروخته خواهد شد. شاید این اسم هم برای همه ما ناآشنا باشد اما اسم شرکت مادر سی.پی.تن.ان. هولدینگ، احتمالا برای هر کسی که در دنیا سواد خواندن و نوشتن داشته باشد آشنا است: مایکروسافت.

خبرها تا اینجا خیلی شوک آور نیست اما اگر به سال ۱۹۹۳ برگردیم و یادمان بیاید که ناول برای تبدیل شدن به یک غول و رقابت با مایکروسافت چطور مشغول خرید همه رقبا بود، تحلیل پیچیده‌تر می‌شود. در آن سال‌ها، ناول اول دی. آر. داس را خریده بود که اصلی‌ترین رقیب مهمترین محصول مایکروسافت بود. بعد ناول کوادرو پرو و وردپرفکت را از بورلند خرید و بعد یونیکس سیستم را از ای.تی. اند تی.
این خرید آخر، ناول را وارد بازی‌های یونیکس و لینوکس کرد و این شرکت تا همین هفته قبل، دارنده رسمی میراث یونیکس سیستم ای.تی. اند تی. بود و حالا اعلام کرده است که دارایی‌های معنوی خود را با قیمتی نزدیک به نیم میلیون میلیارد دلار به یک شرکت تابعه مایکروسافت فروخته.

هنوز هیچ کس نمی‌داند آیا یونیکس هم جزو چیزهایی است که مایکروسافت خریده یا نه و مثل همیشه، از طرف این شرکت هم بیانیه‌ای در این مورد صادر نشده. بعضی‌ها از فروپاشی نهایی می‌نویسند و اینکه مایکروسافت با داشتن مالکیت معنوی یونیکس ناول، خواهد توانست همه رقبای دیگر را از میدان به در کند. بعضی‌ها هم مخالف هستند و اصولا استدلال می‌کنند که چیزی مثل مالکیت معنوی بر یونیکس سیستم را نمی‌شود اینقدر ارزان به کسی مثل مایکروسافت فروخت و بدون شک مالکیت معنوی یونیکس از موضوع معامله مستثنی بوده است. به هرحال هر کدام از اینها که درست باشد، حرف اصلی این است که لینوکس هیچ ربطی به یونیکس ندارند و دنیای گنو/لینوکس نباید هیچ تهدید جدیدی احساس کند.

بحث اینکه آیا لینوکس از نظر کد وامدار یونیکس است یا نه بارها و بارها مطرح شده و تا به حال هم همیشه دعوا به نفع لینوکس پایان یافته. هر دوی این سیستم‌ها مبتی بر اندیشه و فلسفه پوزیکس هستند ولی از نظر پیاده سازی، مستقل از هم پیش رفته‌اند و به همین دلیل، برای لینوکسی‌ها فرقی نمی‌کند که چه کسی مالکیت معنوی یونیکس را داشته باشد. به احتمال زیاد شرکت‌های ارائه دهنده یونیکس دیگر مانند اچ پی و اوراکل (سان سابق) باید نگران بعضی دعواهای احتمالی باشند ولی حداقل از این نظر، خطری ما را تهدید نمی‌کند.

با این معامله، ممکن است سرنوشت توزیع قرص و محکم زوزه و فرزند محبوبش یعنی اوپن زوزه شدیدا دستخوش تغییر بشود اما امکان ندارد جامعه گنو/لینوکس در این مورد با خطری جدی مواجه باشد.

معجزه ۲۰۰ خط کد

در این ستون معمولا از شرکت‌های بزرگ نوشته‌ام و تکنولوژی‌هایی که قرار است دنیا را تغییر بدهند اما این هفته می‌خواهم سراغ یک تغییر خیلی کوچک بروم. در مقایس برنامه‌نویسی؛ خیلی خیلی کوچک: یک وصله دویست خطی برای کرنل.

