صف خیلی طولانیه، سه تا دختر مییان میایستن جلوی ما! با عربی شکسته بسته بهشون میگیم که ته صف اونجاست و به چند متر اونطرفتر اشاره میکنیم.. با تعجب میپرسن «جدا؟» و وقتی میگیم «نعم» میرن. چند دقیقه بعد دوباره میبینیمشون و بهمون سلام میدن! جواب سلام میدیم و میریم سوار ماشین میشیم. درک نمیکنیم «که چی؟» ما دنبال دوستی نیستیم و حدس من هم اینه که اینجا اصولا دوستی به معنای ایران، وجود نداره.
از مسوول شیفت شب مجتمع میپرسیم که که «هیچ وقت استراحت نمیکنی؟» می گه نه. هفت شب هفته و سی روز ماه، کارش اینه که شب بیاد اینجا و بیدار بمونه و اگر مشکلی پیش اومد رسیدگی کنه یا مشغول کارهای اداری باشه. دوستمون بهش میگه «اینکه کار سختیه. یک کار با حقوق کمتر ولی راحتتر پیدا کنی بهتر نیست؟» میگه که هیچ کاری حقوقی از این پایینتر نداره: ۵۰۰ ریال در ماه میگیره. یعنی ۱۵۰ دلار که ۵۰ دلارش رو میفرسته خونهاش توی بنگلادش. خوشحاله که اونجا خانوادهاش کشاورزن و هر چی میکارن رو میخورن و در نتیجه این پول ذخیره میشه.
یک کیف پول روی میز کناری من جا مونده. مستخدم از من میپرسه که آیا مال منه و میگم نه. زنگ می زنه به مسوول ایمنی ساختمون.
تنها ماشین واقعا داغون در اینجا اتوبوسها هستند. اتوبوسهای پوزه دار سبک جنگ جهانی. اگر ماشین نداشته باشین، رفت و آمد تقریبا غیر ممکنه و این اتوبوسها، تنها وسیله رفت و آمد کارگرها هستن.
پلیس ماشین رو به خاطر سرعت زیاد (سرعت ۱۲۴ در جایی که حداکثر ۱۲۰ است) نگه میداره. ازمون کارت شناسایی میخواد که نگه داره تا بعدا بریم تحویل بگیریم… من ساکتم و راننده هم فقط انگلیسی حرف می زنه و پلیس هم فقط عربی.. در نهایت امر بیخیال میشه و میگه برین ولی دیگه تند نرین.
ظاهرا توی عربستان سکه وجود نداره. کوچکترین اسکناس یک ریالی است (۲۷۰ تومن) و درشت ترین (که ما دیدم؟) ۵۰۰ ریالی (که میشه تقریبا ۱۵۰ هزار تومن) تا به حال حتی یک سکه هم ندیدیم.
ظاهرا سعودیهاشون ایرانیها – یا حداقل حکومتیهای ایران – رو دوست ندارن ولی طبق معمول برای مسلمین چشم و گوش بسته و فقرا باید توضیح بدی که احمدی نژاد دقیقا کسیه که داره با آمریکا دوست میشه و کشور رو هم مفت میفروشه و فقرای ایران رو فقیرتر میکنه و مسلمین رو از اسلام زده.
یکی دو سالی هست که دست پلیس مذهبی خیلی بسته شده. قبلا چوب داشتن و راحت مردم رو کتک میزدن اما الان چوبهاشون رو ازشون گرفتن و سطح کنترلشون کاملا اومده پایین. این رو به راحتی از ظاهر و رفتار آدمها هم میشه گفت.
و خب داستان بلوتوثهای روشن در مراکز شلوغ هم که داستانیه… برای هم چیز نمیفرستن ولی اسم بلوتوثها یا سکسی است یا ایمیل طرف یا شماره تلفن (: برگردین به نکته اول همین لیست… نمی دونم بعدش چیکار میکنن… احتمال کمی میدم که در این کشور بشه «دوست» شد.
موی بلند و آستین کوتاه و شلوار کوتاه تا حدی غیرطبیعی است ولی حداقل در «شمال شهر» که مشکل خاصی ایجاد نمیکنه. البته شلوار کوتاه رو فقط تک و توک در مراکز خرید اصلی و اطرافش دیدهام.
بیشترین مغازه، لباسشویی و سلمونی است (: احتمالا چون اکثرشون همیشه این لباس سفید رو اتوشده و مرتب میپوشن و موهاشون هم همیشه کوتاهه.