چوب سخنگو

چوب سخنگو، چوبی نیست که حرف می‌زنه بلکه چوب کسی است که حرف می‌زنه. این یک رسم قدیمی در بین سرخپوست‌های آمریکای شمالی است که در نشست‌های قبیله استفاده می‌شده.

من هم شدیدا این مشکل رو دارم. موقع گفتگو درست به حرف طرف مقابل گوش نمی‌دم و شروع می‌کنم به جواب دادن. ظاهرا این اتفاق در نشست‌های قبیله‌های سرخپوست هم می‌افتاده و به همین دلیل براش این راه حل رو پیدا کردن:

این یک چوب معمولی است. می‌تونه هر چیزی دیگه‌ای هم باشه. البته مثل خیلی چیزهای دیگه، برای مهم جلوه دادنش بهش یکسری ستاره و پر و این چیزها وصل کردن تا آدم‌ها باور کنن که واقعا قدرتی داره. در نشست های قبیله برای جلوگیری از آشوب، فقط کسی حق داشته حرف بزنه که این چوب دستش بوده. اون حرفش رو می‌زده و وقتی حس می‌کرده بقیه حرفش رو فهمیدن و حرف دیگه‌ای نداره، چوب رو به نفر بعدی می‌داده.

در هفت عادت مردمان بسیار موثر هم این مفهوم در عادت «اول بفهم بعد سعی کن بفهمونی» استفاده شده. اینها یک مجسمه شخصی برای خودشون دارن که شبیه یک عقاب روی یک توتم یا چنین چیزی است. شما وقتی حس می‌کنید نمی‌تونید با یک نفر به شکل معقول حرف بزنید، این مجسمه رو بهشون بدین و ازشون بخواین حرفشون رو بزنن. وقتی حرفشون تموم شد، حرفشون رو براشون با عبارت‌های خودشون تکرار کنید تا مطمئن بشن که شما فهمیدین چی می‌گن و بعد چوب سخنگو رو بگیرین و خودتون حرف بزنین و وقتی تموم شد طرف حرف شما رو تکرار کنه و اگر می‌خواست چوب رو بگیره و …

توضیح لازم هم اینه که من طرفدار این روش‌ها در زندگی نیستم. من ساده‌تر زندگی می‌کنم و بدون تکنیک (: ولی از این عادت یاد گرفتم که بهتر گوش بدم و سعی کنم واقعا اول بفهمم و بعد نظرم رو بفهمونم (:‌