خبرهایی که نمی‌شنویم: سرکوب شیعیان در بحرین

این یکی دیگه از خبرهایی است که نمی‌شنویم چون فعلا عدم دشمنی با دولت بحرین مهمتر است از شیعیانش، درست مثل کشور دوست و همسایه چین که توش اصولا سرکوب شیعیان از نظر کشور ما اهمیت خاصی نداره. دردناکه ولی واقعا بحرین هم مشغول سرکوب شدید تمام حرکت‌های شیعه و تمام شیعیان فعال است و حتی صدای دولت آمریکا که در حال بستن هزار جور قرارداد نظامی با بحرین است رو هم درآورده.

عکس، یک زن بحرینی رو نشون می‌ده که جلوی دیواری راه می ره که یک انسان شجاع، عکس فعالان شیعه که الان توی زندان هستن رو روش چسبونده. در حال حاضر بحرین اعلام کرده که ۲۳ شیعه‌ای که چند وقت قبل دستگیر کرده بود تروریست هستن و دنبال سرنگونی حکومت بودن. ژنرال عبدالرحمان السید اعلام کرده که این ۲۳ نفر، جزو صدها شیعه‌ای هستند که طی ماه‌های قبل توسط دولت سنی دستگیر و روانه زندان شدن و حالا هم علاوه بر جرم بالا، متهم هستن به نشر اکاذیب و عضویت در گروه‌های غیرقانونی. شاید هم دلیل نشنیدن این خبرها، اینه که تلویزیون نمی خواد بگه «نشر اکاذیب، عضویت در گروه‌های غیرقانونی، تلاش برای سرنگونی و … اتهامات واهی هستن.»

السید اضافه کرده که دادگاه این آدم‌ها در ۲۸ اکتبر برگزار خواهد شد و احتمال داره که در صورت «ثابت شدن» اتهامات، اونها به حبس ابد محکوم بشن. در حال حاضر شیعه‌ها اکثریت بحرین رو تشکیل می‌دن اما بعضی حاکمان سنی آمارهایی ارائه کردن که تا سال ۲۰۵۰، این اکثریت به اقلیت تبدیل خواهد شد.

منبع: گاردین

گشتی در به اصطلاح نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال

می‌خواستم دوست خوبی رو ببینم و زنگ که زدم گفت در غرفه‌اش در نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال است. اسم این رو شنیده بودم ولی فکر می‌کردم یک نمایشگاه تخصصی است درباره رسانه‌های دیجیتال. متعجب بودم که این دوستم چرا اونجا غرفه داره ولی فرصت رو غنیمت دیدم و گفتم برای دیدنش می‌رم. گفت محلش مسجد / ایستگاه مترو / نمازخونه / آرامگاهی است که وسط شهر ساختن و بهش می‌گن مصلی و تنها کاری که توش نمی‌شه، نماز خوندن دسته جمعی است (:

ورودی عجیب بود.

یک سری میله که مسیر خیلی نازکی رو بینشون باز گذاشته بودن و اگر یک کم قدت بلند بود یا عرضت زیاد، باید کج و کول می‌شدی و داخل می‌شدی.

و البته داخل هم که مسجد (: راستش من از بچگی احساس می‌کنم توی مسجد باید مودب بود و بی سر و صدا و وقتی هم قرآن پخش می‌شه باید گوش کرد و حرف نزد. اما ظاهرا این‌ها حرف اون زمان‌ها است و الان مسجد … بگذریم (:

تو که رفتم اولین چیز که توی ذوق زد، همون جریان مسجد بود. بوی عرق و هوای فوق العاده سنگین و گرفته. از پله‌ها بالا رفتم چون یکسری پرچم کانادا و اینها بهش جو «خارجی» داده بود و گفتم شاید رسانه‌های دیجیتال جهان هم شرکت کردن توی جریان. اما اشتباه می‌کردم…

کل مسجد (نمازخانه؟) دو طبقه است. طبقه بالا کارهای هنری عرضه شده بودن. راستش من زیاد دوام نیاوردم. سری به غرفه حجاب و عفاف زدم ولی چهار پنج تا بچه دبیرستانی که جلوی من بودن اونقدر حرف رکیک زدن در مورد پوسترها که اصولا حتی روم نشد مسیر رو ادامه بدم و اومدم بیرون. بعدش هم کاریکاتورها بودن.