همانطور که می‌دانید، لینوکس در واقع یک کرنل / هسته است که سیستم‌های گنو/لینوکس ما از آن استفاده می‌کند. این کرنل دائما در حال به روز رسانی است اما وقتی به فهرست قابلیت‌های اضافه شده یا بهبود یافته در آن نگاه می‌کنیم، معمولا چیز خاصی دستگیرمان نمی‌شود. تغییرات کرنل در نسخه‌های جدید آنقدر حرفه‌ هستند که برای اکثر کاربران عادی، تنها به شکل تغییر چند عدد در جلوی اسم هسته به نظر می‌رسند و نه بیشتر.

اما ظاهرا قرار است اینبار مساله فرق کند. این هفته یک وصله جدید برای کرنل منتشر شده و زیر تست شخص لینوس توروالدز -نویسنده اصلی لینوکس- است که ظاهرا در دسکتاپ معجزه می‌کند. از نظر فنی این پچ می‌تواند به شکل اتوماتیک تسک‌های هر TTY را گروه‌بندی کند. بازهم مثل پچ‌های قبلی کرنل،‌ اکثر کاربران این مفهوم را درک نمی‌کنند. اما آنطور که بسیاری از آزمایش کنندگان و خود لینوس با هیجان می‌گویند، اینکار تاثیر بسیار بسیار واضحی روی بازدهی کامپیوترهای دسکتاپ در وضعیتی که از پرازنده و حافظه‌شان کار زیادی کشیده می‌شود خواهد داشت. مارک گالبرایت نویسنده این وصله است که ایده اصلی اش از لینوس توروالدز بوده. این پچ در حال حاضر در نسخه سوم است و عجیبترین نکته درباره آن این است که تنها ۲۲۴ خط به کرنل اضافه و ۹ خط از آن حذف می‌کند. به عبارت دیگر، این وصله با تغییر تنها ۲۳۳ خط از کرنل، باعث پرواز کامپیوتر رومیزی در شرایط سخت می‌شود.

آزمایش‌های خود مایک نشان داده که این وصله حداکثر تاخیر پاسخگویی کامپیوتر را ۹ برابر کمتر می‌کند و میانگیر تاخیر را تا حدود شصت برابر پایین می‌آورد! این اعداد آنقدر غیرواقعی به نظر می‌رسند که توروالدز لازم دیده شخصا مساله را بررسی کند و سپس در ایمیلی با اعلام کند که از عملکرد این پچ کوچک بسیار خوشحال و هیجان زده است و معتقد است که این پچ با وجود کوچکی بسیار زیبا نوشته شده.

نویسنده لینوکس می‌گوید که برای آزمایش تجربی این پچ، چندین صفحه وب باز کرده و حینی که پرازنده مشغول کمپایل کردن کرنل بوده، در آن‌ها به بالا و پایین اسکرول کرده است و تغییر *عظیمی* را شاهد بوده. او می‌گوید این ۲۳۰ خط کد، در شرایطی که کامپیوتر مشغول استفاده از بیش از پنجاه درصد توان پردازنده مرکزی باشد، معجزه می‌کند. لینوس ایمیلش را با این عبارت تمام می‌کند که قابلیت زمانبندی گروهی با حضور این پچ، از یک قابلیت مفید در بعضی سرورها به یک پیشرفت عظیم و قابلیتی کشنده در لینوکس تبدیل شده.

من هم مطمئن هستم که اینبار برای به روز رسانی هسته بی‌تاب خواهم بود. مطمئنا هر هسته جدیدی که بیاید، اولین کار من خواندن فهرست تغییرات است و در صورت دیدن عبارت sched: automated per tty task groups در آن، محال است هیچ کاری قبل از به روز رسانی کرنل‌ام انجام دهم.

شوک! شوک! شوک!

هفته قبل هفته شوک در دنیای نرم‌افزارهای آزاد بود. نه! منظورم جریان آزار جنسی به نویسنده وبلاگ نردچیک و عضو هیات اجرایی کنفرانس آپاچی نیست. بدون شک آن اتفاق بزرگترین و بدترین شوک ممکن در دنیای نرم‌افزارهای آزاد بود. حداقل انتظار من این است که جایی که شعارمان این است که آزادی نرم‌افزار یک فرهنگ است، آدم‌ها باید کمی فرق کنند و به خاطر یک لباس متفاوت یا کمی خوشگذرانی شبانه به خودشان این اجازه را ندهند که به حریم یک نفر دیگر تجاوز کنند. البته بخش بزرگی از این انتظار با نوشته شدن مطلب در وبلاگ نردچیک و نام بردن از فرد خاطی برآورده شد.

به هرحال.. بحث در مورد یک شوک دیگر است. بازهم اوبونتو و بازهم شاتلورث که اینبار دو خبر تکان دهنده داشت. اولی عبارت بود از اینکه گنو/لینوکس اوبونتو از نسخه بعد، به جای گنوم معمول از محیط یونیتی استفاده خواهد کرد. هنوز مشغول هضم این خبر بودیم که یک اعلامیه دیگر از آفریقای جنوبی، ضربه کاری را فرو آورد: در ابونتوی آینده، چیزی به نام ویلند، جای سرویس دهنده گرافیکی ایکس را خواهد گرفت.

این دو خبر در کنار هم کافی هستند تا در صورت وقوع، اوبونتوهای بعدی را به متفاوت‌ترین گنو/لینوکسی تبدیل کنند که در جهان وجود دارد. گنو/لینوکس‌های بسیاری در دنیا هست، از توزیع‌های زیر صد مگابایتی گرفته تا توزیع‌هایی مانند سورس میج که مدیربسته‌های مبتنی بر بش اسکریپت دارند اما واقعا اینکه یک توزیع از محیط آشنا و شناخته و آزمایش شده گنوم به یک محیط کاملا جدید و آزمایش پس نداده مثل یونیتی مهاجرت کند اقدام عجیبی است و اگر آن را اضافه کنید به کنار گذاشتن محیط ایکس بیست و شش ساله (بعله! درست تایپ شده و درست خوانده‌اید؛ بیست و شش ساله) که فراهم کننده پایه گرافیکی رابط کاربری است و رفتن به سراغ یک سیستم جدید و بازهم به اندازه کافی آزمایش پس نداده به نام ویلند، متوجه خواهید شد که اوبونتوی بعدی بی هیچ شکی انقلابی‌ترین گنو/لینوکس حاضر در جهان خواهد بود.

این اتفاق عجیب، یا ناشی از بازارسنجی و آینده‌نگری موشکافانه یک شرکت تجاری بزرگ است یا حاصل جاه‌طلبی و تصمیمات ریسک‌دار یک آدم اهل مخاطره و تنوع‌طلب که دوست دارد بر خلاف جهت جریان آب شنا کند. خیلی از وبلاگ‌ها و متخصصین، این تصمیمات را بسیار خطرناک ارزیابی کرده و حتی با اشاره به تصمیمات نامناسب اوبونتو در گذشته، این را زمین زننده شرکت دانسته‌اند. اما حتی اگر کلیت جریان نیز خوب تمام نشود، یک فایده بسیار بزرگ این اتفاق روحیه‌ای است که کانونیکال به توسعه‌دهندگان داده. واقعا یک برنامه‌نویس با چه انگیزه‌ای جز اینکه اوبونتو علاقمند به مهاجرت از ایکس به چیزی جدیدی است، ممکن است در پروژه‌ای مانند ویلند مشارکت کند؟ این تصمیم شاتلورث، چراغ سبزی است به شروع پروژه‌های جدید و نترسیدن از اسم‌های بزرگ در دنیای آزاد و از این نظر، بسیار ارزشمند برای آینده گنو/لینوکس و به طور عام، آزادی نرم‌افزار.

