خوشحالم! احتمال داره رای بدهم

من معمولا رای نمی‌دم. نه به اسم مسخره تحریم. به نظرم تحریم معنی نداره چون حکومت وابسته به رای ما نیست که بدون رای ما چیزی ازش کم بشه. در عین حال اهل انقلاب هم نیستم و منطقیه که تغییر آهسته و طولانی مدت رو بهترین راه حل می دونم که یکی از راه هاش رای‌گیری است.

اما خودم شخصا معمولا رای نمی‌دم. به یک دلیل ساده. انتخابات یعنی انتخاب نماینده. یعنی کسی بره مجلس یا کسی رییس جمهور بشه که افکار من رو نمایندگی کنه و وقتی اون هست، تا حدی حس کنم که خودم اون سمت رو دارم. حالا مشکل من همیشه اینه که هیچ کدوم از کاندیداها حتی یک کوچولو هم من رو نمایندگی نمی‌کنن. رفسنجانی ۱۸۰ درجه برعکس افکار من فکر و عمل می‌کنه و احمدی‌نژاد هم دقیقا ۱۸۰ درجه. من اهل انتخاب بین بد و بدتر نیستم. راستش رو بگم ترجیح می‌دم دوستام شرکت کنن و بد رو انتخاب کنن تا از شر بدتر کمی در امان باشم اما خودم ترجیح می‌دم به کسی رای بدم که بتونه تو بعضی چیزها تا یک حدودی نماینده من باشه.

چند ساعت قبل این خبر رو شنیدم که ژیلا شریعت پناهی به عنوان کاندیدا ثبت نام کرده. من ژیلا رو رو در رو نمی‌شناسم ولی می‌دونم که آدم شریف و شجاعیه که بخشی از عقایدش با من مشترکه. این برای من جذابه (: بسیار بسیار خوشحالم که در این انتخابات – تا اینجا – یک کاندیدا دارم و شدیدا اعلام می‌کنم که در صورت حضور ایشون، با تمام قوا رای خواهم داد و با تمام قوا براش تبلیغ خواهم کرد.

می‌گین به احتمال زیاد رد صلاحیت می‌شه؟ خب در اون صورت کاری نمی‌شه کرد (: اگر نماینده‌ای که یک کمی به من نزدیکه و اهداف من رو حمایت می‌کنه حتی حق نداره کاندیدا باشه، شرکت من توی انتخابات کمی مسخره نیست؟ به شکل منطقی اگر کسی که یک کوچولو همفکر من باشه حق نداشته باشه انتخاب بشه، خب دیگه انتظار دارین من به کی رای بدم؟ من قراره نماینده انتخاب کنم. اگر من به خاطر عقایدم حق کاندیدا بودن ندارم، به شکل منطقی کسی هم حق نداره من رو اونجا نمایندگی کنه (: اینطور نیست؟ استدلال – به بد رای بدیم که بدتر نیاد – رو درک می‌کنم و کاملا خوشحال می شم بد در مقابل بدتر رای بیاره ولی برای رای دادن من لازمه، کسی کاندیدا باشه که حداقلی از افکار من رو پشتیبانی کنه.

خاطرات سفر – تیم‌سازی در کیش / قسمت اول

شرکت ما یک چیزی داره به اسم Team Building که احتمالا باید ترجمه‌اش کرد تیم‌سازی. یک پولی برای کل تیم می‌یاد (مثلا برای ما که حدود سی نفریم، چیزی در حدود ده هزار دلار) که می‌تونیم خرج پیشرفت روحیه تیمی و بالابردن رضایت شغلی و اینها بکنیم.

اینبار قرار شده با این پول یک شب بیایم کیش و توی یک هتل بمونیم و از یک شرکت متخصص در امورد نیروی انسانی هم بخوایم که برامون یکسری برنامه ترتیب بده. حالا هم در کیش هستیم. هتل ارم (در بخش سه ستاره‌اش) و بدون اینترنت. کل برنامه قرار بوده ساعت ۶ صبح چهارشنبه شروع بشه و ما ۸ شب پنجشنبه برگردیم تهران. هواپیما در حدود ۴ ساعت تاخیر داشت و ما هوای یازده پرواز کردیم به سمت کیش. الان ساعت ده دقیقه به دو است و ما تازه رسیدیم به اتاق‌هامون!

