«تراژدی «تراژدی رودکی»» یا چگونه علی پویان و فرزانه کابلی حسابی ما را خنداندند

تکرار می‌کنم که کارشناس تئاتر نیستم ولی رسم خوبی خواهد بود در وبلاگستان اگر نظراتمون رو بنویسیم. من حق دارم به عنوان یک بیننده درباره تئاتری که می‌رم نظر بدم. عالیه توی وبلاگ دیگه بخونم که چه فیلمی دیدن و نظرشون چی بوده و …

دیشب به اتفاق دوست خوب، فرصتی شد بریم به دیدن تئاتر تراژدی رودکی به کارگردانی علی پویان و طراحی رقص فرزانه کابلی: یک مزخرف کامل که البته تا آخر شب موضوعی جذاب بود برای خنده.

من کارشناس تئاتر نیستم ولی قدرت درک زیبایی و اصالت هنری رو دارم. ایده‌‌ناب رو هم از بی‌سخنی تشخیص می‌دم و شعر کلاسیک رو هم در سطح عالی درک می‌کنم و ازش لذت می‌برم. به همین دلیل اعتقاد داشتم که «تراژدی رودکی» به عنوان یک تئاتر موزیکال همراه با رقص می‌تونه برام تئاتر جذابی باشه اما این «تئاتر» با داشتن چندین بازیگر بد، داستان بسیار ضعیف و طراحی رقص مسخره و لباس‌های بی‌معنی، به یکی از مزخرفترین تئاترهایی تبدیل شد که دیده‌ام.

داستان این تئاتر قرار بود، روایت زندگی رودکی باشد: شاعر قرن چهارم و مداح دربار سامانی که دلیل شهرتش، توانایی در موسیقی و سرودن اولین اشعار فارسی است. شک هست که رودکی از ابتدا کور بوده یا در پیری کور شده. رودکی با شعر و موسیقی خوب، به دربار راه پیدا کرد، مدیح شاه را گفت و بعد هم با افول شاه در پیری به روستایش برگشت و همانجا درگذشت. اما داستان اصرار دارد که رودکی یک فیلسوف و عارف بوده که با حاکمان زور درگیر شده و آن‌ها او را به جرم حمایت از عدالت در دادگاهی به شیوه دادگاه‌های امروز (با حضور قاضی و شاهد و وکیل مدافع و شاهد و شرکت کنندگان و منشی و …) محاکمه و دستور به کوری‌اش داده‌اند.

تنها جایی که می‌تواند ادعایی نزدیک به این پیدا کنید، ادعایی دربار هیک نوشته‌ از شخصی به نام گراسیموف است که در دوران استالین کارش همین بود که از روی جمجمه افراد، نظریه صادر کند. حالا اینکه کور کردن در اثر تشعشع آهن گداخته بعد از ۱۱۰۰ سال چه اثری روی استخوان جمجمه باقی می‌گذارد که در هیچ تذکره یا تحقیق ادبی / زندگی‌نامه‌ای نیامده با خدا.



تئاتر «تراژدی رودکی» هیچ ربطی به زندگی رودکی و تراژدی
ندارد. لباس‌هایش رابین‌هودی است و رقصش مسخره‌ای از باله

که هیچ ربطی به شعر رودکی ندارد.

ولی دلیل مسخره بودن این تئاتر، عدم صحت تاریخی نیست. بحث بسیار مفصل‌تر است. اجراها درمورد بعضی از شخصیت‌ها بسیار ضعیف است و حتی در یک جاهایی صدای هنرپیشه توان رسیدن از صحنه به ردیف سوم صندلی‌ها را هم ندارد. لباس شدیدا مسخره است. لباس‌ها اکثرا شبیه به دزدان قرون وسطای اروپا طراحی شده‌اند و رگه فیلم رابین‌هود در طراحی لباس شدیدا قابل مشاهده است. دیالوگ‌ها یک جاهایی تقلید شاملو است و یک جاهایی تقلید یک بند از «خسته‌ام، خسته ریرا، می‌ایی همسفرم شوی؟» (:

بانوی اول دربار سامانی، کفش‌های پاشنه بلند و سفید عروسی پوشیده است تا نکند قدش کوتاه باشد. رودکی در هنگام محاکمه، علاوه بر اسماعیلی بودن، همجنس‌گرا است: با غلام‌ها دیده شده. به وزیر سابق عشق می‌ورزیده و حرف او را رد نمی‌کرده اما به ملکه توجهی نداشته. دیر ازدواج کرده. رفته و عاشقانه شاه را از شکار با شعر و غزل و عشق برگردانده و … اما در عین حال هیچکدام از اینها را نباید در تئاتر گفت.

و مسخره‌ترین نکته ممکن در تمام اجرا، طراحی رقصی است که خانم فرزانه کابلی کرده. رقص‌ها بی‌ربط به تئاتر و شعر هستند. هیچ ریشه‌ای در ایران ندارند و از همه بدتر، مسخره هستند. ترکیبی بی‌معنی از باله و یک هزار نفر هندی که همه یک کار می‌کنند اما بدون هماهنگی. به نظر من دو موضوع باعث چرند شدن این تئاتر شده بود:

 داستان بسیار ضعیف

 رقص بسیار ضعیف

تراژدی فقط یک داستان با آخر بد نیست. جناب کارگردان (علی پویان) و جناب نویسنده (ایوب آقاخانی) (که در وسط کار به خاطر عدم توافق با کارگردان بر سر شیوه اجرا عوض شده!) باید قبل از من فن شعر ارسطو را خوانده باشند:

ساختار تراژدی خوب نباید ساده باشد که باید پیچیده باشد. در تراژدی خوب، حوادث باید یکی بعد از دیگری وحشت و اندوه بیافزایند چرا که بدین طریق است که این شکل از هنر، زاده می‌شود.