پول کلان با نرم‌افزار آزاد، مدل تجاری دروپال

آکوییا که شرکتی است خدمات و محصولات مرتبط با نرم‌افزار آزاد و بازمتن دروپال را عرضه می‌کند، هفته قبل هشت و نیم میلیون دلار دیگر کمک مالی گرفت تا مجموع دریافتی‌های خود در سه دوره قبلی را به بیش از ۲۳ میلیون دلار برساند و مثال دیگری باشد از یک مدل تجاری موفق که حول یک نرم‌افزار آزاد و بازمتن شکل می‌گیرد.

پایه‌گذار اصلی شرکت – درایس بایتارت – دقیقا همان کسی است که هفت سال پیش از تاسیس شرکت، پروژه دروپال را شروع کرده بود. این پروژه در سال ۲۰۰۰ فقط یک دست گرمی بود برای آزمودن تکنولوژی‌های جدید توسط درایس اما به زودی صدها و کمی بعد هزارها برنامه‌ نویس را درگیر خودش کرد وکارش به جایی رسید که نه فقط تعداد بسیار زیادی سایت، که حتی سایت‌های جاهایی مانند کاخ سفید، دانشگاه هاروارد و ام.تی.وی. نیز با آن طراحی شد. درایس در ۲۰۰۷ تصمیم گرفت تا شرکت آکوییا را تاسیس کند. این شرکت به عرضه خدمات و محصولات مرتبط با دروپال می‌پردازد و مستقل از فروش مستقیم خدمات و محصولات، از طریق دریافت کمک مالی به منظور توسعه دروپال نیز، مشغول کسب درآمد است. او در پست اخیر وبلاگش نوشته‌ «کسب درآمد از یک پروژه بازمتن که توسط داوطلبین توسعه پیدا می‌کند، مرحله‌ای طبیعی از روند زندگی هر پروژه است. این یک تغییر بزرگ است و می‌تواند فرصت بزرگی هم باشد.

شرکت آکوییا، در حال حاضر و تنها سه سال بعد از تاسیس هفتاد کارمند دارد و بیش از ۲۴۰۰۰ سایت را روی سرورهایش (به نام باغ‌های دروپال) پذیرایی می‌کند. گفته می‌شود که بخشی از ۲۳ میلیون دلاری که این شرکت درآمد داشته، بخش توسعه نسخه بعدی دروپال شده و مابقی برای تاسیس دفتر جدیدی در اروپا صرف خواهد شد.

این دقیقا همان مدل تجاری‌ای است که شرکت اتوماتیک نیز آن را پی گرفته. شرکت اتوماتیک، با نصب نرم‌افزار آزاد وردپرس روی سرورهای خودش، به مردم این امکان را داده که به رایگان از آن استفاده کنند ولی در مقابل ارائه سرویس‌های اضافی، پول دریافت می‌کند. این مدل تجاری در مورد شرکت اتوماتیک نیز موفق بوده است. نویسنده دروپال در مورد این شیوه می‌گوید که استفاده از آن از نظرش هیچ مشکلی که ندارد هیچ، کسب درآمد از یک نرم‌افزار آزاد بسیار هم جذاب است اما به گفته او چیزی که نباید تحت تاثیر این استراتژی قرار بگیرد، شیوه مدیریت نرم‌افزار و بحث‌های فنی آن است. درایس توضیح می‌دهد که پیروزی دروپال در مقابل رقبای دیگر، از همه بیشتر وابسته به جامعه‌ای بوده که پشت آن شکل گرفته و دلیل شکل گیری چنین جامعه عظیمی هم این بوده که مردم از همان ابتدا شروع کرده‌اند به پول درآوردن از دروپال. شرکت‌های بزرگی با راه‌اندازی سایت از طریق دروپال، پول‌های خوبی به دست می‌آوردند که منطقا بخشی از آن را صرف پیشرفت برنامه اصلی می‌کردند تا درآمدهای آتی را تضمین کنند. او صحبت را با این بحث تمام می‌کند که نکته خطرناک، این است که مدیریت دروپال به جای پیروی از توجهیات فنی برای تغییرات و تمرکز بر توسعه نرم‌افزار، تنها به کسب درآمد بیشتر فکر کند و جهتگیری فنی را فراموش نماید.

کار درست گوگل

دوشنبه‌ هفته قبل، نتایج یک تحقیق برزگ منتشر شد. در این تحقیق از ۲۳۰۰ توسعه دهنده نرم‌افزار پرسیده شده بود که به نظرشان آندروید انتخاب بهتری برای نوشتن نرم‌افزار است یا iOS اپل. نتیجه اعلام شده بسیار جذاب است. اکثریت پنجاه و نه درصدی برنامه‌نویسان گفته‌اند که آندروید در طولانی مدت وضعیت بهتری از اپل خواهد داشت در حالی که تنها ۳۵٪ آن‌ها، در این مورد از محصولات اپل نام بردند. البته همانطور که اکثر ما هم حدس می‌زنیم، جمعیت عظیمی – بیش از سه چهارم – پاسخ‌دهندگان گفتند که در حال حاضر و برای درآمد زیادی کوتاه مدت، اپل انتخاب بهتری است.

این نظرسنجی بسیار طولانی است؛ مثلا می‌گوید که ۷۵٪ برنامه‌نویسان معتقدند در آینده آندروید خواهد بود که تعداد زیادی از دستگاه‌های دیجیتال را قدرت خواهد بخشید و من هم نمی‌خواهیم همه آمار آن را تکرار کنم بلکه هدف دیدن روندی است که به سمت توسعه نرم‌افزار برای آندروید شکل گرفته. واقعا گوگل در این سیستم‌عامل چه کاری انجام داده که در چنین مدت کوتاهی، در دیدگاه برنامه‌نویسان به گزینه اصلی دنیای آینده تبدیل شده؟

مشخصا جواب اولی که خوانندگان این ستون به سوال می‌دهند بازمتن بودن است. اما این همه داستان نیست. گوگل این واقعیت را تشخیص داده که دنیای اینترنت و شیوه استفاده ما از آن در حال تغییر است. تا امروز، بیشترین استفاده معمول از اینترنت، صفحات وب بود و گردش در آن‌ها از طریق مرورگرها. اما در چند سال اخیر، داشتن نرم‌افزارهای اختصاصی برای سایت‌های مختلف و اتصال به آن‌ها از طریق نرم‌افزار دارد بیشتر و بیشتر جای مرورگرها را می‌گیرد. من شخصا روی موبایلم با استفاده از نرم‌افزارهای مستقل به توییتر، ویکیپدیا، بانک اطلاعاتی فیلم‌های اینترنت، فیسبوک، فریندفید، گوگل ریدر و ایکس.ای (نرخ ارز)، یوتیوب، ایمیل، فیدخوان و پادکست‌خوانم وصل می‌شود. روی لپ‌تاپ، به جای همه این نرم‌افزارها فقط یک براوزر دارم.

مدیرعامل گوگل اریک شمیت در مصاحبه اخیرش با وال استریت ژورنال گفته است که گوگل در آینده نقش خود به عنوان جستجوگر سنتی متن را حفظ خواهد کرد اما کاملا به این توجه دارد نرم‌افزارها در حال تغییر چهره وب هستند. گوگل با رایگان و تا حد زیادی آزاد کردن آندروید کمک کرد که برنامه‌نویسان بتوانند بدون هیچ مشکلی و تنها با دانلود چند برنامه – روی هر سیستم‌عاملی – مشغول توسعه نرم‌افزار برای آن شوند. در مقابل به مکانیزم برنامه‌نویسی برای اپل توجه کنید. در دنیای بسته اپل، شما اول باید یک مک بخرید، بعد باید حداقل ۹۹ دلار در سال بدهید تا SDK برنامه‌نویسی را بگیرید و در نهایت باید برنامه خود را برای اپل بفرستید تا آن را بررسی کند. در صورتی که اپل از برنامه شما خوشش نیاید کل زمان کار شما تلف شده اما اگر آن را بپسندند، برنامه شما توسط آن‌ها به فروش خواهد رفت و کمتر از یک سوم سود، به شما خواهد رسید.

در این مقایسه ساده می‌توانید متوجه شوید که چرا اکثریت برنامه‌نویسان خوب، ترجیح داده‌اند سرمایه و وقت خود در بلندمدت را روی آندروید متمرکز کنند و ببیند که چرا مدیر عامل گوگل پیش بینی کرده که در آینده نه چندان دور، تعداد جستجوهای انجام شده در گوگل توسط آندروید، از تعداد جستجوهای تحت وب این سایت، پیشی خواهند گرفت.

حریم شخصی، حقوق بشر است

مطلب چاپ شده امروز در روزنامه شرق (: بامزه است که روزنامه کبیر شرق ظاهرا هیچ سایت قابل پیدا کردنی نداره به جز یک دونه که توش کلا پی دی اف های هفته قبل هست و در نتیجه نمی تونم لینک بدم. راستی نمی دونم عکس خیلی قدیمی من رو از کجای دنیا پیدا کردن زدن خفت مقاله


اعلامیه جهانی حقوق بشر در دو بند متفاوت بر حریم شخصی تاکید دارد. بار اول در ماده دوازده که می‌گوید هیچ کس نباید در معرض مداخله خودسرانه در زندگی خصوصی قرار بگیرد و دفعه دوم در اصل نوزدهم که می‌گوید افراد باید آزادی عقیده و بیان داشته باشند و سریعا اضافه می‌کند که نیاز همراه این اصل، عدم مداخله و مکاشفه در عقاید افراد است. اما آیا سرنوشت این دو بند، از بقیه اصول بهتر خواهد بود؟

در دنیای حاضر، با پیشرفت تکنولوژی، رد پای دیجیتالی هر عملی که انجام می‌دهیم در حال پررنگ‌تر شدن است. وقتی با کارت اعتباری خرید می‌کنیم، وقتی در اینترنت بلیت می‌خریم، وقتی به کسی تلفن می‌زنیم، وقتی چیزی را در گوگل جستجو می‌کنیم، وقتی از چهارراهی در خیابان رد می‌شویم و وقتی کارت ملی‌ای با شماره واحد در دست می‌گیریم و هر جا که می‌رسیم آن را در هر فرمی یادداشت می‌کنیم، مشغول تولید انبوهی اطلاعات و ذخیره آن در بانک‌های اطلاعاتی متفاوت هستیم.

این روزها بخش بزرگی از ارتباطات هم دیجیتال شده و داده‌هایش دائما در حال ذخیره شدن. هر آپدیت در یک سایت اینترنتی، هر جستجو، دیدن هر ویدئو، فرستادن پیام کوتاه، چت کردن با هر دوست و ایمیل زدن به هر همکار در جایی ثبت می‌شود. روزگاری ذخیره این حجم از اطلاعات بسیار گران بود و به دردسرش نمی‌ارزید ولی با پیشرفت کامپیوترها و سیستم‌های ذخیره‌سازی، حالا ذخیره کردن هر قدم دیجیتال که برداشته می‌شود، زحمت چندانی ندارد.

بروس اشنایدر – مشهورترین متخصص امنیت دیجیتالی جهان – در مقاله‌ای توضیح می‌دهد که داده‌ها در عصر دیجیتال، چیزی هستند شبیه آلودگی در عصر صنعت. همانطور که آن زمان مردم با هیجان صنایع را گسترش دادند بدون اینکه متوجه آلودگی زیست‌محیطی ایجاد شده باشند، این روزها هم در حال غرق کردن خودمان در دنیای دیجیتال هستیم بدون اینکه توجه کنیم مشغول تولید چه حجمی از داده هستیم و در آینده از آن‌ها چه استفاده‌هایی خواهد شد. این متخصص عقیده دارد که همانطور که مشکلات آلودگی عصر صنعت بعد از چند دهه بروز کرد؛ ما نیز در صورت عدم تفکر و برنامه‌ریزی درباره داده‌های تولیدی، به زودی با مشکل بزرگی روبرو خواهیم بود.

داده به خودی خود ترسناک نیست اما اولین ابهام اینجاست که چه کسی از این داده‌ها استفاده خواهد کرد. چه کسی آن‌ها را کنار هم خواهد چید و چه کسی با استفاده از آن، به حریم خصوصی ما تجاوز خواهد کرد. ما در زمان خاصی از تکنولوژی زندگی می‌کنیم. تکنولوژی حالا آنقدر پیشرفت کرده که ما قبول کنیم دائما توسط دولت یا سازمان‌های مختلف چک شویم اما کامپیوترها هنوز آنقدر پیشرفت نکرده‌اند که بدون آگاهی ما، خودشان اینکار را انجام دهند. اصلا دور از ذهن نیست که چند سال دیگر با چیپ‌های رادیویی که همراه خواهیم داشت، نه نیازی به ایست باشد و نه نیازی به باجه‌های کنترل. در آن تاریخ شهروندان دیگر نخواهند دانست در چه زمانی تحت کنترل هستند و مشهورترین استدلال برای اعتراض به چنین شرایطی هم این خواهد بود که «اگر مشکلی ندارید، پس چرا اعتراض می‌کنید؟» در آن زمان شاید خیلی‌ها به خودشان دستگاه‌هایی آویزان کنند که در هر لحظه موقعیت، تصاویر اطراف و صداها و برخوردها را به یک مرکز مخابره کنند. این دستگاه‌ می‌تواند جلوی بروز دزدی و غیره را بگیرد ولی آرام آرام دورانی خواهد رسید که اگر شما یکی از این دستگاه‌ها را به خودتان آویزان نکرده باشید، احتمالا بقیه به شما مشکوک خواهند شد و خواهند پرسید «اگر نمی‌خواهی کار بدی بکنی، پس چرا حاضر نیستی همه کارهایت در یک بانک اطلاعاتی ثبت شود؟»

کاردینال ریشلیو بیش از سیصد سال قبل گفته بود «اگر کسی فقط شش خط دست نوشته از صادق‌ترین انسان‌ها به من بدهد، از آن شش خط چیزی برای به دار کشیدنش پیدا خواهم کرد.» این حرف هنوز هم کاملا صادق است. کافی است از کسی اطلاعات دائمی داشته باشید تا بتوانید او را به هر چیزی تهدید کنید. این ما را می‌رساند به بحث دموکراسی و حقوق افراد در مقابل دولت. در این حوزه، افرادی مانند آلن وستین استدلال می‌کنند که حریم خصوصی یا خلوت افراد، فضایی مستقل از حوزه سیاست ایجاد می‌کند که همزمان به افراد اجازه می‌دهد از آزادی بیان و آزادی سازمان‌دهی خود بهره ببرند. اما این تمام بحث نیست. نکته دیگر برای توجیه اهمیت حریم شخصی، زندگی روزمره افراد است. استدلال اینکه «اگر دروغ نمی‌گویید، پس چرا حاضر نیستنید همه چیز آشکار باشد» یک جواب ساده هم دارد: «من همیشه بعضی چیزها را از بعضی‌ آدم‌ها مخفی می‌کنم.» من وقتی دنبال کار جدید می‌گردم، نمی‌خواهم کارفرمای فعلی در این مورد بداند. وقتی نامه عاشقانه می‌نویسم نمی‌خواهم به جز گیرنده اصلی کسی از محتوایش با خبر شود و من شخصا هیچ علاقه‌ای ندارم همکار اداری‌ام از پرونده پزشکی‌ام خبردار باشد. همینطور است وقتی که می‌خواهم با دوستی صمیمی برای صحبت به جایی خلوت بروم. این نشان دهنده نیاز به خلوت است و نه نیاز به جایی مخفی برای گفتن اسرار مگو.

