چند خاطره از دکتر عبداللهی

بعضی خارجی‌ها یک رسم جذاب توی مراسم ختم دارن، هر کس می یاد از فرد فوت شده خاطراتی می‌گه… به نظرم خیلی بهتر از رسم ما است که با صدای نکره سعی می کنیم مردم رو بگریونیم (: حالا این شما و این خاطرات من از دکتر محمد عبداللهی استاد جامعه شناسی.

  • یکبار سر کلاس گفت همونطور که «دکتر ریتزر می‌گن». ما چون همیشه به ریتزر گفته بودیم ریتزر خنده‌مون گرفت که دکتر عبداللهی بهش می‌گه دکتر ریتزر (: اونم خندید و بهمون توضیح داد که این لقب‌ها توی ایران مهم شدن و مثلا به من بگین عبداللهی انگار بهم توهین کردین اما گفتن ریتزر براتون آسونه در حالی که من که دکتر شدم، با خوندن کتاب‌های همین ریتزر بوده.
  • من قول داده بودم برم باهاش در مورد پروژه‌ام حرف بزنم. اصرار داشت که پروژه رو تموم کنم و فوق رو بگیرم. من پیچوندم. بعدش که منو یکبار توی راهرو دید گفت «آقای میرمیرانی اصطلاحی هست که می گه النساء اذا وعد وفا! وقتی قول می دین بیایم پیشم، خب بیاین دیگه!»
    سبک درس دادنش این بود که یک فلش از سمت چپ تخته می‌کشید که ترکیب و تحول چیزها رو نشون می‌داد و تا منتهی علیه سمت راست تخته می‌رفت. کلا همه چیز رو اینجوری درس می‌داد. ما هم همین تیپ فلش‌ها رو توی برگه‌های امتحان تحویلش می‌دادیم و کیف می‌کرد (:
  • خوشگل می‌خندید. در حد خفه شدن از کم بودن هوا! وقتی کیف می کرد.
  • نظریات جامعه شناسی یک که درس می‌داد، ماکس وبر رو می‌گفت که معتقد بود به ذهنیت‌ها و کارل مارکس رو که معتقد بود به عوامل مادی. آخرش هم می‌گفت «مارکس وبر» معقولترینه.
  • دوست داشت دست من و سینا رو توی جامعه شناسی بند کنه. بهمون کار می داد، طراحی سایت می‌داد، جلسه دعوتمون می کرد و … خوشحالم که سینا واقعا رفته سمت جامعه شناسی.
  • اسم عبداللهی با ab شروع می شه و در نتیجه نفر اول فهرست توی کانتکت های مویابل من بوده و هست. گاهی که موبایل رو یادم می رفت لاک کنم خود به خود از توی جیبم به عبداللهی زنگ می زد. اونم درست در دورانی که سعی می کردم ازش فرار کنم تا مجبورم نکنه روی پروژه ام کار کنم