و حالا داستان ما چیست؟‌ یک جنازه که از دریا گرفته‌اند و یک آدمی شبیه موسی جلوی اقیانوس ایستاده و روایت می‌کند که این مرد معشوق رودکی بوده و رودکی را در دادگاه محاکمه کردند و چشمانش را کور کردند و تمام یک ساعت بقیه تئاتر به این می‌گذرد که:

 در یک صحنه دادگاه قاضی بگوید : «و اکنون دانستیم و بر این دادگاه روشن شد که شاعر محبوب ما رودکی، آنگونه که شاهدان گفتند،‌ بر دین اسماعیلی است و بر این دادگاه که محضر عدالت است وظیفه است که در این مورد تصمیمی عاجل اتخاذ کند. اکنون در این نقطه پرگار عدالت و در حضور وزیر جدید و محبوب اعلام می‌کنم که جرم شاعر محرز بوده، مجازاتش محرومیت از بینایی است».

 وقتی رودکی نتوانسته خواهش وزیر را رد کنه رفته با شعر و غزل، شاه را که نسبت به همسرش سرد شده است را به خانه برگرداند، یازده نفر به شکل ستاره و مثلث دور هم جمع بشوند و به عکس پشت صحنه که نمایشگر یک تپه پر گل و درخت است ذل بزنند و یکی یکی بگویند «آه او کیست که در پشت درختان پنهان است؟». «آه! او شاه است». «اوه! رودکی هم با او است». «قلم بیاورید تا اشعارش را بنویسیم!(مگه از اینجا شنیده می‌شه؟!)». «لازم نیست. ماج(!) با او است و او همه را حفظ خواهد کرد». «دارند به این طرف می‌آیند». «بله می‌ایند». «کاش هنگام گذر نگاهی به من بکند! (توی فکر یکی از دخترها می‌گذرد ولی نمی‌گوید)». «بله می‌آیند». حالا که همه حرفهایشان را زده‌اند با لباس‌های آبی، شلوارهای چین چین و روسری‌های سیاه می‌چرخند. آن‌ها که وسط ستاره بودند به گوشه‌ها می‌روند و بر عکس و حرف زدن شروع می‌شود. «هنوز دارند می‌آیند». «رودکی هم با شاه است». «کاش شعرش را می‌نوشتیم». «لازم نیست چون ماج هم آنجاست. او روای اشعار رودکی است». ….

 صحنه سیاه می‌شود و دوباره دادگاه و میز بلندتر در وسط و علامت ترازو و منشی که دارد می‌نویسد و صندلی شاهدان و حضار دور نشسته اند و ماج دارد در نقش وکیل مدافع از رودکی که متهم به ازدواج در سن بالا است دفاع می‌کند و قاضی می‌گوید: «حالا بر این دادگاه که نقطه عدل است و مرکز انصاف، مشخص شد که شاعر شهیر ما آنگونه که شاهدان موثق گزارش کرده‌اند، بر آیین اسماعیلی است و وظیفه این مرکز عدل آنگونه است که … »

و حال من از این تئاتر به هم می‌خورد. اتفاقا این رییس دادگاه جزو بازیگران خوب است ولی چه فایده وقتی مثل سخنرانی‌های این دور و بر، از کلمه اول تا آخر دیالوگش قابل پیش‌بینی است.

در یک کلمه: تئاتر «تراژدی رودکی» هیچ ربطی به زندگی رودکی و تراژدی ندارد. لباس‌هایش رابین‌هودی است و رقصش مسخره‌ای از باله که هیچ ربطی به شعر رودکی ندارد. این تئاتر را نبینید و اگر دیدید، نظرتان را بنویسید (:‌ حیف که از کمربند کنگره‌ای شاه و شلوار چین چین چرمی ماج و هیبت حضرت موسایی پیر ده عکس ندارم که تقدیمتان کنم. متاسفانه زبانم بیش از این قاصر است.

نکات انتهایی

 رودکی در ویکیپدیای فارسی

 هیچ ریفرنس معتبر که مدعی شود رودکی را کور کرده‌اند پیدا نکردم

 برای هنرپیشگان تئاتر احترام قایلم. بعضی حرفه‌ای‌ها هنرپیشگی‌شان خوب بود و بعضی آماتورها، تمرینشان قابل احترام. مطمئن نیستم که یک هنرپیشه خوب بتواند پیشنهاد نقش بازی در یک تئاتر را رد کند؛ هرچقدر هم تئاتر چرند باشد.

 تنها نکته جذاب، صدای خوب موسیقی و بعضا امکانات خوب سالن بود که از زمان شاه سابق، به ارث رسیده. کاش در زمان فعلی، حداقل کف سالن را تعمیر کنند.