اما کلیت بحث یک شکل دیگر هم دارد: مزاحمت‌های ناشی از عدم وجود حریم شخصی. این برای همه ما آشنا است. وقتی من با چندبرابر قیمت جهانی یک شماره تلفن موبایل می‌خرم، حق دارم آن را شامل حریم شخصی‌ام بدانم: حریمی که کسی نباید بدون اجازه وارد آن شود. اما سود طلبی و نبود قوانین مناسب برای حمایت از حریم شخصی، باعث می‌شود سیل پیام‌های تبلیغاتی به سمت آن جاری شوند. در این جا، کالا چیزی نیست که پیامک‌های مزاحم سعی می‌کنند به من بفروشند بلکه کالا دقیقا من هستم و داده‌هایم. در این تبادل، به خاطر محترم نبودن حریم شخصی، هر انسان به همراه اطلاعات مرتبطش همچون شغل، سن، محل سکونت، علاقمندی‌ها، خریدهای اخیر، میزان حقوق و غیره و غیره تبدیل به کالایی می‌شود قابل فروش به خریداری که می‌خواهد از به او چیزی بفروشد.

در خاتمه اضافه کردن این نکته هم ضروری است که دفاع از حریم شخصی، به هیچ وجه به معنی تضاد با تکنولوژی اطلاعات نیست. گفتن اینکه تکنولوژی باید متوقف شود تا حریم خصوصی افراد حفظ گردد، درست مثل این است که بگوییم دنیای صنعتی باید به دوران پیش از صنعت بگردد تا آلودگی‌های زیست محیطی رفع شوند. اکثریت مردم احتمالا می‌پذیرند که روند پیشرفت تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات مزایای بسیاری ما داشته و خواهد داشت. ما بدون شک باید آن را پیش ببریم و از مزایایش استفاده کنیم اما همزمان باید آگاهی خودمان درباره مشکلات و پیامدهایش را هم افزایش دهیم تا بتوانیم از حق حریم شخصی که نیاز طبیعی هر انسانی است، دفاع کنیم. از به روزرسانی وضعیت خودمان در وب۲ گرفته تا کمک به پروژه کمک و نگهداری از حیوانات آسیب دیده و بی‌سرپناه سازمان دوستداران حیوانات در هشتگرد تا گذر از یک چهارراه، باعث تولید داده‌های جدیدی درباره ما می‌شود و ما باید اولا این امر را بدانیم و دوم تلاش کنیم تا به حقوق خود نسبت به این داده‌ها، شکلی قانونی بدهیم. اگر قرار است اطلاعات ما به نفع خودمان، در جایی ذخیره شود و داده‌های مرتبط با ما لحظه به لحظه افزایش پیدا کند، آیا کسی نباید مواظب رفتار و اعمال کسانی باشد که این اطلاعات را از ما در اختیار دارند؟ و کسی هم باید بگذاریم برای مراقبت از خود این مراقب جدید و یک نفر جدید هم برای مراقبت از نفر آخر.

رسیده‌ایم به جایی که به شکل سنتی باید مطلب را با این ضرب المثل یونانی‌الاصل تمام کنیم که می‌گوید «پس چه کسی نگهبان نگهبان‌ها خواهد بود؟» ولی من ترجیح می‌دهم یکبار دیگر از بروس اشنایدر نقل قول کنم که «در هنگام بحث، خیلی‌ها به اشتباه ارتباط امنیت با حریم شخصی را به پیش می‌کشند در حالی که بحث اصلی باید بر سر از دست دادن حریم شخصی در مقابل زیاد شدن کنترل بر ما باشد.»