اونهم چه اتاقی!‌ قرار بوده برای هر دو نفر یک اتاق بگیرن. هتل ارم. بعد از کلی دنگ و فنگ برای ورود به هتل، کشف شد که ما واقع در خود ساختمون هتل ارم اتاق نداریم بلکه در بیرون محوطه و توی یکسری ساختمون جدا که یک هتل سه ستاره به حساب می‌یان اتاق گرفتیم. من و رییس شبا توی یک اتاق هستیم. وسایل اتاق عبارت هستن از یک سطل آشغال، یک جفت دمپایی، دو تا مبل، یک میز گرد، یک میز کار که روش تلویزیون هم گذاشتن، یک صندلی، یک یخچال با دو تا آب توش و دو تا پاتختی که بینشون یک تخت کویین ساز دو نفره هست!!! بعله! بنده شخصا ترجیح می‌دم توی اتاق با دوست دخترم باشم و در حالت بدتر تنها باشم و در بدترین حالت ممکن با یک دختر غریبه هم حتی حاضرم کنار بیام و با رعایت عرف جامعه، کنار هم بخوابیم اما با یک پسر؟! اصلا و ابدا (:

آهان… یک نفر هم هست که کارش ساختن تیم است. خانم نمازی. توی فرودگاه برامون دو تا بازی اجرا کرد. اول یک دفترچه داد که توش پیدا کنیم کی چیکاره است. مثلا کی تا حالا رفته استرالیا یا کی تا حالا با ببر توی یک قفس بوده یا کی به شش زبون بلده بگه «تشکر». هاها.. برای این بود که همدیگه رو بشناسیم. بازی دوم هم عالی بود. چهار تا تیم شدیم با چهار تا سوال. چیزهایی مثل اینکه «اگر اینی که هستین نبودین دوست داشتین چی بودین؟» یا «چه چیزی لبخند به لب‌های شما می‌یاره؟» و … هر گروه در سه دقیقه برنامه می ریزه، در سه دقیقه این سوال رو از بقیه گروه‌ها می‌پرسه و در سه دقیقه آخر، تحلیل می کنه و بعد یکی یکی ارائه می‌دن که نتایج چی بوده.

گروه ما رو گروه شماره ۴ بررسی کرد. اونهم با سوال فوق العاده «اگر اینی که هستین نبودین، دوست داشتین چی بودین؟». در نتایج اومده بود که در گروه شماره ۴، ۵۰٪ افراد مشکلات شخصیتی حاد دارن! این نتیجه اول باعث اعتراض برگزار کننده تیم بیلدینگ شد ولی با این توضیح همه در موردش متفق القول شدن: «در گروه شماره ۳، یک نفر هست که می خواد تغییر جنسیت بده، یکی هست که اگر مهندس نمی‌شد دوست داشت پورن استار بشه و یک نفر هم هست که دوست داشت به جای انسان، یک فرشته می‌بود.» ((:

ادامه اش رو بعدا می‌نویسم….

ترجمه فارسی کتاب مصور ژاپنی در مورد گنو/لینوکس اوبونتو

هاهااه (: کی فکرش رو می‌کرد یک کتاب داستانی انیم ژاپنی در مورد سه تا مدیر سیستم که تصمیم می گیرن روی یک کامپیوتر گنو لینوکس اوبونتو نصب کنن بیاد و من ترجمه‌اش کنم؟ ولی خب اومد و ترجمه کردم دیگه (: این کتاب آزاد است. یعنی مردم حق دارن ترجمه اش کنن و نویسنده و مترجم انگلیسی هم فایل‌های مورد نیاز برای ترجمه توسط برنامه Inkspace رو گذاشته… زیاد حرف نزنم (: این شما و این هم کتاب انیمه داستانی اوبونچو

پنج کتاب برای خریدن

فصل نمایشگاه کتابه و پیشنهاد خوبی هست مبنی بر نوشتن کتاب‌هایی که اگر دست کسی ببینم، خوشحال می شم (: چون نمایشگاه کتابه، منطقی است که از کتاب‌های قابل خریدن بگیم (: این روزها کارهام شلوغه و بهتره سریع بنویسم :