اکثرا در فاز اینکه فضای سایبر چقدر فاسده و چقدر زشته و چقدر کثیفه و چقدر خطرناکه و … یکسری هم غرفه بسیج و سپاه و همین رده‌ها و البته تا حد زیادی خالی. ظاهرا جمعیت اصلی در طبقه پایین بود:

و البته از پله‌ها که پایین رفتم شوک شدم:

این چیه؟ FreeGate؟ FreeGateway؟ سرچ که کردم ظاهرا همون آنتی فیلتر است (: این رو در ابعاد نیمه هیولا زده بودن یک جایی. فکر کنم طرف اینترنت رو سرچ کرده و هر چی کاریکاتور پیدا می‌کرده بدون فهمیدن چاپ می‌کرده برای نمایشگاه (: البته شاید هم معنی دیگه‌ای داره (مثلا پروژه نوشتن یک سافت سوییچ آزاد؟) که من نمی‌دونم. به هرحال من که شوک شدم (:

طبقه همکف، محل فروش سی دی بود. بازهم حجم زیادی نرم افزار مشهور به اسلامی (اکثرهم تصاویر و صداهای یک روحانی و اینجور چیزها) که مشتری کمی داشتن و یک عالمه هم غرفه سی دی های دیگه و البته شلوغ‌ترین بخش، چیزهایی مثل گیم‌نت:

که البته توش دنبال دختر نگردین چون گیم‌نت دخترها یک جای دیگه بود که دورش چادر کشیده بودن و ورود آقایان اکیدا ممنوع بود.

اینهم یک عکس از غرفه بازی Wii که ما هم یک دونه‌اش رو توی خونه داریم و کنسول محبوبمونه.

تقریبا تنها چیزی که توجه من رو جلب کرد (و تنها غرفه‌ای که به جز غرفه دوستم توش داخل شدم) غرفه بازی آسمان دژ بود از شرکت توسعه شبیه‌ساز

این چیزی است که من دوست دارم (: یک بازی دسته جمعی آنلاین (MMO) و خوشحالم که یک نمونه ایرانی داره. منتظرم سفر بعدی برسم یک جایی با اینترنت که بازی رو شروع کنم.

به عنوان نکته آخر هم بگم که به غرفه دوستم که رسیدم، دیدم یک سری ازش چیز می‌خرن با کارت. ظاهرا کارت رو می‌شد با دادن کارت ملی گرفت و مثلا ده تومنی که توش هست رو خرج کرد. تاسف برانگیز بود که صد در صد نرم‌افزارهایی که اکثریت دوست نداشتن بخرن رو می‌شد با این کارت‌ها داد. یعنی اگر کارت داشتید مثلا سی دی سخنرانی‌های آیت الله فلان رو می‌تونستین مجانی بگیرین و شرکت تولید کننده هم همه پولش رو از کارتی که شما مجانی از دولت گرفته بودین می‌گرفت. در مقابل نرم‌افزارهای کاربردی و بازی‌های ایرانی رو نمی‌شد صد در صد با این کارت خرید. معنی؟ مالیاتی که بنده می‌دم می‌ره توی جیب شرکت‌های خصوصی که لینک‌های مناسب دارن و اونهایی که چیزی تولید می‌کنن که اکثریت مردم حاضر نیستن بالاش پول بدن. متاسفانه شروع تاسف بار بود و آخرش هم تاسف بار. وسطش یک چیزهای خوبی بود که تکرار می‌کنم که شاد باشیم: Wii، خنده بازار پوسترها و آسمان دژ و یکسری از بازی‌های ایرانی.

راستی.. برای دیدن یک گزارش شادتر می‌تونید سری بزنید به گزارش عالی کافه نادری از نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال با عنوان: فمنیسم سیخونک به بسیجی و کمی هم رسانه

پلیس انگلیس کل تلفن‌های یک روزش را توییت کرد

پلیس منچستر به عنوان یک آزمایش و برای نشان دادن حجم و پیچیدگی کاری که مشغول آن است، کل تلفن‌های دریافتی‌اش را از ساعت ۵ صبح تا ۵ صبح فردا توییت کرد. پیتر فاهی که یکی از مدیران پلیس منچستر است می‌گوید :

خیلی‌ها احساس می‌کنند که پلیس بودن ساده است: کافی است دزدها را تعقیب کنید و به آن‌ها دستبند بزنید. اما د رواقعیت این فقط بخشی از چیزی است که ما در طول روز با آن سر و کار داریم. بخش بزرگی از کار ما، سر و کله زدن با مشکلات اجتماعی است؛ مثل بچه هایی که گم شده‌اند، افرادی که مشکل سلامتی دارند و خشونت‌های خانگی. مقابله با اینگونه مشکلات نیازمند منابع و وقت و مهارت‌های بالایی است.

سازمان پلیس، انتظار دارد که توییت کردن تک تک تلفن‌هایی که در طول یک روز می شود، به سیاستمداران پیچیدگی کار و نیاز به منابع بیشتر را نشان دهد. به خاطر محدودیت‌های توییتر، کل توییت‌های این برنامه را در سه شناسه جداگانه ثبت شد: @gmp24_1و @gmp24_2 و @gmp24_3 . نمونه‌هایی از توییت‌ها را نگاه کنید:

  • حادثه خانگی در جنوب خیابان منچستر – گشت اعزام شد و هر دو نفر تذکر دریافت کردند
  • یک نفر شاهد یک سرقت خودرو بوده
  • در لانگسایت، یک فرد هجده ساله مفقود شده
  • نوجوانان مست در حال نزاع. مامور که اعزام شد هیچ کس در محل نبود
  • دزدی کردیت موبایل
  • دعوای احتمالی. مامور که اعزام شد کسی نبود و کسی خبر نداشت. احتمالا گزارش دروغ.
  • یک نفر در استوکپورت بدون پرداخت پول پمپ بنزین را ترک کرده
  • مرد مست در حال کوبیدن به در در روچدال
  • دو کودک ۱۶ ساله مفقود شده. هر دو به خانه برگشتند.
  • تماس تهدیدآمیز همسر قبلی
  • همسایه‌های پر سر و صدا در ویگان
  • سوء رفتار رییس با کارمند
  • زنگ بدون صحبت
  • یک سگ توسط خودرو زیر شده. سگ هنوز زنده است. صاحب سگ برای بردنش آمده.
  • دو راننده با رانندگی بی احتیاط در ترافورد
  • یک گروه در یک جشن که بطری‌های خالی را به خیابان پرتاب می‌کنند
  • زنی که پول اتوبوس را نمی‌دهد. حین تماس راننده با پلیس، پول پرداخت شد.
  • چکه کردن آب از سقف در هولمه
  • تلفن بدون صحبت. شانزدهمین تماس از همین شماره
  • سوال در مورد احتمال شنود تلفن
  • یک ابزار شکستن در خانه‌ها در جلوی یک خانه در ویگان پیدا شده
  • جوان‌هایی که در برناژ، در خیابان اشغال می‌ریزند
  • تلفن از مردی که گفت تحت تعقیب پلیس است و می‌خواهد تسلیم شود. مامور اعزام شد. سالفورد
  • بچه‌ای که با تلفن بازی می‌کرد و اتفاقی ۹۹۹ را گرفته. پندلتون.

بنویت ب. مندلبروت به خدا پیوست

پیرمرد مهربون، بنویت ب. مندلبروت هم فوت کرد (: در ۸۵ سالگی و در اثر سرطان. این آقا کسی بود که روی کل مسایل مختلف ریاضی کار کرد اما چیزی که اون رو مشهور کرد، فراکتال‌ها بودن که توی فارسی فکر کنم بهشون می گیم برخال. ریاض دان دیگری درباره مرگ او گفته است که «اگر بحث تاثیر ریاضیات و کاربرد آن در علوم باشد، مندلبروت تاثیرگذارترین شخصیت ۵۰ سال اخیر بوده.» و نیکولاس سارکوزی (رییس جمهوری فرانسه) هم درباره او گفته «یک ذهن قدرتمند و اصیل که که هرگز از نوآوری و شکستن عقاید قبلی نمی‌ترسید.» (حالا که اینکه سارکوزی چه چیزی در مورد یکی از بهترین ریاضی دان‌های دنیا می‌فهمه، به کنار (: ))

دستگاه کپی کانن که از متن‌های «بد» کپی نمی‌گیرد

کانن جدیدا، نمونه Uniflow5 را به نمایش گذاشته. دستگاه کپی و پرینت و اسکنی که محتوای متن را بررسی می‌کند و در صورت وجود لغات ممنوع جلوی پرینت آن‌ها را می‌گیرد. این دستگاه‌ها همچنین این توان را دارند که به خاطر بسپارند که هر کاربر چند پرینت یا کپی گرفته و بعد این اطلاعات را به شکل آماری به مدیر تحویل دهند.

این سیستم با OCR داخلی، حتی متن‌هایی که اسکن می‌شوند را هم از نظر وجود لغات نامناسب بررسی می‌کند و در صورت تنظیم، یک نسخه پی دی اف از آن را بدون گزارش به استفاده کننده، به مدیر می‌فرستند.

چنین سیستمی از نظر فنی شاید جذاب باشد اما مشکل وقتی بروز می‌کند که انسان‌ها همه جا، بیشتر و بیشتر توسط ابزارهایشان کنترل بشوند. حدس می‌زنید اگر شرکتی نمایشگری می‌ساخت که کلمات ممنوع را تشخیص می‌داد و نه فقط نمایش آن را متوقف می‌کرد که یک ایمیل هم به مرکز می‌فرستاد که فلانی کم مانده بود در مورد فلان چیز، متنی را بخواند، کدام کشورها ممکن بود چند میلیون از آن را سفارش بدهند؟

منبع: ITNews

دوست دارین کیفتون رو کجا بذارین؟

جدیدا توی فیسبوک بازم یک بازی راه افتاده که مبداءاش خیلی دقیق مشخص نیست. سوال اصلی اینه که «ترجیح می‌دین کیف دستی‌تون رو کجا بذارین؟» و جواب‌هاش چیزهایی مثل این است «من روی مبل ترجیح می‌دم»، یا «من روی تخت دوست دارم» یا به قول خارجی‌ها … I like it on.

این بازی قراره آگاهی‌بخش در مورد سرطان پستان باشه (که بعضی‌ها چون نمی‌خوان از لفظ پستان استفاده کنن، بهش می‌گن سرطان سینه). این بازی چند وقت قبل هم به شکلی نسبتا مشابه جریان داشت (که در موردش نوشته بودم) و حالا هم دوباره به مناسبت ماه اکتبر بالا گرفته.

کلیت کار به نظرم خوبه. به هرحال هر شکلی از آگاهی بخشی در مورد هر چیزی خوبه. سرطان پستان هم چیزی است که دونستن در موردش خطراتش رو واقعا کم می‌کنه و اتفاقا بر خلاف دفعه قبل که جریان تبدیل شده بود به یک بازی شیطنت آمیز و نیمه سکسی بین دخترهای هیجان طلب، اینبار تقریبا از هر کس که پرسیدم جریان چیه، با حوصله و دقیق بهم توضیح داد (: این برام هیجان آمیز بود. به نظرم یک حرکت خوب دیگه اینه که یکسری هم شروع کنن به فارسی کردن بازی تا آدم‌های بیشتری رو نسبت به از این بیماری قابل کنترل که حدس زده می‌شه در طول ۲۵ سال آینده، تقریبا ۱۰ میلیون زن رو بکشه، آگاه کنن.

موضوع ساده‌ای بود ولی واقعا خوشحال شدم که از اون بازی تا این بازی، اینهمه تغییر احساس می شه (:

ما بیشتر از یک درصدیم

جدیدا گنو/لینوکسی‌ها یک کمپین طور راه انداخته‌اند تحت عنوان «ما بیشتر از یک درصدیم». ایده کمپین اینه که همه لینوکسی‌های دسکتاپ برن خودشون رو جایی ثبت کنن تا نشون بدن که اگر همه کامپیوترهای دنیا یک میلیون تا باشه (این عدد از کجا اومده؟!)، لینوکسی حداقل یک درصدش هستن. فعلا عدد ثبت شده، 0.0079720% است. توی ایران هم یکسری از دوستان این رو تبلیغ می کنن (+ و + و + و …).

کار بدی هم نیست. اگر مثبت نباشه، ضرر زیادی هم نداره (حداکثر جمع شدن یک لیست عظیم است از ایمیل لینوکس کارها در یک جا). اما به نظرم کسی که این رو راه انداخته و کسانی که ممکنه بهش امید ببندن، درک درستی از ساز و کارهای جامعه و حتی دنیای لینوکس ندارن. تبلیغش اوکی است (اگر خودتون رو ثبت نکردین پیشنهاد می کنم ثبت کنین!) ولی گنو/لینوکس‌ کارها مثل افراد یک جامعه گسترده هستن با پیوندهای ضعیف به همدیگه. از چنین جامعه‌ای نمی‌شه انتظار داشت برای یک هدف مبهم، همکاری گسترده بکنه.

در حرکت‌های جمعی (که حالا ما ایرانی‌ها آگاهی خوبی نسبت بهشون داریم) در صورت نبودن هدف خیلی مشخص و نبودن پیوندهای قوی بین آدم‌ها برای عمل مشترک، تعداد مشارکت کنندگان همیشه خیلی کمتر از تعداد هواداران است و تعداد هواداران هم اگر بیشمار باشد، تعداد قابل دیدن در حرکت با پیوندهای ضعیف، قابل توجه می‌شود (: این حرکت، حرکت جذاب و جالبی است ولی کسی نباید به آن دل ببندد. ما به احتمال زیاد بیشتر از یک درصدیم ولی راه اثبات اینکه زیادیم، شمردن تک تک آدم‌ها از طریق مراجعه حضوری نیست (:

وسایل به ترتیب رنگ

هلگا استپان عکاس و هنرمند سوئدی است که در یک پروژه جالب، وسایلش رو به ترتیب رنگ مرتب کرده و از اونها عکس گرفته نتایج جذابن.