ماجرا از یک ماه قبل شروع شد. سرور لینوکس من شروع کرد به ادا و اطوار در آوردن. دردناک بود ! لینوکس و ادا و اطوار ؟ چون مساله بد کار کردن یک سرور لینوکس موضوع ناموسی است، راز رو در دلم نگه داشتم و فقط در جمع خانوادگی مطرح اش کردم. خیلی دنبال منبع ایجاد اشکال گشتم ولی چون یکی دو سفر هم در پیش بود گفتم فعلا کجدار و مریض باهاش بسازم تا برم و برگردم. وقتی برگشتم رفتم سراغش !
مشکل این بود که موقع کار با sql یا گاهی مواقع دیگه یکهو kernel شروع می کرد یکسری پیغام division by zero دادن و تقریبا تمام برنامه ها اجراشون مشکل پیدا می کرد. سعی کردم فدورای ۵ رو به فدورای ۶ آپ گرید کنم تا در همین حین احتمالا مشکلات هم حل بشه. بین کار نصب با مشکل مواجه شد: تقصیر سی دی خراب بود ! تلاش کردم کلا هارد رو فرمت کنم و دوباره نصب کنم: حتی فدورای قدیمی هم نصب نمی شد.
یک روز کار رو تعطیل کردم و گفتم فردا دبیان نصب می کنم. به دوست خوبم سی دی های دبیان رو سفارش دادم و رفتم خونه. توی خونه لیلا گفت سری هم به اوبونتوی سرور بزنم. ایده جالبی بود و چون اندیشه اوبونتو برام خیلی جذابه، تصمیم بر نصب اوبونتو گرفتم. امروز که با سی دی اوبونتو اومدم سر کار با عجیب ترین چیز زندگی مواجه شدم: حتی اوبونتو هم در مراحل آخر نصب هنگ می کرد !!! وحشتناک بود ! لینوکسی که این همه ازش تعریف کرده بودیم، دو روز کامل وقت من رو گرفه بود و هنوز هم نصب نشده بود (خوشبختانه شبکه رو از طریق روتر تقسیم کرده بودم و بقیه نیازی به سرور نداشتند).
فکر کردم چیکار کنم. سی دی رو چک کردم، سالم بود.. آه حیف شد. کاش خراب بود. موقع بوت لینوکس بهم اجازه می داد که رم رو هم تست کنم، تست کردم… حدس می زنید ؟ رم خراب بود !!! من دو ماجول یک گیگابایتی دارم که یکیشون اشکال داشت ! لعنتی ! یک لینوکس رو حذف کردم و دو روز هم وقت تلف کردم و
حتی به لینوکس شک کردم
و تنها مشکل، مشکل سخت افزاری بود ؟!! اشکالی نداره چون می تونم به قسمت جذاب جریان نگاه کنم: الان یک سرور صفر کیلومتر اوبونتو دارم که دارم تنظیم اش می کنم برای شروع دوباره سرویس دهی. خوبی اوبونتو اینه که انسانی است و در عین حال بسیار جمع و جور در نتیجه همه کار رو خودم باید بکنم و کلی چیز یاد می گیرم (:
نتیجه اخلاقی: هرگز به کسی که دوستش دارید شک نکنید. مشکل به احتمال زیاد از جای دیگری است.