* دنیای سوفی. که بدون شک یکی از بهترین کتاب ها است (: اگر نخوندینش، شدیدا پیشنهاد می شه (:‌ بدون اینکه فلسفه بازی فیگوراتیو در بیاره، از فلسفه گپ می زنه و داستانش هم جذابه (: نوشته یوستین گاردنر / نشر نیلوفر

* راهنمای مسافران کهکشان. واقعا خوشحالم که کسی به فارسی ترجمه اش کرده و خیلی دوست دارم خریده بشه تا جلدهای بعدی هم چاپ بشن (: از نشر پنجره است با ترجمه فرزاد فربد و من قبلا هم درباره اش نوشته ام.

* ۱۹۸۴. کتابی که خوندنش همیشه خوب و این روزها در این حوالی،‌ واجبه (:‌

* زندگی در پیش رو. اوه اوه اوه… از نشر بازتاب نگار با ترجمه مطمئنا خوب لیلی گلستان. البته با داستان‌های معمول کمی فرق داره و به قول خودش باید خوندن کلمات رکیک به جاییتون نباشه که از این کتاب حال کنین چون هیچ چیزی به اندازه کتاب‌های لجن درمالی که سعی می کنن گه کاری های دنیا رو با ادب بهت توضیح بدن بدم نمی‌یاد. الان خودم دارم

* کافه پیانو رو می‌خونم. بهترین کتابی که توصیه کنم نیست (هنوز!) ولی مهمه که توی این لیست از کتاب‌های ایرانی هم باشه و این کتاب خوبیه با نویسنده ایرانی (: البته بدون شک نویسنده‌های بزرگی مثل احمد محمود هم جاشون خالیه (حدسم اینه که کتاب‌های عالی‌ ایرانی، مجوز چاپ ندارن) ولی اگر همسایه‌ها رو ببینم، خوشحال خواهم بود (:

معلومه که این پنج تا کتاب،‌ شدیدا وابسته به حال و هوای فعلی من بودن و بهترین کتاب‌های تاریخ نیستن (:

روز جهانی کارگر

از مانیفست کمونیست:

جامعه نوين بورژوازى، که از درون جامعه زوال يافته فئودال بيرون آمده، تضاد طبقاتى را از ميان نبرده است، بلکه تنها طبقات نوين، شرايط نوين جور و ستم و اشکال نوين مبارزه را جانشين اشکال و شرايط کهن ساخته است.

ولى دوران ما، يعنى دوران بورژوازى، داراى اين صفت مشخصه است که تضاد طبقاتى را ساده کرده است: سراسر جامعه بيش از پيش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم، به دو طبقه بزرگ که مستقيما در برابر يکديگر ايستاده‌اند تقسيم ميشود:‌ بورژوازى و پرولتاريا.

دیروز روز جهانی کارگر بود و اکثر کارگران جهان اونو جشن گرفتن. در ایران ما همه کارگریم و از نظر قانون کار کارمند و کارگر و شیرینی پز و مهندس با هم فرقی ندارن و‌ این خیلی خوبه (: البته متاسفانه کشور ما با وجود ادعاهای ضد آمریکایی و دوستی با پوپولیست‌هایی مثل چاوز و بقیه، در روز جهانی کارگر پلیس با خشونت و ضرب و شتم به جمعیت چند هزار نفری این تجمع مسالمت آمیز حمله و تعداد عظیمی (از جمله حداقل پنج نفر که من می‌شناسم)‌ رو دستگیر و روانه زندان می کنه. شرم آوره.

از اون شرم آورتر وقتیه که پلیس می ریزه خونه این آدم‌ها برای برداشتن وسایل شخصی‌شون و همسر یکی از اونها رو هم که خونه بوده، دستگیر می کنه؛ بدون هیچ جرم یا مجوز. برای یک دولت خیلی زشته.

مهاجرت

خب… من وبلاگنویسی روی دامین خودم رو با وردپرس شروع کردم و الان هم بر می گردم بهش (: مطالب قبلی رو توی برنامه قبلی نگه می دارم و اینجا ادامه می دم و بعد لینک رو درست می کنم که همه در دسترس باشن (: